جمعه, دسمبر 5, 2025
Home+بُست در مَمَرِّ تاریخ، از عهد باستان تا عصر حاضر

بُست در مَمَرِّ تاریخ، از عهد باستان تا عصر حاضر

اسیستانت پروفیسور

شریف الله دوست سرواني – تورنتو ، کانادا

یاداشت: این مقاله به سیمینار بین‌المللی «جایگاه سجستان (سیستان) در گستره تمدن اسلامی» که به تاریخ 31 ثور 1403 توسط پوهنتون سیستان و بلوچستان در شهر زاهدان- فارس(ایران کنونی) برگزار شد.  نوشته بودم اما به خاطر مشکلات نتوانستم در سیمینار شرکت کنم. مقاله از طرف پوهنتون سیستان- بلوچستان در مجموعه مقالات چاپ شده.

چکیده

بُست در شرق زرنګ دومین شهر مهم و بزرګ هلمند/سیستان به شمار می رود. در این مقاله تلاش شده تا بُست که شهر تاریخی ، علمی و فرهنګی هلمند، سیستان و سجستان محسوب می شود؛ توپونیمی/Toponymy شهر بست، وجه تسمیه، هویت و موقعیت بُست از ادوار قدیم تا وضعیت کنونی در متون قدیم، کلاسیک و معاصر معرفی شده، در این حال وضعیت و ارزش تاریخی، نظامی شهر بست، بُست مرکز تمدن اسلامی و اهمیت فرهنګی بست معرفی شده است.

کلید واژهها: سیستان، سجستان، بُست، هیرمند، وقایع تاریخی- فرهنګی

مقدمه

تاریخ و فرهنګ مال مشترک جوامع بشری و حتی فرامرزی است. سیستان – سجستان سرزمین معروف و قدیمی است که ارزش قبل التاریخ دارد و در آن آثار و بقایای دوره های ګونه ګون تاریخی فراوان است. شناخت سیستان (دلتای هیرمند- هیلمند) نه تنها از لحاظ موقعیت مهم جغرافیایی اش که آن را روی یکی از شهراه های پیوندی تمدنی شرق و غرب(سند ، هند – مصر و بین النهرین)  قرار دارد و امروز سه کشور دوست و همسایه(افغانستان، ایران و پاکستان) را در یک نقطه با هم پیوند میزند، حایز ارزش بسیار است، که از لحاظ تاریخی و اشکال تمدن های مختلف که در این جغرافیایی فرهنګی مشترک جاګزین شده است. پیشینه تمدن پنج هزار ساله سیستان – بُست، تحقیقات دیرین شناسی تثبیت نموده و نیز از این جهت که مهد تهذیب اوستایی و محور حماسه های کهن محسوب می شود اهمیت علمی، فرهنګی و تاریخی زیاد دارند. این منطقه از لحاظ خاک حاصلخیز خود و با داشتن رودخانه های خروشان و متعدد چون: هیلمند، ارغنداب، فراه رود، خاشرود و غیره در ګذشته و حال دارای تمدن و اقتصاد زراغتی پیشرفته و نیروی بشری قابل ملاحظه ای بوده و بقایای شهرهای کهن مانند: شهربُست، شهرلشکرګاه، شهر ګرشک، قلعه ها و برج های تاریخی فراوان ګواه تمدن دیرین این سرزمین می باشند.

شهر بُست یکی از شهر های قدیم سجستان است که در دوره قبل از اسلام و دوره اسلامی یکی از نقاط معمور و زرخیز سجستان بوده و کانون پر جوشش داشتند. بُست در ګسترش علم، ادب و فرهنګ جایګاه ویژه داشت و دارند. ګر چه قبل از ساکن شدن ساکان و نامګذاری این ناحیه تاریخی، علمی، فرهنګی و ادبی به نام ساکان= ساکستان، ساګستان و سجستان بست رونق بارز داشت. بعد از آمدن ساکان به این ناحیه بزرګ تاریخی، و با آمدن اسلام در این منطقه بُست جایګاه بارز را بر خود ګرفت و در ګسترش علم و فرهنګ سهم قوی داشته است و در قرن سوم نخستن دانشګا(پوهنتون) در شهر بُست پدید آمد و از منطقه محصلین به خاطر کسب علم و دانش به بُست سفر داشتند. شهر بُست بعد از قرنها هم یک شهر علمی و فرهنګی است و با افتتاح انجمن ادبی و فرهنګی بُست(بُست فرهنګی ټولنه) در ۲۹/۱۲/۱۳۸۱ش سیر علمی و فرهنګی در این شهر دوباره احیاء شد.

هدف تحقیق: بازتاب تاریخ و فرهنگ بُست در ګسترۀ تاریخ سیستان- سجستان.

ضرورت تحقیق: این که بُست شهر دوم و بزرګ تاریخی و فرهنګیسیستان است. تشخیص جایګاه بُست در جغرافیه، تاریخ و فرهنګ سیستان نیاز و ضرورت مبرم است.

روش تحقیق: روش این تحقیق توصیفی و استفاده از آثار کهن و دست اول.

سولات تحقیق

۱. بُست در کجا موقعیت دارد؟

۲. ارزش تاریخی بُست چیست؟

۳. بُست در تاریخ و فرهنګ سیستان چه جایګاهی دارد؟

هلمند، رود مدنیت زا

جای که رودها و دریاها است در آنجا مدنیت ها و تمدن ها زایده و پرورش می نماید. شهر بُست در کنار رود هئیتومنت ،هیرمند، هیلمند، هلمند و… شهر متمدن این جغرافیایی تاریخی و فرهنګی سجستان محسوب می شود. با کشف شهر سوخته در دهانه رود هیلمند طی سالهای ۱۹۵۹-۱۹۶۳م سر آنجام پرده از راز زندګانی پنج هزار سال پیش مردم دلتای هیلمندهیرمند، هئیتومنت)، سیستان، بُست و لشکرګاه برداشته شد و ابزارهای کار و هنر و فرهنګ و چګونګی زیست مردمی شناخته شد. بدینګونه به اثبات رسید که دهانۀ رود هیلمند – سیستان در هفتاد کیلومتری “بندکمال خان” یعنی چهار پنج کیلومتری “بند کوهک” در حدود پنج هزار سال پیش یکی از آباد ترین نقاط خاور میانه بوده است. به هر حال حفریات و خاک برداری باستان شناسی در محل شهر سوخته سیستان نشان داد که لب رود هیلمند(از بُست تا شهر سوخته) روزی یکی از مکانهای پرجمعیت سیستان بوده است.([1]) دانشمند فرانسوی ژوزف فریه(۱۸۱۱-۱۸۸۶م) رود هلمند را تنها رود واقعی و حقیقی در فاصله میان دجله و رود سند میداند فریه اطمینان دارد اګر رود هیلمند در اختیار اروپایان قرار می ګرفت روی آن کشتی بخار به راه می انداختند. این یک واقعیت است در روزګار اصطخری زورقها  میان قلعه بُست و شهر زرنګ – زرنج در رفت و آمد بودند. در یک منزلی بالای زرنګ بند بود که از طریق آبراهه ها با هلمند وطل بود. شاید این همان بند باشد که در قرون میانه با اسم (بندرستم) یاد شده است. و منسوب می شود به پهلوان رستم افسانه ای که مشهور بود از سیستان(هلمند) برخاسته است.([2]) اکنون هم دریای هلمند قابلیت کشتی رانی دارد و از لشکری بازار تا بُست قدیم جوانان هلمندی سواری کشتی و قایق می شوند و مستی می کنند.

ناحیۀ کوهستانی واقع بین حوضۀ سند و حوضۀ های هیلمند و آب ایستاده را کوههای سلیمان دربرگرفته است. رشته های این کوهها راکه به محاذات سرحد کشیده شده اند مورخین جبال سلیمان شرقی و غربی نام نهاده اند. از همان ایام پیش از تاریخ افغان ها که از اقوام آریایي نژاد اند ساکن این کوهستانها بوده اند. ایشان خود را پښتون، پشتون، پختون، جمع پښتانه، پختانه می خوانند. که همان پاکتویس/Paktias هرودت است.([3]) در هند به پشتون پټان/پتان هم ګفته می شود که ایتیمولوژی همین پهکت و پکهتان است. پشتون تنها کس نیست که زبان پشتو میخواند بلکه پشتون کس است که هم قوم، هم زبان و هم خوی و خصلت اش پشتو باشد. زبان پشتو یګانه زبان است که هم زبان مفاهمه است هم قانون. زیرا پشتون ها میګویند که “ما پشتو کردیم و به قول خود ایستاده  ایم.”([4])

۱. موقعیت شهر بست

بست یک شهر قدیمی سجستان و استان (ولایت)هیتومنت(هیلمند) کنونی است که بر کنار شرقی لب دریایی هیلمند در تقاطع رود هیلمند و ارغنداب موقعیت دارد. در شرق بُست آراکوزیا(کندهار)، در غرب استان نیمروز – زرنج، در شمال بست شهر ګرشک و سروان قدیم در جنوب ولسوالی دیشو ولایت هلمند موقعیت دارند. پل هلمند، سجستان را با آراکوزیا(کندهار) وصل می کند. بست مرکز مدنیت باستانی سجستان و هیتومنت بود است. بلخصوص در قرن های شش میلادی و باآ مدن لشکرکشی های عرب در این ناحیه شهر بست مرکز مهم علمی، فرهنګی و حتی نظامی ګشت.([5])

۲. توپونیمی[6] شهر بُست

بست که مردم هلمند بیست و لابیست تلفظ میکند در ادوار مختلف تاریخی ضبط است و در متون قبل از اسلام و بعد از اسلام و به بسیار از کتاب های تاریخ، جغرافیه، ادب و سفرنامه ها راه یافته. بُست از فونیم(واج) های /b,u,s,t ساخته شده ګاه هم فونیم دومی اش به /i/ تبدیل می شود. چنان که در متون یونانی هم دیده می شود.

الف( بست در متون هندي

سراغ بست قبل از همه در متون سنسکریت دیده می شود. نام بست برای نخستین بار در کتاب بهګوتا پورانا[7] دیده می شود. مؤلف این کتاب مهادیو است و در ۱۴۰۹ ق.م زندګی می کردند، ترجمه، شرح و تعلیقات این کتاب بعداً تلسی داس به سنسکریت کرده. در این کتاب یک جای به نامه (بشت من/bušt man) آمده، علمای اندویزم به این باور اند که در بهګبت پران مراد از (بشت من) شهر بست سجستان – هلمند است. که یک نام مرکب است جز اول (بست) نام همین جا که ممکن نام یک پهلوان محلی باشد و جز دوم این نام(من) به معنی سرزمین است یعنی (سرزمین بست).([8])که اصطخری هم این دلیل را در قرن چهار هجری تائید می کند: ” و اما بُست شهری خوش و نزه و بغایت بزرګ است، چنانکه در اعمال سجستان بعد از رزنج هیچ شهری بزرګتر از آن نیست، الا آنکه راه آن عظیم و سخت پیچیده است و لباس ایشان لباس اهل عراق است و اهل آن پیوسته به مروت و کرم و قدرت مشغول می باشند و در آنجا امتعه و اقمشه/بازرګانان شهر هند و سند می باشد “

ب) بست در اوستا

اوستا منبع مهم روایات حماسی هیلمند، سیستان(سجستان) است. اوستا کتاب مقدس زرتشتیان است که به پنج نسک(باب،کتاب) تقسیم می شود: یسناها، یشت ها، خرده اوستا، ویسپرد، وندیداد. برخی قابل توجه اوستا از جهت تدوین و حفظ روایات ملی و اساطیری مذهبی، نسک معروف (یشا ها) است که اصل بسیاری از روایات حماسی در آن دیده می شود. در میان یشت ها از حیث تحقیق در ریشه و اصل روایات حماسی باشندګان فلات پر اهمیت ترین آبان یشت(یشت ۵)، تیر یشت(یشت ۸)، ګوش یشت(یشت۹)، رشن یشت(یشت ۱۲)، فرودین یشت(یشت ۱۳) بهرام یشت(یشت ۱۵)، اشتاد یشت(یشت ۱۸) و زامیاد یشت(یشت۱۹) است. اهمیت یشت ۱۹(زامیاد یشت) در آنست که به فرکیانی اختصاص یافته است.([9]) فرکیانی در این یشت نوبت به نوبت به شاهان و نقش پهلوانان و سوشیانت ها(موعودهای) زرتشتی و دریاچه هامون و رودخانه هیلمند(هئیتومنت) و سایر رودخانه های تعلق ګرفته که بیشترین شان به سرزمین سیستان-سجستان بستګی دارند. بنا بر روایات حماسی و مذهبی اوستا و شاهنامه تمام و یا نزدیک به تمام جهان پهلوانان از سیستان برخاسته اند و هر یکی از ایشان همچو شاهان از (فر) بهره ای داشته اند.([10]) و سیستان نام خود را از ساکاها، مردمی از ګروه اقوام اندواروپایی ګرفته که به ګواهی سالنامه های چینی که نخستین منابعی هستند و از آنان یاد می کنند. در ناحیه که از کاشغر و آبګیر رود تاریم آغاز ګردیده در جهت غرب به باکتریا می رسید سکونت داشتند که کتیبه های هخامنشی و یونانی باستان از اوایل قرن ششم پیش از میلاد از سکاها یاد می کنند.([11]) این نظر ابن بلخی هم تائیدمی کند: “سیستانرا اصل سګستانست و از این بتازی سجستان نویسد کی ګاف را جیم ګردانند[سجستان] شود.([12]) در بین این پهلوانان یک هم بستویری است. در نسخه اوستا که از سمرقند به دست آمده در باره بُست می نویسد که: بُست پسر زریر بستوار[13] بنا کرده اند. در یادګار زریران کارنامه های این پهلوان آمده. در ۱/۶ ، ۱۳ و ۱۰۳فروردین یشت bastavairi/بستویری آمده.([14])در شاهنامه فردوسی به اشتباه نستور ذکر شده. بستور بنیان ګذار بست در سیستان – هلمند خوانده شده است:

و نستور پور زریر سوار

 زخیمه خرامید ز اسپ دار

بنستور ده بارۀ برنشست

 مرا ورا سوی رزم دشمن  فرست

(از گشتاسپ نامۀ دقیقی)

اګر به سراغ موضوع اساسی کم عقب برګردیم به متن اوستا در یادشت های (کوی ویشتاسپَ[15] و نزدیکان او بنا بر تحریر زرتشتی یشتها؛ چنانکه انتظار می رود نقش مهم و پر ارزش بازی میکند. چنین ګفته می شود که ویشتاسپ از خاندان نئوتر[16] بود. نامهای کسانی که در این موارد آمده است زئیری وئیري[17] است که در اوستا و متون زرتشتی برادر ویشتاسپ دانسته شده است، شروع و به بستوئیري و کوارسمن [18] بستوئیری همانست که در کتاب پهلوی ایاتګار زریران پسر زئیری وئیری(زریر،زرین) دانسته شده. بانی یا معمار مجدد شهر تاریخی، علمی و فرهنګی بُست بستور/bastavairi پهلوان خرد سال شهر بُست از جمله پهلوانان این دیار کیانی است که در شهنامه نستور/Nastur ضبط شده. اسم این پهوان بُستی در منظومه ایاتکار زریران به شکل (بستور) آمده است و بزرګترین پهلوانی است که بعد از کشته شدن زریر به انتقام پدر بر تورانیان تاخت، ویدرفش جادو راکه زریر به جاودی بردست او کشته شده بو بکشت و چندان جنګید تا در میدان جنګ به اسفندیار رسید. اسفندیار چون او را درمیدان جنګ یافت سپاه سالاری راکه پس از قتل زریر بر عهده داشت به وی داد و خود جنګ (خیوان) را دنبال کرد. حکیم زریر (زرین) برادر خویش، وپسرش بستور(نسطور) و سپندیاذ(اسفندیار) و پشوتن  دو پسرش خویش، داشت. زریر در این جنګ کشته شد اما ترکان بر اثر پهلوانیهای اسفندیار هزیمت  یافتند. به این حال آن شهزادۀ جوان که بعد از پیروزی بر ترکان به پیشګاه پدر باز ګشته بود به وسیلۀ کوارزم[19] متهم و به فرمان پدر محبوس شد. انګاه ګشتاسپ برای ګرفتن سیستان و کرمان بیرون رفت و امور کشور را به لهراسپ پیر که در بلخ/بخدی بود سپرد.([20]) یکی از مهمترین و زیباترین قسمت های منظومه ایاتکار زریران وصف جنګهای بستور است. فرزند خردسال زریر با آنکه سواری نمی توانیست و تیر انداختن نمی توانیست بر باره نشست و به جنګ ویدرفش رفت و اورا بیک تیر از پای در آورد. از پهلوانان ایران(آریانا) تنها بستور پسر خرد سال زریر به کین  جویی برخاست و چنین ګفت: ” رزم ایران بیم – و اینکه آن سپهبد دلیر – پدرمن زریر – زنده است یامرده پیش خدایګان  باز ګویم. پس ویشتاسپ شاه ګفت تو مشو- چه تو اپورناکی[21]  و تیر ندانی افګند و خیونان[22] تر کشند و آنګاه خیونان دو از من برند – که از من زریر راکشته اند – و از من بستور را کشته  اند – اما بستور پنهانی – بآخور سردار ګفت- وشتاسپ فرمان داد – آن اسب که زریر را بود – به بستور دهید- آخور سردار – اسپ زین فرمود کردن – وبستور برنشست – و اسب فراز هِلید- و دشمن بکشت – تا بدانجایکه رسید – که پدر مرده رابدید- وګفت ای پدر نامور! – خون تو که ریخت؟ آن زین پرنده – بارۀ تو که برګرفت؟- کام تو همه آن بود – که کار زار کنی اما اینک کشته افتاده ای – چون مردم بی تخت –  واین موی و ریش تو – از باد بیاشفته است- تن پاکت خسته و خاک بر ګردنت نشسته است- من اکنون چه میتوانم کرد- اګر فرود آیم و سر تو بر کنار ګیرم – وخاک از سرت بسترم- از آن پس بر اسب – نشستن نمی توانم – آنګاه بستور  اسپ فرازهلید- ودشمن بکشت- وپیش وشتاسپ شاه رسید – وګفت که من شدم(=رفتم)- رزم ایران(آریانا) درست دیدم – وسپهبد را مرده دیدم – زریر پدر خود را – اما اګر شما خواهید – مراا هلید تا بشوم- کین پدر باز خواهم…”([23]) قابل یاد آوری است که یک منبع دیګر هم موجود است که از بُست قبل از بستوری یادآور می شود همان بهګوت پورانا است و قبلاً ذکر شد. این کلمات دلپذیر حماسی که در شرح جنګاوری بستور آمده مقام او را در ادبیات دینی و حماسی پهلوی آشکار می کند. این بستور همان است که در اوستا بستوئیری[24] یاد شده که معنی (جوشن بسته، سینه بسته).

ج) بست در متون یونانی

ایتامندورس – هیلمند، سکستان- سجستان در متون یونانی به صراحت یاد شده. در جغرافیای استرابو(۶۳ق.م) آمده: ” … چنین است که وضع جغرافیای نواحی جنوبی – (غربی) آریانا کرانه های کدروزیا و ولایت اوریتی ها که پشت ساحل دریا (ایتامندورس – هلمند) سکنی دارند ، سرزمینی است بسیار وسیع، خود کدروزیا [25] آنقدر در خشکی پیش می رود که به درنګیانا و اراخوتی [26] و کوهستان پاروپامیزادی می رسد… بنا بر این راهی که از سرزمین های درنګیانا و اراخوتی(بست هم در این بین است) می ګذرد طولانی تر بوده و درازی (این سرزمین) پانزده هزار و سیصد استادیا[27] است، اګر یک هزار و سیصد استادیا از این عدد کم شود درازی این سرزمین به لین مستقیم ۱۴۰۰۰ استادیا می شود.” ([28]) شهر بست در متون یونانی مکرر آمده اما به نامها مختلف: پلینوس (۷۹م) بیوت/bivt(بست) را در کنار رود ایتامندروس سراغ داده است. جغرافیه نګار یونانی Isidausvon Charx۳۷م بُست را bivt,biut ضبط کرده([29])

د) بست در دورۀ اسلامی

بُست در دوره اسلامی دارای ویژه ګی های فرهنګی و تمدنی ویژه ای بوده.  شهر بُست در شرق زرنګ دومین شهر مهم سیستان  به شمار می رود. این شهر از نقطه نظر سوق الجیشی و کنترول بر قلمرو زنبیلها جایګاه مناسبی برای استقرار یک قرارګاه نظامی نیرومند از سپاهیان عرب پنداشته می شد. به همین خاطر بود که بُست در عهد حکومت اموی به حیث قرارګاهی نیرومند نظامی فرماندهان عربی در آمد از عهد خلافت بنی امیه تا پایان دوره سلجوقیان قشر مهمی از سرزمین سجستان و بُست عیاران تشکیل می دادند و در برابر ظلم و ستم بیګانه های وقت به وقت قیام می کردند. به باور مارکوارت بُست در ملتقای هیلمند و ارغنداب در زمان قدیم یکی از مراکز تمدن این سرزمین بوده و در آغاز قرن ششم میلادی در دست هفتالیان افتاد که انوشیروان خسرو اول ساسانی ازیشان بګرفت. در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم میلادی سرزمین سیستان، هلمند، بُست، ارغنداب، ګرشک و ترنک به دست ملوک رتبیل شاه که از بقایای خاندانهای کوشانی و هفتالی شمال هندوکش بوده اند افتادند زیرا بعد از فتوح عرب و بعد از سنه ۳۰ هجری(۶۵۰م) می بینیم که در زرنج سیستان مرزبانی به نام رستم یا پرویز= اپرویز حکمرانی دارد و بعد از آن به نام کابلشاه و غیره با اعراب فاتح می جنګید. در سال ۳۰ هجری(۶۵۰) میلادی در عهد خلیفه سوم اسلام حضرت عثمان رض لشکری از اعراب به سرکردګی ربیع بن زیاد الحارثی به سیستان فرو ریختند.([30]) بلاذری آمدن افسر عرب عبدالرحمن بن سمره را از سیستان بعد از قطع وادی خواش و قوزان(بولان) بُست می نویسد که این فاتح عربی بُست را به زور ګرفت و پس از آن مردم روذان رامغلوب ساخت و به خشک[31] آمد و هم در رخج(کندهار) جنګ کرد و بر مردم آن چیره شد. این وقایع پس از سنه ۳۶/۶۵۶م روی داده.([32]) در نیمه اول قرن دوم بُست زیر سلطه خاندان ملک شنسب – امیرکرور بود.([33])

ابن واضح یعقوبی ګفته اند: ” … و از نواحی سیستان ناحیه بُست، جُوین و ناحیه رُخَّج [34]، و ناحیه خُشک  و ناحیه بلمر و ناحیه خُواش و ناحیه بزرګ زرنج که پایتخت شاه رتبیل است و چهار فرسخ مساحت دارد…  و در بحث والیان سیستان ګوید: آن ګاه منصور، معن بن زائدة بن مطر بن شریک شیبانی را بر سر کار آورد، و او در بُست منزل کرد و با نافرمانان جنګید “([35])

حدودالعالم از بُست به وضاحت یادکرده: “… بُست شهر بزرګ است. با بارۀ محکم، بر لب رود هیذمند نهاده با ناحیتی بسیار و در هندوستان است. و جای بازرګانان است و مردمانی اند جنګی و دلاور و از او میوه خیزد کی خشک کنند و به جایهای برند و کرباس و صابون خیزد… ودیګر رود هیرمند است. از حد ګوزګانان بګشاید، از نزدیک غور بر دُرغُش و تِل و بُست بګذرد و از ګرد سیستان اندر آید و بعضی به کار شود و بعضی به دریایی زره افتد [36]…    “([37])

جیهاني ګویند: “بست؛ هیچ شهر و نواهی سیستان و مضافات آن بعد از زرنج بزرګتر از بست نیست. هوای عفن دارد. شکل و لباس شان مانند عراق است مردامان توانګر و با مروت دارند، (بست) جای بازرګانی اهل هندوستان است. در بست خراما، انګور و دیګر میوه ها بسیار است، شهریست آبادان و با نعمت تمام “([38])

ابن حَوقَل النّصیبي می ګوید: ” شهر بست بر لب رود هیلمند موقعیت دارد. رود هیلمند از کنار بست میګذرد و تا انتهای سجستان میرسد و در زره جذب می شود.”([39])

مقدسی می ګوید: ” قصبه بست و منطقه سجستان به خراسان پیوند دارند ” ([40])

اصطخری ګوید: ” جدول صورت سجستان و آنچه حوالی و اضعاف آن است این است که ثبت کرده شد… و شهرها و آنچه در حوالی و نواحی آن است: اول زرنج، کس، نه، الطاق، قرنین، خواش، فره، جره و بُست… و ورد هندمند(هیلمند) رودی بزرګ است که از بُست بیرون می آید و می رود تا به منزل سجستان و از آنجا بر رودهای چند متفرق و متشعب می شود… و اما بُست شهری خوش و نزه و بغایت بزرګ است، چنانکه در اعمال سجستان بعد از رزنج هیچ شهری بزرګتر از آن نیست، الا آنکه راه آن عظیم و سخت پیچیده است و لباس ایشان لباس اهل عراق است و اهل آن پیوسته به مروت و کرم ویسار و قدرت مشغول می باشند و در آنجا امتعه و اقمشه/بازرګانان شهر هند و سند می باشد که در آفاق نقل می افتد و درختان فراوان  از خرما و غیره در آنجا هست” ([41])

ګردیزی در مبحث استاد سیس بادغیسی ګوید: “… و به خراسان استاذ سیس از جانب سیستان بیرون آمد با سیصد هزار مرد.منصور مرمهدی را آنجا فرستاد تا آن فتنه رابنشاند و عبدالله بن الاشتر به ناحیت بُست و رخود[42]بیرون آمد و دعوت آشکارا کرد آخر بګریخت و بر زمین سند بشد و آنجا مقام کرد. در مبحث عبدالله بن عامر: …  اندر سنه ثلث و اربعین (۴۳ق) مر مجاشع بن مسعود را به سیستان فرستان و از بُست و زمینداور بستد و روی سوی عراق نهاد و به کرمان رسید. و در مبحث یعقوب لیث ګوید: پس از سیستان به بُست آمد و بُست را بګرفت و از آنجا به پنجوای [43] و تګیناباد [44] آمد و با رتبیل حرب کرد.”([45])

طبری از خاندان کیانی، آسپه و پهلوانان زال و رستم در سیستان – سجستان حکایت می کند” کیکاوس رستم را آزاد نامه بنوشت و پادشاهی زابلستان و سیستان بدو داد… “([46]) در تاریخ سیستان بُست از شهر های بزرګ سیستان شمرده شده،  و نواحی دیګر سیستان چنین سراغ داده اند: ” اما حدود سیستان و شهر ها او چند است و ازکجا تا کجا: سیستان خود ګفتیم که ګرشاسپ[آباد] کرد. و از پیشِ کردنِ سیستان خود بُست و رُخَدْ و زمین داور و کابل و سواد آن اورا بود که جدّ او [آباد] کرده بود، از سوی مادر و ګودرز [47]نام دار…  و سفزار[48] و بوزستان[49]  ولوالستان[50]  و غور  سام نریمان کرد، وکشمیر رستم دستان [آباد]کرد. و خزائن خویش و مال خویش آنجانهاده بود و غزنین یعقوب بن اللیث ملک الدنیا کرد این همه شهرها بروزګار جاهلیت اندر فرمان پهلوانان و مرز بانان سیستان بودند تا روزګار اسلام که ولایت دیګرګون شد… وعمل سیستان پس از اسلام و کورتهاء[51] آن بر صلح قدیم الف الف درهم، سجستان و بُست، و رُخد و کابل و زابلستان و نوزاد و زمین داور و اسفزار و خجستان… اکنون یاد کنیم طول و عرض و کوار (کور) و رساتیق سیستان از پس اسلام که عامل والی سیستان که بودست. اما طول سیستان از نواحی خُراسان تا حد سند و عرض سیستان از کرمان تا حد هند است. اما کور[قسمت] سیستان اسفزار و جبل نیه، و سردره هندقانان[52] ، وفراه و  اوق و  خواش و فُلاد و فُشنج [53] و نوزاد و بُست و زمین داور و رخج و کش و رودبار  و زابل و کابل، ستة عشر: ” ([54]) البیرونی موقعیت بُست را چنین نشان داده: ” جدول طول البلدان من ساحل البحر المحیط الغربی و عروضها من خط الاستواء مدینة بُست علی شط نهر هیرمند(صا-لح-لب-یه)”([55])

بُست در تاریخ بیهقی بیش از چهل بار به صراحت ذکر شده در این وقت بُست حایز اهمیت فراوان بود در واقعات سلطان محمود می نویسد: “… اند شهور سنه احدی و اربعمائه (۴۰۱) هـ.ق که امیرمحمود رضی الله عنه بغزو غور رفت  براهِ زمین داور از بُست و دو فرزندِ خویش را امیران مسعود و محمد و برادرش یوسف رحمهم الله اجمعین را فرمود تا بزمین داور  مقام کردند و بنه های ګران تر نیز آنجا ماند و این دو بادشاه زاده چهارده ساله بودند و یوسف هفده ساله… و در سنه خمس و اربعمائه امیرمحمود از بُست تاختن آورد بر جانب خوابین که ناحیتی است از غور پیوسته بُست و زمین داور…” ([56])

فردوسی از زیبایی بُست حکایت می کند:

خروشان از همه زابلستان و بُست

 یکی را نبُد جامه بر تن درست

او را است تا هست زاولستان

 همان بُست و غزنین  و کاولستان

ز زابلستان تا بدان روی بُست

به نوی نوشتند عهدی    درست

و از هم عصران بیهقی حکیم فرخی سیستانی که عمر خود در دیار بُست ګذرانده و روزها و شب های فراوان در اینجا زیسته ګوید: “

تا بود سیستان برابر بُست

تابود کش برابر نخشب…

در ستایش سلطان مسعود غزنوی ګوید:

بدیدار او راه بُست و هری

بهشت برین ګشت و باغ بهار…

در مدح امیر ایاز اویماق محبوب سلطان محمود ګوید:

بدو بخشید مال خطۀ بُست

 خراج خطۀ مکران و قزدار…[57]

در مدح خواجه حسن میمندی:

صاحب که بپرورد مراو را و بدو داد

بُست خرام خوب چو بتخانۀ فرخار

در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصرالدین:

آماج تو از بُست بود تا به سپیجاب[58]

 پرتاب تو از بلخ بود تا به فلسطین

در مدح خواجه ابوعلی حسنک وزیر:

از بهر نیکنامی شاه و صلاح خلق

از بُست بر ګرفت و بیامد به تاختن

در ذکر مسافرت از سیستان به بُست و مدح خواجه منصور بن حسن میمندی:

چون بسیج راه کردم سوی بُست از سیستان

 شب همی تحویل کرد از باختر بر آسمان

***

اندرین اندیشه بودم کز کنار شهر بُست

 بانګ آب هیرمند آمد بګوشم ناګهان

منظر عالی شه بنمود از بالای دژ

کاخ سلطانی پدید آمد از دشت لکان

منزل زوار او بوده ست ګویی شهر بُست

 خانۀ بدخواه او بوده ست گویی سیستان

گهی به بُست درین بوستان طبع فروز

 ګهی به بلخ در آن باغهای روح افزای([59])

منهاج سراج در  مبحث سلطان بهاءالدولة عبدالرشید بن محمود به تخت نشست احد و اربعین و اربعمأ(۴۴۱هـ.ق) ګوید: ”  … سلطان عبدالرشید لشکر مستعد ګردانید و طغرل را که یکی از بندګان محمود بود، و در غایت جلادت برایشان سالار کرد، بطرف الپ ارسلان فرستاد در پیش درۀ خمار ، الپ ارسلان را بشکست و از آنجا به بُست آمد… مملکت آل محمود را در تزلزل انداخته بودند و غزنین را و بُست و زمین داور و تکین آباد از دست ایشان بیرون کرد… الملک ناصرالدین عثمان پادشاه عادل بود … و هردو برادر او یک شهاب الدین علی، دوم ملکشاه هم بر لباس او بودند.. و این داعی در شهور سنه ثلاث و عشر و ستمائه(۶۱۳ق) از شهر بُست عزیمت سیستان کرد…”([60])

ابن بلخی در باره سیستان و توابع آن ګوید ” … این آزادنامۀ کیکاوس بن کیقباد فرمود مر رستم بن دستان راکی من ترا از بندګی آزاد کردم و مملکت سیستان – [بُست] و زاولستان تر دادم باید کی ببندګی هیچکس اقرار نیاوری و این ولایت کی ترا دادم بمملکت نګاه داری… و بهمن بن اسفندیار سخت کریم و نیکوسیرت بود و اورا اردشیر بهمن درازدست ګفتندی از آنچ بسیار ولایتها را بګرفت و برفت و سیستان بغارتید و شهر رستم بکند و خراب کرد با کینۀ آن که با پدرش کرده بود…”([61])

حمدالله مستوفی ګر چه مستقیم از بُست نام نه برده اما در در بحث بهرام و یعقوب لیث از سرزمین وسیع سجستان و سیستان به صراحت یاد می کند، ګوید : ” … سکان سجستان است… لیث روګر بچه سیستانی بود … بر تمام سیستان، [بُست] و خراسان مستولی شد و مدت ده سال پادشاهی کرد “([62])

اما همین نویسنده در اثر دیګر خود(نزهة القلوب) از بُست یاد می کند: “… بادغیس – از اقیلم چهارم طولش از جزایر خالدات(صه ل) و عرض از خط استوا (له ک) قصبات کوه نقره و کوه غناباد[63] و بزرګترین و بُست و …   “([64]) شاید این معلومات از البیرونی نقل کرده باشد.

بُست در قرن هفتم میلادی شهر مشهور و مستحکم بود و قرارګاه قوای مدافع رتبیل حکمران زابل و رخذ(کندهار) تا سیستان در مقابل هجوم عرب بود. شرحی که العتبی داده بایتوز(باتور) بُستی حدود ۳۶۰ هـ.ق حکمران بُست بود که سبکتګین بُست را از بایتوز ګرفت. در (۳۶۶ق) بُست به دست سبکتګین آمد و همواره بُست بعد از غزنی پایتخت دوم غزنوی بود. از بُست اکنون بقایا و خرابه های، بالاحصار و رواق معروف به جا مانده و قبرستان کهن هم دارد. بالاحصار بُست بر  یک تپه بلند واقع و از نظر نظامی جای محفوظ بود. در کتب که بعد از فتنه چنګیز نوشته شده در شرح لشکر کشی های شاهان آل کِرت هرات، تیموریان، صفویان و بابریان هند ذکر از بُست میاید. بعد از ۱۹۵۰م کاوشهای در بُست و لشکری بازار آن صورت ګرفت و بقایای بناهای آن مورد مطالعه و کاوش باستان شناسان قرار ګرفتند. ([65]) همچنان احمد بن عمر مشهور به ابن رسته در اعلاق النفیسه به سال ۲۹۰هـ.ق ذکر از بُست در کور سیستان(زرنج، بُست، الرخد) دارد و قدامه بن جعفر بغدادی در کتال الخراج(۲۹۰هـ.ق) بُست، رخج و کابل و زابلستان را در کور خراسان می آورد. در تاریخ سیستان ګوید: در ۲۹۴ هجری(۹۰۵م) طاهر بن محمد بن عمرو سومین شاه صفاری در بُست کاخ و باغ اعمار کرد و چمن وسیع در نزدیک دروازه دیوان ساخت و کوشک دیګری بر لب آب هیرمند نزدیک پُل بُست اعمار نمود. کاخ طاهر شامل نه ګنبد درون بدورن(تودر تو) بود و آن همه را در بدل پول نقد یعنی بدون حشر اعمار نمود. در سال ۲۹۴ هجری محمدبن لیث فرمانده صفاری در بُست پُل هیلمند را ویران کرد تا فاتح سامانی احمد بن اسماعیل نتواند بر آن بګذرد. اما باز هم بُست همان سال به دست سامانیان افتاد.([66])

در بین جغرافیه نګاران ابو عبدالله محمدبن احمد المقدسی شامی معروف به البشاری است که در سال ۳۷۵هجری در کتاب احسن التقاسیم مینویسد: بُست با قلعه بزرګ و حومه پهناوری در یک فرسخی بالای ملتقای رودخانه خردروی(ارغنداب) و هیرمند قرار دارد. بازار هایش معمور اند و دارای مسجدی نیکو است. اهل آن با دین و مروت و صاحب نعمت اند که بآئین و درایت و خوی نرم خویش مشهور اند. این شهرچه پاکیزه و سرسبز با موقعیت مهم اش خرما و انګور فراوان و ګل ریحان بسیار دارد. از ابومنصور دانشمند سیستانی شنیدم که ګفتی: در دنیا شهری باین کوچکی ولی سرسبز و دارای میوه ها و نعم فراوان ندیده ام اما وبا دارد. و شهر آن خیلی آباد است و مسجد جامع و ربض(حصار بیرونی) نیز دارد که بازارها در آن اند. مردم آن آب هیرمند(هیرمذ) نوشند و دریای دیګری هم دارد که خردروی(ارغنداب) ګویند. این دو  دریا بفاصله یک فرسخ از بُست باهم میامیزند و درجای آمیزش آنها پلی از کشتی ها است. تقریبا نیم فرسخ. کنار جاده ایکه بغزنین روند شهرچه العسکر(شبیه مدینه) قرار دارد که مسکن سلطان و لشکریان است.([67]) چنین می نماید که مقصود مقدسی از شهرچه(العسکر) یا (معسکر) همین لشکری بازار هلمند است که در تاریخ بیهقی لشکرګاه است و اکنون هم آثار و خرابه های آن در هفت کیلومتری شمال بُست شاهد عظمت و جلال پارینه آن است. از لحاظ موقعیت و ساختمان عمومی بُست و لشکرګاه – لشکری بازار در حقیقت دو حصه یک شهر تاریخی اند که نخست اش محل بود و باش مردم و دومی محل سکونت سپاه و ادارات دولتی بود. در یک، مردم بُست زندګی می کردند و کانون تجارتی و سرای ها و کاروان سرای ها  بود دیګرش سپاه و نظامیان و صاحب منصبان و ګاه سلاطین غزنوی محمود و مسعود رهایش داشتند.([68])بعد از ظهور اسلام در سیستان – سجستان ذکر بُست مکرراً آمده که هم ارزش نظامی و هم مسکونی و تجاری داشت.

کرونولوژی/ګاه شماری شهر بُست

  • در دوران قبل از تاریخ شهر بُست شاید آباد نه بود ولی مردم این محل بر لب دریای هیلمند زندګی غارنشین ابتدای داشتند و به شکار ماهی مصروف بودند.
  • در دوران آریایی ویدی بُست در متون هندی به نام بُست من ذکر شده و اهمیت بازارګانی داشت که سوپرمارکیت هند هم خوانده شده.
  • در دوران اوستایی شهر بُست به دست خاندان کیانی و اسپه و پهلوانان آریایی بود.
  • در دوران آشوریان بُست به دست آشور-آثور افتید.
  • در دوران مادیان بُست در دست مادها بود .
  • در دوران هخامنشیان بُست از ساتراپهای کروش بود.
  • در ۳۲۹ق.م بُست به دست اسکندر مقدونی افتاد و در بُست سکندریه مستحکم ساخت.
  • در اواخر قرن شش بُست به دست هفتالیان و کوشانیها کوچک افتاد، در دوران ساسانیان بُست به دست خسروپرویز انوشیروان افتاد.
  • در آغاز عهد اسلامی بُست به تصرف ربیع بن زیاد حارثی درآمد. در این ناحیه دین مبین اسلام به سرعت ګسترش یافت.  بعد از کامیابی جنبش های استقلال طلبی در سیستان و خراسان شهر بُست به دست طاهریان و صفاریان در آمد.
  • ۸۶۹م اعمار بناه ها در بُست به فرمان طاهر بن لیث
  • در ۲۹۸هجری بُست به دست سامانیان افتاد.
  • به قیام الپتګین در سال ۳۵۰هجری غزنه از دست سامانیان به دست غزنویان افتاد. بُست از نخستین شهرهای بود که چندی پس از آن در برابری وی سر برافراشت.
  • ۹۶۲م بُست به دست الپ تکین افتاد.(حدودالعالم)
  • آخر قرن دهم میلادی جغرافیه نګاران عرب احوال بُست را بیان می کنند.
  • در اپریل ۹۷۷م سبکتګین در غزنه برقرار شد. در سال ۹۸۷م – ۹۸۶م فرمانروای صفاری سیستان، ابواحمد خلف بر آن حمله کرد، مګر غزنویان دوباره بر آن شهر تسلط خود را قایم کرد.(تاریخ یمینی)
  • پس از مرګ سبکتګین (اګست ۹۹۷م) پسرش سلطان محمود که بر نیشاپور و خراسان حاکم بود با پسر دیګرش اسماعیل، که حاکم غزنه و بلخ بود در باره بُست نزاع داشتند. حاکم بُست به محمود پیوست. در بهار ۹۹۸م ماه مارچ، سطان محمود بر غزنه تسلط یافت و بزرګترین شهنشاه سلاله خود شد. از این تاریخ ته ۱۱۵۰ م بُست زیر فرمان غزنویان بود.
  • آغاز قرن یازدهم، دوران عظمت و رونق کاخ ها در کنار هیلمند ، در زمان مسعود بر بنا های بُست، بناهای دیګر افزوده می شود.(تاریخ بیهقی)
  • ۱۰۴۴ م غلبه سلجوقیان بر بُست (طبقات ناصری)
  • ۱۴۰۹ م شکست سلجوقیان در بُست.
  • ۱۱۰۶م ارسلان سلطنت را ګرفت و بر بُست، ګرمسیر و زینداور- زمین داور غلبه کرد.
  • ۱۱۵۰ م سلطان علاءالدین جهان سوز – غوری بُست را سوخت.([69])
  • ۱۲۰۵م بُست زیر سلطه غیاث الدین محمدغوری رونق یافت.
  • ۱۲۰۶م سلطان غیاث الدین غوری سپاه بُست، فراه، و اسفزار به سوی مرو سوق داد.
  • ۱۲۲۰م (۶۱۷ق) جلاالدین خوارزم شاه مغلوب مغول شد و از خراسان به سوی نیمروز، بُست، زمین داور و غزنه ګریخت. و چنګیزیان بُست را سوختند.
  • قرن سیزده میلادی، بُست به قول یاقوت حموی ویرانه است.
  • ۱۴۹۸م، بُست سلطان حسین بایقرا ګرفت اما رونق نه یافت.
  • ۱۵۴۲م بُست توسط همایون بن بابر فتح شد.(آئین اکبری)
  • ۱۷۳۸م، نادر افشار بر ویرانه های بُست آسیب رسانید.(جهانګشای نادری)
  • ۱۸۴۸م تا ۱۸۵۵م، بعضی دیوارهای بُست مرمت کاری شد.
  • ۱۹۱۷م، (عهدسراجیه) هیئت آلمانی اولین فوتوګرافی کمانه بُست رابر داشت.(سفرنامه نیدر مایر)
  • ۱۹۴۹م، حفریات باستان شناسی فرانسوی در بُست و لشکرګاه.
  • ۱۹۵۰م، و ربع سوم قرن بیست پس از آن لشکرګاه به عنوان مرکز پروژه انکشافی وادی هیرمند، شهری عصری و مرکز ولایت و ریاست بهره برداری وادی هلمند شد.([70])

بُست بر لب دریای هلمند  اکنون شهر مهم و پر رونق ولایت هلمند است همان برم و عظمت تاریخی و فرهنګی خود را نګاه داشته. جای سیاح هان داخلی و خارجی است.

 

ویژه ګی های تاریخی کمان بُست

کمان بُست که به طاق و رواق(ششک) بُست هم شهرت دارد تا هنوز هم بر لب دریای هلمند موقعیت دارد و از زیبایی خاص برخوردار است. تصویر این کمان تاریخی توجه هر بنینده را به خود جلب می کنند. باستان شناس فرانسوی فیشر به این باور است که کمان بُست ویژګی های دوره ای غوری دارند. اما از تصاویر کمان که قبل از ترمیم به جا مانده معلوم می شود که این کمان خصوصیات سبک هندی دارد. به باور فیشر این کمان برای مراسم ویژه ساخته شده بود و شاید دروازه ورودی و خروجی شهر بُست بود. باستان شناس روسی خانم پوګا چینکوا هم این کمان تاریخی بُست از دوران غوری می داند به باور خانم پوګا این کمان شګفت انګیز که دارنده نقاشی و معماری خاص  است  به شکل منظم هندسی و ساخته شده و شاید در کنار این ششک مسجدی هم بود. به باور دانشمند اریکشرو کمان شهر بُست به دوران غزنوی تعلق می ګیرد و درعین حال آثار و بقایای دوره ای غوری هم دارند. بین کمان بُست و مسجد جامع هرات در سبک همانندی وجود دارند. بنا بر تحقیقات هاروارد کرن و ویلیم ترودزل که بعض خط های کوفی به دست آورده با دوره ای غزنوی همانندی چندان ندارند و ویژګی های دوره ای غوری دارند.  به باور ایشان در بسیاری کتیبه ها حرف (ف) به شکل نوشته شده است که خصوصیات غزنوی نه بلکه غوری دارند. و در این مابین کتیبه های هم استند که ویژه ګی های دوره سبکتګین دارند.([71])

اما در سراغ های تاریخی پدید می آید که این کمان قدامت تاریخی بیشتری داشت. بلاذری ګوید: که عبدالمالک بن مروان خلیفه اموی امیه بن عبدالله را بر خراسان والی ګردانید و او هم پسر خود عبدالله را به سجستان فرستاد چون بدینجا آمد با رتبیل شاه این جا جنګ کرد، ولی رتبیل شاه از مسلمانان می ترسید چون عبدالله به بُست آمد با او صلح را در بدل هزار هزار(یک میلیون) درهم پیشنهاد کرد و هدایا و غلامان فرستاد مګر عبدالله از قبول آن انکار ورزید و ګفت: ” اګر این رواق –کمان را از طلا پر سازی هم بین ما صلحی نخواهد بود.” عین همین داستان را ابن اثیر نیز به همین عبارت بلاذری در حوادث سنه (۷۴ق) آورده است.([72])

از روی روایات مؤرخان عرب پنداشته می شود که کمان شهر بُست در اوایل دوره اسلامی و قرن اول هجری هم موجود بود و شاید از بقایای دوره قبل از اسلام باشد وی موقعیت دقیق اش در شهر بُست معلوم نیست. مردم محل بُست این کمان را دروازه هند می خواند و شاید ارزش بازارګانی داشتند. زیرا بُست قدیمترین و مهمترین انبارګاه مال التجاره سیستان است که مؤرخین و جغرافیه نویسان قدیم آنرا جای بازرګانان و دروازه هندوستان نامیده اند. بنای این کمان تا ۱۳۵۰ش بر حال قدیم باقی نامده بود به اینکه بعد مرمت کاری شد که تزئینات و ممیزات دقیق دیکوریشن و نقوش و بقایای نوشته های کوفی آن زیر ترمیمات جدید از بین رفت.([73])

ویرانی بُست

بُست با همان عظمت قدیم خود تا اواخر دوره غزنویان برجا بود و معماری های سلطان محمود و سلطان مسعود و رجال آن دوره در اطراف و نواحی آن مانند دشت لکان و میوند هم دیده می شد. بُست پایتخت دوم سلطنت غزنویان بود. بُست در وسط قرن پنجم هجری در اثر برخورد دو خاندان غزنوی و غوری سوخت و یران شد. که بعد به رونق و شکوه نخستین خو هرګز نرسید. منهاج سراج جوزجانی ګوید: “… بهرام شاه کرت سیوم حشم غزنین و خلق شهر و پیاده بسیار جمع کرد و سیوم کرت مصاف شد، طاقت مقاومت نیاورد و روشکسته شد و علاءالدین بقهر شهر غزنین را اتش زد و بسوخت و مکابره فرمود. در این هفت شبانه روز از کثرت سواد دود چنان هوا مظلم ګردید که شب را مانستی و شب از شعله های آتش که در شهر غزنین میسوخت هوا چنان می نمود که بزور مانستی… چون هفت روز ګذشت شب هشتم شد شهر تمام خراب ګشت و سوخته شد…و از غزنین رخت بربُست و بلاد داور، بُست، کوچ کرد و چون به شهر بُست رسید قصور و عمارت محمودی را که در افاق مثل آن نبود تمام خراب کرد و کُل ولایت که به محمودیان مضاف بود جمله را خراب کرد و ویران ګردانید و بغور با آمد و مراقد برادران در جوار اسلاف  خود دفن کرد. “([74])

سال تخریب به دست علاءالدین جهان سوز ۵۴۵- ۵۴۶ هجری است و این ویرانګری به تمام شهر متوجه نبوده زیرا منهاج سراج هم ګوید که تنها عمارات محمود را ویران کرد. بُست بعد از این در تهاجم مغول ویران ګردید. ۱۲۲۰م (۶۱۷ق) جلاالدین خوارزم شاه مغلوب مغول شد و از خراسان به سوی نیمروز، بُست، زمین داور و غزنه ګریخت. و چنګیزیان بُست را سوختند، ([75])بندها و نهرها به دستان مغول به کُلی ویران شد و دوباره به حالت خود نرسید. در سنه ۱۱۵۰هجری بُست در مقابل نادر افشار مقاومت کرد از طرف او تخریب شد. این شهر باستانی سجستان در عصر هوتکیان شهر نظامی بود و در دوران سدوزایان به ګرشک(ګرکوشک) انتقال یافت تا ۱۳۳۰ش که لشکرګاه به واسطه بند هیلمند احیاء مجدد یافت هم رونق داشت. از بُست اکنون بقایای خرابه های بالاحصار و رواق معروف آن و بقایای لشکری بازار که در امتداد کرانه های هیرمند به طرف شمال بر جا مانده است.

 بالاحصار بُست

این حصار پر شکوه بزرګ در تقاطع رود هیلمند و ارغنداب در یک تپه بلند موقعیت دارد. از نظر نظامی جای محفوظ و مامونی است. بر نقطه بلند این حصار چند پهره دارخانه است که اکنون هم بقایای اش بر جا مانده. بر چار اطراف این حصار یک نهر و یک خندق ساخته شده است که در وقت تهاجم دشمن مصؤن باشد. بالاحصار بُست دو راه عمومی داشت یک به طرف شرق که دروازه هند ګفتند و دیګر به طرف غرب که دروازه فارس خوانده می شود. مردم محل به دروازه زرنج و تهران هم یاد می کند. این حصار یک صحن  هزار در پنج صد متری دارد. و به طرف شرق یک قبرستان قدیم است که یک تعداد اش کتیبه هم دارند. در پیرامون این حصار شرقا و شمالاً تا لشکری بازار غزنوی جاه های تاریخی دیګر هم موجود است.

بُست به حیث دارالضرب

بُست شهر دارالضرب بود، مسکوکات به نام شاهرخ بن تیمور  در (۸۰۷-۸۵۰هجری) در بُست ضرب شده بود. از این ثابت می شود که بُست شهر مسکون و معتبر دالضرب بود.

نتیجه ګیری

بُست بر لب چپ دریای خروشان هلمند از شهرهای عظیم سجستان- سیستان است که از قبل الاسلام و بعد از اسلام رونق و اهمیت تجاری، نظامی، سیاسی و فرهنګی داشت. بُست در دوران ویدی ارزش تجاری داشت، در دوره ای اوستایی پرورشګاه و سرزمین پهلوانان آریانی – ایرانی بود. در دوران هخامنشی جز ستراپیهای بود. در دوران اسکندر بُست سکندریه نظامی بود. در دوره ساسانی قصر خسروپرویز انوشیروان بود. با آمدن لشکریان عرب بُست به دربارخلافت پیوست و بُستیان دین مقدس اسلام را قبول کرد. در نیمه اول قرن دوم بُست زیر سلطه خاندان ملک شنسب – امیرکرور بود. و بعد مسکن طاهریان، صفارایان، سامانیان، پایتخت زمستانی غزنویان، غوریان، چنګیزیان، تیموریان، صفویان، هوتکیان، ابدالیان و بارکزای های بوده است. بُست از لحاظ علمی و فرهنګی اهمیت بلند داشت. در قرون اول اسلامی در بُست پوهنتون – دانشګاه بود که از منطقه در اینجا طلباء برای اموختن علم می آمدند و در اینجا علوم اسلامی، علوم اجتماعی و طبیعی حاصل می کردند. بُست اکنون هم شهر فعال علمی و فرهنګی هلمند است. یک پوهنتون(دانشګاه) به نام بُست در شهر بُست با هزاران محصل فعالیت علمی می کنند. انجمن فرهنګی بُست از ۱۳۸۱ش فعالیت دارد. بُست مجله، بُست جریده در شهر بُست به نشر می رسد. شهر و حصار تاریخی بُست برای سیاح هان مساعد و هر روز ده ها سیاح داخلی و ګاه هم سیاح هان خارجی از ایشان دیدن می کنند.

فهرست منابع

۱.سیستانی، محمداعظم.سیستان قبل از اسلام(سرزمین ماسه ها و حماسه ها)،ج اول  اکادمی علوم افغانستان، ۱۳۶۴ش، صص ۱۶،۱۷.

۲. باتلد، ویلهلم بارتلد.جغرافیایی تاریخی ایران،مترجم همایون صنعتی زاده، تهران، ۱۳۷۷ش، ص ۸۳.

۳. رشاد، عبدالشکور. یاداشت های کندهار، چاپ کندهار، جلد اول، ۱۳۸۶ش.

۴. سیستانی، محمد اعظم. نقش سیستان در تکوین حماسه ملی، چاپ دوم، کابل ۱۳۹۱ش،ص۱۵.

۵. همان، ص ۱۷.

۶. ادموند،کلیفورد،باسورث. تاریخ سیستان از آمدن تازیان تابرآمدن دولت صفاریان،مترجم،حسن انوشه،چاپ دوم،تهران،۱۳۷۷ش،ص۱۳.

۷. ابن بلخی. فارسنامه، با تصحیح ګای لیسترانج و نیکولسن، ۱۳۸۵ش،ص۶۶.

۸. بهرامی، احسان. فرهنګ واژه های اوستا، جلد ۲، ص ۱۰۳۳.

۹. آرتور کریستن سن. کیانایان، مترجم، دبیح الله صفا،تهران، ۱۳۸۱ ش، صص۳۳، ۱۷۷

۱۰. صفا، ذبیح الله.حماسه سرای در ایران، چاپ دوم، صص ۱۲۹-۱۳۱.

۱۱. استرابو،جغرافیا برګزیده، مترجم، همایون صنعتی زاده، تهران، ۱۳۸۲ش، صص ،۳۱۱،۳۱۰

۱۲. رشاد، عبدالشکور. یاداشت های کندرهار، ۱۳۸۶، ص ۱۹۲.

۱۳. سیستانی، محمداعظم. جغرافیای تاریخی و اقتصادی و لایت هلمند،کابل، ۱۳۹۸ش، ص ۱۱۱

۱۴. سیستان بعد از اسلام. ص ۳۸۲

۱۵. هوتک، محمد. پته خزانه(خزانه پنهان)، تصحیح عبدالحی حبیبی، ۱۳۳۶ش.ص ۳۴.

۱۶. ناشناخته، حدودالعالم من المشرق الی المغرب، مترجم، میرحسین شاه، مقدمه بارتولد، تعلیقات مینورسکی، چاپ دوم ، ۱۳۸۳ش، صص150، 320

۱۷. جیهانی، ابوالقاسم بن احمد جیهانی، اشکال العالم. مترجم،علی بن عبدالسلام کاتب،چاپ اول، ۱۳۶۸ش، ص ۱۶۴

۱۸. ابن حَوقَل النّصیبی. صورة الارض، المکتبة السکندریه، ۱۹۹۲م، صص ۳۵۲،۳۵۰

۱۹. المقدسی، شمس الدین ابی بکر. احسن التقاسیم في معرفة الاقلیم،حواشی، محمدآمین الضناوی، چاپ بیروت – لبنان، ص ۲۳۳

۲۰. اصطخری، ابو اسحق ابراهیم. ممالک و مسالک، مترجم: محمدبن اسعد بن عبدالله تستری،به کوشش ایرج افشار، ایران۱۳۷۳ش، صص ۲۵۳،۲۵۷، ۲۵۹.

۲۱. ګردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود. زین الأخبار، به اهتمام، دکتر رحیم زاده ملک، تهران ۱۳۸۴ش، صص ۱۲۳، ۱۶۴، ۲۰۶.

۲۲. طبری، جریر. تاریخ بلعمی، به تصحیح ملک شعراءبهار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۳ش، ص۴۲۳

۲۳. ناشناخته، تاریخ سیستان. به تصحیح ملک الضعراء بهار، ۱۳۶۶ش، صص ۲۴، ۲۸،۲۶

۲۴. البیرونی ابی الریحان محمداحمد. القانون المسعودی،جلد ۲، چاپ هند ۱۹۵۵م، ص ۵۶۱

۲۵. بیهقی، خواجه ابوالفضل. تاریخ بیهقی، به تصحیح علی اکبر فیاض، ۱۳۶۳ ش، صص ۱۳۲،۱۳۶

۲۶. سیستانی، فرخی. دیوان، به کوشش دبیرسیاقی،چاپ ششم، تهران، ۱۳۸۰ش، صص ۱۴-۳۹۰.

۲۷. جوزجانی، قاضی منهاج سراج. طبقات ناصری. جلد دوم، چاپ دوم، به تصحیح و مقابله عبدالحی حبیبی، ۱۳۴۲ش، صص ۲۳۵-۲۸۱

۲۸. ابن بلخی. فارسنامه، تصحیح و تحشیه ګای لیسترانج، چاپ اول، انتشار اساطیر، ۱۳۸۵ش، صص ۴۳، ۵۲

۲۹. مستوفی، حمدالله. تاریخ ګزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش،ص ۳۷۱

۳۰. مستوفی، حمدالله. نزهة القلوب، به تصحیح دبیر سیاقی، چاپ اول، ایران، ۱۳۸۱ش، ص ۲۱۸

۳۱. حبیبی، عبدالحی.جغرافیای تاریخی افغانستان، چاپ دوم – کابل، ۱۳۸۶ش، ص ۱۸۸

۳۲. سیستانی، محمداعظم. سیستان بعد از اسلام، کابل، ۱۳۶۶ش، ص۳۷۰

۳۳. سیستانی، محمداعظم. سیستان بعد از اسلام، اکادمی علوم کابل،۱۳۶۶ش، ص۳۷۳

۳۴. کهزاد، احمدعلی. لشکرګاه، انجمن تاریخ، ۱۳۳۶ص ۱۰،۴۰

۳۵. سیستانی، محمداعظم. سیستان بعد از اسلام ص۳۸۶

۳۶. باوری، همان، ص ۳۸۷

۳۷. باوری، رسول. ویژه ګی های تاریخی قلعه بُست(مجموعه مقالات سیمینار علمی – هلمند من)، ۱۳۹۳ش، صص ۱۱۳،۱۱۴

۳۸. حبیبی، عبدالحی. جغرافیای تاریخی افغانستان. ص ۱۹۲

۳۹. کهزاد، احمدعلی.لشکرګاه، ص ۳۳.

۴۰. جوزجانی، منهاج سراج. طبقات ناصری، طبع حبیبی، کابل، ۱۳۴۲ش، ص ۳۴۵

۴۱. سیستانی، اعظم. سیستان بعد از اسلام، ص۳۸۷

۴۲ Georg Morgensriene.REPORT ON LINGUISTIC, MISSION TO AFGHANISTAN, printed in Norway,1925.

[1] . کاندید اکادمیسین محمداعظم سیستانی.سیستان قبل از اسلام،ج اول  اکادمی علوم افغانستان، ۱۳۶۴ش، صص ۱۶،۱۷.

[2] .ویلهلم بارتلد.جغرافیایی تاریخی ایران،مترجم همایون صنعتی زاده، تهران، ۱۳۷۷ش، ص ۸۳.

[3] . ویلهلم بارتلد، ص ۸۹.

[4]. Georg Morgensriene.REPORT ON LINGUISTIC, MISSION TO AFGHANISTAN, printed in Norway,1925

[5] . قاموس جغرافیایی افغانستان.جلد اول، ص ۲۵۶.

[6] . توپونیمی/Toponymy شاخه زبان شناسی تاریخی است که ریشه نامهای جغرافیایی را بررسی می کند.

[7] . The Bhagavata Purana (Sanskrit: भागवतपुराण; IASTBhāgavata Purāṇa)

[8] . اکادمیسین، علامه عبدالشکور رشاد. یاداشت های کندهار، جلد اول، ۱۳۸۶ش، ص ۱۹۳.

[9] . محمداعظم، سیستانی. نقش سیستان در تکوین حماسه ملی، چاپ دوم، کابل ۱۳۹۱ش،ص۱۵.

[10] . همان، ص ۱۷.

[11] .ادموند،کلیفورد،باسورث. تاریخ سیستان از آمدن تازیان تابرآمدن دولت صفاریان،مترجم،حسن انوشه،چاپ دوم،تهران،۱۳۷۷ش،ص۱۳.

[12] . ابن بلخی. فارسنامه، با تصحیح ګای لیسترانج و نیکولسن، ۱۳۸۵ش،ص۶۶.

[13] Bastvar..

[14] .احسان بهرامی. فرهنګ واژه های اوستا، جلد ۲، ص ۱۰۳۳.

[15] . kavi vištāspa

[16] .Naotara

[17] .Zairivairi

[18] . نام کوارسمن/Kavārasman در اوستا (فروردین یشت بند ۱۰۳) آمده و از مقدسان و نیکوکاران بوده است. اما در شاهنامه از نزدیکان ګشتاسپ و مردی بدخواه شمرده شده است.

[19] .قرزم؛ این نام در اوستا بر (کوارسمن) قابل تطبیق است. رجوع شود به  یشت ۱۳ بند ۱۰۳

[20] . آرتور کریستن سن. کیانایان، مترجم، دبیح الله صفا،تهران، ۱۳۸۱ ش، صص۳۳، ۱۷۷

[21] . [اپورناک:نابالغ]

[22] . خیونان، در این منظومه همه جای برای معنی ترکان به کار رفته است.

[23] . ذبیح الله صفا.حماسه سرای در ایران، چاپ دوم، صص ۱۲۹-۱۳۱.

[24] . نام بستور در ګشتاسپ نامۀ دقیقی نستور آمده . در نسخ غرر اخبار ملوک الفرس و سیر هم از ثعالبی(ص ۲۷۴) به شکل بستور، بشتوذ، بشیوز، یشیوز و امثال آنها آمده و همۀ این شکل ها مصحف است از کلمۀ بستور.(حواشی کیانیان ص ۳۷)

[25] . ګرمسیر، خاناشین، دیشو – هلمند.

[26] . در متون هندی سراسوتی – کندهار کنونی.

[27] . استادیا به لاتین stadion/ واحد اندازه ګیری در دوران باستان بود. بر اساس نوشته های هرودت مورخ یونانی در یونان باستان یک استادیا تقریباً برابر شش صد پا(دریونان باستان پوس) بوده است. یک ستادیا ۶۰۷ فوت و ۱۸۵ متر است و یک مایل ۵۲۸۰ فوا است. قابل ذکر است که با توجه به اندازه واحد پوس و برابرهای آن در دنیای باستان برای هرمنطقه این مقدار متفاوت است.

[28] استرابو،جغرافیا برګزیده، مترجم، همایون صنعتی زاده، تهران، ۱۳۸۲ش، صص ،۳۱۱،۳۱۰

[29] . عبدالشکور رشاد. یاداشت های کندرهار، ۱۳۸۶، ص ۱۹۲.

[30] . محمداعظم سیستانی. جغرافیای تاریخی و اقتصادی و لایت هلمند،کابل، ۱۳۹۸ش، ص ۱۱۱

[31] . خشک آبه- نهرسراج کنونی هیلمند.

[32] . سیستان بعد از اسلام. ص ۳۸۲

[33] . محمد،هوتک. پته خزانه(خزانه پنهان)، تصحیح عبدالحی حبیبی، ۱۳۳۶ش.ص ۳۴.

[34] . بر وزن زمج، به تشدید خا، ناحیه از توابع سجستان و شهری از نواحی کابل(مراصد الاطلاع). رُخج، کشک الرُخج یا کشک نخود کنونی آراکوزیا – کندهار است که بطور رسمی ولسوالی میوند کندهار محسوب می شود.

[35] . احمد بن ابی یعقوب. اَلبُلدان، (۲۹۲ق؟)، مترجم: ابراهیم آیتی،تهران، ۱۳۸۱ش، صص،۵۰، ۴۷

[36] . برخی از شاخه های هلمند ازجنوب کوه بابا و از کوه های پغمان کابل سرچشمه می ګیرد. اصطخری در [المسالک وممالک] ص ۲۶۵ آن را نزدیکی رباط کروان قرار می دهد. جای تردید نیست که سرچشمه های رود هلمند نیز در ملحقات ګوزګانان واقع بوده است.(ازحواشی حدوالعالم(

[37] . حدودالعالم من المشرق الی المغرب، مترجم، میرحسین شاه، مقدمه بارتولد، تعلیقات مینورسکی، چاپ دوم ، ۱۳۸۳ش، صص150، 320

[38] . ابوالقاسم بن احمد جیهانی، اشکال العالم. مترجم،علی بن عبدالسلام کاتب،چاپ اول، ۱۳۶۸ش، ص ۱۶۴

[39] . ابن حَوقَل النّصیبی. صورة الارض، المکتبة السکندریه، ۱۹۹۲م، صص ۳۵۲،۳۵۰

[40] . شمس الدین ابی بکر المقدسی. احسن التقاسیم في معرفة الاقلیم،حواشی، محمدآمین الضناوی، چاپ بیروت – لبنان، ص ۲۳۳

[41] . ابو اسحق ابراهیم اصطخری. ممالک و مسالک، مترجم: محمدبن اسعد بن عبدالله تستری،به کوشش ایرج افشار، ایران۱۳۷۳ش، صص ۲۵۳،۲۵۷، ۲۵۹.

[42] . رخج، کشک الرخج – کشک نخود.

[43] . ولسوالی کندهار.

[44] . اغلب سنګین کنونی ولایت – استان هیلمند.

[45] . ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمودګردیزی. زین الأخبار، به اهتمام، دکتر رحیم زاده ملک، تهران ۱۳۸۴ش، صص ۱۲۳، ۱۶۴، ۲۰۶.

[46] .جریرطبری. تاریخ بلعمی، به تصحیح ملک شعراءبهار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۳ش، ص۴۲۳

[47] . کورنګ معروف است پدر زن جمشید و جد مادری ګرشاسپ یا غرغشت.

[48] . در اصل متن سفزار بدون الف است. الف الحاقی بر آن افزوده اند. سفزار، اسفزار و سبزوار یک لغت است و امروز جز ولایت هرات است.

[49] . اصل این لغت در متن (یوزستان) یا (بزستان) بوده، مصحح آنرا تراشیده خوزستان کرده این تراش نادرست به نظر می رسد و اصل متن صحیح بوده. بزستان و بوزستان اغلب بزستان و سپس تعریب بجستان کنونی باشد.

[50] احیاء الملوک: اسفزار و قهستان و بولستان و غور سام سام بن نریمان ساخت.(حواشی تاریخ سیستان)

[51] . کورة و کوره معرب کور کوره و خورده است و کور بضم کاف و فتح واو جمع آن آست. خوره بخش و قسمت معنی دارد. در زبان پشتو اکنون این واژه برزبانها زنده است یک فامیل و خاندواده را (کور) می ګوییم.

[52] . زیر هندقانان در اصل نسخه کلمۀ(سردره) با مرکب قدیم نوشته شده است.

[53] . اشکارا فشلنج به کسره اول و فتحه لام معرب بشلنګ، پشلنګ است. آحصار بود که در تخوم سیستان(هلمند) و غور به دست سلطان محمود غزنوی فتح شد – فرخی ګوید: آنکه زیر سم اسبان سپه خرد بساخت – بزمانی در و دیوار حصار پشکنګ. پشلنګ نباید ګمان کرد که معرب پوشنج هرات باشد. پشلنګ اکنون در بین ولسوالی های کجکی و باغران هلمند موقعیت دارد.

[54] . تاریخ سیستان. به تصحیح ملک الضعراء بهار، ۱۳۶۶ش، صص ۲۴، ۲۸،۲۶

[55] . ابی الریحان محمداحمدالبیرونی. القانون المسعودی،جلد ۲، چاپ هند ۱۹۵۵م، ص ۵۶۱

[56] . خواجه ابوالفضل بیهقی. تاریخ بیهقی، به تصحیح علی اکبر فیاض، ۱۳۶۳ ش، صص ۱۳۲،۱۳۶

[57] . در (نچ) خروار.

[58] . در دیګر نسخه: تاکه بپنجاب است.

[59] . حکیم فرخی سیستانی. دیوان، به کوشش دبیرسیاقی،چاپ ششم، تهران، ۱۳۸۰ش، صص ۱۴-۳۹۰.

[60] . قاضی منهاج سراج جوزجانی. طبقات ناصری. جلد دوم، چاپ دوم، به تصحیح و مقابله عبدالحی حبیبی، ۱۳۴۲ش، صص ۲۳۵-۲۸۱

[61] . ابن بلخی. فارسنامه، تصحیح و تحشیه ګای لیسترانج، چاپ اول، انتشار اساطیر، ۱۳۸۵ش، صص ۴۳، ۵۲

[62] . حمدالله مستوفی. تاریخ ګزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش،ص ۳۷۱

[63] . عتاب آباد، عاماد و کوغیاباد هم در دیګر نسخه های خطی ذکر شده.

[64] . حمدالله مستوفی. نزهة القلوب، به تصحیح دبیر سیاقی، چاپ اول، ایران، ۱۳۸۱ش، ص ۲۱۸

[65] . علامه عبدالحی حبیبی.جغرافیای تاریخی افغانستان، چاپ دوم – کابل، ۱۳۸۶ش، ص ۱۸۸

[66] . محمداعظم سیستانی. سیستان بعد از اسلام، کابل، ۱۳۶۶ش، ص۳۷۰

[67] . محمداعظم سیستانی. سیستان بعد از اسلام، اکادمی علوم کابل،۱۳۶۶ش، ص۳۷۳

[68] . احمدعلی کهزاد. لشکرګاه، انجمن تاریخ، ص ۱۰،۴۰

[69] . محمداعظم، سیستانی. سیستان بعد از اسلام ص۳۸۶

[70] . همان، ص ۳۸۷

[71] . رسول باور. ویژه ګی های تاریخی قلعه بُست(مجموعه مقالات سیمینار علمی – هلمند من)، ۱۳۹۳ش، صص ۱۱۳،۱۱۴

[72] . عبدالحی حبیبی. جغرافیای تاریخی افغانستان. ص ۱۹۲

[73] . احمدعلی کهزاد.لشکرګاه، ص ۳۳.

[74] . منهاج سراج. طبقات ناصری، طبع حبیبی، کابل، ۱۳۴۲ش، ص ۳۴۵

[75] . سیستان بعد از اسلام، ص۳۸۷

2 COMMENTS

  1. سلامونه او درنښت ګران سرواني صاحب!
    خورا مغتمه او ښه مقاله ده، او دا چي د ایران د یوه پوهنتون او یوه سیمنار لپاره مو دوندي خواري کښلې ده، ډېر مهم کار مو کړی دی.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

ادب