شنبه, نوومبر 23, 2024
Homeکلتورهنر طنزپردازی| مصطفی عمرزی

هنر طنزپردازی| مصطفی عمرزی

(معرفی کتاب)  

مرحوم استاد جلال نورانی، در سال های اخیر زنده گی، دست آوردی را معرفی کرد که در شناخت ژانر طنز در منطقه ی ما، بسیار عالی ست. کتاب «هنر طنزپردازی»، هرچند تکمیل نشد، زیرا پس از مرگ استاد نورانی، ضمایم آن باقی ماندند، اما با حجم 687 صفحه، برای نخستین بار، طنز در حوزه ی زبان دری را تا عمق تاریخی، وسعت می دهد. به اطمینان می شود گفت در کتاب هنر طنزپردازی استاد نورانی، جامعیت معرفی طنز با نمونه های تاریخی، در برخ هایی که آمده، بسیار کامل است.

مرحوم جلال نورانی در شمار افغان های اهل هنر طنز، در مثال تیوریسین ها شاید در جایگاه اول قرار داشته باشد؛ هرچند تخلیقات طنزی او بسیار نیستند و به لطف طنز های مشهور نمی رسند، اما شناخت استاد نورانی از طنز و تبیین آن در عرصه ی نیاز های فرهنگی افغانستان، او را جلوتر از همه قرار می دهد.

شهرت کتاب «هنر طنزپردازی»، نیاز به معرفی محتویات آن را می کاهد. آن چه در این مقال دنبال می شود، نگرش متفاوت به محتوای طنز تاریخی در کتاب هنر طنزپردازی است.

باری در صحبتی با استاد از این که نمونه های عریان طنز با ادبیات «پورن» را آورده است، تعجب کردم؛ زیرا هنوز ظرفیت تحلیل علمی آن ها در افغانستان، کم می باشد. استاد با تایید منطق من، از چاپ دیوان شهاب ترشیزی سخن گفت که هنگام وزارت سید مخدوم رهین، صورت گرفته بود، اما پس از طی تمام مراحل و تایید کمیسیون، چنانی که از تنبلی و ناکارآمدی دولتی ها مبرهن است، متوجه می شوند که محتویات کتاب بسیار برهنه و عرف اجتماعی ما را زیر سوال می برند. بنابر این و با وجود مصارف چاپ و طی مراحل، کتاب را از ترس واکنش اجتماعی، به خصوص مذهبی، توزیع نمی کنند.

در کتاب «هنر طنزپردازی» نیز نمونه های اشعار برهنه، پورن و مبتذل، باعث نگرانی استاد نورانی شده بودند. او از این که می دید میراث فرهنگی خراسانی- فارسی باعث نفرت مردم شده است، هراسان می شد. به هر حال، او از این بابت نیز اطمینان خاطر داشت که به تحلیل و تبیین علمی، پرداخته بود.

کتاب «هنز طنزپردازی»، چنانی که از محتویات تاریخی آن نمایان است، می تواند در شناخت روان شناسی، جامعه شناسی و روزگار تار مردمانی نیز کمک کند که در حوزه ی ادبیات دری یا به اصطلاح فارسی حتی تابو شده اند. اهمیت دیگر این بینش در این است که حتی می توان ریشه های دهن گنده گی و هتاکی مجوس/ فارس را به درستی تشخیص داد.

برخلاف تصور، افغانستان قبل از پشتون ها (به اصطلاح خراسان و غیره)، نه فقط بهشتی نبوده است، بل در توحش امارات ها و سلطنت ها که هر یک با فتوحات و اشغال دیگران به پایان می رسیدند، افراد و اشخاص حقیر، دردمند، مستضعف و نادار که نویسنده گان و شاعران شان فقط چند نفر باسوادان قرون گذشته نیز محسوب می شدند، برای کسب درآمد و کمایی، به کثیف ترین نوع تخلیق ادبی نیز رو می آوردند. در این تخلیقات، رد انواع مفاسد اجتماعی به چشم می خورد که به اصطلاح در دوره های خراسانی، مردم را خوار و خفیف می کردند.

سرودن جهت رفع نیاز های اقتصادی، جنسی، عقده یی و بازاری، نام آورترین شعرای فارسی را نیز در لجن تخلیقات پورن و هتاکی کشانده است. این میراث در میان مردمی که دنبال این سنت اند و به آن افتخار می کنند، نوعی از گروه هایی را در افغانستان، تاجکستان و ایران معرفی می کند که با هویت مجوس/ فارس از میراث فرهنگی فارسی- پورن در مسایل مختلف اجتماعی و سیاسی نیز استفاده می کنند.

غافلگیری مردم ما در آزادی های بیان چند سال اخیر که از رهگذر تخلیقات ادبیات مستهجن و از نشانی یک طیف، عذاب آور و نفرت بار بود، معضل تنازع اجتماعی ما را ریشه یی می سازد.

مردمانی که نامی بهتر از «دهقان» نیافته اند، پس از پایان سلسله ی منفور سامانی- شعوبیه با حسرت تمام به گذشته ی زود گذر سیاسی و اتفاقی خویش می نگرستند و چون درایت و کیاست نداشتند و نیافتند تا آن را احیا کنند، از رهگذر تخلیقات زشت ادبی، به همه تاخته اند.

هنوز در تقابل سیاسی افغانستان، از میراث شوم شعوبیه به منظور توهین استفاده می شود. به این لحاظ، ادبیات فارسی- خراسانی، حاوی ذخایر کثیف ترین نوشته ها نیز به شمار می رود. با نگرش متفاوت به تخلیقات فارسی، می توان به درک مسایلی رسید که چرا     عقده ی حقارت تباری، شماری را واداشته است با تقلید فرهنگ شعوبی، تبارز سیاسی کنند.

بررسی ادعای ستمی گری و تنقیدات غیر اخلاقی آنان به خصوص بر پشتون ها، ترکان، عربان و هزاره گان، مبین این حقیقت است که سرخورده گی سیاسی هزارساله، به بیماری مزمن فارسی، مبدل شده است.

تا زمانی که تابو های فرهنگی را نشکنیم و جامعه را از رهگذر سلامت فکری تطهیر نکنیم، مُعضل پراگنده گی قومی که با توهین و تحقیر توام می شود، می تواند زخم ناسور بماند که مردم را سوا می سازد.

نمونه های تاریخی فحاشی، توهین، تحقیر، تهمت و هتاکی فرهنگ خراسانی- فارسی/ مجوس از کتاب «هنر طنزپردازی» اقتباس شده است. تحلیل جامعه شناسی این سروده ها حقایق بسیاری را تبیین می کند که ثبوت افت اجتماعی و روزگار بسیار سخت و دشوار مردم است:

سنایی غزنوی:

زشتم خواندی و راست گفتی

من نیز بگویم از نجوشی

من زشت بهم، تو خوب زیراک

من شاعرم و تو کون فروشی

***

زشت همی گویی هر ساعتم

روی تو همی گویی که من نهستم

روی نیکوی تو چه کار آیدم

شاعرم ای دوست نه من کون دهم

حاجی اسماعیل سیاه:

همچو گوزک زاهد از لاف مسلمانی ملاف

پاره خواهد کرد باد بی محل کون ترا

باد از گوزک نماند و لاف بر ارباب زهد

این دو علت کی به ارباب خرد می بایدا

ملا جلال الدین بلخی:

لوده ای لوطیی در خانه برد

سرنگون افگندش و در وی فشرد

در میانش خنجری دید آن لعین

پس بگفت اندر میانت چیست این؟

گفت آن که با من اریک بدمنش

بد بیندیشد، بدرم اشکمش

گفت لوطی حمدلله را که من

بد نیندیشیده ام با تو به فن

***

آن یکی می شد به ره سوی دکان

پیش ره را بسته دید او از زنان

پای او می سوخت از تعجیل و راه

بسته از جوق زنان همچو ماه

رو به یک زن کرد و گفت: ای مستهان!

هی چه بسیارید ای دختر چه گان

رو بدو کرد آن زن و گفت: ای امین!

هیچ بسیاری ما، منکر مبین

بین که با بسیاری ما بر بساط

تنگ می آید شما را انبساط

در لواطه می فتید از قحط زن

فاعل و مفعول، رسوای زمن

کافرک غزنین:

تا ولایت به دست ترکان است

مرد آزاده مرد بی نان است

جهد کن تا دریده کون باشی

روز روز دریده کونان است

سنایی غزنوی:

وین دگر هست شاعری به دروغ

که ندارد سخنش هیچ فروغ

چون پیاز است شعرش، ارچه نکوست

تا به پایان چو بنگری همه پوست

هزل و شعرش سعیر صورت و هوش

سخنش زمهریر شه ره گوش

سخنش سر برهنه همچو تنش

معنیش کون دریده همچو زنش

گنده باشد هم آن چه او گوید

همچو گل کز میان گه روید

***

همچو خواجه حسن صابونی

آن زمین گیرتر ز مابونی

هنری گشته از هزار پدر

خاصه اشنان فروش و صابون گر

خرمی لیک نارسیده به میم

فرخی لیک خای از او شده جیم

جز از او کس در آشکار و نهفت

سهل ناممتنع نیارد گفت

مدح را پاک همچو ذم دارد

گرچه آن جاهلک زنخ زنکست

طرفه تر قحبه مادر و زنک است

***

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن

می شنیدم که بدین نوع همی راند سخن

کای ز ز زلفت صص صبحم شاشا شام تاریک

وی ز چهرت شا شا شامم ص ص صبح روشن

ت ت تریاکیم و بی ششهد للبت

صصصبر و تا تا تابم ر رفت از تتن

طفل گفتا: ممن را تتو تقلید مکن

گگگم شو ز برم ای کککمتر ز ز زن

ممیخوای ممشتی به ککلکت بزنم

که بیفتد مممغزت ممیان د دهن

پیر گفتا: و والله که ممعلومست این

که زادم من بی چاره ز مادر الکن

هههفتاد هههشاد سه سه سالست فزون

گگنگ و لالا لالم به خخلاق ز من

طفل گفتا: خخدا را صصد بار ششکر

که برستم به جهان از مملال و ممحن

مممن هم گگنگم مممثل تتو

تتتو هم گگگنگی مممثل مممن

سعدی:

از می طرب افزاید و مردی خیزد

و ز طبع گیاه خشکی و سردی خیزد

در باده سرخ پیچ و در کون سفید

کز خوردن سبز روی زردی خیزد

***

آمد به نماز آن صنم کافر کیش

ببرید نماز مومنان درویش

می گفت امام مستمند دلریش

ای کاش من از پس بودمی او از پیش

اشمئزاز تخلیقات زشت، حتی در ادوار قدیم نیز تقبیح می شده است. در سروده ای منسوب به ناصر خسرو، دنائت اجتماعی خراسانی- فارسی، محکوم شده است:

ناصر خسرو:

مکن فحش و دروغ و هزل پیشه

مزن بر پای خود زنهار تیشه

هر آن کس را که گفتارش دروغ است

ز روی عقل رویش بی فروغ است

دگر آن را که باشد فحش گفتار

نیابد نزد مردم قدر و مختار

اگر شاهی، برد هزل آبرویت

و گر ماهی، کند چون خاک کویت

طبیعت هزل جوید، لیک جان جد

خوش آید هر دو را، آن هزل آن جد

سخن کز وی، خرد را افتخار است

به فحش و هزل و هذیان سخت عار است

بمیرد جان ازین هزل همه روز

ز جد گردد چو جان طبع دل افزوز

کارنامه ی فرهنگی استاد نورانی، بیش از همه بر محور طنز، برجسته می شود. زنده گی با این طیف نخبه گان، حکایت بذله گی هایی نیز است که به لطف مزاح می انجامد. گفت و گو با یک عالم دین، باب دینی ست. گفت و گو با یک عالم تاریخ، بیان و ادبیات ویژه دارد. به همین گونه گفت و گو با یک طنز پرداز، از ظرافت هایی حکایت می کند که لطف ادبیات شوخی و مزاح است.

استاد نورانی، عمری با طنز به سر برد. به این لحاظ از هر چیز آن مستفید شده است. در عقب جلد کتاب وزین و عالی «هنر طنزپردازی»، از قول زیگموند فروید آمده است که «پیشرفت های شگرف و حیرت انگیز جلال نورانی، همه به روی عشق استوار بوده است»؛ یعنی زیگموند فروید (متولد 1856 و متوفای 1939م)، او را می شناخته است. در واقع این، یک غلطی تایپی می باشد که به هر حال در کتاب یک طنزپرداز، واقع شده است.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب