دوشنبه, جولای 8, 2024
Homeټولنیزتلاشهای نابخردانه برای تعویض نام افغانستان

تلاشهای نابخردانه برای تعویض نام افغانستان

کاندید اکادمیسین سیستانی

څوچي دامــځکـه آسمــان وې    څـو چې داجهــان ودان وي

څوچې ژوند په دې جهان وي    څوچې پاتــه يو افـغان وي

تل به دا افغانستان وي !

ترجمه:

تا کـه این زمین وآسمـان باشد      تا کــه این جهـــان آبــاد باشد

تا که زندگی دراین جهان باشد     تا کــه زنــده یک افـغان باشد

پاینده افغانستان باشد!

از احمدشاه درانی تا سقوط دولت داکتر نجیب الله در طول مدت 245سال حیات سیاسی افغانستان، کس به خود اجازه نمی داد تا  مسایل تفرقه برانگیزی را درنشرات چاپی یا گفتاری وشنیداری مطرح کند ومشکل دیگری برمشکلات کشور بیفزایند. مگر متاسفانه در بیست سال اخیر با سوء استفاده از نام دموکراسی وآزادی بیان – اشخاصی در سطح پوهاند وداکتر بافهم اینکه  کشور درمنجلاب  بحران های سیاسی وامنیتی ونظامی  واقتصادی و آفت کرونا دست وپا میزند، در تلویزیونهای ظاهرمیشوند وبرارزشهای ملی، چون نام افغانستان یا هویت ملی “افغان” که هردو در قانون اساسی  افغانستان مسجل شده و خطوط سرخ حاکمیت ملی بشمار میروند، میتازند و نام کشور را غیر موجه جلوه میدهند وخواهان یک نام همه شمول(که همه ملیتهاخود را در آن ببینند) میگردند. 

درافغانستان بیش از20  قوم (پشتون، تاجک،هزاره،ازبک، ترکمن،بلوچ،پشه یی، نورستانی،ایماق،عربٍ،قرغیز،قزلباش،گوجر،براهوئی،اورمړ، شغانی، پامیری وغیره)  زندگی میکنند که اگراز نام هرقوم دوحرف اول نام آن برگزیده شود ، نامی مرکب از 40 حرف خواهد شد که نوشتن و گفتن آن نا ممکن وخنده آورخواهد بود. وچون نمیتوان چنین نامی را ساخت که نشانگر نام تمام اقوام وملیت ها باشد، بحث و دعوا براه می افتد و بی اتفاقی در میان اقوام کشورچاق تر میشود. واین چیزی است که دشمن آنرا از خدا میخواهد تا این کشور واین مردم را  یک باردیگر بجان هم اندازد تا همدیگر خود را تکه تکه کنند . 

متاسفانه برخی  از رجال وابسته به حلقات خاص آگاهانه برآتش نفاق مردم نفت پاش میدهند وادعا میکنند که کشور ما درطول 1400 سال پس از اسلام بنام خراسان نامیده شده وباید همین نام جانشین افغانستان گردد وبرای اثبات ادعای خود اشعاری از زبان شاعران و سجع مهرامیرافضل خان را سند می آورند، درحالی  که ذکر نام خراسان در کلام شاعران نمیتواند   سند قابل اعتباری شمرده شود. شاعران در مدح صاحبان قدرت همیشه مبالغه میکنند و مقام شان را تا نه کرسی فلک بالا می برند تا مبلغ صله و بخشش خود را  بیشترک سازند‌ ورنه هم جناب داکتر رهین میداند وهم داکتر جاوید میدانست که  نه  امیر افضلخان  ونه پدرش امیر دوست محمدخان  برایالت خراسان یعنی مشهد ونیشاپور حکومت نمی کردند واز آن ولایات مالیاتی بدست نمی آوردند. طبعاْ مناطقی که بدولت اففانستان  مالیات نمی پرداختند متعلق به کشور یا قدرت دیگری بوده اند. بنابرین سجع مهر امیر افغانستان نمیتواند  قلمرو سلطنت پادشاهی  را به اثبات برساند.

واقعیت اینست که درقرون نخستین اسلامی دو مرکز عمده در شرق خلافت اسلامی مسئول اداره وجمع آوری مالیات از رعایای قلمرو شرقی خلافت بودند: یکی ازاین دومرکز زرنج کرسی سیستان بود که تا کابل و سرچشمه رود بلخ درهندوکش واز آنجا تاسند را شامل میشد وبگفته طبری، در قرون نخستین اسلامی،«سيستان، بزرگتراز خراسان بود ومرزهای آن بيشتر بود، وناحيه مابين سند تا نهر بلخ مقابل آن بود، پيوسته از خراسان بزرگترومرزهای آن سخت تر بودو مردم آن بيشتر.» [تاريخ طبری ، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده ، چاپ ۱۳۵۲ تهران، ج ۵، ص ۲۰۱۵]

مرکز دومی سوق  واداره، خراسان بود که کرسی آن در عهد امویان بلخ وگاهی مرو بود ودر زمان عباسیان ورویکارآمدن طاهریان ، این مرکز به نیشاپور منتقل گردید و تاظهور صفاریان از آنجا اداره میگردید.اما با ظهور دولت صفاریان(247-298هق) درسیستان،خراسان به قلمرو دولت صفاری در آمد وحکام آن از سیستان تعیین میگردید ومالیات آن بجای بغداد به سیستان سرازیر میشد. با روی کار آمدن دولت سامانی در ماورء النهردرسال278-388هق)، سیستان وخراسان جزو قلمرو سامانی گردید واز دربار بخارا والیانی به خراسان وسیستان وسایر ایالات تابع  آن دولت تعیین میگردید ومالیات این ایالات به دربار بخارا فرستاده میشد. به همین ترتیب هنگامی که دولت غزنوی درافغانستان روی کار آمد وسلطان محمود غزنوی درسال 378بسلطنت رسید،دیگرماوراءالنهر وخراسان  نیز خراج گزاردولت غزنوی میشوند وخراسان یکی از ولایات دولت غزنوی بشمار می اید، ودیگر از شکوه واهمیت  دوران خلفای اموی و عباسی وحکومت طاهریان برخوردار نبود.دراین دوران خراسان  جزئی از افغانستان بود نه افغانستان جزو خراسان.

در اینجا توجه خواننده را به نقشۀ خراسان، قهستان وسیستان قرون وسطی جلب میکنم که توسط مستشرق معروف انگلیسی (لسترانج) درسال 1905  ترسیم شده و در کتاب «جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی» در فصل بیست وپنجم ثبت شده است. اما قبل از آوردن نقشه لازم است شرح لسترانج را درباره خراسان از نظر بگذرانیم.

“گ.لسترانج” درکتاب معروف خود(جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی) درباره تمام شهرها وروستاها ورودخانه های وبندهای آب وراه های تجارتی ومواصلاتی کشورهای واقع در شرق خلافت اسلامی تحقیقات نموده  وکتاب جامعی نوشته است ودر فصل بیست وهفتم ،درباره خراسان چین مینویسد:

«خراسان در زبان قدیم فارسی بمعنی خاورزمین است. این اسم در اوایل قرون وسطی بطور کلی برتمام ایالات اسلامی که در سمت خاور(مشرق) کویرلوت تا کوهای هند[هندوکش] واقع بودند اطلاق میگردید وبه این ترتیب تمام بلاد ماوراء النهر را در شمال خاوری به استثنای سیستان وقهستان درجنوب شامل میگردید. حدود خارجی خراسان در آسیای وسطی بیابان چین وپامیر واز سمت هند جبال هندوکش بود ولی بعدها این حدود هم دقیق تر وهم کوچکتر گردید تا آنجا که میتوان گفت خراسان که یکی ازایالات ایران در قرون وسطی بود از سمت شمال خاوری[شرق] از رودجیحون به آنطرف را شامل نمیشد ولی همچنان ارتفاعات ماورای هرات را که اکنون قسمت شمال باختری[غربی] افغانستان است در برداشت. ایالت خراسان در دورۀ اعراب یعنی درقرون وسطی به چهارقسمت یعنی چهار ربع تقسیم میگردید وهر ربعی بنام یکی از چهار شهر بزرگی که درزمانهای مختلف کرسی آن ربع یا کرسی تمام ایالت واقع گردیدند وعبارت بودند ازنیشابور ومرو وهرات  وبلخ خوانده میشد.پس از فتوحات اول اسلامی، کرسی ایالت خراسان مرو و بلخ بود ولی بعدها امراء سلسله طاهریان مرکز فرمانروائی خود را به ناحیه باختر برده  نیشاپور را که شهرمهمی درغربی ترین قسمت های چهارگانه بود مرکز امارت خویش قرار دادند.»[لسترانج،جغرافیای تاریخی خلافت شرقی، ترجمه محمودعرفان،تهران 1337،صفحات408- 409]

این نقشه بخوبی حدود وثغور خراسان را در دوران خلافت عباسی (قبل از حمله مغول) نشان میدهد. دراینجا می بینیم که قهستان، وسیستان ونیم افغانستان یعنی قندهار وغزنه وکابل بشمول ولایات جنوبی وشرقی کشور شامل خراسان نبودند. بنابرین ادعای نام خراسان برتمام افغانستان،ادعای خلاف واقعیت های تاریخی وجغرافیائی است.

شکی نباید داشت که جغرافیای مراکز اداری ومالی  درتحولات سیاسی منطقه وفرامنطقه دستخوش تغییر وتحول میگردند ونمیتوانند برای همیش بزرگ یا کوچک بمانند. چنانکه یک زمانی خراسان بزرگ بود وشامل بخش عمده افغانستان وماوراءالنهرمیگردید، اما زمانی هم رسید که خراسان جزئی ازافغانستان شد، هم در زمان دولت صفاری سیستان وهم در زمان دولت غزنوی وهم در زمان دولت غوری وهم در زمان دولت احمدشاه درانی، وامروز هم کوچکتر از افغانستان،  جزئی از دولت ایران است.

واقعیت دیگر اینست که  با هجوم مغول در ۶۱8 هجری بر قلمروخوارزمشاهیان وتسلط دو قرنه اقوام مغول براین سر زمینها، خراسان مفهوم ووسعت قرون نخستین اسلامی را از دست داد و حدود وثغور آن محدود ومختص به  نیشاپور وطوس گردید.

در همان دوران استیلای مغول که ملوک کرت(کرد) در هرات حکومت میکردند، افغانستان یکی از ولایات مهم حکومت آنها در جنوب  فراه و رود  هلمند وجود داشت و در تاریخنامه هرات که سیفی هروی آنرا  در اوایل قرن هفتم هجری   تالیف کرده است ، بیش از ۳5 بار نام افغانستان  ذکرشده است.[تاريخنامه سيفی هروی ، چاپ محمدزبير صديقيان، کلکته ، صفحات: ۱۸۶، ۱۹۶، ۴۰۰، ۶۲۶، ۶۷۶،۷۳ وغیره]. 

معین الدین زمچی اسفزاری جغرافیه نویس قرن نهم هجری بارها ازافغانستان یادکرده ودریکجا آنرا از توابع هرات گفته مینویسد:«امراء گفتند که اسفزار وفراه وسجستان تا حدود افغانستان از توابع هرات است….»[ روضة الجنات فی اوصاف مدینة الهرات،به تصحیح وتحشیه کاظم امام،1338، ج1،ص61] 

 بنابرین نام افغانستان ۶۰۰ سال قبل از تجاوز اول انگلیس بر افغانستان نزد افغانها یک نام معروف وشناخته شده بوده است که  قندهار  مرکز مهم دادو ستد بازرگانان ورفت وبرگشت  کاروانهای تجارتی از هندوستان به هرات وخراسان بوده است.

هنگامی که احمدشاه درانی در قندهار به تخت سلطنت افغانستان جلوس نمود(1747)، از تقسیم افغانستان میان دولت صفوی  ایران وبابریان هند وشیبانیان ماوراء النهر250 سال سپری میگردید. در طول این دونیم صد سال ، هریک از ولایات افغانستان تحت فرمان یک بیگلر بیگی( والی) یا صوبه دار(حکمران) اداره میشد و این والیان مکلف بودند تا انواع مالیات ها را از مناطق تحت فرمان خود از مردم جمع آوری کنند ومصارف اداری ونظامی خود را از آن وضع وبقیه را به مرکز امپرتوری دولت منسوبه خود گسیل دارند. دراین دونیم قرن سرزمینی  که امروز بنام افغانستان شناخته میشود، هیچگاهی بنام خراسان یاد نشده ونه به دولت بابری هند  ونه به دولت شیبانی ماوراء النهر ونه هم  بدولت صفوی ایران مالیات پرداخته است. 

لهذا  این ادعا که افغانستان تا زمان آمدن شاه شجاع (در1839) بنام خراسان نامیده میشد، یک ادعای بی پایه است. خیلی دور نمی رویم ،چهل سال قبل از بازگشت شاه شجاع به افغانستان ، در قراردادی که در۱۰ جنوری ۱۸۰۱ میان سفیرانگلیس سرجان ملکم ودولت فتحعلی شاه قاجار به امضا رسیده، نام افغانستان  وپادشاه افغانستان ذکر شده است.آیا اگرنام کشورما افغانستان نمی بود ونزد دول همسایه به همین نام شناخته نمیشد،چطورممکن بودکه در یک قرارداد رسمی ذکر ودرج گردد؟ (دیده شود:  افغانستان درپنج قرن اخیر از فرهنگ ونیز تاریخ غبار)

دلیل دیگرتکذیب  این ادعا که نام افغانستان ازعهد  شاه شجاع  بجای خراسان  رسمیت یافته؛ این است که جارج فوستر انگلیس در زمان تیمورشاه از هند  ازراه پشاور و کایل وقندهار وهرات به ایران رفته ونام افغانستان را در سفرنامه خود ذکر کرده است.اینست نام کتابش:

 George Forster:Travel over land from Bangal to England  via Afghanistan.1783 

عنوان این سفرنامه نشان میدهد که کشور ما در عهد تیمورشاه درانی افغانستان نامیده میشده و تیمورشاه طبعاً  قلمرو سلطنت خود را به همان نامی یاد میکرده  که در زمان پدرش احمدشاه بابا یاد میشده است.

با هجوم تنظیمهای جهادی برکابل(در8 ثور1371) برخی از افراد صاحب غرض وتجزیه طلب نام «خراسان » را به ميان کشيدند و حتی درمدخل تونل سالنگ شعاری نوشتند که :« به خراسان خوش آمديد» و باری در نشرات برونمرزی نيز  آنرا عنوان نمودند، مگر خوشبختانه که شخصیت های ملی اندیش وقلم بدستان وطنخواه به تردید اینگونه نظریات برخاستند واین توطئه را در نطفه خنثی ساختند. زیرا اشخاص ملی اندیش می دانند که مشکل کشورما، نام آن نيست که با تغييردادن آن  فقر و تنگدستی و مرض و بيماری و جهل و بيسوادی نابود شود و عدالت وقانون جانشين بی عدالتی ها و استبداد و زورگوئی وفساد واختلاس وآدم ربائیها وقاچاق مواد مخدر گردد. پس معلوم است که هدف چنين طرح هايی اساساً بخواست بیگانه ها وبمنظور صدمه زدن به وحدت ملی و ایجاد تفرقه های قومی و درنهایت جنگ داخلی وخدای ناخواسته تجزيه کشور است.

بخاطرباید داشت که تعویض نام کشور نه جلو مداخلات کشورهای همسایه  به افغانستان را کم میکند ونه جلو حملات خونین داعش و  طالبان را گرفته میتواند ونه جنگ چهل سال اخیر بخاطر تعویض  نام افغانستان براه افناده است. اگر هزار بار بدستور حامیان خارجی بخواهند نام افغانستان را حذف وبجای آن نام دیگری جاگزین کنند، نمیتوانند در برابر طالبان تاب بیاورند وباز مثل گذشته مجبور به فرار از کابل خواهند شد.

درهمینجا میخواهم خاطر نشان سازم که نام افغانستان چه از ١٧٤٧گذاشته شده باشد و چه از ١٨٠١، و چه از١٨٣٩،چه از زمان امیر عبدالرحمن خان، رسميت يافته باشد، نکتۀ بسیار مهم اينست که اين نام امروزه در جهان و نقشۀ دنيا و نزد مجامع بين المللی يک نام پذيرفته شده و مسجل شده است و به آدرس اين نام و مردمان آن صدها و هزاران مقاله و کتاب و نشريه نوشته و چاپ شده است. جاگزينی نام ديگری برای اين کشور، نه تنها دردی را دوا نميکند، بلکه بر مشکلات دولت و ملت می افزايد، افتراق قومی را دامن ميزند و تفاهم ملی را نابود ميسازد. این لینک را بازکنید:

پایان 28/5/ 2020

3 COMMENTS

  1. قیمت گوهر نمی داند مگر گوهر شناس
    اززبان مردصاحبدل سخن چون گوهر است
    (شعر از خوشحال خان ختک)

  2. خراسان طلبان
    به محترمات و محترمین آقایون و همشیره های خراسان طلب بهتر است که یک بار پوست جهالت و خود خواهی تان را بیاندازید، بعد از مطالعه و غور عمیق بر مسألهٔ خراسان از نو بیاندیشید و بر اقوام و ملت های دیگر نتازید، بلکه نزد باداران تان که شما را برای تخریب و تفرقه اندازی تربیه نموده اند و شما را آلهٔ دست خویش ساخته اند و شما را هر طوری که میخواهند تهه و بالا مینمایند، مراجعه فرمایید تا به شما و هم به ما خراسان قشنگ را دو باره بدهند. آیا نمیدانید که اروپای غرب از دو هزار سال به اینطرف از زمان اسکندر چشم به آسیا دوخته است و تجزیه های متواتر ممالک آسیایی و از بین بردن و آوردن اشخاص افراد مختلف در ممالک مختلف آسیایی دست منحوس نهفته دارند و فقد و فقد برای حکمروایی مطلق بر آسیا! از طرف دیگر ممالک بزرگ آسیا چه در غرب و شرق و شمال آسیا و لو به قیمت ممالک خود شان هم تمام شود اروپای غرب را به آسیا داخل شدن نمیگذارند.

    شما محترمین و محترمات نمیدانید که به خود و به به تمام آسیا خیانت نا بخشودنی و سخت شرم آور انجام میدهید. اروپای غرب نه عاشق تو و من و عبدالله دو کله دوستم و این و آنند بلکه عاشق حماقت و جهالت تو و من اند و همه را مانند آلهٔ دست خویش هر طوری که میخواهند زیرکانه استعمال مینمایند. تا کی این حماقت و جهالت در ما مردم دوام خواهد نمود؟ به تو کسی خراسان را نمیدهد و به من وطنم را که از من گرفته اند و مرا توسط مردم احمق قبلی خود خواه و مریض، جاهلین مطلق رهسپار دیاری کردند که جز سؤ استفاده از من چیزی دیگری به من ندادند! و در داخل و خارج خون ملیون ها را ریختانده اند و میریزانند.
    از دو حالت به هیچ صورت خالی نیست یا خوابیم و یا جاهل و احمق! تا کی؟ از برای خدا تا کی؟ هر روز خون صد ها و هزاران بی گناه ریختانده میشود، تو باید بدانی که مسٔول کشته شدن فرد فرد پیر و جوان و زن و مرد و طفل، جهالت من و توست! تا این جامعه بیدار نگردد و واقعیت های جهانی را درک ننماید تا صد ها سال دیگر هم درین منطقه خون خواهد ریخت و مفادش به اجنبی! من سخنانی چندی که باید میگفتم، کفتم با آنکه میدانم که :به سیه روز چه سود، گتن وعظ…نرود میخ آهنین در سنگ! و میگویند که تا احمق در جهان است مفلس در نمیماند ! و این احمقان تو من میباشیم و هستیم!
    سهو های املایی ام را ببخشید.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب