جمعه, دسمبر 5, 2025
Home+"راز سرنوشت زمامداران در افغانستان" | زلمی نصرت

“راز سرنوشت زمامداران در افغانستان” | زلمی نصرت

دنمارک

تاریخ سیاسی افغانستان پر از فراز و نشیب‌هایی است که کمتر در جهان نمونه‌ای مشابه دارد.

یکی از برجسته‌ترین پدیده‌ها در این تاریخ، سرنوشت تلخ زمامداران است؛ که بیشتر آنان یا در میدان سیاست کشته شده‌اند و یا بر پای چوبه‌ اعدام ایستاده‌اند.

این واقعیت نشان می‌دهد که در ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان، انتقال قدرت نه بر اساس قواعد مدنی و دموکراتیک، بلکه اغلب از راه حذف فیزیکی یا کنار زدن خشن رقیب صورت گرفته است.

اگرچه در گذشته این موضوع چندان آشکار نبود، اما پس از کودتای سردار محمد داوود خان در سال ۱۹۷۳ و مرگ خونین او در ۱۹۷۸، این قاعده روشن‌تر گردید.

از آن زمان به بعد، هر زمامداری که زنده مانده و به‌طور طبیعی یا غیر طبیعی از قدرت کنار رفته، خود به مانعی بزرگ در برابر جانشین خویش تبدیل شده است.

رهبران برکنارشده، به‌جای کناره‌گیری آرام و ایفای نقش مشورتی و منتقد سالم، معمولاً یکی از دو مسیر را برگزیده‌اند:

یک – تلاش تا دم مرگ برای بازگشت دوباره به قدرت.

دو – ایجاد مانع و اخلال در کار زمامدار جدید و کار برای بدنامی و رسوایی آن.

نمونه‌های مشخص این روند را می‌توان چنین برشمرد:

ببرک کارمل پس از برکناری، به رقیبی جدی برای دکتر نجیب‌الله بدل شد و حتی در درون حزب برای او سازمانی موازی ایجاد کرد تا سرانجام ناچار به ترک نا موفق کشور و اعدام گردید.

حامد کرزي در دوران حکومت داکتر اشرف غني نه در جایگاه منتقد و مشوره دهنده، بلکه بیشتر در جهت تضعیف و بی‌اعتبارسازی او عمل می‌کرد.

اکنون نیز وضعیتی مشابه در رابطه با ملا هبت‌الله آخند، رهبر کنونی طالبان و امیر امارت اسلامی افغانستان مطرح است.

اشرف غنی در بیرون و حامد کرزی در داخل کشور، هر دو در پوشش منتقدان سیاسی، خود را بدون تردید بدیل و جانشین احتمالی آینده می‌پندارند، بدون آنکه تغیرات را در افغانستان و واقعیت های نسل جوان کشور را محاسبه و در نظر بگیرند و به پیشینه خود که نوعی از سمبول اشغال را با خود دارند، توجه کنند که برای اکثریت روستا نشینان به هیچ عنوان چنین چهره ها قابل قبول نیست و برگشت آنها مشروعیت مردمی را با خود نه خواهد داشت و به احتمال قوی افغانستان وارد مرحله یی از تازه بحران خواهد شد.

به این ترتیب، مشکل اصلی تنها کشته‌شدن یا برکنارشدن زمامداران نیست، بلکه ریشه در فرهنگ سیاسی افغانستان دارد؛ فرهنگی که در آن، کنار رفتن از قدرت به معنای پایان نقش‌آفرینی سیاسی تلقی نمی‌شود.

سخن آخر

تاریخ افغانستان نشان داده است که انتقال قدرت در این کشور هیچ‌گاه ساده و آرام نبوده است. زمامداران یا قربانی خشونت شده‌اند، یا پس از کنار رفتن، به خار چشم جانشینان خود تبدیل گردیده‌اند.

یا رب تو آن کن انجام کار که به خیر و صلاح مردم بیچاره و آواره افغان تمام شود.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

ادب