پنجشنبه, نوومبر 21, 2024
Home+جواب مختصری به نوشته محترم داکترصاحب کاظم

جواب مختصری به نوشته محترم داکترصاحب کاظم

      عبدالباری چهانی

قبل ازینکه آغاز به نوشتن مضمون نمایم لازم به یادآوری میدانم که اګر داکترصاحب محترم از طرز تحریر و لحن مباحثه بنده ازرده شده باشند معذرت میخواهم. ضمناً جناب شما در قسمت اول مضمون اخیرتان از وطن دوستی خود یاد آور شده اید. به ګفته واستدلال شما یقین کامل دارم؛ و اګر نه چنین میپنداشتم، دوام بحث با شما را لازم نمیدانستم.

بحث ما وشما بر اثر مضمون شما که در باره طفره رفتن مرحوم غبار از شناخت قاتل امیرحبیب الله خان سرچشمه میګیرد. از نوشته شما معلوم میګردد که شما به این عقیده هستید که قاتل امیر حبیب الله خان جاسوس انګلیس بنام مصطفی صغیر بوده است که مانند شبحی از چهار کمربند امنیتی بدرون خیمه امیر عبور نمود. امیر را بقتل رساند؛ و با اینکه صدای فایر توپانچه در فضای آرام شب انعکاس یافت، او باز هم مانند شبحی از کمربندهای امنیتی ګذشت و مانند جن و پری ناپدید ګشت.

جاسوس انګلیس، یک شخص ناشناخته، چطور از چهار کمربند امنیتی، بطور مخفی، در نصف شب، که هیچ کسی بدون نام شب از یک کمربند به دیګری عبور کرده نمیتوانست، ګذشت؟ البته جواب این سوال بسیار ساده است. چون جاسوس انګلیس بود و انګلیس ها هر کار را که دلشان بخواهند به انجام رسانده میتوانند. ګمان نمی کنم این ادعا را غیر کسانی که خودرا عمداً به این ادعا معتقد ساخته اند طرف قبول هیچ کسی واقع ګردد.

اګر ادعای مرحوم غبار مبنی براینکه کندکمشر شاه علی رضا قاتل را ګرفت و نا ګهان افسر عالی رتبه ای پیدا شد و عسکر ګرفتارکننده قاتل  را به سیلی زد و ګفت که غالمغال نکنید امیر خفته است. این ادعا درصورتی قابل قبول خواهد بود که شاه علیرضا را ګنګ و لال فرض کنیم. او در همان لحظه و یا بعداً ګفته نمیتوانست که افسر عالی رتبه (که مطلب مرحوم غبار غیر نادرخان کسی نیست)  قاتل را از چنګ من نجات داد. ګیرم در همان لحظه از افسر عالی رتبه میترسید؛ ولی در جریان محاکمه خود این حقیقت را باید میګفت تا از مرګ حتمی نجات می یافت. ولی چون معلومات و متن تاریخ غبار بر آوازه بازار و یا حدس شخص او قرار دارد قضیه قتل مکتوم ماند. و شاه علیرضای بیګناه قربانی عدالت وقت شد.

بیان احمد فواد ارسلا، که داکترصاحب کاظم اورا همنظر خود میداند، هم بر حدسیات او بنا یافته است. او مینویسد درصورتیکه اګر قتل امیر بدست اطر افیان او صورت میګرفت قاتل او میتوانست به سهولت فرار کند و درتاریکی شب ناپدید شود و کسی بسراغش نرود.

 مرحوم غبار مینویسد که قاتل ګرفتار شد ولی نادرخان شخص ګرفتار کننده را به سیلی زد و قاتل را ازدستش نجات داد. یعني، بخلاف ادعای محترم ارسلا، این کمال قاتل حرفوي نه بلکه قدرت و حمایه نادرخان یا عناصر دربار، یا طبق ادعای مرحوم غبار و دیګران حزب سیاسي دربار بود که قاتل را نجات داد. ورنه قاتل هرچند حرفوي میبود، و هرچند تربیه و حمایه قوت خارجی را پشت سر خود داشت نمیتوانست از میان تقریباً ۵ هزار عسکر محافظ عبور نموده، امیر را به قتل برسانند و در همان شب، از میان همه قوای عسکری، بطرف نامعلومی فرار نماید.

محترم داکترصاحب کاظم در قسمت دوم مضمون مذکورخود مینویسند« اینکه چګونه برای ورود این اجنت زمینه سازی شده، واضح است که همچو عملیات بوسیله دستګاه های استخباراتی مجرب انګلیس بعید از امکان نمی باشد و این خود میرساند که قبلاً با اشخاصی نزدیک به حلقه خاص محافظان برای عملی ساختن این اقدام تماس های برقرار شده باشدو چنانچه به قول غبار وقتی عسکر قاتل را دستګیر کرد در حضور شاه علیرضاخان، صاحب منصب بالارتبه فوری پیدا شد به روی عسکر سیلی محکم زد و آن شخص را از نزد عسکر رها کرد و ګفت که خاموش باشید امیر صاحب خواب استند»

بلی داکترصاحب. ادعای شما کاملاً بجاست که برای دستګاه خطرناک جاسوسی انګلیس همچو اقدامات بعید از امکان نمی باشد. ولی اینکه شما ادعا دارید که دستګاه جاسوسی انګلیس باید با اشخاصی نزدیک به حلقه خاص محافظان تماس های قبلی داشتند. این اشخاص کی ها بودند. آیا در هزاران صفحه ای که، تا امروز، درباره قتل امیر حبیب الله خان نګاشته شده اند کدام اشاره ای، به این اشخاص نامعلوم، را دیده اید. تاریخ به حدس و ګمان نګاشته نمی شود. بنده، بحیث شاګرد مبتدی تاریخ افغانستان، هیچوقتی اوازه های بازار را مدار اعتبار قرار نداده و نخواهم داد. و شما همچنان، اګر میخواهید که کتب تاریخ تان را رهنمای نسل های آینده سازید، بایست از اتکاء بر حدسیات و آوازه ها بپرهیزید.

ملافیض محمدکاتب، حاضر و ناظر وقایع شش روزه در جلال آباد بود. در جلد چهارم کتاب سراج التواریخ خود، حوادث بعدی قتل امیرحبیب الله خان را، نسبتاً مفصل، نګاشته اند. کاتب به حادثه حواله شدن سیلی محکم به روی عسکر، از طرف صاحب منصب عالی رتبه، انهم در حضور شاه علیرضا، هیچ اشاره ای ننموده اند. مرحوم غبار، که در انزمان جوانی بیش نبوده است، در کابل تشریف داشتند. باید که، درباره این حادثه، از آوازه های بازار مطلع شده باشند؛ قسمیکه به اساس اوازه های کابل مینویسند که همه مردم به این عقیده بودند که قاتل امیر حبیب الله شجاع الدولة خان غوربندي است.

در صورتیکه مرحوم غبار در کابل ازین حادثه فوق الذکر اطلاع می یابد؛ آیا سردار نصرالله خان، که حاضر همان صحنه بود، ازین مسله مطلع نمی شود؟ البته چون نصرالله خان عجله داشت تا هرچه زود تر صاحب تاج و تخت ګردد؛ این حادثه راباید هم نادیده می انګاشت یا تحقیق آنرا به وقت بعد موکول مینمود. ولی شاه امان الله اګر به همان روز ازین حادثه مطلع نمی شد بعداً حتماً اطلاع موثق یافته باشد. چطور شد که به آن وعده ایکه به کافه ملت سپرده بود که قاتل پدر خودرا حتماً خواهم یافت و به سزای عمل خود خواهم رساند. ولی این حادثه را، مانند کسانیکه در دسیسه قتل امیر دست داشتند، مکتوم نګهداشت. نه تنها در باره قتل حادثه پدر عزیز خود هیچ تحقیقی بعمل نیاورد بلکه کسانیکه فکر میشد در قتل امیر دست داشتند، مانند خاندان آل یحیی و شجاع الدولة را، نه تنها به سزای اعمال خود نرساندند بلکه تحقیقاتی هم از آنها صورت نګرفت و حتی در دستګاه امانی به بلند ترین مقامهای دولتی هم رسیدند.

کاتب، بحیث شاهد صحنه، مینویسد که شخصی از حاضرین صدا زد که قاتل را باید بیافیم. سردار نصرالله خان أن صدا را خاموش ساخت و ګفت که حالا وقت ان نیست که مردم را به اتهام قتل امیر بګیریم بلکه وقت کار است و باید فرصت را ازدست ندهیم. چون تشنه قدرت بود و میخواست که هر چه زود تر امیر شود. امان الله خان، که در کابل بود و اعلان پادشاهی نمود، مانند کاکای خود نصرالله خان، در حادثه قتل پدر خود، از اغماض مطلق کار ګرفت و تا اخیر سلطنت خود این حادثه را به باد فراموشی سپرد. انګلیس ها در مسله قتل نمودن امیر حبیب الله به کی ها تماس داشتند؟ با شخص نصرالله خان؟ امکان این تماس بعید مینماید؛ زیرا نصرالله خان دشمن شماره یک انګلیس ها بود و از اوایل سلطنت برادر خود از جهاد علیه انګلیس ها، در میان قبایل، حمایه عملي و علنی نموده بود. از اطلاعات، ذکاوت و شیطنت انګلیسها بعید می نماید که چنین محاسبه غلطی را نموده باشد و کسی را که تادیروز دوست صمیمی انها بود، یعني امیر، را به نفع کسیکه یک روزی هم دوستی خودرا به انګلیس ها ثابت نه نموده باشد و همه حیات خود را با انګلیس ها خصومت ورزیده باشد، از بین بردارد.

درین صورت، حتماً با شخص امان الله خان تماس قایم نموده بودند. تا جرأت نموده و شخصی بنام مصطفی صغیر!!!! را، با کلاه اجنه برسر نهاده، به افغانستان بفرستند. امیر را شبانه به قتل برساند و با همان کلاه اجنه در تار یکی شب ناپدید ګشته و با همان کلاه اجنه تشریف فرمای قلمرو بریتانیای کبیر شود.

اګر نه چنین بود پس پر واضح است که خاندان آل یحیی، که هرچهار کمربند امنیتی بدور امیررا در کنترول داشتند، امیر را بقتل رسانده اند. سوال درینجاست که چرا و چطور تحقیقات در زمینه قتل امیر تا اخیر مکتوم ماند؟ و اعضای خاندان آل یحیی، که در قتل امیر باید دست داشته باشند، به مقامات عالیه رسیدند. جواب واضح است. چون خاندان آل یحیی حمایت عام و تام انګلیس را داشتند؛ زمینه را برای ارتقای پی در پی این خاندان فراهم نمودند. البته این جواب در صورتی قناعت بخش خواهد بود که یا امان الله حان را کور به حساب بیاوریم و یا شریک در قتل پدر خود بشماریم. ولی وقتی امان الله خان شریک دسیسه قتل پدر خود میګردد، هیچ ضرورتی به استخدام جاسوس خارجی و کلاه اجنه بر سر نهادن، احساس نمیشد. اګر اشخاصی که تشنه خون امیر حبیب الله خان و یا تشنه به قدرت رسیدن بودند و به وسیله  عبدالرحمن لودین در مابین شهر کابل، در روز روشن، فایر توپانچه منیمودند و میتوانستند که اورا با وجود چنین جسارتی، برای مدت بیش از شش ماه، در زندان زنده نګه دارند؛ امیر را، در شب تاریک، بقتل هم رسانده میتوانستند و هیچ حاجتی به جاسوس خارجی بنام مصطفی صغیر!!!! نمی افتید.

مرحوم غبار ملامت نبود که به اوازه های دربار اعتماد مینمود و تاریخ خود را پر از چنین آوازه ها و حدسیات ساخت و ما هم، چون هیچګونه سندی در دست نداریم، مجبورهستیم که بر حدسیات اتکاء ورزیم و تحلیل های تاریخی خود را بر حدسیات عندی بناء نماییم.

داکترصاحب در مضمون اخیر خود مینویسند: « انګلیسها در سقوط دوره امانی دست داشتند و کوشیدند تا در مرحله اول حبیب الله کلکانی را به قدرت برسانند و در نهایت امر آنها به هدف بعدی یعنی انتقال سلطنت از خانواده امیردوست محمدخان به خانواده سردار سلطان محمدخان طلايی، بخصوص خانواده سردار یحیی خان و در رأس محمدنادرخان ازچندسال قبل پلان کرده و در تطبیق آن قدم به قدم آشکار و پنهان بطور بسیار زیرکانه فعالیت نمودند»

درین هیچ شکی نیست که انګلیسها دشمن امان الله خان بودند. چون امان الله خان بسال ۱۹۱۹بر سرحدات هند برتانوي امر حمله داده بود و هیچ وقتی دشمنی خودرا با انګلیس مخفی نساخته بود. اما دست داشتن انګلیس در سقوط دوره امانی، به قدرت رساندن حبیب الله کلکانی و بعداً به قدرت رساندن نادرخان تنها به اظهار نظر ثابت نمیګردد و متن تاریخی هم به این شکل و به اساس فرضیه ها تحریر نمیشود. چون افغانستان اولاً تخته شطرنج انګلیس ها نبود که هرچه میخواستند عملي مینمودند. اګر تخته شطرنج انګلیس ها میبود در جنګ اول و دوم افغان و انګلیس نه با مقاومت روبرو میشدند و نه شکست های فاحش میخوردند. شما باید برای به کرسی نشاندن این ادعاهای تان ثبوتی در دست داشته باشید. اګر انګلیس ها بر ضد امان الله خان تبلیغاتی نموده باشند؛ هر کشور بر ضد کشورهای دشمن تبلیغات میورزد. تبلیغات را هیچ کسی دسیسه نخوانده اند. چون دسیسه و توطیه برای خود تعریفاتی دارند. در جهان هیچ رژیمی را نمیتوان سراغ نمود که در نتیجه تبلیغات سقوط نموده باشد. اګر ما ادعا داشته باشیم که انګلیسها قدم به قدم بر ضد امان الله خان دسیسه ها میکردند باید سندی در دست داشته باشیم. مثلاً کدام دسیسه؟ چطور؟  و با کدام دلیلی؟

علت سقوط رژیم شاه امان الله تبلیغات انګلیس نه بلکه شورش های مشرقی، شمالي و جنوبی کشور بودند. علت شورشهای مذکور تبلیغات انګلیس نبود بلکه اصلاحات بې وقت و عجولانه امان الله خان بودند. که اګر لازم بیافتد مثالهای آنرا بیاوریم. البته تبلیغات انګلیس شاید در زمانی که شورشها آغاز یافته بودند موثر و درحق شاه امان الله مضر واقع شده باشند.

داکترصاحب کاظم در اخیر قسمت دوم مضمون خود که تحت عنوان چرا غبار از حقیقت طفره میروند، به یک نتیجه عجیبی، که مبتنی بر هیچ سندی نیست، میرسد و مینویسند که انګلیس ها از همان اول بفکر بودند تا بجای سلاله دوست محمدخان، سلاله سلطان محمدخان طلايی را که از چند جهت مورد اعتماد شان بود در افغانستان بسلطنت برسانند و برای این کار انها از مدتها قبل بر محمدنادرخان سرمایه ګذاری کرده بودند. دراین ماجرا نیز اورا بطرفداری نصرالله خان نایب السلطنة داخل عمل ساختند. (سندې برای اثبات این اتهام موجود است؟ ) طوریکه همه قوای نظامی را زیر نظر او و برادرانش و پسران عمش قراردادند ( قدرت قوای نظامی نادرخان و بردارانش پس از قتل امیرحبیب الله خان معلوم شد و دیدیم که عساکر شورشی او و برادرانش و پسران عمش را همه زنداني ساختند و تا کابل بحالت زندانی آوردند) تا در صورت رسیدن نصرالله خان به سلطنت قدرت نظامی کاملاً بدست آنها باشد. به همین دلیل بود که امیرحبیب الله خان را اطرافیانش متوجه خطر از طرف امان الله خان ساخته بودند تا امیر اورا به جلال آباد بخواهد و امور سلطنت کابل را به فرزند دیګر خود یعنی شهزاده حیات الله خان عضدالدولة بسپارد. ( بنده در باره اینکه کسی یا کسانی، در غیاب امیرامان الله خان، حبیب الله خان را متوجه خطر از جانب او نموده باشد هیچ اطلاعی ندارم و در هیچ متن تاریخی چنین چیزی را ندیده ام. اګر داکترصاحب اطلاع موثق در زمینه داشته باشند تقدیم خواننده های مضامین خود نمایند بهتر خواهد بود. تا جاییکه بنده اطلاع دارم، ماندن یک شهزاده در کابل و امور سلطنت را اداره نمودن، بین فرزندان امیر، یک عمل نوبتی بود. مدت نظارت امان الله خان از امور کابل به پایان رسیده بود و تصادفاً با کشته شدن پدرش مصادف شد) عضدالدولة در همان روز بصوب کابل حرکت کرد، ولی نسبت مریضی شب را در نمله ګذرانید و در آن شب امیر در کله ګوش به شهادت رسید. ( قسمت دلچسپ تر تحلیل داکترصاحب از همینجا آغاز می یابد) داکترصاحب کاظم مینویسد: اګر حیات الله خان مریض نمی شد و به کابل میرسید و زمام امور نیابت پدر را از دست امان الله خان میګرفت و امان الله خان طبق دستور پدر به جلال آباد می آمد. آنوقت با ورورد امان الله خان به جلال آباد و تطبیق نقشه قتل امیر، انها میخواستند  به نحوی امان الله خان را در برابر عمل انجام شده قرار دهند و او ناګزیر بود به نصرالله خان بیعت کند و یا در صورت تخلف زندانی و حتی به نحوی از بین برده شود و انوقت مسلم بود که نصرالله خان کاملاً در حیطه اقتدار سپه سالار محمدنادرخان و برادرانش قرار میګرفت که بدین ترتیب نام از امیر نصرالله خان و کام از خانواده مصاحبان می بود و پلان قدیم تدریجاً به منصه اجراء در می آمد.

داکترصاحب میخواهند ثابت سازد که افغانستان تخته شطرنج انګلیس هاست و هرطوریکه دلشان خواست همانطور بازی میکنند. ولی از نوشته خود شان به صراحت آشکار میګردد که مسله نه چنین بود. اګر انګلیس ها میخواستند که امان الله خان را در جلال آباد زیر نظر داشته باشند تا نصرالله خان طبق نقشه انها به قدرت برسد. در انصورت جاسوس خود مصطفی صغیر!!!! را وظیفه میداد که قتل امیر را تا رسیدن امان الله خان به جلال آباد معطل نماید. و وقتی امان الله خان به جلال آباد رسید همان شب کلاه اجنه خود را بسر ګذارد و داخل اقدام شود. البته پلان قتل امیر توسط مصطفی صغیر و به قدرت رسیدن نصرالله خان در صورتی طبق نقشه انګلیس ها عملی میشد که حیات الله خان در کابل اعلان سلطنت نمیکرد. معلوم میګردد که انګلیسها از نیت حیات الله خان اطلاع داشتند که او اینکار را نخواهد نمود!!!

ګیرم که نصرالله خان امیر میشد. امان الله خان، چون ادم سرکش بود، به عوض بیعت نمودن به کاکای خود به زندان میرفت و نقشه طبق خواست انګلیس ها جامه عمل میپوشاند. از کجا معلوم که اګر قدرت نظامی بدست نادرخان و برداران و عموزاده های او میبود نصرالله خان در مقابل ایشان به اصطلاح ګودیګکی بیش نبود؟ همین نادرخان، در زمان سلطنت امان الله خان، وزیر دفاع افغانستان بود و برادران و عموزاده های او مقامات عالی رتبه داشتند؛ ولی وقتی امان الله خان خواست  نادرخان را با بردارانش تبعید نماید، نیت خود را عملی نمود و به اصطلاح مردم آب از آب تکان نخورد.

باید یاد اور شویم که نصرالله خان نه تنها ضد انګلیس بود بلکه در پهلوی ان یک آدم سرکشی بود که تا آخر عمر باپالیسی های برادر خود مخالفت می ورزید. بدون مصلحت با برادر امیر خود، با مجاهدین سرحد کمک های مالی و نظامی مینمود. حتی به اندازه ای جسور بود که جواسیس خودرا برای تخریب به قلمرو برتانیه در هند میفرستاد. در یک رپوت میخوانیم که ملامحمدخان عرض بیګی ۹ تن اودخیل را به سردار نصرالله خان معرفی نمودند و سردار به هریکی از انها ۶۰ روپیه داد و ضمناً به هر یکي از انها ۲۰۰ روپیه پیشکی دادند و انها را ګفتند که حساب پول را بعد از بازګشت میکنیم. سردار به انها وظیفه داد که با هیچ کس دیګری غرض نګیرید و به دشمنان اسلام هرچه ضرر که رسانده میتوانید دریغ نورزید. نصرالله خان  به انها هدایت داد که مالهای تجارتی را از بازار کابل بګیرید و طور تاجر از سرحد بګذرید. . . Dairy of the British Agent at Kabul 11th Nov 1908

اګر نصرالله خان، با همین روحیه سرکش و با همین نفرتی که از انګلیسها داشت، به قدرت میرسید به هیچ صور تی آله دست کسی نمیشد و نقشه ایکه، داکتر صاحب فکر میکند، انګلیسها در سرمیپرورانیدند نقش بر آب میشد.

باقیدارد

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب