چهارشنبه, سپتمبر 25, 2024
Home+ دانش سید جمال الدین افغانی در باره تاریخ افغانستان

 دانش سید جمال الدین افغانی در باره تاریخ افغانستان

     عبدالباری جهانی         

برای آشنایی و معرفت با شخصیت علّامه سید جمال الدین افغانی، این کلمات علامه محمودطرزی، که واقعاً باید علامه اش خواند، کفایت میکند که نوشت« علامهء مشارالیه یک معدن عرفان بود. هر کس به قدر استعداد، الات و ادوات حواس دماغیه خود، از ان معدن به استخراج فضایل کامیاب می آمد… » مقالات محمود طرزی ص ۳۵۸

سید افغانی، در عصر خود، شهره آفاق بود؛ و ساده نیست که درباره او ده ها کتب و صد ها مضامین به چاپ رسیده است. ولی فهم او، شاید به علل مختلف، در باره تاریخ و شناخت جامعه افغانستان، به همان اندازه قابل تأمل بوده است. ما در باره اشتباهات او در باره تاریخ و جامعه افغانستان از سببی مینویسیم که همین اشتباهات او به کتب مورخین بزرګ افغانستان سرایت نموده و بعضی از همان اشتباهات  او تا به امروز نقل بالنقل تکرار میشوند. از جمله خواستګاری دختر میرویس خان هوتک برای پسر ګرګین خان و فرستادن کنیز میرویس، به عوض دختر خود، به دربارګرګین خان است، که واقعیت ندارد؛ و تنها متکی به افسانه سازی مورخ و تاجر انګلیسی جوناس هانوی میباشد. یکی دیګری هم افسانه خواستن و دعوت نمودن ګرګین خان از طرف میرویس خان به یک باغ است. شراب خوردن به او و همراهانش و در حالت نشه همه را کشتن. مسایلیست که از کتاب مورخ انګلیسی جوناس هانوی ګرفته شده که خود هیچ ګونه استناد ندارد و صرف برای مفصل نمودن و دلچسپ نمودن کتاب خود نګاشته اند. تتمت البیان فی تاریخ الافغان ص ص ۷۷-۷۸

این افسانه ها تا امروز، در کتب تواریخ و مضامین تاریخی، تکرار میشوند و هیچ کسی از واقعیت امر و مستند بودن آن نپرسیده اند. سید جمال الدین افغانی، که به علل مختلف، اکثریت عمر خودرا در ممالک عربی، اروپا و ترکیه صرف نموده و همیشه مشغول فعالیت و نګاشتن مضامین بر ضد استعمار و در راه تحقق بخشیدن وحدت اسلامی صرف نموده است، شاید به مطالعه کتب تاریخ و بالخصوص مقایسه نمودن متون تاریخی در باره افغانستان چندان  فرصتی بدست نیاورده باشند؛ و کتابی که در باره تاریخ و معرفی نمودن اقوام و جامعه افغانها به رشته تحریر کشیده اند بایست غنیمت شمرد؛ ولی نباید بدون قید احتیاط به متن آن استناد ورزید.

ګرچه مورخین ما در باره این افسانه ها به سرجان ملکم و ملیسن و دیګر نویسنده ګان انګلیسی استناد میورزند ولی سرچشمه این افسانه نګاری همان مورخ انګلیسی جوناس هانوی میباشد، که سید افغانی هم، بدون ذکر نمودن مأخذ، از آن استفاده نموده اند. ګرچه اولین مأخذ، در باره قیام میرویس خان در قندهار و واقعات بعدی، مورخ و تاجر انګلیسی جوناس هانوی، یادداشت های  مسیحی پولیندی بنام کروزینسکی میباشد، که مدت تقریباً ۱۸ سال در ایران بود و شاهد سفر میرویس خان به اصفهان، محاصره آنشهر و سقوط آن بدست شاه محمودهوتک بود و در روز های اول سلطنت شاه اشرف هوتک از ایران به ترکیه و اروپا سفر نمود.  مګر هانوی، چون دیګر مأخذ نداشت، همین یادداشت های کروزینسکی را توسعه داده، مفصلتر ساخته ،از خود اضافه ها نموده و، با اضافه های بیجای خود، تاریخ این دوره را مغشوش ساخته است. 

