پنجشنبه, سپتمبر 19, 2024
Home+نقش مردم وردک...| کاندید اکادمسین سیستانی

نقش مردم وردک…| کاندید اکادمسین سیستانی

نقش مردم وردک و میدان در حمایت از شاه امان الله و مبارزات شان با حکومت سقاوی

مردم وردک و میدان که مرکب از اقوام پشتون، هزاره و تاجک میباشند، قرنهاست که برادروار در کنار همدیگر زندگی میکنند و با نیروی بازوی خویش از زمین و کوه و تپه و آب رودخانه ها و چشمه ساران آنجا بهره میگیرند و مایحتاج زندگی خود را بدست می آورند و مازاد ضرورت خود را به بازارهای کابل عرضه میکنند و بدینگونه شرافتمندانه زندگی مینمایند، ولی اگر گرسنه بمانند، برای پیدا کردن کار به کابل میروند، اما چشم به مال مردم از طریق دزدی و رهزنی ندارند.

 مردم وردک مردمان زحمتکش و با هوش و با ذکاوت و صبور و پرتحمل و خوش برخورد  و با معاشرت اند و استعداد عجیبی در فراگرفتن درس و تعلیم و بدست آوردن درجات عالی در میان همکلاسان خود در دوران تحصیل  دارند. از میان مردم وردک، بهترین رجال و شخصیت های علمی و نظامی و سیاسی و امنیتی و اداری و اجتماعی و سخنوران و نطاقان و روزنامه نگاران و گردانندگان رسانه های جمعی و تاریخ دانان، داکتران علوم اجتماعی و علوم طبی و زراعتی و سایر عرصه های اجتماعی و اقتصادی سر برآورده اند که هر یکی نقش فعالی در خدمتگزاری به مردم و جامعه بازی کرده اند، در عین حال در میان مردم وردک مانند اقوام دیگر، عناصر ضعیف النفس و مقام پرست و ابن الوقت و محافظه کار نیز وجود داشته اند.

مردم وردک در دفاع از استقلال و آزادی و طرد و دفع دشمنان و متجاوزان بر کشور خود، نیز مثل سایر مردم افغانستان ،از زندگی و حیات خود گذشته و با فداکاری و از خود گذری ها دامن وطن را از لوث دشمنان پاک ساخته اند. محمدجان خان وردکی در جنگ دوم افغان و انگلیس و عبدالکریم حان وردکی در دوران سیاه سقاوی، با حماسه آفرینی های ماندگار از دلیری و شهامت خود، زبانزد عام و خاص اند. و حتی در ترانه فولکوریک و رزمنامه های مردم وردک انعکاس وسیع یافته است. نام شان جاویدان و یاد شان گرامی باد!

 در دو طرف جاده ایکه کابل را به غزنی وصل میکند، حد به حد قلعه های بلند مستطیل شکلی با دیوارهای بلند و استوار و برجهای کنگره دار توجه را بخود جلب می کنند که غالباً محل سکونت خوانین و بزرگان وردکی میباشند. این قلعه ها که عمده ترین وسیلۀ دفاعی مردم به حساب می آید، در مواقع خطر اهل قریه را نیز در خود جای میدهند و تا زمان رفع خطر از جان و مال و حیات شان محافظت مینمایند.

مردم وردک نخستین مردمی اند که در راه پاسداری از ارزشهای استقلال و ریفورم های اجتماعی و فرهنگی اعلیحضرت امان الله خان ،حمایت کردند و ادامه آن ریفورم ها را تحت زعامت شاه امان الله به حال مردم افغانستان مفید تشخیص داده بودند و به همین خاطر وقتی شاه دست از سلطنت کشید و زمام ادارۀ کشور بدست یکنفر دزد مشهور افتاد که برای سیر کردن شکم خود راه ها را می بست و آدم میکشت و دزدی میکرد و از سواد بهره ای نداشت و مکاتب و مدارس را تعطیل نمود تا همه فرزندان مردم مثل خود او، بیسواد و بی تعلیم بار آیند و در آینده  راه دزدی را پیشۀ خود کنند، باز هم وردکیان اولین مردمی بودند که از اطاعت به یک دزد  و بیعت کردن به چنین کسی خودداری ورزیدند و او را فاقد مشروعیت برای پادشاهی اعلام کردند و همه خطرات را بجان خریدند و آمادۀ پیکار با سپاه و لشکر وحشی صفت سقاوی شدند.

داستان این پیکارها و جانبازی های دلیرمردان وردکی با لشکرهای خون خوار سقاوی را ملا فیض محمدکاتب هزاره 88 سال پیش از امروز در کتابی،بنام تذکرة الانقلاب، ثبت نموده است که لازم است فرزندان هوشیار و با سواد افغان از هر قوم و تباری که باشند، یک بار آنرا بخوانند و خود را از حال واحوال پدران و نیاکان خود در دوران سقاوی با خبر سازند و در آخر به روان آن مؤرخ بزرگ ، دعای خیری بفرستند.

