«پاس داران» زبان «پارسی» در جغرافیای زخمی ما، بیش ترینه در بیرون مرزها، از هر زمان دیگر آسیمه گی و سرخورده گی به نمایش می گذارند و پردههای تازه تر را در خیمه شب بازی نژاد و تبار و چه بود خویش می دَرَند. این «پاسداران» که چندیِ شان از شمار انگشتان زیاد نیست، در ذات خویش همان بازماندههای فرسودهی روزگار «جنگ سرد» اند که در صفآرایی های «چپ» و «راست»، یعنی در متن سارختارهای فرمایشی و فرسایشی «مارکس باوری روسی» و اخوانیت ستیزه گر، پنج دههی پیهم به مثابهی ابزار ارزان جنگ های خونین نیابتی، کشتارهای خوف ناک فردی و جمعی، ویران سازی زیرساختها و هستار همبود گاه افغانی، گسترش و همه گیرسازی فرهنگ خشونت، ترس و باغی گری، چور، دزدی و چپاول، ترور و دهشت و آدم ربایی، پاشیدن بذر خبیثهی جدایی، تجزیه و جنگاندن تبارها و پخش پندارهای زیان آور مرکزگریزی، فدرال خواهی و پارچه سازی وطن یگانه و سربلند ما بوده و در امروز سرگرم عروسک بازی «من افغان نیستم» و خط کشی جاهلانهی «افغان و غیر افغان» فرسخ ها دور از مرزهای افغانستان اند.
شماری از چنین گماشته های شیطنت و تزویر زیر روپوش لقب های دانشی برساخته، در ساحل های آرام دیار غرب از گریزگاه های خویش سر بیرون آورده اند و آژیر دروغین و بی بنیاد بربادی هویت تاجیکی و حذف زبان فارسی در افغانستان را به صدا درآورده اند. هویت دیرینهی تاجیکی و زبان کهن فارسی اشیایی نیستند که با هر دگرگونی موسومی و بادهای پادشاه گردشیهای سیاسی آسیب ببینند و به عروج و نزول دولتها و نظامها و لشکرکشی های بیرونی از جا بلرزند و صدمه ببینند. این هویت بی بنیاد و بی ریشه و تصنعی افراد و چهرههای بادآورده است که با هر خم وچم سیاستها و پیوستها و گسستها در متن حادثههای اجتماعی-سیاسی چون برگ خزانی می لرزند و فرومی ریزند و با رسوایی و بدنامی از رزم گاه زنده گی طرد و جاروب می شوند.
کی ها زوال و افتادهگی هویت تاجیکی و هر هویت تباری دیگر در جغرافیای چند قومی ما را موعظه می کنند؟ چرا به چنین حلقهی شیطانی چنگ انداخته اند؟ کدام دورنمای خیالی را با چنین پیش گفته های نازا و ناقص در دماغ های سنگک شده و وجدانهای خوابیدهی خویش می پرورانند؟ چرا این نداهای خبیثه در قلب و دماغ تودههای قومها و قبیلهها نشست گاه نه می یابد؟
کسانی که به ترفند «هویت تاجیک در خطر است» دل بسته اند، با دید شتابندهی لوحهی دیروز فردیت شان، بیش ترینه آنانی اند که در زیر سایهی یکی از انجام های حزبیت و ایدیولوژیزده گی زمان «جنگ سرد» لمیده و کینهی دیرینهی قومیتی خویش را با روپوش «ایزم های» کسانه یی و بی گانه پرده پوشی می کرده اند. تند گراترین و بی رحم ترین اخوانی دیروز و مست ترین و خیال پردازترین شاگرد آموزش گاه «مارکس باوری روسی» پارینه امروزه با شمشیر دودمه به بزن گاه جنگ قومی شتافته و به حیث سرباز قدمهی نخست مصاف تباری و زبانی و سمتی و زیاده خواهی قومی سرگرم ژاژخایی هویتی اند. «هویت تاجیک در خطر است» همان غلاف فریبنده و واهی است که در پناه آن «هویت» برباد رفته و نفی شده و گذشتهی مرموز و بزه کار خود را پنهان می کنند. پاس داری از هویت تاجیک و دهها هویت تباری دیگر سرزمین دردمند ما نیاز به هیچ دایه هایی مهربان تر از مادر نه دارند که با هویت، ارزشهای مادی و روحانی، سربلندیها و آرزوهای تبارهای خوشنام دیار ما، به ویژه طی نیمسدهی اخیر گه شماری کشور ما بیعفتی و سبک سری پیشه نموده و از نام تبارها رزق حرام کمایی کرده اند. همان گونه که هویت تاجیکها و تبارهای دیگر این سرزمین از زیر بار هجوم ها و لشکرکشیها و تجاوزهای زورمندان جهان با سرفرازی و پای داری و خوش نامی تا ما رسیده اند، به همان شکل در امروز نیز هیچ پیش زمینه به هدف تهدید، خطر و حذف هویتهای تباری در کشور، چه از بیرون و چه از درون، وجود نه دارد.
با نگاه شتاب زده به پیشنیهی فردی چنین داونده های ناکام تاجیک پرستی و بازکردن پروندههای سیاه شان به ساده گی درمی یابیم که اینها در سوزنده گی تبارز تاجیک زدهگی لجام گسیخته، طی تمام زمان تگاپوهای قومی خویش چه در صدر، چه در میانه و چه در حاشیهی حاکمیت ها به داعیهی تاجیک ها، به ارزشهای تاجیکی، به زبان، به هم زیستی برادرانه، به نان و سفرهی غریبانهی تاجیک ها، به آرمان ها و آرزوهای تاجیکها، به پاکیزه گی و پاک منشی تاجیک ها به دیدهی حقارت نگریسته و در رقابت زراندوزی برههی بیست سالهی «جمهوریت» شر و فساد شهر و روستا و دهکدهی خود شان فقیرتر و گرسنه تر و ویرانه تر باقی مانده، خود با پشتارههای دالر و طلا و نازپروردههای خویش به غرب فراری شدند و تودهی چاپیده شده و دزدی شدهی تاجیک را به دست سرنوشت و تنگ دستی رها نمودند.
مایهی شگفت زدهگی می شود زمانی که این گرگان تباری زبان فارسی و فارسی گویی را مال فردی خیل و ایل خود اعلام می دارند و به دیگران برچسپ طعنهی بی زبانی و بی هویتی می چسپانند. شرم تان باد! هر گاه پارینهی چندین سدهی بلندای زبان فارسی به برکت نیت و ارادهی و آگاهی عرب و ترک و پشتون چاره سازی شده، در افغانستان معاصر زبان فارسی زیر سایهی فرمان روایی «سهصدسالهی پشتونها» پاس داری و زنده نگه داشته شده است. وزنهی آفریدههای ادبی، هنری، پژوهشی و دانشی در زبان فارسی از خامهی دیگران، به ویژه پشتون نَسَبان، خیلی سنگین تر از آن است که تاجران فارسی فروشی امروزین قلقله میکنند. به این «هوشمندان» و «هوش داردهنده گان» ریایی فارسی مشربی باید گوش زد گردد که زبان فارسی و فرهنگ ریشه دار این زبان ارزش و گنجینهی سراسری- وطنی افغانستان به شمار رفته و به چنین دایه نمایی های نازا و سترون هیچ نیازمند نیست. زبان فارسی یکی از زبانهای پذیرفته شدهی مردم افغانستان است و با مرگ فزیکی ابن فلان تاجیک و غیر تاجیک نه می میرد.
بی گمان، هر گفتمان، هر پیش نویس و هر اندیشه که جوهر آن را سلامتی افغانستان، بسنده گی صلح، ثبات و رفاه همه گانی برای باشنده گان چند قومی کشور ما بسازد سزاوار لبیک و احترام است، مگر آن که در عقب چنین نوآوری ها چهرهها، ساختارها و پندارهای افغان ستیز، ناپاک، تجزیه طلب و آزمایش شده یی که از کورهی کینههای ایدیولوژیک دیروز و سوزش کهتری تباری سر بیرون آورده و دماغ نورسته های بی خبر و گرامی ما را آلوده ساخته و آرزومند راهاندازی دوباره جنگ و حمام خون در کشور قرار داشته باشند. هر گفتمان قابل پذیرش و حرمت است که درون مایهی آن از زهر پشتون ستیزی و کینه با پشتون ها و تبارهای دیگر افغانستان تهی باشد. هر گفتمان ارجمند است که از ذات پاکیزه و بی ریای افغان های وطن دوست به بزن گاه راه یابی به سوی افغانستان یک پارچه و غیر قابل تجزیه پرتاب گردد.
کابل
۲۰ دسامبر سال ۲۰۲۵ میلادی