پنجشنبه, نوومبر 21, 2024
Home+از لابلای تاریخ معاصر افغانستان

از لابلای تاریخ معاصر افغانستان

گرد آورنده: غوث جانباز

اهداف و پیامدهای ماموریت یاکف سوریتس (دسمبر ۱۹۱۹) به کابل

حکومت شاه امان الله آرزو داشت روابط دوستانه را با کشور های غربی، مخصوصاً با ایالات متحدۀ امریکا تأمین نماید.

حکومت در عین زمان، به منظور تحکیم استقلال خویش از برتانیه کبیر تلاش میکرد با روسیه نیز روابط خود را استحکام بخشد و حمایت آنرا کسب نماید.

طی دهه های متمادی در ادبیات حاکم سیاسی و علمی اتحاد شوروی سابق و همچنان افغانستان صرف یک نظر حکمفرما بود: “روابط میان اتحاد شوروی و افغانستان همیشه حسنه و عاری از هرگونه ابری بوده است.” اما حقیقت طور دیگری بود.

بلافاصله پس از استراد استقلال افغانستان، روسیه به آن نظر افتاد تا مواضع سیاسی و در صورت امکان، مواضع نظامی – سیاسی خود را در افغانستان تحکیم نماید، تا به این ترتیب از نفوذ رقیب دیرینه خود، یعنی برتانیۀ کبیر در شرق میانه و نیم قارۀ هند هر چه بیشتر بکاهد.

در دسمبر ۱۹۱۹ نمایندۀ با صلاحیت (سفیر) روسیۀ شوروی به نام ی. یاکف سوریتس وارد کابل می شود. سوریتس وظیفه داشت تا مانع انعقاد “معاهدۀ صلح” میان افغانستان و برتانیه کبیر گردد. در پائیز ۱۹۱۹ مسکو بر آن شد تا به افغانستان دو لوای پیاده و مقداری از تجهیزات و تسلیحات نظامی را ارسال نماید. این تصمیم در مطابقت با مقاصد اصلی سیاست دولت شوروی در شرق میانه قرار داشت. شوروی ها از این طریق می خواستند تا تصادمات میان انگلیسها و افغانها مجددآً، این بار به کمک اقتصادی و حمایت نظامی اتحاد شوروی از سر گرفته شود. مسکو در عین زمان به سوریتس وظیفه سپرده بود تا با حکومت افغانستان پیمان “اتحاد نظامی – سیاسی” را به امضا برساند.

در بهار ۱۹۲۰ حکومت افغانستان به سران اقوام پشتون که در امتداد سرحد با هند برتانوی زیست داشتند اجازه داد تا با دیپلومات های روسیۀ شوروی در “تماس باشند”. نظامیان و سیاسیون روسیه دیر زمانی بود که در صدد کسب این مجوز از حکومت افغانستان بودند. دسترسی به مناطق سرحدی به شوروی موقع میداد تا در این منطقه ستراتیژیک فعالیت های اکتشافی و تبلیغاتی را در ماورای سرحد با هند برتانوی انجام دهند.

لیکن، مذکراتی که میان هیأت های افغانی و شوروی به راه افتاد منتهی به انعقاد معاهدۀ نظامی میان دو کشور نگردید. روسیۀ شوروی حاضر نشد حجم لازم و معین مکلفیت های یک متحد را که جانب افغان تقاضا نمود، بپذیرد.

طی سال های ۱۹۱۹-۱۹۲۹ رقابت آشکار میان روسیۀ شوروی و افغانستان به منظور تحت کنترول درآوردن امارت بخارا جریان داشت. افغانستان به امارت بخارا سلاح و عسکر ارسال می داشت. در روز های اول و دوم سپتمبر ۱۹۲۰ در اثر حمایت مستقیم قشون سرخ شوروی در بخارا کودتا صورت گرفت.
امیر مخلوع بخارا همراه با اعضای خانواده اش در افغانستان پناهنده شد. شاه امان الله دستور داد تا به به امیر برکنار شده بخارا مکان برای زیست و معاش کافی تدارک شود. از آن به بعد در ذهن حلقات حاکم افغانستان نوعی احساس دوگانه آمیخته با خوف و بی اعتمادی در برابر همسایۀ شمالی (شوروی) جاگزین شد.
این خوف و بی اعتمادی گاهی فروکش می کرد، ولی سپس مجدداً شدت میافت، اما هیچ گاه از بین نمی رفت.

پس از ختم جنگ دوم جهانی، افغانستان یگانه کشور آسیایی بود که در آن اتحاد شوروی کم و بیش نفوذ داشت. مسکو از اواسط سال های۱۹۵۰ کوشش کرد تا از نفود خود در افغانستان بهره برداری اعظمی بعمل آورد. دستگاه حاکم شوروی با تمام قوت انظار خود را بطرف کشورهای تحت استعمار و آزاد شده از یوغ استعمار متمرکز ساخت. به باور ایدیالوژیست های حزب کمونیست شوروی همچو یک حرکتی باید سیستم بین المللی کپیتالیستی را از داشتن حاشیۀ پسا استعماری محروم ساخته و آنقدر تضعیف می کرد که بالاخره درگیر بحران های فراگیر می شد و نتیجتاً شرایط برای وقوع انقلاب ها در آنجا فراهم می گردید.

در این میان، عوامل ذیل حکومت آن وقت افغانستان را واداشت تا یک سلسله اقدامات جدی را روی دست بگیرد :

– تسلیحات اردوی افغانستان در سطح نهایت پائین قرار داشت؛
– در صورت وقوع اغتشاشات در داخل کشور، ادارۀ افغانستان عملاً در برابر آنها بی دفاع بود؛

– مناسبات افغانستان با ایران به سردی گرائیده بود؛

– و سرانجام، روابط نهایت متشنج با همسایۀ نو ظهور خود (۱۹۴۷)، یعنی پاکستان داشت.

صدراعظم افغانستان محمد داوود که شخصیت ملی گراء بود، بر آن شد تا نیروی دفاعی کشور را تحکیم بخشد. روی همین ملحوظ انظارش را بطرف اتحاد شوروی معطوف داشته، به نزدیکی جدی به آنکشور گرائیده و به کمک های وسیع و همه جانبۀ نظامی و اقتصادی آنکشور تن داد.

در نتیجۀ پالیسی نوین محمد داوود، مسکو نه تنها به ارسال تسلیحات با کریدیت های طویل المدت و سایر امتیازات موافقه کرد، بلکه زمینۀ آنرا نیز فراهم ساخت تا اتباع افغانستان در مؤسسات تعلیمی متوسط و عالی شوروی اعم از ملکی و نظامی تحصیل نمایند.
حین تدریس مضامین، به افغان ها تفهیم می گردید که “وقوع انقلاب سوسیالیستی اصلی هست حتمی و اجتناب ناپذیر، چون بدون آن توسعه اجتماعی اصلاً قابل تصور نیست.”

مقامات شوروی توجه خاص خود را به آموزش و تربیۀ کادرهای نظامی و روشنفکران جوان افغان مبذول می داشت.
بر بنیاد همین نظریات و اندیشه ها در سال ۱۹۶۵ حزب دیموکراتیک خلق افغانستان به میان آمد و تصادفی نبود که طی سال های متمادی با سران این حزب مأمورین خاص سفارت اتحاد شوروی در کابل و سایر دفاتر شوروی در خارج دید و وادید های را انجام می دادند…
#اسراردیپلوماسی

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب