کاندیداکادمیسین سیستانی
لطیف پدرام باز در این روزها بدمستی میکند و بقول معروف «خود کوزه وخود کوزه گرو خود گل کوزه» شده طرح فدرالی شدن و تجزیه شدن افغانستان را در خلصۀ نشۀ شراب تاجیکستانی، از طریق تلویزیون انترنیشنل تفرقه اندازی پخیش نمود که در رسانه جمعی افغانهای خارج نیز بازتاب یافت ولی بجز برگۀ پاسداران شرف ملی، در پاسخ به آن نپرداختند. (پاسخ پاسداران شرف ملی درپایان این نوشته گذاشته شده است.)
لطیف پدرام که با نام افغان وافغانستان ودرمجموع با قوم پشتون دشمنی دارد با بی حیائی بخود حق میدهد تا نسبت به یک قوم سرنوشت ساز درافغانستان توهین کند و بگوید: درتمام قردادهای خاک فروشی با انگلیسها تنها امضای زعما وشاهان وامیران پشتون دیده میشود و امضای هیچ تاجیک وهزاره وغیرپشتونی درپای این قراردادها دیده نمیشود. بجواب این شخص بی حیا وهتاک باید باصراحت گفت که زعمای پشتون خود را مالک الرقاب این کشورومسئول حفاظت آن میدانسته اند و به فحوای این مقوله که «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» ضرورتی به امضای اردلیان ونوکران خود نمی دیده اند. در حالات عادی هم هیچ مالک زمین وباغی هنگام فروش ملکیتش از نوکرخود مشورت نمی گیرد.
مقولۀ معروفی است که گویند ابله ای را در قریه راه نمیدادند ولی اومیگفت اسپش را درکمند ملک ببندند. پدرام که جرأت رفتن به ولایت خودش بدخشان را ندارد ولی ازتاجیکستان در آنسوی آمودریا برای حاکمان پشتون نسخه میدهد که برای حل بحران باید افغانستان تجزیه یا فدرالی شود!؟
قبل از پدرام ربانی ومسعود هم میخواستند افغانستان را تجزیه کنند ولی کس به آنها اجازه چنین کاری را نداد وبعد تر جنرال دوستم نیز به اندیشه جدا کردن شمال هندکش از جنوب هندوکش افتاد ولی موفق به چنین کاری نشد. این طرح های ابلهانه بیشتر برای مغشوش کردن اذهان عامه صورت می گیرد که البته جایی را نمیگیرد.
ادعای فدراليزم به معنی فرار از مرکز و ايجاد حکومت های ملوک الطوايفی در تحت سلطه همان جنگ سالاران مسلط بر سرنوشت مردم محل است. بدون شبهه نظام فدرالی برای جوامعی که به بلوغ سياسی رسيده اند و از سطح بلند شعور اجتماعی برخورداراند، نظامی دموکراتيک و دلخواه است، مانند جوامع امريکا ، آلمان و سويس ، اما افغانستان، نه امريکاست و نه آلمان و نه سويس.
در کدام يک از اين کشورها، رئيس جمهور آن مثل کرزی هفت معاون دارد که هريک از آنها بجای شايستگی مسلکی و کاری، از روی انتساب خود به يکی از اقوام کشور به چنين مقامی قرار گرفته باشد؟
در کداميک از اين کشورها رئيس جمهور حق ندارد، معاون يا وزير نا مطلوب و بی کفايت خود را از کرسی کنار بزند و بجای آن شخص باکفايت ديگری را نصب نمايد؟
در کداميگ از اين کشورها ،يک فرمانده جنگجوی هم والی وهم جنرال نظامی است واز خود اردوی شخصی دارد که به اتکای آن، حاضر نيست از عوايد گمرکی و نقض حقوق اقليت های قومی زير سلطه خود به دولت مرکزی جواب بدهد؟
در کداميک از اين کشورها، اردوی ملی متشکل از مليشه های قومی است ؟
اين نا هنجاریها و بی نظمی ها فقط درکشورجنگ زده ما افغانستان و در ميان مردم بی سواد ونا آگاه از حقوق خود و شهروندان خود که فقر و مرض و تفنگسالاری در آن بيداد ميکند، سراغ ميشود و بس.
پس درکشور و جامعه ای که بجز خود باهيچ کشور و جامعه ديگر شباهت ندارد، پياده کردن نسخه نظام های بسيار تکامل يافته و پيشرفته يک کار ناشيانه و ماجراجويانه است وبسيار امکان دارد که اين قدح بشکند و افغانستان عزيز دچار تجزيه و جنگ های دوباره گردد.
ادعای وپافشاری برای برقراری نظام فدرالی در افغانستان خيلی پيش از وقت به نظر می آيد و پياده کردن آن در افغانستان که اقوام بسياری با ادعاهای فراوان ازموقعيت سياسی و اجتماعی و نظامی گرفته تا اقليت و اکثريت، بر مشکلات عديده اين کشور جنگ زده می افزايد و بجای رفاهيت، مصيبت ببار خواهد آورد، و حتی در شرايط پا درميانی سازمان ملل، آن را دچار تجزيه وبه سرنوشت يوگوسلاوی گرفتارخواهد کرد.
با توجه به ساخت و بافت قومی و زيست بومی جامعه ما، فدراليزم به معنی تقسيم رسمی کشوراز روی قوم و لسان وکشيدن هويت های کاذب ملی است. فدراليزم به معنی رسميت دادن و تعميم بخشيدن به تبعيضات نژادی ، لسانی و فرهنگی ميان مردم بر حسب پيوند های قومی است. فدراليزم به معنی رهبر تراشيدن از ميان مرتجع ترين احزاب وخون ريزترين افراد برای مردم مناطق مختلف کشوراست. فدراليزم بمعنی به عقب راندن نيروهای روشنفکرترقی پسند است که برای استقرار يک نظام سکولار و غير مذهبی و غير قومی، مبتنی بر برابری و برادری مردم کشور، تلاش ميکند. هرنوع تلاش بر ای تعريف حاکميت ملی بر حسب قوميت، به بهانه حل مسئله ملی ، تلاش خاينانه است که به يک فاجعه ملی منجر می شود و بنا گزير کل مردم را به کام خود ميشکد. ابعاد فاجعه ايکه تحقق اين افق ارتجاعی قوم پرستانه ميتواند در کشور ما ايجاد کند، چنان عظيم خواهد بود که رويدادهای يوگوسلاويا در قياس با آن رنگ می بازد . و در يک کلام طرح فدراليزم، زمينه ساز يک کشمکش خونبار و طولانی در سطح کل کشور است ، که طراحان اصلی پشت پرده از آن سود خواهند برد، نه مردم افغانستان.
ترکيب اجتماعی اهالی ولايات در کشور از زمان استيلای صفويه در ۱۵۱۰ وحتی از حمله ازبکان شيبانی در ۱۵۰۶ ميلادی به اينسو چنانست که هيچ ولايتی مرکب از يک يا دو قوم نيست و در هرولايتی اقوام مختلفی زندگی ميکنند که يکی از اقوام در اکثريت است و اقوام ديگر در اقليت قرار دارند. آيا در کشوريکه مناسبات عشيره ئی و قوم گرائی هنوز درصدر مسايل ديگرقرار دارد، احتمال اين خطر وجود ندارد که در صورت فدراليزم اقليت های قومی مورد بی عدالتی قوم مسلط بر ايالت قرار بگيرد و نقاضت های قومی نه تنها در يک ايالت ، بلکه در ساير ايالات نيز شيوع يابد؟
هيچ تضمينی وجود ندارد که با پياده کردن نظام فدرالی، آتش مناقشات قومی و جنگ های قدرت طلبی و لسانی و مذهبی ، يک بار ديگر در ميان مردم افغانستان شعله ور نميشود و اوضاع را بدتر از وضع موجود نمی کند؟
هيچيک از اقوام مسکون در افغانستان در صورت تحقق فدراليزم برنده نخواهد بود، و در بهترين حالت آن اقوام ترک زبان که در شمال کشور در مجاورت هم قرار دارند و از لحاظ منابع طبيعی غنی تراند، اگر ازمداخله ازبکستان درامان بمانند باز هم احتمال نقض حقوق اقليت های قومی تاجيک، پشتون و هزاره مسکون در آن ايالت مورد تخطی و اجحاف قرار خواهدگرفت.
سوال اين است که چرا شعار فدراليسم در کشورهای همسايه ما از جمله در ايران يا کشورهای آسيای ميانه و ترکيه که دارای ثبات سياسی قوی و مردم آنها از سطح بلندتر شعور اجتماعی برخورداراند، مطرح نمی شود، ولی در افغانستان نا امن وبی ثبات قبل از تحکيم پايه های دولت مرکزی، در ميان مردم نآگاه وبی سواد تا دندان مسلح، مطرح ميگردد؟ علت اين است که روسها از مدتها قبل برخی ازگروه های هوادار خود را تشويق به طرح فدراليزم در افغانستان (به بهانه حل مسئله ملی ، که در خود آن کشور ناکام گرديده بود) نمودند و از آن پس افرادی منسوب به جريان ستم ملی، نغمه فدراليسم را سردادند و درعين حال پشتونها را به عنوان قوم ستمگر درحق ساير اقوام نشانه رفتنند. تا آنجا که پس ازسقوط دولت نجيب الله در ۱۹۹۲، متاسفانه در ولايات فارياب و جوزجان وبلخ وکندز و بغلان گروه های افراطی مسلط در شمال، بر محلات مسکونی پشتونها، حملات مسلحانه کردند و خانه و کاشانه شان را غارت نمودند و به آتش کشيدند.
بدبختانه پس از سقوط طالبان بوسیله بمب افگنهای امریکایی در2001، مجدداً اقوام پشتون درمناطق تحت سلطه ايتلاف شمال بيشتر ازگذشته مورد تبعيض وآزار نيروهای مسلح قرار گرفتند، تا آنجايی که درسال 2002 ده هاهزار خانواده پشتون از مسکن و ماوای خود در ولايات شمال و شمال غرب با از دست دادن مايملک خود بزور مجبور به کوچيدن به مناطق جنوب هندوکش در ولايات قندهار و هلمند وجلال آباد وپيشاور شده اند. وتا هنوز در کمپ های آوارگان افغان واقع در سپين بولدک و جلال آباد در شرايط بسيار بدی زندگی ميکنند. با آنکه سازمان های نظارت برحقوق بشر بارها تبعيض عليه اقليت های قومی را در مناطق شمال وشمال غرب کشور محکوم کرده اند، اما وضع در آن مناطق بهبودی نيافته است. در تداوم تصفيه های قومی در ۲۸ ماه اپريل۲۰۰۳ نيروهای اسماعيلخان برچند روستای پشتون در بالامرغاب حمله کردند و ۳۸ نفر بشمول ۳ زن و دو کودک را کشتند و دارائی مردم را غارت کردند. در اوايل ماه می، در برخوردهای جناحی در ولايت بادغيس وفارياب پنجاه تن کشته و ۱۵ زن و کودک از ترس ، خود را در رودخانه بالامرغاب پرتاب کردند و غرق شدند.و خانه ها و فروشگاه های قريه جات پشتون غارت شدند.(bbc ۵می، سايت آريائی ۲۸اپريل)
به نظر ميرسید که برخوردهای جناحی عمداً بمنظور تصفيه های قومی به راه انداخته ميشد و درپايان هرجنگ ، بر محلات و روستاهای پشتون نشين يورش برده ميشد وبا غارت دارائی و دست درازی برناموس مردم محل ، آنان را وادار به فرار از محلات مسکونی شان ميکردند. لخضر ابراهيمی نماينده خاص سازمان ملل در امورافغانستان، روز ششم می 2002در شورای امنيت با نگرانی هشدار داد که در گيريهای قومی ازيکطرف و حملات بقايای طالبان ونيروهای گلبدين حکمتيار بر مواضع نيروهای ايتلاف بين المللی و قوای دولتی و همچنين اهداف غير نظامی از طرف ديگر، بر وخامت اوضاع امنيتی افغانستان افزوده و بخش بزرگی از کشور را بی ثبات ساخته است . وی اعمال خشونت و تبعيض عليه اقليت های قومی درشمال غرب را محکوم نمود و ازتشديد نا امنی و اعدام های بدون محاکمه، تجاوز برحقوق اقليتهای قومی، تجاوز جنسی و تداوم ارعاب روزنامه نگاران در افغانستان، ابراز نگرانی کرد و از شورای امنيت خواست تا برای تطبيق برنامه های بازسازی و اصلاحات در مسايل امنيتی توجه بيشتر نمايد . (راديو بی بی سی، ۷ می2002)
با توجه به گزارش های سازمانهای بین المللی حقوق بشردربارۀ تشديد نا امنی ها درولایات و نشانه های تمرد برخی از واليان جمعیت اسلامی در برابر دولت مرکزی آيا بهتر نيست بجای شعار فدراليزم، در جهت تحکيم و استقرار يک دولت باثبات مرکزی که در آن افراد و اشخاص تحصيل کرده و معتقد به دموکراسی بر سر کار بيايند، تلاش نمود؟ فقط در اينصورت است که ميتوان وحدت ملی و برادری همه خلق های کشور را با سپردن کار به اهل آن، تأمين کرد.
فکر ميکنم هيج افغان آگاه و وطن خواهی که طرفدار تماميت ارضی کشورباشد حاضر نخواهد شد فیدرالیسم را که پيامدی جز تجزيه و جنگ های قومی ثمره ای در برنخواهد داشت، بپذيرد وآنرا تائيد کند، مگر آنکه منافع کاملاً شخصی و گروهی در آن نهفته داشته باشد،که از نظر ما مردود پنداشته می شود!
نخستین عکس العمل در پاسخ پدرام از طرف «پاسداران شرف ملی» چنین است که قسمت های عمده آن بازتاب می یابد:
«بار دیگر این آدمک بدکاره، شخصیت دو پاره، با وجدان پریشان و انسان از خود بیگانه، خرد باخته، در کسوت روشنفکران بر طبل میان تهی تبلیغات ضد انسانی و ضد دموکراتیک و قوم و سمت پرستانه و تجزیه طلبانه خود، بیشتر از هر زمانی به کوبیدن آغازیده است. با نمایش این مضحکه رسوا باز هم به فرمان قدرت مند زمان و گردونه ی شتامند تاریخ، مشت این آدمک جاسوس بیش از پیش باز خواهد شد و حقایق مکنون در پرده ریا و تزویر و دد اندیشی بر همگان بخصوص بر انسان آزاد افغان آشکارا و هویدا خواهد گردید.
این آدمک خرد باخته فدرالیزم را به عنوان راه حل مشکل افغانستان مطرح می کند .اگر پدرام و هم فکران ابله اش این طور ادعا می کنند که سیستیم فدرالی نظیر جرمنی ، کانادا، یا آمریکا تضمین کننده ی دموکراسی، رفاه، شکوفایی برای افغانستان خواهد بود، این ساده لوحی و ابله بودن و کوته اندیشی این ها را به نمایش می گذارد.
پدرام و افراد قومی تباری فدرالی خواه باید بدانند که: جنگ ها ومهاجرت ها و تحولات اجتماعی متعدد، باشنده گان منتسب به اقوام مختلف را در افغانستان درهم ادغام کرده است .طرح فدرالیزم پدرام ابله دعوا بر سر مرز و جمیعت اقوام، کوچه، ولسوالی اقوام شریف افغانستان است.
از پدرام سوال کنید که :چطور می توانند غلظت قومی هر یک از مردمان کشور و آن شهر ها را اندازه گرفت؟ این ها با طرح پوچ فدرالیزم می خواهند حقانیت اش را با به رخ کشیدن طول و عرض و شمار ایل و تبار به اثبات برسانند، و این بسیار اپتدایی و احمقانه است. مطمین باشید اگر این تفکر مجال ابراز وجود پیدا کند. در شهر های متعدد شاهد سازمان دادن کمیته های بررسی هویت قومی مردمان و اخراج به اصطلاح بیگانه گان خواهیم بود .شاهد جنگ های غیر قابل تصوری در ولایات مختلف خواهیم بود.
با طرح پوچ فدرالیزم نظاره گر جنبشهای از نوع جنبش چیچن که برای پاسداری از جهان بینی بومی و اقلیمی شان مجاهدت و آدم کشی کردند ، خواهیم بود.شاهد تبدیل مکتب ها و پوهنتون ها و محلات مسکونی و کوچه ها به خطوط مقدم جبهه بین پشتون و تاجیک و ازبک و هزاره و غیره خواهیم بود .فدرالیست چی های نادان غرق در خود پسندی قومی هستند .خود پسندی قومی جنگ درون قومی را هم شعله ور خواهد ساخت. آن گاه مساله از کنترول همه خارج خواهد شد .و به نفع هیچ کس نیست» (برای اطلاع بیشتر به برگۀ پاسداران شرف ملی رجوع شود.) ختم
این برای همه روشن است که پدرام انسان بی حیا و همجنسګر است وقتیکه یک انسان حیا نداشت و ومانند یک حیوان زیر همجنسګر خود خوابید دیګر جایې ګیله نیست !
مثلکه هندو برای ګاو سجده میکند پدرام باید برای هر پشتون سجده کند همین پشتون است که پدرام این قدر بلند پروازی میکند در غیر ان پدرام نیز مانند پدرکلانهای خود شاید جند دانه خیمه را در مزار وتخار میزد و چلو ګریر میکرد
اینکه ګفته است امضای هیچ تاجک نیست درست ګفته است چون تاجک از چلو ګری و دزدی دیګر کدام کار نداشت نمونه بارز ان بچه سقو است شما نباید بخاطر دو حرف یک همجنسګر اهمیت بدهید
جناب سیستاني صاحب
پښتو کې یو متل دی ، چې وایی کاروان تېریږي ، سپي به غاپي.
ان شاءالله دا خوبونه به پدرامیان او فدرالیان له ځان سره ګور ته یوسي .
تل دې وي واحد ، یو موټي ، قوي او پرمختللی افغانستان !
خیلی عالی فرمودی جناب سيستانی صاحب معزز ام.
ښاغلی محترم سیستاني صاحب ! خیلې پاسخ به وقت و بجا فرموده اید.
بچه ې سکاو،ب.ک.؛ رباني،مسعود ، دار و ندار افغانستان را به پاکستانیها و بالآخره به روسها تسلیم نکردند؟
جنایاتکاران ش.نظار بیست سال به امریکا ناتو سګدوي نکردند؟؟
ولس افغانستان در همه ولایات،ولسوالیها ،قرا و قصبات با هم خویشي ها کرده در غم و شادیهای همدیګر شریک بوده اند؛ متآسفانه بعد از اشغال شورویها مسایل ملیتها و ستمپوفها رایج شد؛
که الحمد لله زعامت فعلي ،فکر میکنم کوشش میکند همه ې افغانهارا مثل مُشت آهنین متحد سازد .
خانه ې برګه ې پاسداران شرف ملي هم ودان باد!!!.
څوچه داځمکه آسمان وي+څو چې پاتې یو افغان وي++ تل به دا افغانستان وي!