بقول هانوی، دربار شاه حسین صفوی، بعد از شنیدن واقعات ناګوار قندهار، بعوض لشکرکشیدن به آن شهر، راه مذاکرات را می پسندد و قاصدی بنام محمدګیانی خان را، که مورخین ما اسم اورا محمدجانی و محمدجامی ساخته اند، به قندهار میفرستد. این قاصد کوشش میکند که میرویس خان را هم تطمیع و هم تهدید نماید و اورا از لشکر و قوت ایران برحذر دارد مګر میرویس در مقابل او یک نطق غرای احساساتی را ایراد مینماید، که تقریباً همه مورخین افغانی ما خلاصه آنرا نقل نموده اند. میرویس خان این قاصد را زندانی میسازد و به تقویه قوای جنګی میپردازد. ایران، بعد از مدتی، معاون حاکم ولایت هرات،  بنام محمدخان را، که به قول هانوی رفیق سفر حجاز میرویس خان بود، به قندهار میفرستد؛ ولی میرویس خان اورا هم زندانی میکند. HanwayPP 51-52

اینکه سید جمال الدین افغانی به یادداشت های کروزینسکی دسترسی داشته است اطلاعی در دست نداریم ولی همین معلومات هانوی را در کتاب تتمت البیان خود آورده و مورخین ما هم از همین کتاب و از معلومات از خود ساخته جوناس هانوی، که در کتاب سید تکرار شده،  استفاده نموده اند. مرحوم عبدالحی حبیبی این قاصد دوم در بار ایران را محمدخان بلوچ شناخته و او را حاکم ولایت هرات ذکر مینماید. در حالیکه نه تنها، از دربار شاه حسین صفوی، به قندهار هیچ قاصدی فرستاده نشده؛ بنام محمدخان بلوچ هیچ وقت یا حد اقل در آن وقت در ولایت هرات کدام حاکمی از طرف ایران وجود نداشته است. حاکم ولایت هرات، در آن زمان، به شاهدی« تاریخ جهانکشای نادری» عباسقلی خان بود؛ که قزلباشیه هرات بر او شوریدند و اورا به فرار مجبور ساختند و هرات بعد از اندک مدتی به دست عبدالله خان ابدالی و پسرش اسدالله خان افتاد… مهدی خان. تاریخ جهانکشای نادری ص ۸ 

سید جمال الدین افغانی، علاوه برین، بعضی قصه هارا از قرار شنیدګی آورده و در متن تاریخ خود علاوه نموده است. مثلاً در باره اخرین روزهای شاه زمان مینویسد که او بحالت نابینایی بمزار فیض آثار در بلخ که بروضه سیدنا علی معروف است و ازانجا به بخارا و ازانجا به ایران و بعد به بغداد و ازانجا بحجاز سفر کرد. در ان مقام دنیای فانی را پدرود ګفت. میرحیدر امیر بخارا، و فتح علیشاه ایران و داوودشاه والی بغداد مقدم شاه را ګرامی داشتند و شاه صبیه خودرا به ازدواج امیربخارا درین سفر داد. تتمت البیان ص ۱۱۶

این قصه را سید از کجا شنیده و در تاریخ خود اورده؛ خودم نمی فهمم ولی قدر مسلم آنست که شاه زمان هیچ وقت این سفر را، نه با چشم بینا و نه باچشم نا بینا به انجام رسانده است. و نه در هیچ کتابی دیده شده که شاه زمان صبیه خود را به نکاح شاه بخارا آورده باشد. شاه زمان در وقت پادشاهی دوم شاه شجاع در بالاحصار کابل میزیست. و بعد از کشته شدن شاه شجاع، بدست شجاع الدوله خان فرزند نواب زمانخان، با فوج انګلیس به هند سفر نمود. همانجا وفات یافت و قبر او در جنب مزار مجدد الف ثانی در سرهند قرار دارد.

سید جمال الدین افغانی قبل از پرداختن به مسله شاه زمان، در همان صفحه مینویسند « … چون شاه شجاع خبریافت دور شدن از لاهور را اراده کرده رنجیت سینګه بجواهر او طمع نموده اذیتش میداد تا به وی دهد. شاه شجاع آن را نمیداد ولی بطور امانت نزد وی ګذاشت که دراین جمله دریای نور هم داخل بود( ګمان میکنم این جوهریست که امروز زینت تاج امپراطور برتانیه است) شبانه خفیه نزد حکومت انګلیس ګریخت؛ رنجیت سینګه متأسف ګشته مراجعت اورا خواهش کرد؛ چون شاه نپسندید جواهرش را واپس مسترد نمود. انګلیس ها این روز ها را از خدا میخواست لهذا در قدردانی شاه بسیار کوشید…» همان صفحه

در حالیکه پس از رفتن شاه شجاع به لاهور، رنجیت سینګه او را در خانه خود نظر بند نمود و به جبر و اذیت، حتی پسر اورا شکنجه داده، الماس کوه نور را، که سید آنرا دریای نور مینامد، با همه جواهرات از شاه شجاع ګرفت. شاه شجاع، به هزار حیله از لاهور ګریخت. ولی رنجیت سینګه هیچوقت جواهرات شاه شجاع را مسترد ننمود و همین جواهرات بالاخره بدست استمعارګران انګلیس افتاد. مسترد نمودن جواهرات از طرف رنجیت سینګه به شاه شجاع شاید اختراع ذهن سید باشد زیرا بنده در هیچ متن تاریخی دیګر نخوانده ام.

سید در زمینه جنګ اول انګلیس و افغان، یک اشتباه باور نکردنی را مرتکب میشود و  مینویسد که وقتی شاه شجاع با سی هزار عسکر هندی از راه پنجاب و هند وارد قندهار ګردیده بعد از مقاتله سختی سردار کهندل خان و برادرانش قندهار را ترک داده بطرف هرات هزیمت نموده و در آنجا از نزد شاهزاده کامران برادر زاده خود کمک خواست. کامران از کمک و یاری او انکار نمود. پس از برداشت زحمت ها و تکالیف زیاد وارد بلوچستان ګردید و از انجا به هندوستان ګریخت. همان کتاب ص ۱۲۰

سید افغانی، کامران سدوزایی را برادر زاده کهندل خان بارکزایی میداند، که دال بر معلومات، به منتهی درجه، ناقص او، از واقعات، ترکیب قبایل و متون تاریخ افغانستان، است. سید این  را هم ذکر مینماید که شاه شجاع به کمک سی هزار عسکر هندی بر شهر قندهار حمله نمود. در این صورت معلوم میګردد که انګلیس ها با کهندل خان جنګ داشتند. چطور ممکن بود که کهندل خان به خاک انګلیس ها بګریزند؟

اشتباه سید از کجا سرچشمه میګیرد؟ در سال ۱۸۳۴ در جنګ شاه شجاع و امیردوست محمدخان، وقتی شاه شجاع شکست میخورد؛ تصمیم دارد که نزد برادرزاده خود شهزاده کامران در هرات برود. ولی از عزم خود منصرف ګردیده به خان قلات محراب خان پناهنده میشود. محراب خان اورا پناه داده و شاه شجاع چندی بعد عازم هندوستان میګردد. سید شکست شاه شجاع را، که در سال۱۸۳۴  ، در بیرون شهر قندهار  صورت ګرفته بود، به سال ۱۸۳۹ انتقال میدهد و کهندل خان را به همان راهی که شاه شجاع رفته بود میبرد.

دلچسپ اینست که سید در صفحه ۱۲۸ همین کتاب خود مینویسد« زمانیکه شاه شجاع بعد ازاین آوازه ها به حدود قندهار رسید سردار کندل خان چون قوهء مقابله نداشت و تمایل اهالی را بسوی شاه شجاع دید با پنجصد سوار رهسپار طهران شد. شاه ایران مقدم اورا ګرامی داشته پذیرایی خوبی ازو نموده شهر بابک در ولایت فارس را باداره وی سپرد.»

سید کتاب تتمت البیان خود را شاید به عجله بسیار زیاد به رشته تحریر کشیده که هیچ متوجه اشتباه ۸ صفحه قبل خود نشده و یا شاید فکر نموده باشد که کهندل خان، به عوض یک دفعه، دو دفعه از شهرقندهار راه ګریز را در پیش ګرفته. چون در صفحه ۱۲۰ مینویسد که کهندل خان بعد از مقابله سختی با عساکر شاه شجاع شکست خورده و راه هرات را در پیش ګرفت. بعداً از راه بلوچستان به هندوستان ګریخت؛  ولی در صفحه ۱۲۸ مینویسد که کندل خان چون قوه مقابله نداشت و تمایل اهالی را بسوی شاه شجاع دید با پنجصد سوار راهی طهران شد.

 سید در صفحه ۱۱۵ کتاب خود مینویسد که… و وزیر فتح خان پسر خود سردار محمداعظم خان را عوض عطامحمدخان والی کشمیر مقرر نمود و رنجیت سینګه شاه شجاع را با خود ګرفته به لاهور برد…

در حالیکه وزیر فتح خان، سردار عظیم خان، نه سردار محمداعظم خان، را والی کشمیر مقرر نمود و ضمناً سردار محمداعظم خان پسر او نه بلکه پسر امیر دوست محمدخان بود و سردار محمدعظیم خان، والی کشمیر، برادر وزیر فتح خان بود نه پسر او.

جای تعجب است که مورخین و نویسنده های ما مانند محمدامین خوګیانی، قاضی عبیدالله و میرغلام محمدغبار و دیګران، با در نظر ګرفتن کمی اطلاعات سید از خاندان پاینده خان، باز هم ادعا کرده اند که سید مدت پنجسال در دربار امیر دوست محمدخان، طبعاً بحیث کدام مشاور یا محرر، زندګی نموده و ضمناً استاد پسر دوست محمدخان، محمداعظم خان، بوده است. و یا سید جمال الدین افغانان وزیر و مشیر و یا قوماندان قوماندان های محمداعظم خان بود. آیا امکان دارد که یک شخصی بحیث مشاور امیر دوست محمدخان و بعداً بحیث استاد پسر امیر ایفای وظیفه نموده و در اخیر، در باره این خاندان، این چنین اشتباه بزرګی را مرتکب شود؟

مورخین ما در حالیکه، در بحث قیام میرویس خان، از کتاب سید جمال الدین افغانی استفاده شایانی نموده اند بایست این اشتباهات اورا، که باعث مغشوشیت ذهن شاګردان تاریخ میګردد، اصلاح مینمودند. چون این قسم اصلاحات به شخصیت و نبوغ سید هیچګونه نقصی نمیرساند؛ و بالمقابل بر  موضوعات مهم تاریخ معاصر کشور روشنی لازم انداخته میشد.

سید افغانی در حالیکه در باره جنګ اول افغان و انګلیس و شکست قوای انګلیس در مقابل مقاومت افغانها و پادشاهی دوباره امیر دوست محمدخان بحث میکند مګر از مرګ رقیب سرسخت امیر دوست محمدخان، رنجیت سینګه اطلاع ندارد. قسمیکه اطلاع داریم؛ مهاراجه رنجیت سینګه ، ۲۷ جون سال ۱۸۳۹، روزیکه انګلیس ها از قندهار بطرف کابل حرکت میکرد، وفات یافت. دوست محمدخان، بعد از ختم جنګ اول و شکست تاریخی انګلیس در کابل، بسال ۱۸۴۳ به کابل برګشت و برتخت امارت نشست. آنوقت از مرګ رنجیت سنګه چهارسال ګذشته بود. ولی سید مینویسد که پس از چند سال سلطنت امیر دوست محمدخان رنجیت سینګه بر قشون پشاور هجوم اورده و در مابین طرفین جنګهای طولانی رخ دادند. همان کتاب ص ۱۴۵

کتاب تتمت البیان مملو از هیمن قسم اغلاط است و معلوم میګردد که سید با تاریخ افغانستان چندان بلدیت نداشت. نه تنها با تاریخ قوم افغان بلدیت نداشت بلکه با جامعه و کلتور این قوم هم چندان بلد نبوده است. مثلاً در یک جایی مینویسند که« علماء افغان باوجودیکه مذبوحه یهودیها و نصارا رامیخورند ذبیحه مردمان شیعه را حرام میدانند. ګمان میکنند مردمان شیعه مرتد شده اند و ذبیحه مرتد حلال نیست اما خوردن ذبیحه اهل کتاب شرعاً جواز دارد» همان کتاب ص ۱۷۱

ګمان نه کنم هیچ فرد شیعه افغانستان و متعصب ترین سنی این کشور این ادعای سید را تایید کند. با وجود آنکه شیعه و سنی شاید اختلافات جدی مذهبی داشته باشند ولی از قرن ها با هم زندګی میکنند، با هم می نشینند و با هم میخورند.

سید، رنجیت سینګه را بُت پرست میخواند ص ۱۱۹ که به هیچ وجه صحیح نیست. سیکه ها به ذات واحد عقیده دارند. دراینجا لازم می افتد دو شعرکوتاه، از صدها شعر ګورونانک، موسس مذهب سیکه را، که شاهد وحدانیت پرستی او و مذهب سیکه میباشد، بطور نمونه بیاوریم.

تو آن خدا را نمی بینی که در قلب تو میباشد.

و تو یک بُت را در ګردن خود  با خود میګردانی.

تو آدم بی عقیده هستی که در ګرداب، سرګردان میچرخی.

و تو در همین ګمراهی با ترس و واهمه میمیر ی.

آن بُتی را که تو خدایش میخوانی به همراه تو خواهد مرد.

او ګناهکار حق ناشناس!

این کشتی تورا به ساحل نخواهد رساند.

از نانک بشنو، با یک ګورو ملاقات نمودم که مرا بسوی خدا رهنمایی کرد.

آن خداییکه در آب، در زمین، تحت زمین و عرش بالا زندګی میکند.

K.S Duggal. Sikh Gurus P 253.

در کاینات تنها یک خدا وجود دارد.

اسم او حق است.

او خالق است.

او نه کسی را میترساند و نه از کسی نفرت دارد.

او ذاتیست که دایم است.

او ماورای زاییدن و مردن است.

او واجب الوجود است.

تنها به برکت ګورو میتوانی خود را به او برسانی.Ibid P 255

سید دریک جای دیګر هندوها را پیروان ګورو نانک، مرشد سیکه ها میخواند و مینویسد» هندوها مرده های خود را میسوزانند و خاکستر آنها را نګاه کرده به دریای ګنګ میفرستند. اکثرشان بمذهب بابانانک، که ما سابقاً ذکر کردیم مطیع میباشند». همان کتاب ص ۱۷۹

در حالیکه ګورو ناناک یا بابا نانک در مقابل مذهب هندو و بُت پرستی آن بغاوت نموده و یک مذهب علیحده را به میان آورده بود که تقریباً به هیچ اصول مذهبی آن عقیده نداشت. و هندوها نه تنها پیرو بابانانک نبوده اند بلکه با او و با مذهب او مخالفت و دشمنی شدید میورزید و این دشمنی آنها هنوز هم دوام دارد. 

سید در باره منشاء و مبداء قوم افغان و زبان پښتو مینګارد« نظریه من چنان است که ملت افغان نژاداً ایرانی میباشند  و زبان ایشان از ژندو اویستا که زبان قدیم پارسی است ګرفته شده و با پارسی موجوده هم مشابهت دارد» همان کتاب ص ۷۱

ایرانی بودن قوم افغان و منشاء ګرفتن زبان پښتو از پارسی قدیم مسایلیست که محقققین در باره آنها هیچګونه توافقی ندارند. و باید تنها بحیث نظر سید محترم شمرده شود. 

مورخین افغانستان، متأسفانه، به این خبط های تاریخی سید هیچ اشاره ای ننموده اند. ګویا در زمینه هیچ اشتباهی رخ نداده است. در حالیکه اشاره به فهم ناقص سید از تاریخ و جامعه افغانستان به علمیت و شخصیت او چندان نقصی نمیرساند؛ و ضمناً ما هم مجبور نمیشدیم که بعد از سالهای سال در باره اشتباهات تاریخی او چیزی بنویسیم.

معلومات سید جمال الدین افغانی در باره تاریخ افغانستان و منطقه به اندازه ای ناقص است که در حملات سلطان محمود غزنوی، بر هند، از استعمال توپ یاد آوری میکند و به استناد متن تاریخ فارس  سرجان مالکم مینویسد که سلطان محمود غزنوی در سال ۴۰۰ هجری قمری( ۱۰۰۹ میلادي) به وسیله توپ ها هندوها را شکست داد حال آنکه عیسوی ها در آن زمان از توپ اطلاع هم نداشتند. عروة الوثقی ص ۷۹

حالانکه باروت در قرن سیزده میلادی، از طرف چینایی ها، اختراع شد و توپ در قرن چهارده میلادی، برای اولین بار، از طرف شاهان مملوک مصر، بر ضد لشکر هلاکو مغول به کار افتید؛ و در قرون پانزده و شانزده، بحیث اسلحه مهم جنګی و فتوحات، از آن کارګرفته شد. ضمناً سرجان مالکم، در کتاب « تاریخ فارس» در زمان سلطان محمود، به توپ و استعمال آن اشاره یی ننموده است و نمیتوانست اشاره بنماید. معلوم نیست که سید این معلومات را از کجا آورده اند.

 مآخذ

۱: ، افغانی، سید جمال الدین. تتمت البیان فی تاریخ الافغان. ترجمه محمدامین خوګیانی، کابل چاپ ۱۹۴۵.

۲: حبیبی، عبدالحی. تاریخ مختصر افغانستان. چاپ سال ۱۳۶۸.

۳: استرابادی، میرزامهدی. تاریخ جهانکشای نادری. تهران ۱۳۶۸.

۴: طرزی، محمود. مجموعه مقالات محمودطرزی. از نشرات وزارت خارجه افغانستان. چاپ دوم ۱۳۸۷.

۵: افغانی، سید جمال الدین. عروة الوثقی. ترجمه پښتوقاضی عبیدالله. چاپ کابل سال ۱۳۵۵.

6: Duggal, K.S. Sikh Gurus. India 1983.

7:  Hanway, Jonas. The Revolutions of Persia. Reprinted in India 2017.

مشروطه خواهان که بودند و چه میخواستند؟

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب