من این کتاب را برای خود مینویسم! جملهای که مرا مشتاق به خواندن این کتاب کرد!
کتابی که هزاران سال پیش نوشته شده، چگونه میتواند با همه عصرها همخوانی داشته باشد؟
درست است که شایعات زیادی در مورد حقیقت یا افسانه بودن این کتاب وجود دارد، اما تاییدهای فراوانی نیز هست که میگوید این کتاب را خود سینوهه نوشته است.
هرچند این اثر از قلم میکا والتاری، یکی از بزرگترین نویسندگان رمان، گذشته است.
نمیخواهم در مورد اینکه این کتاب حقیقت دارد یا خیر بحث کنم، چون در این مورد بهاندازه کافی بحث شده است.
چند نکته درخشان در مورد کتاب سینوهه:
برخلاف بسیاری از کتابهای جهان که تنها به یک موضوع خاص مانند اقتصاد، دین، روانشناسی و… میپردازند، کتاب سینوهه تنها اثری است که نمیتوان آن را محدود به یک رشته دانست. این کتاب تلفیقی از موضوعات مختلف است: طب، سیاست، اقتصاد، دین، و … . یکی از نکات مثبت این اثر نیز همین جامعیت آن است.
سینوهه بارها در کتاب خود تأکید میکند که:
• نفهمی انسان
• وعدههای دروغین
• نادیده گرفتن حقیقت
هیچگاه تغییر نمیکنند.
یکی از نکات جالب این کتاب برای من این بود که سینوهه مکرراً به خود میگوید:
“من یک انسان متمدن هستم و نباید کاری خلاف شأن یک انسان متمدن انجام دهم.”
این جمله باعث شد بفهمم که تمدن نیازی به زمان ندارد. همانطور که سینوهه هزاران سال پیش در مورد تمدن آگاهانه صحبت میکند، امروز نیز در عصر مدرن باید به این موضوع توجه بیشتری داشته باشیم.
در بخشهای پایانی کتاب، سینوهه به علاقه انسان به شنیدن دروغهای شیرین اشاره میکند، موضوعی که حتی امروز نیز صادق است. به عنوان مثال، او میگوید:
انسان به جای دیدن حقایق، به شنیدن دروغها بیشتر علاقه دارد.
ما سیاستمدارانی را میبینیم که وعدههای غیرواقعی میدهند. با اینکه میدانیم این وعدهها هرگز عملی نخواهند شد، همچنان به آنها گوش میدهیم و از آنها پیروی میکنیم.
جملات منتخب از کتاب سینوهه:
• انسان بهطور فطری موهومپرست است. همیشه به آینده امیدوار است و فکر میکند آینده بهتر از گذشته خواهد بود. اما یکی از دلایل بدبختی انسان همین است که از تجربههای تلخ گذشته عبرت نمیگیرد.
• زندگی راحت، غذا و لباس خوب، و داشتن خدمتکارانی که شبانهروز در خدمت انسان هستند، افراد را چنان به تنپروری عادت میدهد که حاضرند بمیرند ولی تغییر را نپذیرند؛ زیرا از ناشناختههای آینده میترسند.
• توانگر آن نیست که طلاهای فراوان داشته باشد، بلکه آن است که به کم قناعت کند.
• ایمان به دروغها، وعدههای موهوم، و افسانهها چنان با سرشت بشر آمیخته شده که حقیقت را به افسانه ترجیح نمیدهد.
آمیدوارم شما هم این کتاب زیبا را بخوانید.