عبدالباري جهاني
(قسمت دوم)
در قسمت قبلی این مضمون نشان دادیم که چګونه نبودن اسناد مهم و قابل اعتمار تاریخی باعث افسانه نګاری میشود. در این قسمت نشان خواهیم داد که تبلیغات چپی یا مارکسیستی اتحاد شوروی، بخصوص در باره تاریخ وقایع قرن بیستم افغانستان، چګونه باعث تحریف حقایق شده است.
حزب کمونیست اتحاد شوروی خصوصاً بعد از پیروزی انقلاب اکتوبر و تارومار نمودن مقاومت های لشکر سفید تحت رهبری کلچاک، دینیکن، ورانګل و دیګران و پیروزی یافتن بر دشمنان انقلاب اکتوبر، در ممالک عقب افتاده آسیا، افریقا و امریکای لاتین یک همهمه بزرګی به وجود آورد و احزاب کمونیستی یکی پی دیګری تشکیل و فراختر میشدند. نسل های جوان این ممالک بسوی این ایدیالوژی نو و انقلابی جذب میشدند و پی در پی از طرف احزاب کمونیستی مغز شویی میشدند. مغزشویی تنګ نظری ها و تعصبات مفکوروی و ایدالوژیک را بوجود میآورد که نسبت به تعصبات قومی، لسانی و نژادی خطرناکتر و عمقیتر و دیر پا تر میباشند. زیرا کسیکه یک دفعه مغزشویی شود و تعصب مفکوروی در مغزش جای بګیرد به مشکلی، که نزدیک به غیر ممکن است، میتوان دوباره ذهنیت اورا تغییر داد.
تبلیغ ایدیالوژی مارکسیزم از دیر زمانی در افغانستان رخنه کرده بود. از یکطرف افغانستان در همسایکی ایران قرار داشت و ولایت هرات آن، که نسبت به اکثریت ولایات افغانستان، با سواد تر بود، تحت تبلیغات حزب کمونیست ایران، که بعدها حزب توده نامیده شد، قرار میګرفت. و از طرف دیګر اتحاد شوروی در صفحات شمال افغانستان دست به تحریکات و تخریبات میزد و ضمناً در کابل به فعالیت های ضد رژیم مصروف بود.
ولادیمیربویکو به استناد ارشیف اتحاد شوروی مینویسد: « … بعد از انقلاب اکتوبر، و بخصوص تسلط اتحاد شوروی بر جمهوریت های اسیای میانه، حکومت شوروی متوجه افغانستان شد و در اولین وهله در قشر منورین افغانستان نفوذ نمودن را آغازکرد.»
معلوم میګردد که این سازمان، حتی د همان مرحله اول، یک سازمان خطرناک تروریستی بوده است؛ زیرا در یکی از مواد مرامانه آن آمده است که « از مرکز اعضاء برای تهدید و ارعاب کسانی که برای افشاء کردن سازمان مخفی ما در افغانستان بکوشند و یا مساعدت نمایند فرستاده خواهند شد. در کل، کمیته همه تلاش خودرا برای از میان بردن چنین کسانی به خرج خواهد داد. همچنین، بنا به فیصله مرکز، کسانی که به کمیته خیانت نمایند و یا در انجام وظایف خود، که به آرمان های ما زیان برساند، کوتاهی نمایند، تیرباران خواهند شد و یا به شیوه های دیګر کشته خواهند شد.» بویکو، دولت و اپوزیسیون در افغانستان ص ص ۶۱۲-۶۱۳
باوجود آنکه رژیم اتحاد شوروی دم از دوستی رژیم امان الله خان میزد برای سرنګونی حکومت او فعالیت میکرد. بویکو درباره اهداف عمومی کیمته مرکزی انقلابیون جوان افغان، باز هم به استناد آرشیف اتحاد شوروی مینویسد:
« ۱—هدف کمیته – سرنګونی نظام موجوده سرمایه داری بر اساس خواست مردم، برپانمودن حکومت جمهوری و این ګونه، رهایی افغانستان از زیر استبداد امیر و بیک ها و همچنین ګشودن راه ازاد برای علم و صنعت می باشد.
۲—کمیته در سیمای جمهوری های شوروی بخارا و روسیه حامیان معنوی و مادی خودرا می بیند.
۳ — کمیته برای رسیدن به اهداف خود با کمک و اګاهی دولت شوروی از جمع انقلابیون افغانی واحد های سرخ را سازماندهی و آغاز به آموزش دادن و روشن سازی اذهان آنها چاپ روزنامه ها و کتابواره ها می نماید و تدبیر بایسته را برای پخش آن ها در میان مردم افغانستان از طریق ګسیل مخفی کارکنان به افغانستان، آماده کردن زمینه برای بسیج نیروهای افغان و مردم در برابر دولت موجود در بخش هایی از بخارا یا افغانستان می نماید. در صورت نیاز، پنهان یا آشکار، کمیته های جداګانه باز می کند. همان کتاب ص ۶۱۷
حکومت شوروی همزمان با این، در هرات بنام حلقه انقلابی حوزه هرات سازمانی را تشکیل داد که هدف آن تبلیغات برای دفاع از رژیم اتحاد شوروی و محکوم نمودن استعمار برتانیه بود. در حالیکه روسیه شوروی جمهوری های مسلمان اسیای میانه را به قوت توپ و تانک میګرفتند و یکی را پی دیګری میبلعیدند، حلقه انقلابی حوزه هرات پی در پی از پیوستن داوطلبانه این جمهوری ها به رژیم اتحاد شوروی حمایه مینمودند.
« روسیه شوروی به همه توده های اسیای میانه اعلام کرد: برای خود دولت های خودتان را تشکیل بدهید و اګر شما برای دولت خود ساختار حاکمیت شوروی را به رسمیت بشناسید و آرزو داشته باشید به فدراسیون ما بپیوندید ما شما را با آغوش باز خواهیم پذیرفت.»
در همان صفحه مینویسند: « ما باشندګان اصیل آسیا اعلام می نماییم که اګر در ګذشته پادشاه انګلیس برای برنامه های ددمنشانه و تاراجګرانه خود دشمنی در سیمای تزار روس داشت؛ کنون، با نابود شدن وی، دشمن خطرناکتری دارد. این دشمن ما هستیم. تنها با این تفاوت که در ګذشته حریف انګلیس همان اهداف را داشت که انګلیس ها داشتند. مګر اکنون رقیب آن کشور مقاصد معکوسی دارد. شعار آن عبارت است از مرګ بر استبداد، زنده باد آزادی کامل همه ملت ها.
ما از سیاست های هر کشوری که انګلستان را دشمن و روسیه شوروی را همپیمان خود می شمارد استقبال میکنیم.» همان کتاب ص ۶۲۱
در سالهای اول سلطنت امیر امان الله خان جاسوس جوان کی جی بی ژرژ سرګیویچ آقابکف در اکتوبر سال ۱۹۲۴ به کابل رسید و از همان روزهای اول به جاسوسی و استخدام جواسیس و همکاران پرداخت. او در خاطرات خود مینویسد که پس از چندی من توانستم شبکه ای از عوامل جاسوسی برای سازمان خود فراهم آورم. او می نویسد که در بدل ۶۰۰ روپیه رییس پولیس کابل را استخدام نمودم و او وعده کرد که هرکسیکه من فکر میکنم جاسوس و عامل انګلستان است او را به زندان افګند. آقابکف مینویسد که از همین روز به بعد هر کسیکه فکر میکردم جاسوس انګلیسهاست بوسیله هیمن دوست روانه زندان میکردم. خاطرات آقابکوف ص ۸۲
در حالیکه حکومت اتحاد شوروی یا حد اقل بعضی از مقامات دیپلوماتیک آن به این عقیده بودند که افغانستان یک پارچه واحد و متحد، چه از دیدګاه جغرافیایی، چه از دیدګاه تبارشناسی و چه از دیدګاه اقتصادی افسانه ای بیش نیست. بویکو ص ۶۳۰
و در حالیکه حکومت شوروی از سالهای اول سلطنت امان الله خان در برابر او سازمانهای انقلابی را بوجود اورده بودند و برای سرنګونی او فعالیت میورزیدند ولی وقتیکه امان الله خان سقوط کرد و راهی اروپا شد حکومت شوروی نظر خودرا تغییر داد و نظریات خود را در قبال اوضاع جاری افغانستان چنین خلاصه نمود:
آ – به هر ګونه تلاشی برای برګرداندن حکومت امان الله خان به قدرت دوام باید داد.
ب — اتخاذ همه تدابیر بایسته برای جلوګیری از پیروزی نادرخان که روی کار آمدن او می تواند به معنای تحکیم بلا فصل نفوذ بریتانیا در افغانستان برشالوده پیروزی ار تجاع فیودالی با همه پیامدهای ناشی از آن برای شوروی باشد.
پ — حکومت بچه سقاو را برای مبارزه پیروزمندانه در برابر نادرخان و درکل ارتجاع فیودالی به رسمیت باید شناخت.
ت – از فرصت به دست آمده ازین طریق برای ګسترش کار داخلی در افغانستان بهره برداری باید نمود. بویکو ص ص ۶۳۹-۶۴۰
جهان غرب، خصوصاً امریکا و انګلستان، تقریباً به همه درخواستهای کمک های اقتصادی و نظامی افغانستان جواب رد دادند و در مقابل اتحاد شوروی وعده هر نوع کمک نظامی و مالی میداد و ضمناً از پخش نمودن ایدیالوژی مارکسیستی لیننستی، که در حقیقت قبول نمودن رهبری حکومت اتحاد شوروی بود هیچ فرصتی را از دست نمیداد. بویکو در کتاب خود مینویسد:
« به ګواهی دیپلومات های شوروی سر از سال ۱۹۵۰ ویښ زلمیان در میان صفوف خود پخش آثار مارکسیستی مانند تاریخ حزب سراسری کمونیست شوروی ( شاخه بلشویکی)، مسایل لیننیسم و مواد دیګری به زبان فارسی که فیض محمدانګار( که در اواخر سال ۱۹۴۹ برای درمان به شوروی رفته بود) با خود اورده بود، پرداخت.
کارمندان سفارت شوروی در کابل همچنین آثار تبلیغی سیاسی از جمله مانیفیست حزب کمونیست را به زبان های فارسی و انګلیسی به دسترس ویښ زلمیان ګذاشتند.» بویکو ص ۴۸۶
در سال ۱۹۲۹ در شهر برلین کتابی بنام یادداشت یک مسافر به نشر رسید. شخصی بنام فضل احمد افغان خودرا ناشر و محرر این کتاب معرفی مینماید و در ابتدای کتاب مینویسد« سی سال پیش ازاین من از مملکت خود افغانستان بخاک تورکستان روسی هجرت کردم. سالهای دراز در شهر های بخارا، سمرقند، خوقند و حصار شادمان زندګانی کردم.
در این مدت تبدلات عجیبی در این مملکت روی داده. باشندګان این سرزمین بسیار روزهای تاریخی عبرت انګیز را از سرخود ګذرانیدند. اګر با دیده دقت و عبرت در سرګذشت این مردم نګه کنیم چیزهای که آموختن و عبرت ګرفتن ممکن است در ان بسیار است…»
این که نویسنده این کتاب واقعاً هم موجود بوده یا نه و اینکه این کتاب چه وقت به المان رسیده و چرا در برلین به چاپ رسیده است مهم نیست. این کتاب فعلاً در ارشیف ارګ موجود است و نسخه چاپی ان بدسترس ما قرار دارد. و ما ازین کتاب حدس زده میتوانیم که تبلیغات به نفع نظام شوراها از چه وقت در افغانستان آغازیافته و منورین و حتی مورخین زودباور ما از چه وقت زیر تأثیر پروپاګند اتحاد شوروی رفته اند.
دراین کتاب تاجکستان قبل از انقلاب اکتوبر به مثابه جهنم و بعد از پیوستن آن به سستم شوراها بحیث بهشت روی زمین معرفی ګردیده است. « … بواسطه حاکم های ولایت ها، قاضی ها، رییس ها، املاکدارها، میرشب ها، امیرحکومت خودرا اجرا مینمود؛ و بواسطه این تشکیلات حکومتی، از حاصل رنج و سعی مردم باسم و رسم خراج املاک، زکات و غیره هر چیزی که ګرفتن آن ممکن بود میګرفت. در راه آبادی ترقی اقتصادی و مدنی این سرزمین ازآن مداخل هیچ یک خرجی نمیکرد.» ص ۷
« رعیت فقراء میدانستند که این همه خرابی و تنګی از اثر ظلم حکومت امیر است اما برای مقابله کردن خودرا ضعیف و ناتوان می پنداشتند. علمای دین همیشه تبلیغ و تشویق میکردند که اطاعت پادشاه واجب است. ترک امر و فرمانش موجب ګنه کاری است.
عامه بیسواد فریفته سخن های علمای دین بودند. از طرف دیګر راه مبارزه، راه نجات را بروی خود بسته میدیدند. میدانستند که امراء علماء و کسان صاحب نفوذ شهر و ده هم بهم پیوسته اند، همه یکجهت اند…» ص ص ۱۷-۱۸
نویسنده بعد ازین، در باره رژیم استبدادی تزاری، که حاکم بر آسیا میانه بود سخن میراند و بعداً به توصیف رژیم شوراها میپردازد« … در زمان ګذشته محکمه، قاضی خانه را دولتمندان چون خانه خود میشماریدند. میدانستند که حاکم و قاضی از جنس آنهاست و قانون مملکت حقوق آنها را مدافعه میکند.
امروز احوال چنین شده است که فقیر رعیت مزدور با دلیری تمام به محکمه شورای صنفی خود میرود. قبل از مرافعه میداند که سخن حق اورا خواهند شنید و حکم بجانب او خواهند کرد. چونکه آنکس که میپرسد و آنکس که حکم میکند نیز از رنجبران است. قانون مملکت حقوق رنجبران را مدافعه میکند.» ص ص ۴۳-۴۴
« پنج یک مردم تاجیکستان غیر تاجیک اند، بملت های اوزبک، تورکمان، قرغیز و غیره منسوبند. رنجبران این همه ملتها در اداره مملکت برابر همراهی میکنند. در راه برداشتن احوال اقتصادی و مدنی جمهوریت با برداران تاجیک خود برابر کوشش میکنند. از همه موفقیت های مملکت برابر استفاده میکنند. جدایی دین و ملت به اتحاد صنفی باشندګان تاجیکستان هیچ تاءثیر وتفاوتی نمیکند. حتی رنجبرانی که از مملکت های غیر شورایی به جمهوریت تاجیکستان آمده اند و میآیند آنها را نیز شریک دولت میشمارند. آنها نیز در انتخاب حکومت تاجیکستان اشتراک میکنند، از رنجبران ایران، افغانستان و هندوستان بسیار کسان هستند که عضو حکومت تاجیکستان اند. در اداره کردن جمهوریت با برادران تاجیک همراهی میکنند. قسمتی از آنها در کارهای زراعت و صناعت مشغولند، قسمتی در مکاتب شورایی تحصیل علم میکنند، تاجیکستان را وطن صنفی خود میدانند، با کمال آزادی و خوشنودی زندګانی میکنند. در نیتجه تد بیر و سیاست حکومت تاجیکستان در بین همه ملت ها یک دوستی و برادری صمیمی قایم ګردید.» ص ص ۶۳-۶۴
البته همه میدانیم، و لازم به تذکار نیست، که واقعیت ها و حقایق بر عکس ادعاهای نویسنده این کتاب هستند. روسیه تزاری، به زور سرنیزه، سرزمین های اسیای میانه را تصاحب نمودند و بعداً رژیم شوراها به زور توپ و تفنګ و طیاره این جمهوریت ها را یکي بعد دیګری به خاک خود ملحق ساختند. تواریخ وقایع اسیای میانه به هر لسان موجود است و تفصیلات مکرر لزومی ندارد. مورخین ما، مانند سایر کشورهای عقب افتاده، تحت تأثیر همین تبلیغات و کتب ایدیالوژیک اتحاد شوروی رفتند و در نوشته های خود در انقلابیګری یکی از دیګری پیشی ګرفتند. و متأسفانه تا امروز هم، فهمیده و نافهمیده، بر اساس همان تبلیغات و زیر تأثیر همان تبلیغات منفی به تاریخ نویسی میپردازند.
دشمنی نادرشاه با اتحاد شوروی و بالمقابل دشمنی اتحاد شوروی به مقابل نادرشاه به ګونه ای شکل طبیعی داشت. حکومت اتحاد شوروی تا اواخر سال ۱۹۴۶ از حمایه امان الله خان دست بردار نشد و فعالانه با او همکاري میکرد. بعد از سقوط امان الله خان مستقیماً با غلام نبی خان چرخی کمک نظامی نمود و بر مزار شریف و تاشقرغان حملات هوایی، توپچی، تانک و پیاده نمود و هزاران افغان را شهید ساخته بودند. نادرشاه نه تنها غلام نبی خان و اعضای خاندان اورا از بین برده بودند بلکه او و برادرانش بر ضد همه چپی ها از بیرحمی تمام کار ګرفته بود. منورینیکه از روز اول بر ضد نادرشاه و برادرانش قد علم نموده بودند و آنها را نوکر انګلیس خوانده بودند لابد به طرفداری اتحاد شوروی میایستادند و نه تنها همه تبلیغات آنها را باور میکردند بلکه در پخش نمودن ایدیالوژی آنها کمک و فعالیت میکردند. جلد دوم افغانستان در مسیرتارخ مرحوم میرغلام محمدغبار، که بهترین دستاویز مخالفین نادرشاه و خاندان او میباشد، پر از کینه و تبلیغات ضد نادری است، که در بعض جاها از هیچګونه مبالغه ورزیدن اجتناب ننموده اند.
مرحوم غبار در کتاب خود مینوسید:« … اګر امان الله خان آنقدر نقود و جواهر را بسرقت برده بود، البته بعد از مرګش فرزندان او مانند خاندان نادرشاه هر یک در بانکهای اروپا، میلیونها دالر بذخیره میداشتند… » افغانستان در مسیر تاریخ حلد دوم ص ۱۰۲
البته منابع شوروی، با وجودیکه مطلقاً طرفدار امان الله خان و مخالف نادرخان میباشند، ادعا میکنند که امان الله خان به میلیون ها با خود برد. یوری تیخانوف، نبرد افغانی ستالین ص ۲۵۱
برعکس ادعای مرحوم غبار در باره ملکیت میلیونها دالر خاندان شاهی، تاجاییکه من شاهد هستم، خاتول، عروس ظاهرشاه و خانم پسر ارشد او والاحضرت احمدشاه در یکی از هوتلهای هالی دین الیکزاندریه، که بنده هم در همان نزدیکی آنها زندګی میکردم، تقریباً بیست سال مزدوری نمود و روزانه تقریباٍ ۲۰ اتاق هوتل را صفایی مینمود. آیا کسیکه از میلیونها دالر صد هزار و حتی پنجاه هزار داشته باشد، و چه رسد به اینکه یک شاهزاده هم باشد، خانم خودرا مجبور به چنین مزدوری شاقه و محقر خواهد نمود؟
در همان روزها، تقریباً ۳۸ سال قبل از امروز، در آپارتمان یکی از دوستانم، که از قبیله محمدزایی ها ی قندهاربود، شهزاده ظاهر، پسر ارشد والاحضرت احمدشاه را دیدم، که تازه ، همراه فرزند دوستم که هم صنفی اش بود، از کار، در یک رستورانت مک دانلد، آمده بود. ظاهر مانند فرزندان سایر مهاجرین افغان، در پهلوی دروس مکتب، در مک دانلد کار میکرد. چه شد میلیونها دالر؟
سلطان محمود غازی، پسرکاکای ظاهرشاه، مانند سایر مهاجرین، زیاده از بیست سال، در یک اپارتمان یک اطاقه، به خیرات حکومت امریکا، زندګی کرد؛ و مانند دیګر افغانها صاحب یک خانه مستقل نشد. و برادرش زلمی محمود غازی در همچو اپارتمان، به اثر سکته قلبی درګذشته بود و بعد از دو روز همسایه های او جنازه را کشف نموده بودند. از جمله سه دختر سلطان محمود غازی زرینه، مروارید و دُر انه، دوتن اخیر بیش از بیست سال در مغازه های خورد و بزرګ ایالت ویرجینیا ، برای بدست آوردن یک لقمه نان، به حیث کارګران عادی، بیش از بیست سال عرق ریزی ها نمود. آیا میلیونر ها چنین میباشند؟ تا جاییکه اطلاع دارم، مرحوم شهزاده نادرو در شهر تورنتوی کانادا، برای بدست اوردن نفقه عیال خود، بیش از بیست سال، در یک رستورانت پیزه پزی، به حیث مزدور کار کرد و عرق ریزی نمود. میلیون های بانک کجا بود؟
مرحوم غبار در کتاب خود« افغانستان در مسیرتاریخ جلد دوم» تحت عنوان وضع اقتصادی و اجتماعی مینویسد: « سلطنت نادرشاه تا زمان مرګش د راه اصلاح منابع تولیدی، صنعتی و زراعتی و مالی کشور و قوانین مربوط بآن یکقدم برنداشت. بهمین سبب بود که عایدات دولت از یکصد و هشتاد ملیون افغانی در دوره امانیه به یکصد و هشت ملیون افغانی تنزل کرد…» همان کتاب ص ۸۹
اولاً نادرشاه در شرایطی به قدرت رسید که بعد از امارت ۹ ماهه حبیب الله کلکانی و چور و چپاول دزدان سرګردنه خزانه دولت به کلی تهی شده و فقط دوصد هزار افغانی باقی مانده بود. و دوره قدرت نادرشاه فقط چهار سال دوام کرد. ولی استعمال کلمه «یک قدم» بسیار سنګینی میکند و به واقعیت امور و متون سرنمیخورد. مورخ باید، در همچو موارد، در استعمال و انتخاب کلمات، از احتیاط کار بګیرد.
مرحوم غبار همچنین ادعا میکند که نادرخان درک میکرد که توسعه و ترقی معارف ملی، دشمن درجه یک حکومت مستبد و وابسته سیاست استعماری است. پس تخریب انرا وظیفه نخستین خود میپنداشت. ص ۴۷
در حالیکه نادرشاه به سال دوم سلطنت خویش اساس پوهنتون را ګذاشت و فاکولته طب را تاءسیس نمود؛ که امان الله خان در ده سال سلطنت خود نتواسته بود. نادرشاه اګر دشمن معارف میبود برای محصلین طب، در دوره هفت ساله شان، ماه ۵۰ افغانی معاش مقرر نمیکرد. و برای متعلمین لیسه ها معاشات ۲۰، ۳۰ و ۴۰ افغانی مقرر نمینمود. و از فرانسه و ترکیه استادان را دعوت نمیکرد. Gregorian P309
نادرشاه در سال دوم سلطنت خود شرکت اسهام افغان را تاءسیس نمود و در سال ۱۹۳۲ آنرا به بانک ملی تبدیل کرد. کاریست که امان الله خان در ده سال سلطنت خود، با همه خزانه ای که داشت نتوانست به انجام رساند. این بانک در کوتاه مدتی در شهرهای هرات، قندهار، مزار شریف، خان اباد، جلال ابادو کویته و پشاور دفاتر باز نمودند و چندی بعد در شهرهای خارجی مانند کراچی، دهلی، بمبیی ، کلکته ، لندن ، پاریس و برلین دفاتر داشت. بین سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۴ زیاده از ۳۰ شرکت را تاءسیس نمود که هر یک ان از یک میلیون تا شش میلیون سرمایه داشت. همان کتاب ص ص ۳۱۴-۳۱۵
فریزر تیتلر، سفیربرتانیه در وقت صدارت هاشم خان، در باره عصر نادرخان مینویسد: « او در همین کوتاه مدتی یک لشکر ۴۰ هزار نفری ساخت و سه شورش جدی را به کامیابی قلع و قمع نمود. او در هندوکش سرکی ساخت و عایدات مملکت را به سطحی بلند برد که در زمان امان الله خان به این اندازه نرسیده بود و راه ها وسرک های کشور را طوری امن ساخت که در تاریخ کشور سابقه نداشت. برتانیه در سال ۱۹۳۱ به حکومت نادرخان ۱۰ هزار تفنګ و تقریباً ۸۰ هزار پوند نقد کمک نمود. این البته کمک سخاوتمندانه بود ولی برای اعاده نظم و قانون کفایت نمیکرد. Tytler P 231
در اخیر باید ګفت که مسله دست نشاندګی نادرخان محصول تبلیغات اتحاد شوروی و سازمان ها و افراد چپی کشور و خصومت های شخصی بوده است. در حالیکه نه تنها هیچ سندی درین باره موجود نیست از همه پیشرفت های که، خاصتاً در ساحه معارف، صورت ګرفته است قصداً و عمداً چشم پوشی میشود. در حالیکه آن کدر علمی، دیپلوماتیک و سیاسی که محصول دوره های طلایی نادرشاه و ظاهرشاه میباشد، و اکثریت آنها وفات شده اند، اګر افغانستان بعد از صد سال صاحب آن شود خوشبخت خواهد بود.
عادت کرده ایم که کسی را فرشته ګفتیم هیچ انتقادی در باره او قبول نمیکنیم. امان الله خان برای چپی ها و به اصطلاح امانیست ها همین حیثیت را داشته است. حالانکه او انسان بود و انسان جایزالخطا است. هیچ کسی از استبداد و عیاشی های حبیب الله خان دفاع ننموده است مګر او، در پهلوی همه بدی ها، یک انسان وطنخواه بود. نه تنها، در وقت خود، بر ضد انګلیسها، به قبایل سرحد کمک اسلحه و پول مینمود بلکه در جنوری سال ۱۹۱۹ به ویسرای هند اخطار داد که اګر به درخواست او که میخواهد در کنفرانس بین المللی صلح ورسای نماینده داشته باشد جواب مثبت ندهد بطور مستقیم و بدون مشوره با مقامات حکومت هند نماینده خود را به این کنفرانس خواهد فرستاد و در همانجا از همه دسایس انګلیس پرده برخواهد داشت. البته حبیب الله خان، قبل از رسیدن به این ارزو در ماه فبروری همانسال به قتل رسید. مګر امان الله خان در لویه جرګه سال ۱۳۰۳ در یک بیانیه خود خاک در چشم مردم میاندازد و میګوید که اګر او آزادی را نمیګرفت نه شما ازین مسله خبر بودید ونه زمامداران سابق بنا بر فواید ذاتی و عواید شخصی خود بشما اطلاع این امر را میداد که افغانستان زیر حمایه انګلیس است. اګر خداوند سلطنت را بمن عاجز ارزانی نمیکرد اغلباً این زهر قاتل را ملت مظلوم ما تا پنجاه سال دیګر بتوهم نوشدارو تناول میکرد. ص ۲۴۳ ګذارش لویه جرګه سال ۱۳۰۳
نادرشاه در فرمان اول خود صدارعظم را تعین نمود. کاریست که امان الله خان، با همه مشروطه خواهی و منوریت خود، در ده سال سلطنت خود کرده نتوانست یا نخواست به انجام برساند. امان الله خان متوجه این نقیصه نظام خود بود و در همین جرګه ګفته بود:
« بعضی از حضرات خواهند ګفت که درین نظامنامه نام صدراعظم است و نشانی ازان بنظر نمی آید. لهذا معروض میدارم چون خودم یک مرد جوان و شوق و محبت فوق العاده را نسبت بخدمات ملت و مملکت خود دارم و هم رجال دانشمندیرا که متحمل همچو یک بار ګران مملکت شده بتواند سراغ ندارم و هم خواهشمند نیستم که ما بین من و ملت من یک سد و حایلی در میان باشد ازینرو فعلاً تا وقتیکه میتوانم این کا را هم علاوه بر ایفای وظایف امارت بر دوش خودګرفته ام. چنانچه فعلاً این کاریرا که در لویه جرګه با شما مینمایم حیثیت صدارت عظمی را دارد… » ص ۱۳۵ ګذارش لویه جرګه.
آیا ممکن است که دلایلی نامعقولتر ازین هم بیابیم؟ شاه مستبد تا اخرین روز سلطنت ده ساله خود نخواست کسی را بحیث صدراعظم تعیین نماید زیرا میترسید که کسی شریک قدرت او نشود. در ده سال سلطنت خود یک ادم دانشمند، یک شخص پرکار، یک شخص وطنخواه یافت نشد که قابل اعتماد شاه جوان باشد. آفرین این مملکت که هنوز هم زنده مانده بود!
شاه جوان فرمانهای سابق خودرا، که بنا بر عدم شناخت جامعه خود، در باره منع قرار دادن تعدد ازواج، منع نمودن نکاح صغیره و حتی وضع نمودن محصول بر ګرفتن زن دوم و سوم و چهارم را، بر اثر فشار اعضای لویه جرګه لغو نمود. ولی متأسفانه که احساس ملت خودرا باز هم درک ننمود و به اقدامات خود بر ضد حجاب باز هم تاءکید ورزید.
امان الله خان در اخرین روز همان جرګه کلانترین ګناهی را مرتکب شد ، که از احمدشاه بابا ګرفته تا بهمان روز هیچ پادشاهی مرتکب نشده بود، و آن توهین نمودن یک قوم کلان افغان بود. چون این لویه جرګه در اخرین مرحله شورش جنوبی دایر شده بود و بعضی از وکلا درخواست عفو نمودن قوم منګل را نمود ه بود؛ امان الله خان با بی پروايی و تکبر از حد ګذشته ګفت:
« باز از شما التجا میکنم که درین مبحث بیشتر ازین صرف اوقات نکنید از احساسات شما ممنونم و از حد زیاده مشکور منګل هیچ اهمیت ندارد فقط مثل یک سګ تان است. حیف این جوش و غلیان تان که درین موضوع نشان میدهید. فقط همین نعره های دشمن کوب الله اکبر ګفتن ما وشما برای دشمنان داخلی و خارجی کافیست» همان ګذارش ص ص ۴۰۳-۴۰۴
اعضای لویه جرګه، در اخرین روز جلسات خود، عریضه وداعیه را بحضور امان الله خان تقدیم نموده و، در ضمن مداحی ها و تملق های معمول، نظام مشروطه و جمهوری را غیر مشروع و غیر قابل قبول خوانده بودند و تحریر داشته بودند که در مقابل همچو اشخاصی که میخواهند این ګونه انقلابات را بر انها تحمیل نماید مقاومت خواهند کرد.
شاه ترقی خواه و مشروطه طلب ګویا این متن را قبول نموده بود و از نظام مشروطه، که بعضی مورخین اورا نه تنها مشروطه خواه بلکه یکی از رهبران نهضت مشروطیت قلمداد نموده اند، هیچ ګونه دفاعی نکرد.
درنتیجه باید ګفت که امان الله خان یک پادشاه وطنخواه بود. شخص پرکار بود و واقعاً علاقه مند و حتی عاشق ترقی کشور خود بود مګر نباید او را پرستش کنیم و نباید بخاطر اشتباهاتش محکوم کنیم. او یک انسان بود و قربانی اشتباهات خود شد. امان الله خان در همین لویه جرګه، در مسله مکاتب دختران خوردسال، با مخالفت دسته جمعی روبرو شد و بالاخره ګفت: « این مبحث چنانچه مذکور شد فیصله شده خودم بالفعل برطبق مفکوره همین حضرات تعلیم صبیات را در خانهای شان امر و اراده میکنم. در میان شما غلط فهمی واقع شده بحث نکنید.» ص ۳۳۳
امان الله خان از اعضای لویه جرګه خواست که اګر مسله حجاب را چنین محکم میګیرید بایست که در دشت ها و خیمه های کوچی ها هم حجاب را تطبیق کنید و اګر تا دایر شدن لویه جرګه آینده حجاب را عمومی نسازید مسوولیت و ناغګی به ګردن شماست. امان الله خان ګفت که اګر درین مورد از حکومت کمک بخواهید حکومت با شما کمک میکند. اعضای لویه جرګه این پیشنهاد امان الله خان را با خوشحالی قبول نمودند.
اګر امان الله خان جامعه خودرا میشناخت بایست ازین مسله پند میګرفت و در مسله حجاب و تعلیم و تربیه نسوان آنقدر ها پا فشاری نمیکرد. مګر او برعکس نه تنها خانم خودرا در مقابل همه اعضای لویه جرګه پغمان ۱۹۲۸ بی حجاب ساخت بلکه دختران کلان سال را برای تحصیل به خارج فرستاد و به اندازه ای مغرور بود که همان دختران را با سواری موترهای بس از راه کابل جلال آباد به پشاور رساند. در حالیکه قبیله شینوار و خوګیانی شورش نموده بودند و این بس ها در میان آنها میګذشت و این مسله حیثیت تیل را داشت که آتش غضب شورشی ها را تند و تند تر ساخت.
بالمقابل نادرشاه هم یک وطنخواه و ترقی دوست بود. فرق او با امان الله خان این بود که نادرشاه باتجربه تر و زیرک تر بود و جامعه خود را نسبت به امان الله خان بمراتب بهتر میشناخت. و اګر قبل از وقت کشته نمیشد شاید مصدر کارهای بزرګی میشد.
مآخذ
۱ــ افغان، فضل احمد. یادد اشت یک مسافر. برلین سال ۱۹۲۹.
۲ ـــ بویکو، ولادیمیر. دولت و اپوزیسیون در افغانستان، ترجمه عزیز اریانفر. کابل ۲۰۱۱.
۳ ـــ تیخانوف، یوری. نبرد افغانی ستالین، ترجمه عزیز اریانفر. انترنیت.
۴ ـــ آقابکف، ژرژ سرګیویچ. خاطرات آقابکف، ترجمه داکتر حسین ابوترابیان. تهران ۱۳۵۷.
۵ ــ غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم. ویرجینیا ۱۹۹۹.
۶ـــ رویداد لویه جرګه دارالسلطنة ۱۳۰۳ که از روز پنجشنبه ۲۰ سرطان الی یوم پنجشنبه ۹ برج اسد در صیفیه پخمان تحت صدارت شهریار دیانت پناه اعلیحضرت امان الله خان صورت ګرفت. در مطبع سنګی وزارت جلیله حربیه بدارالسلطنة کابل طبع شد.
7— Gregorian Vartan. The Emergence of Modern Afghanistan. Clafornia U.S.A 1969.
8— Fraser,Tytler W.K. Afghanistan A Study of Political Development. Ney York 1967.