جمعه, دسمبر 5, 2025
Home+از «جمهوریت» تا «جمهوریت» و آخر هیچ!

از «جمهوریت» تا «جمهوریت» و آخر هیچ!

غرزی لایق

 نگاشته‌ی پنجم

 آن‌چه در ۱۵ اگست سال ۲۰۲۱ میلادی به پیروزی دوباره‌ی امارتی‌ها یاری رساند از همه مکتب‌خوانده‌های قوم‌ها و قبیله‌های کشور، به ویژه دانش‌مندان و نخبه‌ها می‌طلبد تا به‌جای‌ غلتیدن در باطلاق کین‌کشی‌های قومی که در حال حاضر سرآمد تمام گسیخته‌گی‌ها میان همبود مکتبی به شمار می‌رود، پاسی زرادخانه‌ی مقوله‌ها و گویه‌ها و آواهایی را که به یاری آن‌ها به پرسمان‌های «سنت‌زدایی» و «مدرنیته» می‌پردازند، کنار گذاشته و به واقعیت‌های سنگک‌شده‌ی دهکده، حجره، مسجد، عایله و روستایی‌های خود خیره گردیده و از مسیر واکاوی بی‌غرضانه‌ی هم‌چندی‌های روستایی به سفتن پرسمان‌های «گسست» و «واگذاری» سرگرم شوند. فراموش نه‌کنیم که «والاترین» نسخه‌ی سده‌ی بیستم در آوند «راه رشد غیر سرمایه‌داری» و فراگیرترین نسخه‌ی سده‌ی بیست‌ویکم در ظرف ایده‌آل‌های «لیبرال-بورژوازی» در هم‌راهی با تمام زرادخانه‌ی نظامی و پولی «وارسا» و «ناتو» و قربانی میلیون‌ها افغان و هزاران باشنده‌ی دیگر زمین و هزینه‌های سرسام‌آور در شکستاندن آمیزه‌ی شریعت و سنت در افغانستان کوتاه آوردند.

چیره‌شدن دوباره‌ی تالبان بالای دولت‌داری افغانستان و برپایی شیوه‌های «نامتعارف» حکومت‌داری، نه کم و نه بیش، نمایان‌گر پروپاقرص روان، وجدان و باور روستایی و‌ روستانشین‌هاست که شهر و شهروند با این پدیده‌ها بی‌گانه و ناآشنا باقی مانده و در شناسایی و‌ سازش با ارزش‌های روستا ستیزه‌گر و نه‌فهم اند. تحریک تالبان از نظرگاه اجتماعی پیش و بیش از همه زاده‌ی هم‌چندی‌ها و تضادها میان شهر و ده در افغانستان است که در گستره‌ی مقوله‌های چون قوم، قبیله، مذهب، طبقه، سمت، زبان و جنسیت نه‌می‌گنجد. تالب پشتون با تالب غیر پشتون هیچ نا‌هم‌سانی و‌ تمایز نه‌دارد. دیدگاه‌ها، ایده‌آل‌ها، الگوها و چشم‌داشت‌های تالب پشتون و غیر پشتون هم‌گون و هم‌خون است. هر دو تالب، چه پشتون و چه غیر پشتون از بطن جامعه‌ی روستایی افغانستان سربلند نموده و هر دو در آوند امارت اسلامی پیام‌آور محاسبه‌ی سخت‌گیرانه ده با شهر اند. هستار، گذران و روحانیت روستا در واخان و زنده‌جان و جدران چندان ناسان و نا‌هم‌گون نیستند. شرنه و قیصار و بلچراغ و اناردره و چمتال و دانگام و اسمار و زرمت و گربز با چیره‌گی و تیره‌گی مشروعیت سنتی و شریعی زمام‌داری‌ها در افغانستان و برچیدن گلیم روزمره‌گی‌های «دهریت» و «الحاد» شهری هم‌نوا و هم‌صدا بوده اند.

 گه‌شماری دهه‌ها و‌ سده‌های اشغال‌ها، ستم شهر بالای ده، راه‌اندازی خشن و انقلابی پروسه‌ی «سنت‌زدایی» و‌ «مدرنیته»، پیاده‌سازی نسخه‌ها و اندیشه‌های شیک و تخیلی وارداتی، کم‌بها‌دادن و از‌نظرانداختن روستا و روستاییان و سری از آزامایش‌های شتاب‌زده، پیش‌ازوقت و ناشناخته برای اکثریت تام وطن‌داران ما که در ده‌هاهزار روستای افغانستان در میان شیب‌وفراز کوه‌ها، دره‌ها و بیابان‌ها به سر می‌برده اند گواه بی‌چون‌چرای سازه‌ی بنیادین زمین‌لرزه‌های اجتماعی، شورش‌ها و «جهادهای فی‌السبیل‌لله» بوده است. این ده و دهاتی‌های افغانستان بودند که در برابر اشغال خارجی و پاسداری اسلامیت و تمامیت آن پرچم «جهاد» را طی نیم‌سده‌ی اخیر برافراشته نگه‌داشته اند. با همین شمارش و برآورد امروز روستای اکثریت بالای شهر اقلیت حکم می‌راند و امارت خویش را در آیینه‌ی آمیزه‌ی شریعت و سنت برپا داشته است.

مکتب‌خوانده‌ها و اهل سواد و آگاهی افغانستان بی‌هوده و خیلی خیال‌پردازانه به چنان‌ گویه‌ها و مفاهیمی دانش جامعه‌شناسی چسپیده اند که به هیچ‌صورت به یاری آن‌ها هم‌چندی‌های راستین همبودگاه افغانی را شگافته و خوانده نه‌می‌توانند. جنبش ناتوان و پراگنده‌ی روشن‌گری افغانی در شناخت واقعیت‌ها و جوهر «گسست‌ها» و «واگذاری‌ها» پیشین و پسین مبتلا به واکاوی و کالبدشگافی سازه‌ها و مؤلفه‌های دست دوم و حاشیوی گردیده است. طی کمابیش نیم‌سده‌ی پسین معضل بنیادین افغانستان را به یاری تضادهای طبقاتی، قومی، مذهبی، سمتی، زبانی و حتی جنسیتی تعریف و تفسیر می‌کرده اند و نسخه‌های آماده‌شده برای زمان و مکان دیگر را برای درمان دردهای افغانستان روا و جایز می‌پنداشته اند. از همین‌جا رویش باورهای کژدیسه و ریایی «دیکتاتوری پرولتاریا»، «جامعه‌ی بدون طبقه»، «جامعه‌ی بدون استثمار انسان از انسان»، «امت برابر اسلامی»… در درس‌نامه‌ها و پند و ترفند و وعظ امام‌های «مارکس‌باوری روسی» و «اسلام سیاسی» وارد روزمره‌گی‌های کشور می‌گردیده است.

 پیدایش و چیره‌شدن دوباره‌ی «تحریک تالبان» بالای خرابه‌های «جمهوریت‌ها» و «گسست‌های» قهری و‌ زنجیره‌یی ناگزیر می‌سازند تا بازی با پَر خیالی جنگاندن افغان‌ها زیر نام طبقه، مذهب، قوم، زبان، محل، حزب و جنسیت را کنار گذاشته و خرد و آگاهی خویش را به هدف شناسایی و راززدایی پرسمان پیچیده و دیرینه‌ی شهر و ده به کار انداخته و داروهای افغانی برای دردهای افغانی را نشانی نموده و در گام نخست به چاره‌های سنجیده‌شده برای برداشتن «دیوار چین» میان شهرنشین‌‌ها و دهاتی‌ها دست یافت.

 بی‌گمان، در دنیای تنگ ما سازه‌ها ‌و آساینده‌های جهانی در تندسازی و کُندسازی فرآیندهای درونی کشورها بی‌اثر نیستند، نقش سازنده و نهایی اما، با هر سنجه‌یی که بسنجیم، به عامل و یا عامل‌های درونی بسته‌گی دارد. افغانستان نیم‌سده‌ی پسین در آشوب‌ انقلاب‌ها، کودتاها و «جهاد‌ها» نشان داد که فرآیندهای سرشتی تکامل جامعه را نه‌می‌توان به یاری تانک و بانک بیرونی‌ها به مهمیز قهر بست و به نتیجه‌های بایسته دست یافت.

 پایان

از «جمهوریت» تا «جمهوریت» و آخر هیچ!

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

ادب