عبدالباری جهانی
قبل ازینکه نقش یک شخصی را در کدام نهضت و یا جنبش مورد بررسی قرار دهیم باید به افکار و آثار او مراجعه نمود؛ تا معلوم ګردد که این یا ان شخص در این یا آن تحریک نقشی را میتوانست ایفاء نمود؟ خوشبختانه در باره افکار و آثار سید جمال الدین افغانی، برای چنین یک قضاوتی، اسناد نسبتاً کافی در دست داریم. با وجود اینکه در باره افکار سید آثار شخص او موجود است، مورخین و نویسنده های ما باز هم در باره زندګی و افکار او به افسانه سازی پرداخته اند. و از جمله اینکه موصوف یک وقت استاد محمداعظم خان، در وقت قدرت او وزیر و مشاور او و در وقت حرکت از افغانستان پروګرام اصلاحات خودرا به امیر شیرعلی خان تقدیم نمود. و بالاخره مورخین ما به این نتیجه رسیده اند که جنبش مشروطیت افغانستان را هم از برکت افکار سید میدانند. ببینیم سید چه میګفت و چه میخواست؟
از آثار و نامه های سید قضاوت کرده میتوانیم که او یک شخص ضد استعمار و طرفدار اتحاد جهان اسلام بود. ګاهی برضد استعمار برتانیه، که بر اکثریت ممالک اسلامی تسلط داشت، و ګاهی هم بر ضد امپراطوری روسیه، که سرزمین های مسلمانان اسیای میانه را یکی بعد دیګری میبلعید، تبلیغ میکرد. حتی ګاهی بر ضد روسیه، و نجات ممالک اسلامی اسیای مرکزی، اتحاد با برتانیه را ترجیح میداد.
این حقیقت از نامه ایکه از پیترزبورګ به عنوان خلیفه عثمانی سلطان عبدالحمید مینویسد، و کاملاً شکل یک خواب پریشان و خیالات واهی دارد، آشکار میګردد:
«… و عموم مسلمانان هند را به اعانت مالی دعوت نمایم و بغیر ازین راه دیګر نپیمایم. بدون آنکه متعرض سیاست طایفه انګلیزیه شوم و یا حرف دشمنی با آنها را نمود بلکه اساس کلام را بر مقاصد روس خواهم نهاد و داد سخن درین معنی خواهم داد و شبهه ای نیست که طایفه انګلیز ازین حرکت حکمت آمیز که موجب نفرت هندیان از روسیان است خوشحال و مسرورالبال خواهند شد و ممکن است که آنها چون این حرکت را موافق سیاست خود ګیرند اهالی را نیز به اعانه مالیه تشویق و باما درین مطلب رفیق صدیق ګردند و چون حرکتی در هند واقع شود از چند فایده خالی نخواهد بود.»
« و ثانیاً میخواهم بعد از اتمام امر هندوستان روانه دارالایمان افغان شوم و اهالی آن بلاد را که مانند شیر بیشه از خونریزی اندیشه ندارند و از آهنګ جنګ خصوصاً جنګ دینی درنګ را روا نشمارند به محاربه دینیه و مجاهده ملیه دعوت کنم و مقاصد روسیه را در پیش نهم و به زبان بلیغ تبلیغ نمایم… » ګزیده آثار سید جمال الدین ص ص ۸-۹
« وچون به امزجه و عادات آن اهالی دانا و به طبیعت و اخلاق آنها بینا می باشم هیچ شک و شبهه ندارم که جمیع مسلمانان از دل و جان بر سر روس هجوم خواهند اورد و روسیه را در آن طرف اشغال بلکه بالقطع پایمال خواهند نمود و بر منافع عاجله این کسی را انکار نشاید و فواید آجله اش را که اتحاد اسلامیه و اتفاق امت بوده باشد ارباب بصیرت درک نماید.
و مع ذالک چون اهالی افغانستان که فی الحقیقه سد و بند هندوستان است با روس در اندازند. طایفه انګلیز قهراً و قسراً به تمام اجتهاد به محاربه پردازند و تا به حلقوم به ګل فرو رود و خیال حیادت را از سر و آروزی فرعونیت را از دل بدر برد.» همان ص ۱۰
در جای دیګر، برعکس نامه فوق الذکر و فکر اولی خود، بر ضد انګلیس خواستار اتحاد ایران و افغانستان با روس ها میباشد: « … پس ای فارسی ها! نعمت های علمیت خودرا به یاد بیاورید و ببینید که شما یک وقت نګهبان اسلام بودید و حالا هم اساس اتحاد دینی شوید. … ګمان میکنم شما تسلط انګلیس بر هند را از یاد برده اید. ایا شما نمیدانید که هر فرد هندی چشم امید را بطرف پنجاب دوخته است و منتظر آمدن شما هستند. مګر به این شرط که شما با افغانها یکی شوید…. پادشاه افغانستان امیر عبدالرحمن را ما میشناسیم که از آوان جوانی با انګلیس دشمنی میورزد و در مابین او و انګلیس آنقدر واقعات ناګوار واقع شده و باهم آنقدر دشمنی دارند که فراموش شدنی نیست. بلکه ما ګفته میتوانیم که دشمنی با انګلیس در رګ و خون تمام افغانها جوش میزند و این دشمنی با خون افغانها عجین شده است. اګر امروز مابین حکومت های ایران و افغانستان اتفاق به وجود بیاید این اتفاق آنها سبب قوت جدید ممالک اسلامی در شرق خواهد شد و به این طریق روحیه مسلمانها جان تازه خواهد یافت…
علت جدایی دربین افغانها و برادران ایرانی آنها چیست؟ زیرا هریکی از آنها به خدا ج و بر آنکه بر محمدصلی الله علیه وسلم نازل شده ایمان دارند. امیر عبدالرحمن، با در نظرداشت تجربه هاییکه دارد، اولین کسی خواهد بود که در راه اتفاق قدم خواهد ګذاشت. و من یقین دارم که اګر شاه ایران اطلاع یابد او هم به این اتفاق راضی خواهد شد. » عروة الوثقی ص ص ۲۰۵-۲۰۸
در جای دیګر مینویسد که افغانها و ایرانی ها دست به دست هم بدهند و با روس ها طرح دوستی بریزند و روس ها را، که آروزی حمله به هند را در سر میپرورانند، در خاکهای خود راه بدهند؛ ور نه روسها به هیچ صورت نمیتوانند که بر خاک هند حمله ببرند. البته روسها باید ایرانی ها و افغانها را در ثمره این فتوحات شریک بسازند و الّا برای آنها هم فتح هندوستان غیر ممکن خواهد بود. سید مینویسد:
« اګر افغانا هنوز هم باایرانیها به اختلافات فرعی خود ادامه میدهند ګردن شان بسته خواهد شد. بلکه آنها باید به تاریخ ګذشته خود نګاه کنند و از این اختلافات بګذرند. زیرا از همه جوانب محاصره به دشمن هستند و بدون اتفاق و اتحاد با فارسیان راه نجات ندارند. امروززمان اتحاد و اتفاق رسیده.» همان کتاب ص ص ۲۳۱-۲۳۲
سید جمال الدین افغانی، بحیث یک پان اسلامیست، به این عقیده است که هیچ وقت مردم یک مملکت مسلمان حاکمیت یک ملت مسلمان دیګر را رد نخواهند نمود؛ بشرطیکه آنها در یابند که حاکم آنها نګهبان شریعت و راه راست را تعقیب میکند. همان کتاب ص ۵۱
البته، قسمیکه ما میدانیم و تاریخ در طول قرنها ثابت ساخته است، هیچ ملت مسلمان حاکمیت یک ملت مسلمان غیر را قبول ننموده اند. چون سید یکی از معتقدین پرشور و بانی پان اسلامیزم بود باید هم این عقیده را تبلیغ مینمود؛ در صورتیکه واقعیت نه چنین است.
سید علت اصلی این همه بی اتفاقی ها و عقب ماندګی ملل اسلامی را انحراف حکمرانان آنها از اصول دین اسلام میداند. « اګر حاکمان این ممالک اسلامی قواعد شرعی اسلام را رعایت نمایند و به راه قدما قدم بګذارند خداوند متعال آنها را در فرصت بسیار کمی صاحب یک پادشاهی بزرګ خواهند نمود و مانند رهبران قدیم دینی خود صاحب اقتدار خواهند شد. پس دعا میکنیم که خدای متعال رهنمود راه راست ګردد» همان کتاب ص ۵۳
بعضی از محققیقن بر این عقیده محکم هستند که پیشنهادات سید افغانی باعث شد که امیر شیرعلی خان بعداً جریده شمس النهار را تأسیس نماید ولی وقتی می بینیم که سید آنقدرها به تأثیر جراید معتقد نیست؛ البته تأسیس و انکشاف مدرسه ها و مکاتب را توصیه مینماید و باعث ترقی ممالک اسلامی میداند. « بعضی را عقیده بر این است که رنج ها و مشکلات ملت ها را میتوان از راه نشر جراید علاج نمود و آنها را از راه نشرات بیدار سازیم و در اصلاح نمودن و رهبری اخلاقی آنها کمک کنیم. مګر چطور میتوان این ګفته را حقیقت دانست؟ زیرا اګر ما فرض کنیم که نویسنده های جراید به استثنای نجات دادن ملت های خود چیزی دیګری را ارزو ندارند و آنها از هرګونه اغراض شخصی مبراهستند در این صورت چون می بینیم که مردم همه به خواب رفته و در بیخیری غوطه ور هستند و در میان آنها مطالعه کننده ګان جراید و نویسنده ها هم اندک هستند؛ درین صورت برای جراید خود خواننده ګان را از کجا کنیم؟ و اګر خواننده هم یافتیم چند تن به غرض نویسنده و نویسنده های خواهند فهمید؟ و اګر فرضاً مردم فهمیده هم یافتیم در ان صورت دیده خواهد شد که هر یک مطلب نویسنده را به زعم خود تعبیر و تفسیر خواهد نمود. زیرا یا خواننده جریده استعداد فهم درک مطلب را ندارد و یا به زعم خود تعبیر خواهد نمود. در این صورت از نشر جریده بغیر تأثیر خراب چیزی بدست نخواهد امد. همان کتاب ص ۵۹
آدم در این صورت نمی فهمد که کجای افکار سید جمال الدین افغانی و تأثیر آن باعث نشر جریده شمس النهار شده باشد. و کجای افکار سید به افکار مشروطه خواهان همخوانی دارد. زیرا، تا جاییکه از کتب و نشرات بر می آید، مشروطه خواهان مخالفین استبداد بوده اند و در راه از بین بردن استبداد و قایم نمودن نظام مشروطه قربانی ها دادند. ولی در افکار سید مسله استبداد مطرح نیست و به تغییر نظام سیاسی، خصوصاً قایم نمودن نظام مشروطه، اصلاً نه معتقد است و نه تغییر نظام را، به شکل مثبت و مترقی، موجب خوشبختی میداند. حتی سید، با وجود آنکه، برای نشر افکار خود و رهنمایی خواننده ګان و علاقه مندان عقاید خود، به نشر جریده عروةالوثقی پرداخته بود؛ با آن هم به اهمیت جریده قایل نیست و حتی نشر جراید را کار مضر میداند.
سید ، در اخیر همین مضمون عقیده خودرا در باره جراید و نشرات ابراز نموده میګوید که کسانی که دارای تربیه و همت پست باشند متوجه نمودن انها به حقایق و تشویق نمودن به خواندن جراید کاریست بسا مشکل. سید میګوید که وقت کوتاه است و سیلاب حوادث با مستی تمام جریان دارد پس قسم میخورم که این بسیار مشکل است. همانجا
ولی مرحوم غبار بدون اینکه سندی را ارایه کند مینویسد:« و اما در افغانستان پروګرام اصلاحی سید جمال الدین و امیر شیرعلی خان بین ۱۸۶۲ و ۱۸۷۸ از بالا روی دست ګرفته شد ولی تعرض نظامی دولت انګلیس طومار این اصلاحات را در هم پیچید و تا آغاز قرن ۲۰ پیچیده ماند» غبار افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول ص ۷۱۶
حقیقت اینست که در اصلاحات امیر شیر علی خان، افکار سید جمال الدین افغانی هیچ ګونه دخلی نداشته است و ما درین باره هیچ ګونه سندی را ارایه کرده نمیتوانیم و دیګر اینکه اصلاحات در افغانستان هر وقت از بالا اورده شده و عملی شده اند. اصلاحات امیر شیرعلی خان، حبیب الله خان، امان الله خان، نادرشاه همه از بالا و به اثر تصمیم و اراده زمامداران طرح و عملی شده اند. منورین، مشروطه خواهان و اصلاح طلبان هیچ وقت آنقدر زور و طاقت نداشتند که زمامداران را مجبور به آوردن اصلاحات نمایند.
ما در افغانستان مشروطه خواهان داشتیم، و اکثرشان قربانی آرمانهای خود شدند، ولی جنبشی بنام مشروطه خواهان، که برای سلطنت مطلقه درد سری را ایجاد کند نداشتیم. هیچ وقت به دفاع و یا بحمایه مشروطه خواهان مظاهره یی صورت نه ګرفته و نه به خاطر محکوم نمودن اعدام این فرزندان صدیق وطن کدام عکس العملی ثبت تاریخ شده است. عده ای بنام مخربین نظام، به رهبری مولوی محمدسرور واصف اعدام شدند و عده ای، بنام های مختلف، برای مدت های دراز به زندان افګنده شدند.
طرفه تر اینکه مشروطه خواهان در زمان اعلیحضرت امان الله خان، که خود یک نظام مطلقه بود، و در ظرف ده سال سلطنت او افغانستان نه صاحب یک پارلمان ونه صاحب یک صدراعظم شد، که اجزای اساسی مشروطه خوانده میشود، مګر این مشروطه خواهان نه کدام نشریه ای داشت و نه کدام عکس العملی در مقابل مطلق العنانیت شاه نشان داد. ګویا با استقلال ګرفتن از استعمار انګلیس همه کار ها روبراه شده بود.
امان الله خان، به عوض دایر نمودن پارلمان انتخابی، به دایر نمودن لویه جرګه ها اکتفاء ورزیده بود. حالانکه لویه جرګه هیچ وقتی نمایندګی مردم را کرده نمیتوانست؛ چون همه اعضای آن انتصابی بودند و طبق دلخواه سلطنت انتخاب میشدند. در باره نبودن صدراعظم، امان الله خان یک دلیل مضحکی را اورده بود و آن اینکه چون هنوز جوان است میخواهد کارهای صدارت را شخص خودش به پیش ببرد و دیګر اینکه شخص لایق، دانشمند و مسوولیت پرور را نیافته که این وظیفه خطیر را طور شاید و باید به انجام برساند؛ لهذا ترجیح میدهد که خودش این وظیفه را هم اجراء نماید. در اخیر کلام ګفته بود اینکه ریاست لویه جرګه را می نمایم و مجلس را اداره میکنم خودش معنی صدارت را میدهد. ګفته میشود که تنها عبدالرحمن خان لودین از صراحت لهجه کار ګرفته بود و شاه را مخاطب ساخته ګفته بود که اګر صدراعظم در حق ملت ظلم کند ما به شما عارض خواهیم شد از دست شما به که عارض شویم. بایسته است که صدراعظم داشته باشیم.
ادامه دارد