هر کسی که دست در کار تاریخ نگاری می زند، قبل از همه باید دارای وجدان درست گویی و حقیت جویی باشد و هدفش از ثبت و تحلیل یک رخداد تاریخی، بیان دقیق واقعه و سپس نتیجه و درسی باشد که از چنین واقعه ای حاصل میشود و به نسل های آینده انتقال مییابد. پس ثبت و گزارش  هر رخداد تاریخی، امانتی است در دست مؤرخ  که می باید آن را بصورت سالم و بدون دست برد به آیندگان انتقال دهد.البته مؤرخ حق دارد در بارۀ یک رخداد تاریخی، نظر خود را ابراز وعلل و انگیزه های آن رخداد راب ررسی نماید و نتیجۀ آنرا ، برای خواننده بیان نماید. ولی حتمی نیست که  نظر او از سوی همه خوانندگان پذیرفته شود. بهتر است به خواننده نیز فرصت داد تا در بارۀ موضوعی که خوانده است، فکر کند و قضاوت نماید. طبیعی است تا زمانی که شواهد و مدارکی که بتواند یک روایت  تاریخی را غلط ثابت نماید، ارائه نگردد، و اشخاص صاحب صلاحیت آنرا تائید ننمایند، نمیتوان با ابراز شک و شبهه ها، از اهمیت مدارک ثبت شده تاریخی کاست.

یکی  از مورخان حقیقتگوی و حقجو، ملا فیض محمد کاتب هزاره است، که با بصارت و درایت خاصی وقایع و رخدادهای حکومت 9 ماهۀ حبیب الله مشهور به بچۀ سقو را  بطور روزانه ثبت کرده و بدون ترس یا رعایت حال این و آن شخص زورمند، یکسو همه همکاران دزدان وغارتگران و تجاوزگران را و از سوی دیگر مدافعان و فدائیان رژیم ترقیخواه و مردم دوست امانی را افشاء کرده و به نسل های بعد از خود انتقال داده است. نسل موجوده میتواند با خواندن آن اثر بی همتا یعنی تذکرالانقلاب،  میزان سختی و دربدری و بدبختی های مردم و جامعۀ خود را در  آن روزگار درک نماید و افراد و اشخاص و گروه های را که برای بدست آوردن پول و مقام در کنار سقاویان قرار گرفته اند، از اشخاص و اقوامی که در دفاع ازامنیت وشرافت و جان و مال مردم دفاع میکرده اند، تمیز بدهند.

 باری درمقالۀ «تذکرةالانقلاب، آئینۀ تمام نمای فجایع حکومت سقوی»،گفته بودم که: هیچ قوم و طایفه ای مثل قوم هزاره و مردم وردک و لوگر و تگاب، از شاه امان الله غازی حمایت نکردند ومثل آنها مورد خشم و سرکوبی و قتل سقویان قرار نگرفتند.اکنون میخواهم در تائید تذکر قبلی خود بر مبنای  کتاب (تذکرةالانقلاب) از مقاومت و پایداری مردم وردک در برابر سقویان نکاتی را در اینجا بازتاب دهم و سپس به تحلیل و نتیجه گیری آن نکات بپردازیم.

نخستین ضربۀ وردکیان به لشکر سقوی در شیخ آباد وردک:

کاتب هزاره مینویسد:«کریم خان وردک که از اطاعت ورزیدن و بیعت نمودن پسر سقاء سرباز زده،در شیخ اباد و حدود زرنی سنگر زده و به هر دو جانب راه مورچال و در زیر برف حفر کرده، استحکام داده بود، با قشون پسر سقاء که سه هزار از دلیران پیکار و به سالاری عبدالوکیل خان سپهسالار از کابل رهسپار غزنین و قندهار شده در قلعۀ درانی و بینی بادام رسیده، درنگ کرده بودند که کریم خان و تبعۀ او را به هر ذریعه که بتواند رام و پدرام نمایند، بعد به طی مسافت منزل مقصود گرایند،به مضمون«الحَربُ  خِدعَه» حیلت پیش گرفت و در پاسخ پیام استمالت ارتقای سپهسالار عبدالوکیل خان به اتفاق سرکردگان مردم وزیری و هزاره که از راه جانبداری امیر امان الله خان در شیخ آباد جمع و فراهم آمده ، معبر لشکر پسر سقاء را مسدود و مستحکم داشته بودند، پیام دادند که : مردم قوم وردک هرگز سراز جیب انقیاد برنیاورده، مطیع امر و تابع امیر حبیب الله خانیم. و لیکن از تعطیل وتعویق بیعت نامه نزد او فرستادن خائف وهراسانیم که مبادا از عبور لشکر زجر و توبیخ را دچار گردیده، مورد قتل و غارت شویم که چرا در امر بیعت عطالت و مماطلت (دفع الوقت کردن) ورزیده ایم، پس اگرعفو تقصیر ما به روی کار و چهارشرط مطلوبۀ ما پذیرفتار آید، حائل و مانع عبور عسکر منصور ومظفر نخواهیم شد:

اول-اینکه قلعه و کسان عبدالاحمدخان[عبدالاحدخان درست است.س] که با امیر امان الله خان در قندهار رفته است از تاراج و ایذاء و آزار مامون و مصئون بوده مزاحم آنها نشوید،

دوم- تفنگ های امیر امان الله خان را که به ما داده بگیرند [ نگیرند.سیستانی]،

سوم-عموم ما مردم وردک که تا قرب غزنین در عرض راه جا و ماوی داریم از سبب عهد و سبیعت نامه تا کنون نفرستادن در معرض خطر و نهب وغارت نیفتیم،

چهارم- هر قدر در دو منزلی که ازبن[بین] موطن ماعبور و مرور می کنید، علوفه و ماکولات لشکر به پول نقد قرار نرخ وقت گرفته، رایگان بقسم سیورسات  از کسی نگیرند. و پس از عبور سپاه به آسوده حالی و فارغبالی در کابل رفته شرف بارعز دیدار امیر را حاصل کرده، بیعت نامه تقدیم مینماییم.

 سپهسالار خام کار که به جز سرقت و رهزنی به فنون قشون کشی علم نداشت و همواره در کوهسار روز ناهنجار به سر می برد، به این پیام فریفته و مطمئن خاطر گردیده، اردوی تحت امر و رأیت خود را که یک هزار وهشتصد نفر از فوج پیاده موسوم به قطعۀ نمونه و در قلعۀ درانی واقع گوشۀ حنوبی میدان فروکش کرده بودند و چهارصد سوار رسالۀ شاهی پسر سقای غاصب اریکۀ امارت وهشتصد تن پیاده از مردم کوهدامن و کوهستان که در قریۀ بینی بادام مقام توقف و استحکام داشتند، حکم حرکت و قطع مسافت جانب شیخ آباد داد و ایشان از تنگی راه که به ذریعۀ خاک ریختن برفش برخاسته بود و خشک شده هر دو طرفش برف زیادی کوه و صحرا را فرا گرفته بود و بیرون از سرک قدم بر برف نهادن و راه پیمود، متعّسر بَل متعّذر می نمود، رهنورد شدند و شانه به شانه و دوش به دوش با احمال واثقال و یابو و توپخانه طی طریق کرده، چون از قلاع زرنی واقع اخیر دشت توپ، پیش آهنگ اردو گذشته و بقیه متصل وملتصق هم به محاذ قلعه ها و سلسله تپه ها رسیدند، یکی از سپاهیان مرغی را به تفنگ زده از شنیدن آواز تفنگ، کمین گزیدگان و مورچال نشستگان به تصور و خیال آنکه ایشان از پنهان بودن سنگریان دانسته به عزم رزم تفنگ گشاد دادند، بی تأمل وعجولانه از اطراف راه و قلل تپه ها اتواب، شصت تیر و تفنگ های خود را رعد آسا چنان به شدت و کثرت به خروش آوردند که هیچیک از اهل اردو توان دست به تفنگ و فشنگ بردن به خود ندیدند و خویش راهدف گلولۀ جان ستان فهمیده و اسپ و آدم را بالای هم از ضرب تیر توپ و تفنگ در افتادن و جان دادن دیده، از زندگی به کلی بریدند. و درعین استعمال نائرۀ قتال قطعۀ نمونه و مردم چهاردهی را که با ایشان دل یکی داشتند و بر خلاف پسر سقاء روز و شب میگذاشتند، آن را از کمین گاه آوازداد[ند]که خویش را ازکوهستان[یان] کنار کشیده، رهسپر امان جان شوند، و الا همه هلاک خواهند شد. و چون اهالی اردو با هم خلط و مزج بودند،ایشان خود را کنار نتوانسته، اکثر کشته و معدودی گریخته روی به سوی لهوگرد نهادند. و سنگریان این وقت از زیر زمین و برف و قلعه ها برآمده به تعاقب گریزیان افتادند و تا سر کوتل مشرف بر لهوگرد ایشان را تعاقب کرده، عده ای را در حالت هزیمت از پا در آوردند و سلح و سلیب و توپ های شان همه به دست دلیران وردک و متفقین افتاده، بقیه را مردم لهوگرد عریان و قتل و جرح و بی سلاح ساخته، چند تنی مجروح و سالم به خانه های خود رسیده، پسر سقاء آنها را حبس و زجر وجرم زیاده از توان اداء فرمود و نمونۀ روز محشر را به خانه وعائله همگان نشان داد. و از این روز به بعد قشون او از جرئت اقدام به حرکت جانب غزنین بازمانده از میدان پیشتر رفتن نتوانستند تا معلوم شود که عاقبت کار به امر پروردگار به چه قرار گیرد. خلاصه بیست نفر از سواران رسالۀ شاهی جان بسلامت برده و دیگرهمه یا اکثر و اغلب قشون پیاده مقتول شدند.» [1]

اتحاد مردم میدان و ارغنده با مردم تکانه وجلریز:

کاتب مینویسد که پسر سقو بار دیگر قشونی پنجصد نفری را بصوب میدان ووردک سوق داد.

«در روز یازدهم شوال،مطابق 23 مارچ پنجصد نفر را از قشون قومی نجراب را که جانب میدان چند روز قبل

کاتب هزاره

گسیل داشته و در قلعۀ سردار ولی محمدخان فرزند امیر دوست محمدخان اکنون معروف به مهتاب باغ که امیر حبیب الله مرحوم عمارت و باغ شاهانه آنجا تعمیرفرموده،این[نام] را برآن نهاده است، فروکش و درنگ کرده بودند،… به ساعت 8 از شب یک شنبه دوازدهم شوال با عده ای دیگر از اعداد مردم کوهدامن و کوهستان رهنورد ارغنده و میدان فرمود که در هر موضع فروکش نموده، عقبدار قشون قلعۀ درانی و پل میدان باشند وهم شکستیان را که روی هزیمت جانب چهاردهی و کوهدامن نهند یا به قتل رسانند ویا دستگیر کرده نزد خود نگهدارند و نگذارند که داخل چهاردهی و کوهدامن شده، موجب خوف وهراس و ضعف و وسواس آنان و لشکریان مقیم کابل شوند. و از وصول این عده، پردل خان سپهسالار که رتبۀ وزیر جنگ یافته است، مستظهر و قوی دل گردیده در روز یکشنبه دوازدهم شوال مطابق 24 مارچ چند قلعه را در میدان از ضرب گلوله اتواب پست و خراب و مال ومتاع قلعه گیان را غارت و تاراج کرد. و این خشونت وحشیانه و کردار جاهلانه زیاده تر[سبب اتحاد] مردم میدان و ارغنده و سنگلاخ گردیده، باهم عهد و پیمان مخالفت حبیب الله خان نهاده ، مردم تکانه وجلریز را که تاجکند به قهر و فر با خود متفق ساختند. چنانچه هر روز جنگ جاری  است و قشون حبیب الله از گرفتاری در میدان و استواری مردم وردک در راه گیری ایشان نمی توانند که در قوم وردک و جانب غزنین پیش قدمی نمایند.» [2]

«وهم در چهاردهم شوال [26 مارچ] در میدان جنگ روی داده، و قشون حبیب الله خان روی به هزیمت نهادند و تا ارغنده وقلعۀ[قاضی] طریق گریز پیموده در هیچ جا نتوانستند ایستاد. و حبیب الله لشکر قومی پنجشیر را با چهارده ضرب توپ قلعه کوب وعده ای از رسالۀ شاهی را با حمیدالله خان برادر خود در روز پانزدهم شوال مطابق 27 مارچ از کابل جانب میدان امر حرکت نموده تاکید فرمود که با تفنگ در جنگ اقدام نکرده، اتواب را بر کوه به ذریعه پیل صعود داده، قلاع متجاثرین خراب و پست ومال و متاع شان غارت و مردان شان را اسیر نمائید. و ایشان که مخالفین را که در کوتل تخت قیام و ثبات گزدیه بودند به ضرب توب از پیش برداشته،داخل میدان شدند وچند قلعه را خراب نموده،25 نفر از مردان را اسیر گرفته در وقت عصر به کابل رسانیدند.» [3]

یک شب بعد جنگجویان وردکی و وزیری ، بر قشون سقوی شبیخون زدند و تلفات سختی به سقویان تحمیل کردند. کاتب مینویسد:

«در شب پنجشنبه16 شوال،مطابق هشتم حمل و 28 مارچ ،دلیران جدران و وزیری و وردک که مواضع مستعدۀ سلسله کوه مشرف بر میدان و قلعۀ درانی و دشت توپ را استحکام داده با اتواب ماشین گن جای گزدیده اند، بر قشون حبیب الله تاخته،هزار (1000) نفر را به خاک قتل و جرح انداخته اسلحه و اتواب شان را به دست غیرت و شجاعت آورده با خود در کوه بردند. و بقیه که از دم تیغ و ضرب گلوله تفنگ بازمانده بودند 28 نفر از مردم لعلندر ومیدان را که بی طرف بودند و راه اطاعت جبیب الله خان پیمودند و در جنگ روز 15 شوال ایشان را اسیر دست جور کرده بودند، قبل از طلوع فجر به محافظت عده ای از سپاهیان قوی گسیل کابل داشته، ایشان را پس از نصف روز شانزدهم شوال به حالتی که لای ولجن به رویشان مالیده بودند با موزیک نظامی در بازارها گردش داده، خوف و رعب در قلوب مردم کابل که همه از جور وستم کوهستانیان و کوهدامنیان دل به هوای امان الله خان داده ، روی خواهش به وصول او نهاده اند،انداختند. و شهرت دادند که وردک را فتح و مردان شان را اسیر آورده ایم که اینک می بینید. »[4]

کاتب در مورد جنگ 15شوال(27مارچ1929)مینویسد که :« در بامداد این روز، دلیران وزیری و جدرانی و وردک و میدانی وغیره از هواخواهان امان الله خان، بر لشکر میدان و قلعۀ درانی حبیب الله خان حمله کرده، بعضی را در قلعۀ عبدالغنی خان، بیک سمندی در آورده، محصور و برخی رامغلوب ساخته پیش براندند. و در کوه قُرُغ صعود داده، اکثر تا ارغنده و قلعۀ قاضی راه هزیمت سپردند. و حبیب الله خان قشون تازه دم از کابل به معاونت منهزمین و مدافعت منصورین گسیل داشت. این روزبه جنگ به شام رسید.» [5]

دستگیری عبدالکریم خان وردک:

فیض محمد کاتب  در ذیل  حوادث روز یک شنبه 19 شوال(31 مارچ) مینویسد:

« دراین روز … به ساعت دو ،پس از نصف روز،کریم خان رئیس مردم تنگی قوم وردک را که در این مدت قدم ثبات با قوم خود وعبدالله برادر عبدالاحدخان پسر قاضی غلام شیخ آبادی وعده ای از مهاجرین قوم وزیری و چندی[چند تن] از مردم جدرانی در هواخواهی امان الله خان فشرده، به همت مردانه و دست بردهای دلیرانه اقدام در ممانعت و مدافعت وعبور قشون مامورغزنین و قندهار حبیب الله خان کرده، خون ها ریخت با یک نفر جوان دیگر که پیش آهنگ لشکر او بود، دستگیر کرده به سواری موتر و چهل ودو نفر تفنگ دست که برای محافظت بر سه عراده موتر دیگر سوار بودند، نعره زنان و یا چهاریار گویان وارد شهر و از راه تشهیر به شهر و بازارگرد[ش] نمودند. و طرفداران امان الله خان که در ابتدا برخلاف او راه مولات حبیب الله خان می پیمودند و دزدان را یاری داده، رهنمونی حمله بر کابل مینمودند. و از اقدام قشون وحشی صفت سرقت پیشه به جور وستم و فحشاء و فسوق روی از او برتافته، طالب و راغب امان الله خان شده، انکار گرفتار آمدن کریم خان کرده، آوازه و پروپاگان عبدالکریم خان دیگر را در افواه انداختند. و از قفای او هشت نفر دیگر را به نام قوم وردک قریب عصر تا کنار پل آرتن آورده، در آنجا سواعد شان را با دستار های شان بسته، گویا که مسافرین را از راه گرفته بودند، چاریارگویان و تفنگ زنان داخل شهر نموده،کریم خان و ایشان را به امر حبیب الله خان به زندان سیاست در آوردند.» [6]

کاتب در ضمن شرح فجایع دیگر حبیب الله کلکانی، از آوردن 70 نفر اسیر وردکی در بعد از ظهر روز اول اپریل خبرمیدهد. [7]. اودر ذیل وقایع روز بیستم شوال(اول اپریل 1929) گزارش میدهد:« در این روز حبیب الله خان …،عبدالکریم خان که کریم خان مشهور و معروف به شجاعت قوم وردک نبود،از حبس که روز گشته نموده بود،رها فرمود که شاید قومش آگاه شده ترک قتال و جدال وعزل اقبال به اطاعت کنند. و این امر نتیجه وثمرۀ شجاعت و پاس نمک بود و گرنه او را که صدها تن را بکشت، نبایست زنده می گذاشت.» [8].

غبار در مسیرتاریخ نیز از پایداری مردم وردک در برابر حکومت سقوی یاد کرده مینویسد:«مردم وردک از ابتدا حکومت بچۀ سقا را نپذیرفت و حاکم او رارد کرد. بچۀ سقا به سوقیات قوی پرداخت، و مردم وردک به قیادت کریم خان وعبدالله خان کرنیل (مایار) در نواحی دشت توپ با قوای دشمن رزم کردند وبا گرفتن 700 اسیر و زخمی و کشته آنها را عقب زدند.گرچه بعدها قوۀ بچۀ سقا وردک را با جنگ اشغال و کریم خان که قلب وردکیان و طرفدار سلطنت شاه امان الله خان بود، بکشت و قلعه اش را در تنگی وردک که مرکز مهمات جنگی بود، و خاندان او را با فتح محمدخان وعبدالسلام خان وغیره محبوس به کابل آورد،البته عبدالله خان کرنیل فرار نموده بود[9]

اشارۀ غبار به فرار کرنیل عبدالله خان مایار از چنگ عساکر سقوی، احتمال دسیسه برای دستگیری عبدالکریم  خان را در ذهن خواننده متبارز میسازد. بخصوص اگر گفتۀ دیگر غبار را در مورد برادرش عبدالاحدخان مایار درنظر بگیریم که در جلد دوم کتاب خود گفته است : « اشخاصی که علناً شاه را در چاه می انداختند، عبارت بودند ازعبدالاحد خان ماهیار وردکی (وزیرداخله)،احمدعلی خان لودین (والی و سفیرسابق و رئیس اردو در آینده ) ومحمدیعقوب خان وزیر دربار.[10]»همین نظر غبار از سوی محقق امریکائی خانم ریه تالی استوارت در کتاب «آتش در افغانستان» نیز تائید میگردد.[11]

کاتب،از فرار عبدالله خان،ذکر نمیکند، ولی از نوشته اش چنان معلوم میشود که عبدالکریم خان (رها شده)، همان کریم خان مشهور وردکی  هواخواه امان الله خان نبوده است و گویا پسر سقاء نیرنگی بکار برده و کسی دیگری را بنام عبدالکریم خان از زندان رها کرده است تا مردم وردک را فریب داده باشد، ولی این نیرنگ او کارگر نیفتاده است. اما واقعیت اینست که بچۀ سقا میدانست که کریم خان از دوستان صادق امان الله خان و دشمن حکومت سقوی میباشد، این مرد دلیر وردکی را در زندان به قتل رسانید و آوازه انداخت که عبدالکریم خان را آزاد کرده است.

بچۀ سقا به این فکر که با قتل عبدالکریم خان وردکی ، مانع بزرگی را از سر راه قشون خود برای رسیدن به غزنی بر میدارد، این شخصیت دلیر وکم نظیر وردکی را کشت. اما با قتل عبدالکریم خان ، آتش انتقام وردکیان در مقابل سقاویان شعله ور تر شد و تا آخر حکومت سقاوی، حملات شان بر قشون سقاوی در طول راه کابل – غزنی ادامه داشت.

کاتب هزاره، از یک شبیخون مردم وردک بعد از قتل  عبدالکریم خان بر قشون اعزامی حبیب الله در سوم اپریل خبرمیدهد و مینگارد:

« درشب 22 شوال مطابق 3 اپریل، مردم وردک که با اهل وعیال خود در جبال مخالفت حبیب الله پناهنده شده اند، برلشکر او که چند قلعه خالی را آتش زده و سوخته و راه غزنین پیموده تا منزل شش گاو رسیده بودند، شبیخون زده 700 تن را مقتول و مجروح ساخت، اسلحه و اتواب شان را متصرف شدند و پنجصد نفر از مردم نجراب که در این اردو بودند، مفقود الاثر و گویند که سالار این شبیخون عنایت الله خان معین السلطنه برادر بزرگ امان الله بوده که اکنون با لشکر حاضر معرکه کارزار است.» [بقول کاتب امان الله خان بتاریخ دوم اپریل به غزنین مواصلت کرده بود.] [12]

عبدالکریم خان وردکی نه تنها در میان مردم وردک شخصیت با نفوذ و با اعتبار بود، بلکه بخاطر شجاعت وکارنامه هایش در نزد شاه امان هم از عزت و قدر بسیاری برخوردار بود.  امان الله خان به تقاضای او زمین های قریه جات التمور، آبچکان، بیدک،اسپیس، سیاه کوه،جوزار، که احتمالاً در زمان امیر عبدالرحمن خان ضبط و مصادره شده بودند و ملکیت دولت شمرده میشد، طی فرمانی عنوانی وزارت داخله به  مردم بی زمین وردک بخشش نمود.

این فرمان را نویسندۀ کتاب «د وردکو مشاهیر»(حیات الله حلیمی) در کتاب خود آورده ولی جنگ های که بعد ها در میان اقوام وردک بر سر تصرف این زمینها در گرفته وانسانهای زیادی در راه تصاحب سهم بیشتر آن جان باختند، مورد انتقاد نویسنده قرار گرفته و آنرا توطئه ای تصور کرده که دشمنان رژیم امانی آن را بوسیله خود امان الله عملی کرده باشند. برداشتی که بیشتر به فانیزی میماند تا اصل حقیقت. به متنهای  دو فرمان ذیل نگاه کنید که یکی از کتاب د وردگو مشاهیر است در مورد اعطای زمین به مردم وردک و دیگری در مورد مبارزه با فساد اداری و جزا دادن یک وزیر برحال  درافغانستان 93 سال قبل است.(ببین تفاوت کار از کجا تا بکجاست؟)

چنانکه از متن فرمان پیدا است،امان الله خان به عبدالکریم خان وردکی از روی اعتماد وظیفه میدهد که او قریه جات مذکور را بحیث یک واحد اداری جدید (علاقداری) جدا و حدود آنرا معین نماید و به اشخاص و افرادی که تازه صاحب زمین میشوند، اطمینان بدهد که تا مدت سه سال از خدمت مکلفیت عسکری معاف پنداشته میشوند. هدف از معافیت از خدمت عسکری این بود تا مردم با خاطر جمعی بر روی زمین های خود کار کرده آن را آباد و سرسبز و قابل بهره برداری سازند. اینکه بعدها در میان مردم بر سر سهم بیشتر یا بخش بهتر زمینها اختلاف می افتد و با هم جنگ و دعوا میکنند، این یکی از خصویات بارز مناسبات زمینداری در افغانستان و کشورهای منطقه بخصوص مناطق کم آب وکم اراضی است.

مردم وردک اعطای این زمین ها را علامت سوء نیت شاه امان الله نسبت به خود هرگز تلقی نکرده اند بلکه آنرا لطف خاص پادشاه نسبت به خود پنداشته اند و سقوط شاه را توسط باند دزدان با همیاری یک عده از وزرای خاین واشخاص خود خواه، بزرگ ترین مصیبت برای افغانستان و قبل از همه برای مردم وردک دانستند و برای بازگشتن آن شاه رعیت نواز وعلم دوست، حاضر به فدا کردن جانهای شیرین خود شدند. نوشته های کاتب هزاره در این جهت میتواند گواه ثبوت  ادعای ما باشد.

حملۀ مجدد مردم وردک برقوای سقاوی:

کاتب به ارتباط وقایع 26 شوال مطابق 7 اپریل مینویسد:« دراین روز، از محاربۀ عرض راه غزنین که در علاقۀ شینز وردک به روی روز افتاد، قشون حبیب الله خان که نزدیک غزنین رسیده ، سرگرم طی طریق بودند، مغلوب و منهزم و جمعی مقتول و مجروح گردیده به ذریعۀ تلیفون از کابل کمک خواستند. و یک هزار نفر که به عزم رفتن از راه سرچشمه در هزاره جات توقف  و روی بدان سوی داشتند، مامور راه معاونت پیمودن منهزمین شده، از کابل به مردم وزیراباد تکلیف شد که اگر چه تفنگ ندارند با تبر و کارد و شمشیری که دارند در سرچشمه رفته، سد راه حملۀ هزاره ها که هم مذهب ایشانند، شوند، زیرا که هزارگان در قتل اینان اقدام نکرده و ضرررسان جان و مال و ناموس شان نمی شوند. و از کوتاه فکری غافلند از اینکه مردم کابل و اطراف از سوء رفتار و ارتکاب به فحشاء وغارت خانه ها و حبس ضعفاء و مخالطت به حرام شمالیان که مخالف اظهار ظاهری شان که دین داری است همه متنفر و رنجه خاطر شده اند، و به مجرد صدا بلند شدن از طرفی به قتل واُسر آنان قیام می نمایند. به چنین تصورات ساده می خواهند که  تمام اهالی افغانستان را در تحت اطــاعت و فرمان آرند.» [13]

دو روز بعد یعنی در روز نهم اپریل«قریب صد تن از مردان پیر و جوان قوم وردک را که گرفتار آمده بودند، به نام اهالی جغتوی وردک که موطن شان در شمال شهر غزنین و مغرب بند سلطان به متصل هزاره واقع است، اسیر آسا در شهر و بازار گردش و در انظار نمایش دادند تا مردم بدانند که قشون حبیب الله، برعلاوۀ شهر در اطراف غزنین نیز قابض و متصرف گردیده اند. و از این معنی دل ازهواخواهی امان الله خان برکنند.» [14]

 کاتب در ذیل وقایع 11ثور (اول می) مینویسد که:

« دراین روز دو سر از کشته شدگان افراد قشون محمد نادر خان را درحالتی که آن را به آتش سوخته بودند، بر سرچوک به دار نصب نموده، عبرتالانظار ساختند. و در شب این روز، 36 نفرمجروح از زخم برداشتگان عرض راه غزنین را که در محاربۀ روز سه شنبه زخم برداشته بودند، در کابل آوردند. و مفرزات قشون حبیب الله خان که در سه جای هر یک شیخ آباد و تکیه و شش گاو علاقۀ شینز سنگر افراخته ، استحکام کرده بودند، از قشون امان الله خان هزیمت یافته تا دشت توپ و شیخ آباد عقب نشسته، پس پا شدند. وعده ای چهارهزار نفر از قشون او در موقع بمبی و شیخ یاسین وردک از دست قشون هزاره و افغان امان الله خان مقتول و مجروح و اسیر و مفرور و مسلوب السلاح گردیده، عقب مفرزات قشون استحکامیه موضع تکیه و شش گاو بریده گشت، چنانچه ایشان محصورانه روز به شبدر وعلف خوردن به سر برده، نه پیش رفته و نه پس برگشته میتوانند.» [15]

در روز 12 ثور مطابق دوم می،« درمحاربه ایکه در دشت توپ به روز چهارشنبه روی داده، عده ای از قشون حبیب الله خان برعلاوۀ مقتول و مجروح شدند، دستگیر آمده، بینی های اسیران را قبل برین، به هر اسیر یک پوند طلایی یا سی وپنج روپیه داده، رها میکردند،با گوش های شان بریده، رخصت مراجعت به کابل نمودند. و این امر از کردار وحشیانه ورفتار نا مسلمانانۀ اولیای امورحبیب الله خان که اسیران را زنده زنده قطعه قطعه کرده، و رؤس کشتگان را برخلاف آئین بشریت و شریعت حضرت خاتم مرتبت به آتش سوخته و بر سر چوب زده، در بازارها گردش داده، ونیز به دار، به گوش سر بریده، میخ آهنین کوفته می آویختند. وهم اسراء را لای ولجن به رو مالیده ، در بازارها تشهیرمیکردند[16].[ وبرای شان قرار هر واحدی نیم پاو نمک و نیم پاو آرد با هم آمیخته وپخته امر دادن [خوردن] کرد تا بمیرند.غذای شبانه روز شان همین باشد.[17]] اهالی اردوی امان الله خان ،این افعال قبیحه را شنیده، اقدام در بریدن گوش وبینی کردند، زیرا فهمیدند که انسان بندۀ احسان است نه حیوان.» [18].

و در ادامه کاتب مینویسد که:« وهم در شب این روز قریب دویست وبیست (220) مجروح از زخم یافتگان محاربۀ شیخ اباد و دشت توپ و قلعۀ درانی به پنهانی در کابل آورده، از دشوارشدن  کار بر قشون حبیب الله خان،حمیدالله برادر و معین السلطنه او که از چهار روز قبل به محاذ جنگ رفته بود، گریخته در این شب به شهر آمده،از شکست قشون خویش خبر آورد. و بساعت هفت ونیم صبح خود حبیب الله خان با برادر وعده ای از دزدان یاور خود به سواری پنج عراده موتر در حربگاه رفته؛ مغلوبین و منزهمین را که جانب کوهدامن و کوهستان راه فرار از جنگ می سپردند، قهراً [و] قسراً برگردانیده، تا ساعت شش عصر در آنجا پای جد وجهد فشرده، قریب شام وارد کابل گشت. گویا ده ساعت مشغول برگردانیدن منهزمین بوده، یک ساعت و کسری راه ذهاب وایاب سپرد.» [19]

کاتب، درزمرۀ وقایع روز 3 می(13ثور) ازورود 18 موتر لاری زخمی از شیخ اباد وردک خبر میدهدکه به کابل به شفاخانه تسلیم دادند. وهمچنان در 4 می نیز تعدادی از زخمیان قشون سقوی را ذریعۀ موتر از جنگ شیخ آباد به کابل آوردند. [20]،

گرفتاری سور جرنیل:

کاتب مینویسد که در این شب و روز(24ثور/4می) سور جرنیل محمدعمرخان با قشون هزارنفری خود برای باز کردن راه غزنی به سوی میدان و وردک لشکر کشید ،مگر توسط دلیران وردکی در شیخ یاسین شکست خورده اسیر گشت. کاتب علاوه میکند که این سورجرنیل، با امان الله نیز خیانت ورزیده بود و« سنگر کوتل خیرخانه و اسلحه مفرزه قشون نظامی و اتواب دولتی را به دست تصرف حمیدالله برادر حبیب الله که با سی وسه نفر حمله کرده بود، داده، راه فرار جانب شهر برگرفته و پ س از استیلای انقلابیون برشهر محبوس و از خدمتی که کرده بود، رها شده،آخر الامر به منصب جنرالی برحال و با هزارنفر مامور قتال گردیده، با مفرزۀ قشون تحت رایت خود دستگیر قشون امان الله خان که در شیخ یاسین وردک اقامت مقتالت داشتند، گشت.» [21]،

و در همین روز 80 نفر زخمی از محاربۀ وردک به کابل آورده شد. [22]. این سور جرنیل، معلوم میشود که مرد محتاط و چالاکی بوده است که توانسته خود را از چنگ وردکیان رها سازد و مجدداً به قواندانی قشون سقاوی برگردد. او هنگام حمله قشون نادرخان به کابل، به حبیب الله کلکانی نیز پشت کرد و در ملاقاتی که با شاه ولی خان برادر نادرخان در لوگر انجام داد، به شاه ولی خان تعهد سپرد که قشون تحت امر او مانع پیشرفت قشون جنوبی بسوی کابل نخواهد گردید[23].و بدینسان بازهم مقام جنرالی را در دولت نادرخان برای خود حفظ نمود.     3/ 3/ 2016

1 COMMENT

  1. محترم سیستانی صاحب از توضیحات واقعات تاریخی که دارنده دروس و عبر هستند ما را به نقاط ضعف و قوت متوجه ساخته و رول عناصر مؤمن ، آګاه ،صادق و مجاهد را به خوبی بیان و درس ایست برای فرزندان صادق و مؤمن این سرزمین .
    مع الاسف عناصر معامله ګر و کرایی باز هم بنا بر دناأت خاندانی و ابن الوقتی از تاریخ نیاموخته و رول دزدانه و خاينانه آبایی شان را تکرار حتی با جهاد ،خون شهداء ، نوامیس و منافع ملی باز هم از باب خیانت و معامله وارد و فرصت کار ،خدمت و پیشرفت را به بهانه های تعصبات جاهلی تباه و ملت غیور و مومن ما را به مصایب و ذلت کوبنده مواجه ساختند .
    لذا از تاریخ باید آموخت و با راندن عمال بیګانه و دون همتان تاریخ صف مرصوص ملی مان را تقویت و ملت مومن و مجاهد را به قله های مدارج انسانی و عزت نیاکان شریف خود رهنمایی کنیم و این کار باسه عامل بستګی مستقیم دارد :
    ۱ – مادر تعلیم یافته و مهذب
    ۲ – معلم با مکارم اخلاق
    ۳ – تقدیر از متخصصین همه ای علوم نافعه
    و عدم رعایت این سه مشخصه ،اسباب نابودی ملل و امت را فراهم می کند .

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب