چهارشنبه, اپریل 24, 2024
Home+"درنگی بر مقدمه واصف باختری برکتاب "عیاری از خراسان

“درنگی بر مقدمه واصف باختری برکتاب “عیاری از خراسان

درود برآقای رفعت حسینی که مقدمه واصف باختری را برکتاب «عیاری ازخراسان» با نقد سالم وبی ریب وریای خود با دیگران شریک ساخت وما را با طرز تفکر وماهیت وجودی مردی آشنا ساخت، که بیش از نیم قرن برای بسیاری از عناصرچپ، قابل پیروی وستایش بود.

رفعت حسینی بدرستی درنقد خود برمقدمه واصف باختری میگوید که:”بچه سقو سرنوشت وروزگارآیندهء انسان های میهن مرا نابود وتبه ساخت.”

من هرگز وهرگز تصور نمیکردم که واصف باختری آن شاعر معروف و حافظ قرآن وحافظ قصاید مطول ویکی ازمنسوبین نامدار جریان چپ (شعله جاوید)چنین کوچک گردد که از یک عنصرمرتجع و یک نوکر استعمار ویک بیسواد و دشمن علم ومعارف ویک دزد جانی وجاهل و یک متجاوز به کودکان و دختران و ناموس مردم کابل بدفاع برخیزد و به این دلیل خام که اوایل زندگی حبیب الله کلکانی با اوایل زندگانی رجال تاریخ سازی چون: یعقوب لیث وتیمورلنگ ونادرافشار یکسان بوده است؟؟؟ پس چرا کلکاتی مورد طعن وشماتت مورخان ونویسندگان افغان قراردارد ولی یعقوب لیث و تیمورلنگ ونادرافشار مثل او قرار ندارد؟

اقای واصف باختری باید توجه داشته باشند که انسانها را از روی نتایج کارهای شان برحیات اجتماعی مردم میتوان ارزیابی کرد نه از روی کارکردهای غیرموثرعهد جوانی شان.

در ظهور یعقوب لیث صفاری برسریر پادشاهی دست هیچ انگلیس ویا روحانی مرتجعی دخیل نبوده است. یعقوب از پای کوره ِرویگری برخاست و به حلقه عیاران وجوانمردان پیوست و به داد مظلومان محل خود می رسید وسپس با داعیه استقلال سیستان برضد استبداد قیام کرد و بالنتیحه به تشکیل یک امپراتوری بزرگ به وسعت تمام افغانستان وایران وبلوچستان نایل آمد و زبان دری پارسی را بجای زبان عربی رسمیت داد .

ولی کلکاتی چه کرد؟ از دزدی به آغوش انگلیس در پیشاور شتافت وبعد با حمایت یک روحانی مرتجع وابسته به انگلیس برکابل حمله کرد و یک نظام مترقی ومدنی ومعارف پرور وغیر استبدادی را سرنگون کرد و از روز اشغال ارگ تا روز فرار از ارگ ازچور وچپاول وتجاوز برمال وناموس مردم دست نگرفت. فرزندان مردم را از رفتن به مکتب و کسب علم و دانش منع نمود. مخالفین خود را مثل گوسفند ذبح میکرد واز چنگک قصابی می آویخت. ازمثله زدن و در آتش انداختن انسانها درکابل و وردک ولوگر و کاپبسا دریغ نورزید.(کتاب تذکرالانقلاب فیض محمدکاتب شاهد این ادعااست)

کلکانی با تیمورلنگ نیز قابل مقایسه نیست. تیمور لنگ مردباسوادی بود. قرآن را میخواند واز شریعت اسلامی مطلع بود وعلمای دینی را به بحث ومناظره می طلبید و سر انجام موفق به تشکیل امپراتوری بزرگی از کشورهای آسیای میانه تا آسیای صغیر(ترکیه) وآسیای جنوبی گردید که تا یک صد سال بعد از او دوام آورد. اما کلکانی وضوگرفتن ونماز خواندن را یاد نداشت؟ ازکلکانی هیچ چیزی بجز دزدی و قلدری واوباشی به مردم کوهدامن بمیراث نماند. روش حکومت حبیب الله کلکانی را در عملکرد حکومت رباتی – مسعود در دهه ۹۰ قرن گذشته میتوان بخاطر آورد وبه همین خاطر آن را«سقوی دوم» میگفتند.

کلکانی به هیچ لحاظی با نادرافشار هم قابل مقایسه نیست. نادرشاه افشار نه تنها اشغالگران خارجی را از ایران اخراج نمود بلکه سرزمین های آسیای میانه وافغانستان تا هندوستان را فتح کرد وامپراتوری بزرگ ایران را را بوجود اورد. اما کلکانی تا ۷ ماه حتی وردک و هزاره جات را هم نتوانست تابع خود سازد، جنگ او در پکتیا وهزاره جات درمدت ۹ ماه دوام داشت.

واصف باختری که روشنفکری از سنخ شعله جاوید بود وخود را یک سروگردن بلند تر از روشنفکران پیرو خط مسکو می دید، چگونه وجدانش به او اجازه داد تا یک دزد بیسواد ضد ترقی وضد علم و ضد مظاهر تمدن را برشاه امان الله که شخص روشنفکر ویک رهبر ضد استعماری وبنیادگذارمعارف مدرن در کشور بود برتر شمارد و با لفاظی شاعرانه کلکانی را هم تراز نوابغ نظامی چون یعقوب لیث وتیمور لنگ و نادرافشار بگوید و او را از چنگال تاریخ نجات دهد؟

تاریخ فریب توصیف ها وتمجید های میان تهی کسی را نمی خورد، بلکه قضاوتش برعملکرد اشخاص است که نقشی در سرنوشت مردم از لحاظ خوشبختی و بدبختی جامعه داشته اند. حبیب الله کلکانی جز بدبخت کردن مردم افغانستان و توقف دادن چرخه پیشرفت کشورو عقب ماندن از کاروان تمدن کاری نکرده است.

رفعت حسینی مقدمه واصف باختری را برکتاب ارتجاعی «عیاری از خراسان» از قلم خلیلی(منشی بچۀ سقودرماه های اول)  نابخردانه می پندارد ومیگوید: «به پنداشت من،مقدمه نگاری واصف باختری بر کتاب ارتجاعی خلیل الله خلیلی ، برای ستایش نابجای حبیب الله مشهور به بچه سقو، نابخردانه وناآگاهانه بوده است. متن این مقدمه ، همانند نگارش خودکتاب، نه تنها عقلانی ومدنی نیست بل سیاسی ـ اجتماعی بشمار نمی رود. پرسش اینست :چی گونه یک مارکسیست وچپی، باصطلاح آشنا با اندیشه های مترقی ومدنی، برشاهراه [ارتجاع] گام ومیگذارد؟

رفعت متذکرشده که:« واصف آنچه را بچه سقومرتجع بهمراهی روحانیون استبدادگرای مرتجع ،در برابرنهضت مدنی + انسانی امانی انجام داد، با چال وفریب وتقلبی شبیه مذهبیان {خیزش حبیب الله کلکانی} می خواند.ونیز باجفا برتاریخ، باختری از واقعیت گریز می کند که اگر بچه سقو پیشینهء راهزنی داشت هیچ پروا ندارد، اوایل زندگی نادرافشاروالپتگین وتیمورویعقوب لیث نیز پاکیزه نبوده است.

واصف در این مقدمه گونه اش مثل شعرش درین متن فقط لفاظی می کند. مگر بین شعرخیالی ومتنی که انسان فهمیده برتاریخ حقیقی و آدم های واقعی درتاریخ مینویسد، تفاوت بسیار است. ونویسنده دانا برین معاییر، استوارمی پاید. من نمیخواهم متنی ادیبانه+شاعرانه در موردتاریخ واقعی سرزمینم بخوانم. بچه سقو سرنوشت وروزگارآیندهء انسان های میهن مرا نابود وتبه ساخت.” Rafat Hussaini

صاحب قلمی بنام (الماس طبیعی) درپای نقد آقای رفعت نوشته است:«به (واصف باختری) لازم بود بر اهمیت و اصولی بودن نوشته مستوفی بچه سقاو چیزی مینوشت و با دلایل، اصولی بودن و علمی بودن اثر! را مطرح مینمود و کارهای قبلی و تاریخی را با این نوشته مقایسه میکرد، چون چیزی نیافته به ناچارطفره رفته تعریف و تمجید رهبر دزدان را نموده است و او را بی شرمی تمام  با کسانی مقایسه کرده که هیچ قابل مقایسه نیست. به آثار پشتون ها اگر اعتماد نمی نمایند و میگویند که بر مبنای تعصب زبانی مزمت سقو را کرده اند در مورد غبار و فیض محمد کاتب چی بهانه میاورند؟ افغانستان در مسیر تاریخ را اکثریت اهل مطالعه بلد هستند جالب تر از اثر غبار تذکرت الانقلاب کاتب هزاره است که وقایع کوچک و بزرگ  دوره سقو را تاربخوار نوشته است .»

دراین تبصره کوتاه نکات بنیادی واساسی برای نگاشتن یک مقدمه تاریخی نهفته است که نویسنده باید بر آن مکث وتوجه مینمود. واصف باختری لازم بود بر این رخ از سکه بچۀ سقو ومداحانش نیز روشنی می انداخت و داستان «عیاری از خراسان» خلیلی را از چشم پیرخردمند تاریخ دربارغزنه (بیهقی) میدید و سبک وسنگین مبکرد  ومبگفت که چند درصد این انتقامنامه به تاریخ شباهت دارد؟ ولی از آنجایی که هدف برجسته ساختن بچۀ سقو درسیمای یک مبارز تاجیک تباراست، واصف باختری از سکوی یک سخنور چیره دست تاجیک تبارتمام قوت وفشارخود را برای بزرگ جلوه دادن بچۀ سقو واردکرده است.

با توجه به نقد آقای رفعت حسینی میتوان گفت که بچه سقو از دید انسانهای مترقی و واقعیت گرا وعلاقمند به ترقی وپیشرفت کشور قابل تقبیح است وتاریخ همانگونه که شاه شجاع را محکوم ومورد تنفر مردم قرار داده، حبیب الله را نیزمحکوم ومورد نفرت قرار میدهد.

پایان

4 COMMENTS

  1. ،نوشته‌ٔ بسیار مدلل، منطقی و ارزشمندی از آقای سیستانی، به قلم تان برکت، این قماش مردم چنانکه در بساط شان بجز از دزدی، جاسوسی وطنفروشی و نوکری بیگانگان افتخار و شهکاری وجود ندارد، با نوشتن چنین مزخرفات و سفسطه ها میخواهند تا حدی به روان کثیف شان آسایش دروغین ببخشند. اینها واقعاً افرادی نهایت کوچک و متعصب میباشند که این اوصاف در تار و پود شان نهفته است. سپاس

  2. نوشته بسیار عالی و مدلل
    خدا را شکر که همچو نویسنده های با وجدان و توانا داریم

  3. واقعاً نوشته بسیار عالي وزیباست
    من خود فکر نه می کردم که واصف باختری جنین چیزی نوشته باشد. از خلیلی توقع بیش از چینن چیزی را نداشم زیرا وی در زمان پادشاهی ظاهرشاه به مداحی خو کرده بود و در زمان حاکمیت ربانی در پیشاور تقاضا یود تا یک دزد را به شوالیه تبدیل کند.

  4. ضمن تشکر از نوشتۀ جناب اقای سیستانی عرض شود که
    که څه هم رفعت حسینی کلونه کلونه د سیاسی – اجتماعی – فرهنګی لوبو په ډګر کی آفسایډ ولاړ ؤ او ولاړ دی او اکثره ګولونه ئې مردود ګڼل کیږی خو د آصف باختری د تفکر په وړاندی ئې دا دریځ تر ډېره د منلو وړ دی
    کوم دوست ته می ویل
    آشنایه، ښه دی چی د رفعت حسینی پښتو ژبه نه ده زده یا ښه دی چی پښتون نه دی که نه د رحمان بابا او خوشحال خان د ادب پر غاړه ئې هم د بې ادبۍ چاړه ور تېروله
    د کنداریانو خبره، رفعت حسینی ( اکثراً ) د مور لخوا لېونئ وی البته ګرم او ملامت هم نه دی ځکه کلونه کلونه ئې د شورویانو په سیوری کی او په کابل کی د اوسېدونکو ایرانی توده یانو او کمونسټانو په لمن پزه پاکه کړېده
    امّا
    د حبیب الله جان کلکانی ( کله کاڼئ ) سناریو
    زه ډیره حوصله نلرم که نه د حبیب الله کلکانی او د تاریخی ځینو پېښو د ترخه تکرار په هکله می مفصله لیکنه کوله
    نن سبا زموږ ځینی با سواد اقشار په سختو فکری او تباری ناروغیو اخته دی
    زما یو دوست کیسه کول
    د “د سپی څخه هم بېرېږم او هم می تر سترګو ښه نه ایسی او همسایه مو سپی درلود او زما حساسیت ور ته معلوم سو، کومه ورځ ئې را نه وپوښتل چی د کوم هیواد یم؟ په جواب کی می ور ته وویل چی د افغانستان یم
    څرنګه چی د سپی شوقی ؤ نو د سپی د نسل په باره کی ئې هم کافی معلومات درلود
    را ته ئې وویل چی د افغانستان سپیان خو ډیر مشهور دی او ته د سپی څخه بېرېږی؟ ” ا
    نو خبره می دا ده چی
    د حبیب الله کلکانی شتون او واقعیت او تاریخی مؤقعیت یوه مقوله ده او ستائنه ئې بله مقوله ده البته د مسئلې پېچلتیا هله په ډاګه کیږی کله چی د سر په سترګو وینو چی د کلکانی ستائنه یوازی او یوازی له تباری ادرس څخه نه بلکه له عقیدتی ادرسونو څخه هم تر سره کیږی او جالبه دا ده چی د کلکانی تباری مداحان د کلکانی د عقیدتی مداحانو سره د تېرې زاوئې درلوونکی هم دی معنی دا چی د کلکانی عقیدتی مداحان د کلکانی او د کلکانی د تباری مداحانو سره بل هیڅ اشتراک نلری
    زموږ په ټولنه او زموږ په تاریخ کی وړمه ورځ، پرون ورځ او حتی نن ورځ دا ډول خواګرځنی پېښی ډیری تر سترګو سوی دی او د تکرار مخنیوئ ئې ځکه را ته ستوزمن دی چی
    موږ د ملی مصالحو په روحیه سمبال نه یو او فقط ملیت ته تر ملت ترجیح ورکوو او سربېره پر دې د یو مشخص خارجی او تاریخی دښمن د تشخیص پر سر د نظر اختلاف سره لرو او یا د یو خاص دښمن د تاریخی دښمنیانو په وړاندی د اعتراض اجازه ځانته نه ورکوو
    آصف باختری او هغه غوندی کسان یقیناً چی د اخلاقی پانګی څخه برخمن نه دی خو کاشکی دا خبره ومنو چی د کلی په بل سر ( نورو تبارونو ) کی هم تاریخی کلکانیان او د هغوی ږیرور یا برېتوَر مداحان حضور لری کوم چی فقط او فقط په تباری او قومی او بعضاً فکری انګېزه دا او هغه غیر تاجک کلکانئ ستائی
    په هره توګه
    زموږ او د انګرېز اساسی توپیر دا دی چی
    هغوی همهغه د دوو سوو کلنو مخکی انګرېزان دی
    خو
    په موږ څو ځلی توری او سپینی او ژیړی او سرې او زرغونې او سپیني جامې په زور او تزویر او اِکراه او رضا او کوډو او سِحر اغوستلی سوی دی

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب