سه شنبه, اپریل 30, 2024
Home+جواب مختصر به نوشته محترم داکترصاحب کاظم | عبدالباری جهانی

جواب مختصر به نوشته محترم داکترصاحب کاظم | عبدالباری جهانی

          ( قسمت دوم)

داکترصاحب محترم، در قسمت سوم مضمونیکه تحت عنوان چرا غبار از حقیقت در باره قاتل امان الله خان طرفه میرود، مینګارند: « اینکه ګفته شده که امان الله خان بدون سنجش از آمادګی قواوی نظامی و با وجود  نداشتن پول کافی برای مقابله با انګلیس علیه انها اعلام جنګ کرد، باید به دو نکته توجه نمود: یکی اینکه شاه امان الله میدانست قوای نظامی او در برابر انګلیس ها ضعیف است، اما او با شجاعت بی نظیر و عزم بالجزم کمر به استرداد استقلال کامل کشور از یوغ انګلیس بسته بود  و توانست آمادګی قوای ملی و مردمی را در ان جهاد به سادګی و موفقیت بسیج کند و دیګر آنکه اشاره به عدم توانایی نظامی دولت از زبان محمدنادرشاه معنی آنرا دارد که به همین دلیل او یکی از اشخاص کلیدی بود که نمیخواست علیه انګلیس فوراً جهاد اعلام ګردد . . . »

اولاً باید از داکترصاحب محترم بپرسم که شما حقیقتاً هم به این عقیده هستید که در جنګ، و آنهم به مقابل بزرګترین قدرت استعماری وقت ، در همسایګی یک کشورفقیر و عقب مانده ، عدم آمادګی قوای نظامي و نداشتن پول کافی اهمیتی ندارد؛ و با هر قدرتی که مقابل شویم، مهم ایمان و شجاعت بینظیر میباشد. دیګر خیر خیریت است ؟

در زمبنه باید بشما یاد آور شوم که در جنګ اول افغان و انګلیس، که قوای هند برتانوی شکست فاحش خوردند، وقتی قوای انګلیس، تحت رهبري جنرال ناټ و جنرال پولک، به غرض عملیات انتقامی، وارد جنګ شدند. در حالیکه قهرمانان جنګ اول افغان و انګلیس، وزیر اکبرخان، امین الله خان لوګری، نواب محمدزمانخان، محمدشاه خان غلجایی و سایرین همه زنده بودند مګر هیچ یکی نتوانستند که جلو عملیات انتقامی و جنایاتی، که انګلیس ها در مشرقی، کابل، استالف و چاریکار و سایرنقاط کشور مرتکب شدند، بګیرند. همان افغانهاییکه چند ماه قبل انګلیس ها را شکست شرم اور داده بودند قتل عام مردم استالف و چاریکار، ویران شدن و سوخته شدن بازار چهارچته کابل و چوروچپاول مردم را به چشم سر میدیدند ولی هیچ چیزی از دست شان ساخته نبود. آیا افغانهایکه فقط چند ماه قبل، برای راندن دشمن دین و خاک، شجاعت بینظیری از خود نشان داده بودند، غیرت و شهامت خودر ا از دست داده بودند؟ هرګز نه. همان افغانها بودند ولی در وهله دوم نه آمادګی نظامي، نه اتفاق و رهبری سابق و نه اسلحه کافی داشتند. و همین عوامل باعث شدند تا افغانها همه جنایات دشمن را به چشم سر نګاه کنند و تقریباً هیچ عملی کرده نتوانند.

در جنګ میوند ایوب خان و قوای نظامی و مجاهدین او به قوای انګلیس شکستی داد که تا هنوز فراموش ننموده اند. و قوای انګلیس را تا دروازه های شهر قندهار تعقیب نمودند و قندهار را به محاصره کشید. ولی وقتی قوای انتقامی جنرال رابرتس بر قندهار حمله ورشد و ایوب خان به ارغنداب عقب کشید؛ شکستی را در پیرپایمال ارغنداب خورد که ایله خودرا تا هرات رساند و تلفاتی را دید که شاید افغانها هیچ وقتی در هیچ جنګی چنین تلفات نظامی و ملکی را ندیده باشند.

چندی بعد همین ایوب خان در همان شهر قندهار با قوای نظامی عبدالرحمن خان مواجه شد و همان شکستی که از انګلیس ها نصیب شان شده بود از قوای عبدالرحمن خان بهره مند شد و تا ایران توقف ننمود. به عقیده شما ایوب خان در جنګ میوند شهامت و جرأت داشت و در مقابل جنرال رابرتس و بعداً در مقابل عبدالرحمن خان همان جرأت و شهامت را ازدست داده بود؟ نخیر. مسله از تعادل قوای نظامی، تنظیم بهتر قواء و اسلحه و مهماتی بود که ایوب خان فاقد آن بود. یعنی اګر، بمقابل دشمن، تنها غیرت و شجاعت بینظیر کافی میبود ما افغانها انګلیس ها را تا دهلی و کلکلته تعقیب میکردیم. ولی معلوم است که مسله نه چنین است. و بالاخره  زمان و میدان جنګ  بسیار زود ثابت ساخت  که محمدنادرشاه و ایشک آقاسی نظامی شیراحمدخان، که شما انهارا به خوشخدمتی انګلیس متهم میسازید، بر حق بودند.

مکاتیبی که، در جبهه جنګ جنوبی، بین سپه سالار نادرخان و شاه امان الله تبادله ګریده اند اهمیتی میدهید؟ در مکتوبیکه سپه سالار نادرخان به شاه امان الله فرستاده مینویسد که در جبهه جنګ دو توپ هویتزر وجود دارد که برای هر یک آن ۲۵ مرمي داده شده بود که مجموعاً ۵۰ مرمي میشد و همه مرمی ها بمصرف رسیده اند و هر دو توپ بیکار هستند. باید که از کابل مهمات فرستاده شود.

 داکترصاحب محترم شما حقیقتاً به این عقیده هستید که با پنجاه مرمی هویتزر باید به جنګ برتانیه میرفتیم؟

ثانیاً همین شاه امان الله، که شما به شهامت و شجاعت بینظیر او میبالید، شرایط متارکه ویسرای هند را، که واقعاً شرایط ظالمانه و غیر قابل قبول بودند، منظور فرمودند و همین سپه سالار نادرخان، که شما اورا دایماً فرستاده و انتخاب استعمارانګلیس میدانید، به جواب مکتوب شاه امان الله نوشت که اګردر وجود انسان از ۳۶۰ رګ، یک رګ هم خون داشته باشد تسلیم به چنین شرایطی نمیشود. شاه امان الله در جواب مینویسد که الحمدلله که شما را با خود همنظر یافتم  و این شرایط را قبول نخواهم نمود. در حالیکه شاه آن شرایط را قبلاً قبول نموده بودند و صرف برای اطلاع سپه سالار به جبهه جنوبی فرستاده بود.

ثالثاً افغانستان برای آغاز جنګ اصلاً دلیلی نداشت. انګلیس ها اګر با استقلال افغانستان مخالفت میورزیدند، می باید که آنها این جنګ را اغاز مینمودند. چون امان الله خان نه تنها در بیانیه اولیکه بعد از پادشاه شدن ایراد نمود افغانستان را یک کشور مستقل اعلان کرد و نماینده خود محمدولی خان را، بحیث سفیر، به بخارا فرستاد ولی در حقیقت امر او وظیفه داشت تا با اتحاد جماهیر شوروی روابط دیلیوماتیک را قایم نمایند و ضمناً در کنفرانس صلح پاریس از افغانستان نمایندګی کند.

به این ترتیب می بینیم که امان الله خان نه تنها اعلام استقلال نموده بود بلکه عملاً، برخلاف قراردادی که بین اسلاف او و هند برتانوي به امضاء رسیده بود و افغانستان را از قایم نمودن روابط دیپلوماتیک با کشورهای خارجی منع مینمود، نماینده خود را به خارج از کشور فرستاده بود.

هیات افغانی بتاریخ ۴ جون سال ۱۹۱۹ به تاشکند رسید و حکومت اتحاد شوروی، چند روز قبل از رسیدن محمدولی خان به تاشکند، اعلامیه یې را صادرنمود و درآن به پرولتاریای انقلابی ممالک شرق اعلان نموده بود که ما با بېصبری تمام در انتظار آن روزی هستیم که شما قدرت حکومتهای خودر را بدست خود بګیرید. ما آرزو  داریم که در مبارزه با نظام سرمایه داری جهان شانه به شانه باشما ایستاد شویم. خصوصاً بر ضد برتانیه که همه مردم بومي ممالک شرق را خفه نموده اند.

از هیات افغانی با احترام استقبال بعمل آمد و قونسلګری خود را در ترکمنستان افتتاح نمود. قونسل افغانستان میرشکار محمداسلم خان در بیانیه خود ګفته بود که افغانستان بخاطری با برتانیه جنګ نمود که آن کشور آزادی مذهبی را منع نموده بود. ما با استبداد برتانیه جنګیدیم و دست دوستی را به سوی روسیه شوروی دراز کردیم. ما نه تنها بخاطر آزادی خود و مسلمانان هند متوسل به این اقدام شدیم بلکه ما برای همه مسلمانان جهان می جنګیم. او از ترکمن ها خواست که مِس اتحاد شوروی را بر طلای برتانیه ترجیح بدهند. Adamec, Afghanistan Foreign Affairs PP 52-53

شاه امان الله با وجود همه مشکلات اقتصادی و ضعف نظامی، با ریختن طرح دوستی بااتحاد شوروی، دشمنی با همسایه قوی شرقی خود، هند برتانوی، را شدیدتر و تند ترساخت. شاه امان الله، با همه وطنخواهی و منوریت خود، یک ادم احساساتي و عجول بود. مشاورین او اکثراً جوانان نالایق و چاپلوس بودند که عامل عمده اشتباهات امیر، در پالیسی خارجی و داخلی، میګردید. مورخ فیض محمدکاتب، که شاهد همه جریانات انوقت بود، مینګارد: « وزراء و مامورین کشوری و لشکری را که هیچ یک زانوی نزد معلمی خم نکرده و جز خصایل رذیله جهالت دیګر چیزی نیاموخته بودند امر به اجرای امور مقننه قانونیه کرد. و ایشان چه از اغراض شخصي و چه از خواهشات نفسی راهی بیرون از شرع و قانون که سراپا اخذ رشوت و نسبت به دولت غدر و خیانت می نمود پیمودن ګرفتند. . . . » تذکرالانقلاب ص ص ۴۶-۴۷

مورخ و نویسنده معاصر شاه امان الله، سرداراقبال علیشاه، در باره درباریهای چاپلوس و نالایقیکه به دور امان الله خان میچرخیدند مینویسد: « او کسانی را دوست داشتند که روی های زنان خانواده خودرا لوچ نموده بودند و در بازار های کابل در موترهای لوکس و قیمتی سوار میشدند. وقتی به دربار میرسیدند با امان الله در باره مسایل حاد سیاسی سخن نیمکردند بلکه درباره دریشی جدید  انګلیسی که  پوشیده بود و یا درباره دامنی که از پاریس برای خانمهای انها از پاریس فرستاده شده بودند سخن پراکنی میکردند. شاید این سخن سخت مسخره و بیجا به نظر آید مګر با وجود آن این یک حقیقت است.

وقتی وضع دربار بدین منوال باشد و یک عده جاه طلب و منفعت پرست دور و بر امان الله را احاطه نموده باشد آدم به آسانی در باره وضع و حالت حکومت را، هم در کابل و هم در ولایات، حدس زده میتواند.  اداره کابل و ولایات به دست کسان بی رحمی افتاده بود که یاد آور همان روزهای تاریک قرون وسطی بود که هیچ کس اختیار حیات خود را نداشت. The Tragedy of Amanullah, PP 179-180

شاه امان الله، به نسبت نفرتی که از، اوان جوانی، از برتانیه داشت، شاید به اساس مشوره های غلط همین مشاورین چاپلوس تصامیمی را میګرفت که باعث خشم زیاد تر همسایه شرقی خود میګردید. عزیزالدین وکیلی مینویسد: « و در اینجا یک مطلب خیلی مهم را نیز باید تصریح نمود که: در مجلس اولین اقدام به جهاد استقلال افغانستان، که بتاریخ ۱۴می سال ۱۹۱۹ دایرشده بود. صالح محمدخان، عظیم الله خان، نظام الدین خان، میرزا محمودخان، دین محمدخان و عدهء دیګر از درانی های فوفلزایی مشورتاً باهمی رای داده ګفتند:

ماکمر بدعوای استقلال کامل مملکت خود بسته ایم و با هرګونه تلفات مال و جان حاضر بوده ایم و هستیم و اما اګر دراین وقت دعوی ملک های از دست رفته خود را هم بنماییم بعید از حد امکان نخواهد بود. این افغانستان موجوده را کسی از ما ګرفته نمی تواند و بهتراست که در همین وقت همان حق تاریخی خودرا نیز مطالبه کنیم. این خبر بوسیله جاسوسان بسمع مخالفین رسیده بود» تاریخ استرداد استقلال ص ص ۵۷-۵۸

ولی در نتیجه جنګ بی موقع و بی دلیل معلوم ګردید که افغانستان نه تنها زمین های از دست رفته خود را بدست نیاورد بلکه در نتیجه موافقه ایکه با ویسرای هند امضاء ګردید چند وقتی قسماً حاکمیت برسرحدات شرقی و جنوبی و همچنین حاکمیت قلمرو فضایی افغانستان را از دست داد. و این نتیجه غلط و بیمورد مشاورین کم تجربه، نااهل و چاپلوس بود که تا اخرین روز قدرت امان الله خان به دور او میچرخیدند.

شاه امان الله، با وجود انکه با مشکلات اقتصادی، سیاسي و نظامی روبرو بود، بدون انکه متوجه ضعف کشورش شود، اقدام به ماجراجویی دیګری نمود و در حریم یک قدرت استعماري دیګر، یعنی اتحاد جماهیر شوروی مداخله نمود.

شاه امان الله با وجود همه مشکلات داخلی، همسایه قوی شمالی خود را هم، با مداخلات بیمورد در سرحدات ان کشور، ناراضی میساخت. امیربخارا سیدعلم خان، در سوانح عمری خود«تاریخ حزن الملل بخارا» مینویسد که محمد ولی خان از طرف دولت بخارا به طرف دولت روس مراجعت نمود. اعلیحضرت امیرافغان بطریق روابط استحکامات دوستی فضل احمدخان برګد نظامی بمع دوصد نفر عسکریه و یک دسته موزیک و ۷ توپ و ۷ عدد فیل برای من روانه کرد . . . » حزن الملل ص ۲۰

ولادیمیر بویکو مینویسد « فیودور راسکلینکف، که از نزدیک جریانات را در افغانستان در سالهای دهه ۱۹۲۰ ترصد میکرد، این ګونه نتیجه ګیری کرد که ماجراجویی حکومت افغانی از تصورات نادرست آن از وضع روسیه شوروی ریشه میګیرد. این چنین چشم انداز تیره و تار امپریالیزم حریص دولت جوان را که هنوز سرپا نایستاده برای اشغال سریع بخارای خاوری که آرزومندی دیرین امیر میباشد و به پنداشت آنها در وضع خرابی است، برمی انګیزد» بویکو، دولت و اپوزیسیون در افغانستان. ص ص ۵۶-۵۷

ګریګوریان مینویسد: « بعد از سال ۱۹۲۲ او مجبور ګردید که دراین ناحیه از اقدامات جنګی خود دست بردار شود. ملاحظات اقتصادي و سیاسی تقاضامیکرد که او با برتانیه روابط خودرا عادی نماید و در اسیای مرکزی شوروی از پالیسی فعال دست بردار شود. منابع محدود مالی و حالت محاط به خشکه کشورش اورا اجازه نمیداد که برای دراز مدت پالیسی های پان اسلامیزم خود را تعقیب نماید. اګر او روابط خود را همزمان با شوروی و برتانیه خراب میساخت افغانستان را یک بار دیګر منزوی میکرد و در نتیجه پروګرام انکشاف اجتماعی اقتصادی کشورش را بطی مینمود» Gregorian, P237

شاه امان الله، که خود را یګانه رهبر مستقل، در جهان اسلام، تصور مینمود از خلافت عثمانی، که ترکها هم به دوباره زنده شدنش اعتماد نداشتند، حمایت شدید خودرا اعلان نمود و در اولین سالګرد وفات امیرحبیب الله خان ګفت که حاضراست جان خودرا فدای خلافت نماید و از مردم کشورش هم چنین انتظار را دارد. او هندوستان را دارالحرب اعلان کرد و از مردم دعوت نمود که میتوانند به افغانستان مهاجرت نمایند. امان الله خان به همه کسانیکه به افغانستان مهاجرت مینمایند وعده زمین، غله و کار را داده بود. بدین صورت در ظرف کمتر از سه ماه به تعداد ۱۸۰۰۰ تن، که در بعضی منابع ۲۵۰۰۰ تن هم تخمین شده اند به افغانستان سرازیر شدند. این مردم ، که اکثراً غریب بودند، با کودکان و زنان خود، به امید زندګی مرفه و بدست اوردن زمین زراعتی رایګان، به افغانستان مهاجرت کردند ولی بعد از اندک مدتی دریافتند که کشور غریب افغانستان یارای کمک های مالی با این همه مهاجرین  غریب را ندارد و از همان راهی که امده بودند رجعت نمودند. ګرچه با رجعت مهاجرین، به وطن و مأوای خود، بارسنګینی از دوش افغانستان برداشته شد ولی به حیثیت این کشور، در منطقه، لطمه شدیدی وارد نمود.

بدین صورت می بینیم که شاه امان الله، از روزهای اول امارت خود، تا آخرین روزهای پادشاهی به مشوره جوانان احساساتی، جاه طلب و چاپلوس عمل مینمود و اشتباهی بعد از اشتباهی را مرتکب شد. اګر در عوض آن از مشاورین اهل و با صلاحیت و باتجربه و همچنین از عقل سلیم خود کارمیګرفت شاید مرتکب این اشتباهات نمیشد. یعنی اګر به عوض شجاعت بینظیر از عقل و تدبیر کارمیګرفت شاید کارها به شکل بهتر به پیش میرفت؛ و در مقابل شورش قوم شینوار و دزدهای سرګردنه حبیب الله کلکانی شکست قاطع و آخرین نمیخورد.

       باقی دارد

جواب مختصری به نوشته محترم داکترصاحب کاظم

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب