منبع : سایکی
نوشته : لندسی ویزنر
مترجم: سید جمال اخگر
گام نخست: درک وضعیت
بتانی ازم پرسید: «همان صحنه از فیلم انتقامجویان: پایان بازی را دیدی که “کاپیتان امریکا” با خودش میجنگد؟»
گفتم «آره دیدم.» بتانی موهای بلند و بلوندش را پشت گوشهایش جمع کرد و به زبانی اعترافگونه گفت «من هم هر شب همین حس را دارم. احساس میکنم برای زندهماندن با خودم میجنگم.»
در شش ماه گذشته من هفتهی دو بار با بتانی ۱۷ ساله جلسه دارم تا به او کمک کنم افسردگیاش را بفهمد و از آن عبور کند. بتانی باهوش، زیبا و نوازندهای بااستعداد و تواناست که بیان طنزآمیزش او را بامزه میکند. ولی بتانی نمیتواند در مورد خودکشی فکر نکند. او برای زندهماندن هر روز با خودش میجنگد؛ که در اشارهاش به کاپیتان امریکا آنرا به زییایی برایم توضیح داد. (خوشبختانه من خودم یکی از طرفداران مارول بودم و این باعث شد زمینهی عالی برای ما فراهم شود تا بتوانیم در طول دورهی درمان با آن راحتتر ارتباط برقرار کنیم.(
طی مدتی که با بتانی کار کردم متوجه شدم تنها چیزهایی که به او امکان میدهد زنده بماند و راه برود، اهداف کوچک و محدود به زمان است. چیزهای کوچکی که او میتواند مشتاقانه منتظر آن باشد، مانند اکران یک فیلم جدید یا یک اجرای موسیقی که بتانی ماهها را صرف آمادگی برای آن کرده باشد.
بتانی طی دورهی درمان یک بار هم در شفاخانه بستری شد. روانپزشکِ او از اینکه داروهایش کار نمیکرد سرخورده شده بود و او را به مشاوره روانی فرستاد. او شش ساعت در اتاق عاجل شفاخانه به سر برده و نگران بود که مبادا روز بعد در آزمون زبان فرانسهاش ناکام شود زیرا فرصتی برای خواندن نیافته بود.
این نگرانی از ناکامشدن حتما نشانهای از این بود که بتانی خطری فوری نبود. اما مسلما هیچ متخصص پزشکی و سلامت روان در چنین شرایطی نمیخواهد اشتباه کند. هیچکس نمیخواهد برای اینکه به اندازهی کافی محتاط نبوده، صبح روز بعد خبر مرگ بیمار نوجوانش را بخواند.
پس چگونه از یک دوست یا عزیز خود بپرسیم که به فکر خودکشی است یا خیر؟ معلمان مکتب و استادان دانشگاه با شخصی که نگرانش هستند چگونه باید برخورد کنند؟
هنگامی که یک بیمار با علائم افسردگی و اضطراب به من مراجعه میکند، در پایان جلسهی اول من همیشه ازش درباره خودکشی سوال میکنم. با این سوال که فقط تشریفاتی نیست بلکه پر از جزئیات است، صحبت ما آغاز میشود. من اجازه میدهم کلماتی که ممکن است بیمارانم از شنیدنشان بترسند، با صدای بلند از دهانم خارج شود.
چون من از کلمات ترسی ندارم.
وقتی کودک بودم افسردگی و تمایل به خودکشی مادرم موضوعی بود که هرگز نباید درباره آن با افراد خارج از خانه صحبت میشد. اقدام به خودکشی مادرم و بستریشدنش در شفاخانه طولانیتر از آنچه ممکن بود پنهان ماند. تا زمانی که من بزرگ شدم و فهمیدم که سکوت من محصول سالها سرکوب نامحسوس و خاموشانه بوده، عصبانیت و خصومت و طبیعت پیشبینیناپذیر مادرم همهی ما را از دوستان و خانوادهای که باید کنارمان میبودند و از مادرم ــ و از ما ــ حمایت میکردند، جدا کرده بود.
این درک در بزرگسالی دهانم را از بند رها کرد تا بهعنوان یک پزشک بالینی با بیمارانم صریح و صادقانه صحبت کنم.
من از مراجعینم میپرسم: «بهنظر میرسد که واقعا وضعیت بدی داشتهاید. آیا تاکنون به آسیبزدن به خودتان یا گرفتن جانتان فکر کردهاید؟»
اگر پاسخ بیمار ذرهای هم «بلی» در خود داشته باشد، من گفتوگو را ادامه داده و بیشتر میکاوم، به این ترتیب: «میدانم تازه همدیگر را دیدهایم و واقعا برای شما دشوار بوده که درباره آن با من صحبت کنید. بین افکار و اعمال تفاوت زیادی وجود دارد. شما هرچند وقت یکبار به کشتن خودتان فکر میکنید؟ آیا تا به حال فکر کردهاید که چگونه میتوانید این کار را انجام دهید؟ آیا تاکنون برای انجام این کار برنامهای ریختهاید و آنرا دنبال کردهاید؟»
در پاراگراف بالا، سوالهای آخر درباره روشی برای خودکشی ــ و احتمال واقعبینانهای که این روش ممکن است منجر به مرگ شود ــ شکلگیری یک برنامه مشخص و قصد عمل به آن، مهمترین اطلاعات را به دست من میدهد.
بین شخصی که به فکر خودکشی با اسلحه است، راحت میتواند اسلحه گیر بیاورد و شخصی که میگوید «احتمالا این کار را در روز جمعه انجام میدهم تا مادرم مجبور نباشد کسی باشد که مرا پیدا میکند» و شخصی که میگوید «گاهیاوقات فکر میکنم اگر بمیرم زندگی برای همه راحتتر میشود» و شخصی که میگوید «نمیدانم چگونه این کار را انجام دهم» و میگوید «شاید بخواهم جلوی موتر بپرم یا با موتر بزرگراه را برعکس بروم» تفاوت زیادی وجود دارد.
شنیدن داستان هرکدام این افراد دردناک است. اما یکی از آنها بیشتر از دیگری احتمال دارد کارش به خودکشی بینجامد.
آدم نیاز نیست برای مداخله و کمک به نجات یک زندگی، شغلش درمانگری باشد. چیزی که اکثر بیماران متمایل به خودکشی واقعا میخواهند این است که ترس و احساساتشان بدون قضاوت شنیده شود. برخی ممکن است بخواهند تخیلات منفی، ترسناک و خودکشیگرایانهیشان را بیان کنند تا ببینند که اطرافیانشان از آنها دوری میکنند یا خیر. آنها میخواهند بدانند که آیا واقعا به همان اندازه که احساس میکنند، بیچارهاند یا خیر.
هدف این مقالهی راهنما کمک به افراد عادی است تا به دوستان و عزیزانشان در طول افسردگی و دورهای که آنها به فکر خودکشیاند تا قبل از شروع درمان و در جریان کمک و درمان حرفهای، گوش دهند و از آنها حمایت کنند. به دوستان و عزیزان خود که گمان میکنید به کمک نیاز دارند، تماس بگیرید و صحبت کنید. در بدترین حالت، مهربانی شما پس زده میشود. در بهترین حالت، گفتههای شما باعث میشود کمتر احساس تنهایی کند. حرفهای شما ممکن است همان تفاوتی را رقم زند که کسی برای یک روز دیگر زندهماندن به آن تفاوت احتیاج دارد.
چه باید کرد؟
اول، به چرخهی گناه و شرم پایان دهید. مهمترین قسمت جلوگیری از خودکشی، تشویق فرد به بحث آزاد است. بارها و بارها من شنیدهام که والدین خوشنیت و مهربان و دلسوز به نوجوان افسرده و متمایل به خودکشیشان توصیه کردهاند سکوت کند.
مادر این نوجوان درحالیکه با دلگرمی پشت دخترش را مالش میدهد، میگوید: «به مادربزرگت نگویی.»
پدر این نوجوان میگوید: «مطمئن نیستم نیاز باشد به دوستانت بگویی. بالاخره دوست نداری که آنها فکر اشتباهی کنند.»
مادری به من میگوید: «ما تصمیم گرفتهایم به مدیر مکتبش نگوییم. ما نمیخواهیم این حرف روی توانایی او برای راهیابی به دانشگاه تأثیر بگذارد.» این موضع والدین اغلب مقدمهی ختم درمان میشود.
مسأله این است که این والدین خوشنیت با این حرف خود این پیام را رساندهاند که افسردگی و فکر خودکشی موضوعی است که باید از آن خجالت کشید و از بیانش شرمید. از اینرو وقتی این راز فاش میشود ــ چون ناگزیر است فاش شود زیرا نوجوانان به دوستیهاشان بهعنوان بخشی از هویتِ درحالرشدشان وابستهاند ــ حس گناه را با خود برای فرد موردنظر به همراه میآورد.
والدین خوشنیت میتوانند اشتباهات خیرخواهانه مرتکب شوند. اما پنهانکاری، بر بار سنگین شرم و احساس گناه که یک نوجوان افسرده با خود حمل میکند و هر روز با خودش میجنگد تا بتواند یک روز دیگر زندگی کند، میافزاید. همچنین بسیاری از افراد این باور اشتباه را دارند که صحبت در مورد خودکشی میتواند فرد موردنظر را تشویق کند. این درست نیست.
هنگامی که در مورد سلامت روان فقط پچپچ میکنیم، در واقع داریم این را القا میکنیم که کسانی که به دنبال درمان هستند تا تغییری در خود ایجاد کنند، «چیزی کم دارند.»
هوش عاطفی خود را پرورش دهید
سلامت روان جز برنامه گسترده آموزشی و زندگی ما نیست و تازه داشتن یک درمانگر و روانپزشک به یک هنجار قابلقبول تبدیل شده است. ما باید راههایی را برای بهبود هوش عاطفی خود پیدا کنیم تا از خودکشی جلوگیری کنیم.
به زبانی ساده، هوش عاطفی یا هوش هیجانی یا هوش احساسی عبارت است از:
– آگاهی، درک و توانایی مدیریت احساساتمان؛
– آگاهی، درک و توانایی مدیریت/هدایت احساسات دیگران.
انتظارات ما از خودمان و انتظاراتی که از نظر ما دیگران از ما دارند، لطمهی عظیمی بر سلامت روان ما میزند. «من به اندازه کافی لاغر نیستم.» «من به اندازه کافی باهوش نیستم.» «من باید وارد یک کالج خوب شوم.» «همسرم قدر مرا نمیداند.» «شوهرم مرا ترک کرد.» «به اندازه کافی درآمد ندارم.» «هیچکسی هرگز مرا دوست نخواهد داشت.» «من از خودم متنفرم.» «افسردگیام همیشگی خواهد بود.» «اوضاع هرگز بهتر نخواهد شد.» ما با این افکار در واقع به جای تمرکز بر واکنشهای عاطفی و چگونگی کنترل این احساسات، برآنچه احساس میکنیم کم داریم تمرکز میکنیم.
چگونه میتوانید هوش عاطفی خود را تقویت کنید؟ قبل از عمل فکر کنید. عواقب اقدامات خود را از نظر شخص مقابل ببینید. نگاهی صادقانه و عاری از قضاوت به آیینه بیندازید. چگونه میتوانی فرد بهتری باشی و آیا حاضری برای رسیدن به آنجا کاری انجام دهی؟ مسئولیت اعمال خود را بپذیرید. اگر اشتباهی مرتکب شدیید، عذرخواهی کنید و سعی کنید آنرا جبران کنید.
تقویت و تنظیم هوش هیجانیتان شما را قادر میسازد تا با پرسیدن مستقیم این سوال از دوست افسردهتان که آیا به خودکشی فکر کرده است یا خیر، به او کمک کنید. باید بتوانید این کار را بدون قضاوت دربارهی آن شخص انجام دهید، بدون اینکه او احساس شرمندگی کند.
به یاد داشته باشید شخصی که اقدام به خودکشی میکند، امید بهترشدن اوضاع را از دست داده است. مدتهاست که خوشحالی او را غم، ناامیدی و تنهایی تحتالشعاع قرار داده است، مهم نیست چه تعداد آدمها دوروبر او هستند و مهم نیست این آدمها چقدر به او اطمینان میدهند. این شخص ممکن است از اینکه به خودکشی فکر میکند به دوستان نزدیک خود یا حتا درمانگر خود نگوید. من میتوانم به تعداد انگشتان دستم بیمارانی را بشمارم که فکر خودکشی را دلیل اصلی کمک جستن خود گزارش دادهاند، زیرا نامبردن از خودکشی پیش درمانگر یا حتا دوست نزدیکشان ترسناک است. اگر در مورد این موضوع نپرسید، ممکن است دوست افسردهی شما اصلا آنرا مطرح نکند. پس بپرسید.
در مواقع اضطراری خواستار کمک شوید
اگر یک دوست یا عزیز تان به شما گفت که به کشتن خودش فکر میکند، باید او را تشویق کنید که دنبال کمک برآید اما برای اینکه بدانید در همان حال به چه نوع کمکی احتیاج دارد، باید بدانید خطر چقدر فوری است. آیا خودکشی چیزی است که دوست شما امروز در فکر انجام آن است؟ آیا امشب میخواهد چنین کاری کنید؟ آیا فورا میخواهد آنرا انجام دهد؟ شما باید بدانید.
اگر خطر فوری است با سرویسهای اضطراری تماس بگیرید (برای مثال در ایالات متحده به شماره ۹۱۱، در بریتانیا به شماره ۹۹۹ و در استرالیا به شماره ۰۰۰). در ایالات متحده شما میتوانید از این سرویسها بخواهید که چون نگران سلامتی یکی از عزیزان خود هستید، بروند و «بررسی ایمنی» انجام دهند. یک مأمور پولیس یا کارمند نجات اضطراری میتواند به محل اقامت عزیز شما برود و اوضاع را بررسی کند. مهم است که شما آدرس او را قبل از تماس در دسترس داشته باشید.
اگر تهدید فوری نیست، عزیز یا دوست خود را تشویق کنید بهجای مراجعه به شفاخانه، در اسرع وقت با یک متخصص سلامت روان یا پزشک مراقبتهای اولیه دیدار کند. شفاخانه گاهیاوقات کمک به شخص متمایل به خودکشی را به تأخیر میاندازد. اگر زمان کم دارید، شما میتوانید بهجای دوست خود با یک متخصص قرار ملاقات بگذارید، زیرا در مواردی خود تنظیم ملاقات با یک متخصص، برای یک فرد افسرده و متمایل به خودکشی به خودی خود طاقتفرسا است.
مشکل عصر شبکههای اجتماعی این است که افرادی که به آنها نزدیک هستیم اغلب به لحاظ فیزیکی از ما دورند و ممکن است دوستانی داشته باشید که در آنسوی دنیا زندگی میکنند و هرگز همدیگر را از نزدیک ندیدهاید. در این موارد تحمل بار یک راز عزیز شما ممکن است برای یک فرد بیش از حد سنگین باشد، بنابراین مهم است شما با کسانی تصمیم بگیرید که میتوانند از دوست شما حمایت و به او کمک کنند. اگر دور زندگی میکنید، دوست خود را تشویق کنید به والدین، هماتاقی، اقوام یا همسایهی خود بگوید چه خبر است.
«فقط گوش دادن و مداخله نکردن» یا «با آمبولانس تماس گرفتن و فرد موردنظر را به شفاخانه منتقل کردن» تنها راه چارهی شما نیست. شما یک برادر، یک خواهر، یک پدر و مادر و سرانجام دوست یک نفر هستید. شما در این نقش همیشه میتوانید در کنار عزیز خود باشید و او را تشویق کنید به دنبال کمک حرفهای برآید.
از زبان و بیان تحریکآمیز خودداری کنید
هنگام صحبت با افرادی که قصد خودکشی دارند یا آنهایی که داغدیده هستند، در انتخاب کلمات تان محتاط و دقیق باشید. برای مثال برخی از شعب «بنیاد امریکا برای پیشگیری از خودکشی» موضع قاطعی در برابر استفاده از کلمه «ننگ» و «شرم» در بحثهای مرتبط با خودکشی اتخاذ کردهاند و تأکید میکنند که بحث درباره سلامت روان باید «انگزدایی» شود. استدلال آنها این است که کلمه «ننگ» و «شرم» خودبهخود بار منفی بیشتری ایجاد میکند. طرف دیگر این استدلال این است که فقط به این دلیل که ما از بیان یک کلمه خودداری میکنیم، به این معنا نیست که مسألهی مرتبط با آن موجودیت ندارد.
مسأله دیگر عبارت «مرتکب خودکشی شد» است. من با مادرانی صحبت کردهام که فرزندانشان جان خود را گرفتهاند و این مادران عصبانی شدهاند و آسیب دیدهاند زیرا این عبارت مرگ فرزندشان را جنایی جلوه میدهد. سازمانهای سلامت روان نیز توصیه میکنند از این عبارت استفاده نشود. با اینحال برای من کلمه «مرتکب شدن» به معنای متعهدشدن نیز است و منِ ۱۷ ساله میخواهم این معنا را نیز در نظر بگیرم. در طی ۲۴ سالی که مادرم برای اولینبار اقدام به خودکشی کرد، روزی نبوده است که من فکر نکرده باشم آیا امروز همان روزی است که او سرانجام این جستجوی مرگ را به پایان میرساند یا آنروز فرداست. مرگ چیزی بود که بهنظر میرسید مادرم نومیدانه آنرا میخواهد اما رسیدن به آن به شکل وحشتناکی برایش دشوار بود.
بنابراین اگر تصمیم گرفتید به کسی که رنج میبرد کمک کنید ــ و امیدوارم این کار را میکنید ــ مراقب واژههای تحریککننده و گامهای غلطی که ممکن است به کسانی که بیش از آنچه تصور میکنیم آسیبدیدهاند، آسیب بیشتر برساند، باشید.
بیشتر بدانید
اکثر افرادی که قصد خودکشی دارند نمیخواهند افکار و احساسات خود را مخفی نگه دارند، اما اغلب چنین میکنند. به همین دلیل یکی از مهمترین ابزارهایی که شما برای محافظت از عزیزانتان در اختیار دارید، دانستن علائم است. این علائم عبارتند از:
پیشینه مشکلات مرتبط به سلامت روان: پژوهش سال ۲۰۱۸ مرکز کنترل و پیشگیری بیماریهای ایالات متحده نشان داد که از بین تمام افرادی که در اثر خودکشی درگذشتهاند و به یک بیماری روانی شناختهشده مبتلا بودند، ۳۱ درصد زن و ۶۹ درصد مرد بودند. مشکلات روانی میتواند یکی از عواملی باشد که خطر خودکشی را بالا میبرد.
پیشینه درد مزمن: دردکشیدن طی دورههای طولانی مدت میتواند خطر خودکشی را به دلیل ناامیدی، تمایل به فرار از درد از طریق مرگ و کاهش ترس از مرگ افزایش دهد.
خودآزاری و افکار خودکشی: پژوهش انجامشده در سال ۲۰۱۶ نشان میدهد افرادی که به خاطر خودآزاری به شفاخانه منتقل شدهاند، طی یک سال بعد ۵۶.۸ برابر بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار گرفتهاند. افرادی که گزارش شده بود فکر خودکشی در سر دارند، ۳۱.۴ برابر بیشتر در معرض خطر خودکشی طی یک سال بعد از گزارش قرار داشتند.
تلاشهای قبلی: در سال ۲۰۰۷ مطالعهای در اروپا نشان داد که دو کشورِ با بالاترین میزان خودکشی (بلجیم و فرانسه) همچنین کشورهایی هستند که بیشترین تعداد اقدام به خودکشی را ثبت کردهاند. کشورهای اروپایی با کمترین میزان خودکشی (ایتالیا و اسپانیا) نیز کمترین میزان اقدام به خودکشی را ثبت کردهاند.
رویداد استرسزای گذشته یا حال: پیشینه ترومای میانفردی، ترومای دوران کودکی و ترومای جنسی به طور قابلتوجهی خطر خودکشی را در مردان و زنان افزایش میدهد. مردان پس از طلاق ۲.۴ برابر بیشتر احتمال دارد که خودکشی کنند. طی بحران مالی ۲۰۰۸ یک مطالعه نشان داد که بیکاری و مشکلات مالی به میزان قابلتوجهی در ۱۴ درصد از خودکشیها نقش داشته است.
صحبت درباره احساس درماندگی و ناامیدی: در روانشناسی ما بحثی داریم به نام «درماندگی آموختهشده» که احساس کمبود قدرت، کنترل و توانایی ایجاد تغییر مثبت در فرد است. این درماندگی معمولا نتیجه یک رویداد آسیبزا (تروماتیک)، ادامه شکست در زندگی یا گاهی بخشی از مبارزه طولانی با افسردگی است.
انزوا: افراد متمایل به خودکشی اغلب احساس ناامیدی میکنند. آنها فکر میکنند دیگران آنها را درست درک نمیکنند. آنها خودشان را از عزیزانشان منزوی میکنند. باری بیماری به من گفت: «اینکه مجبورم دائما تظاهر به عادیبودن کنم، طاقتفرسا است. ترجیح بمانم در خانه بمانم.»
***
هنگامی که به دنبال کمک به دوستان و عزیزانتان هستید، به یاد داشته باشید که خودکشی به ویژه در میان نوجوانان و جوانان میتواند مسری باشد. سال گذشته در یک بازه زمانی شش ماهه سه نوجوان در شعاع ۱۰ مایلی شهر کوچک ما به عین روش خودکشی کردند.
هنگامی که یک عضو خانواده خودکشی کرده باشد، خطر خودکشی در میان نزدیکان وی دو برابر بیشتر است. در حقیقت، پیشینه خودکشی در خانواده میتواند خودکشی را حتا زمانی که پای یک مشکل روانی شدید در میان نباشد، پیشبینی کند.
همین امر است که ما را به داستان من باز میگرداند. به او. به همانی که من به نوعی نمیتوانم خودم را وادار کنم نامش را بگیرم، زیرا حتا اکنون، بخشی از وجود من هنوز در تلاش است تا از زیر فشار انگشت جامعه مخفی خودکشی خارج شود: جامعهای از خانواده و دوستان. دقیقا یک سال پیش من توانستم مقداری از این فشار فاصله بگیرم. من هنوز تماسهای خانوادهام را جواب میدهم اما باید مراقب خودم باشم و از خود محافظت کنم. دل من برای مراقبت از فرزندانم باید گرم باشد. من به قلب نرمی نیاز دارم تا خودم را ببخشم که نتوانستم به او کمک کنم. و قلب من باید باز باشد تا به حرفهای بیمارانم گوش دهم، به آنها امید، دلیل و قوت لازم برای زندهماندن را فراهم کنم.
من بهعنوان یک درمانگر این امکان را دارم تا از بیمارانم، دوستانم و عزیزانم دشوارترین سوالات در مورد افسردگی و خودکشی را بپرسم. من از آنها میپرسم که چقدر امکان دارد براساس درماندگی خود عمل کنند. از آنها سوالاتی میپرسم که دیگران سعی میکنند از آن خودداری کنند. اما همین سوالات هستند که ظرفیت نجات یک زندگی را دارا هستند. پیشنهاد میکنم شما هم همین کار را انجام دهید. سوال بپرسید. کنجکاو و حامی باشید و به آنها بفهمانید که عزیز هستند.
منابع و کتابهای مفید
برای کمک و اطلاعات به این وبسایتها مراجعه کنید:
Beyond Blue: یک سازمان غیرانتفاعی استرالیایی که برای رسیدگی به مشکلات افسردگی ،خودکشی، اضطراب و بیماریهای روانی فعالیت میکند.
بنیاد امریکا برای پیشگیری از خودکشی: اصول را پوشش میدهد و پیشنهادات و تماسهایی را برای کمک محلی ارائه میدهد.
Samaritans: برای کسانی که با افکار خودکشی دست و پنجه نرم میکنند و برای افراد نزدیک به آنها بخشهای مشورهدهی دارد.
برای دانش و بینش عمیقتر و بیشتر این کتابها میتوانند به شما کمک کنند:
«منظر جنسیتی خودکشی: مردانگی، عواطف و فرهنگ» از جامعهشناس ان کلیری. این کتاب میگوید که مردان بیشتر در معرض خودکشی هستند و این کتاب معلوماتی دارد که دانستن آن به شما کمک میکند دست نزدیکان تان را بگیرید.
«وقتی مغزم سعی میکرد مرا بکشد چگونه زنده ماندم» از سوزان رز بلونر. سوزان، نویسنده و سخنران انگیزشی، پس از چندین بار اقدام به خودکشی توضیح میدهد که چگونه توانست زندگیاش را نجات دهد.
«پس از: تکههای وجودم پس از خودکشی»، از گری روی. این کتاب از نویسندهای که قبلا مبلغ و پیشوای دینی بوده، برای بازماندگان داغدیده راهی را برای عبور از آشفتگی و درد باز میکند.
Calypso از طنزپرداز امریکایی دیوید سداریس. نویسنده در این کتاب در مورد خانواده و زندگی از جمله خودکشی دردناک خواهر کوچکش تیفانی، تأمل میکند.
«برای دختران رنگینپوست که به خودکشی فکر کردهاند» از توزاکی شانگ. این کتاب برنده جایزه از نمایشنامهنویس و شاعر فقید امریکایی-آفریقاییتبار نشان میدهد که چگونه هفت زن رنگینپوست با کمک دوستانشان با شعر و ترانه بر مشکلات زندگی غلبه میکنند.