دوشنبه, نوومبر 25, 2024
Home+Conspiracy Theory یا عقیده طرفداری از موجودیت دسیسه

Conspiracy Theory یا عقیده طرفداری از موجودیت دسیسه

عبدالباري جهاني

از نظریه فوق معمولاً در تشریح وقایع سیاسی روزمره و بعضاً در تحلیل های تاریخی کارګرفته میشود. از کانسپیریسی تیوری وقتی کار ګرفته میشود که تحلیل ګران سیاسی و تاریخ نګاران یا قصداً و بنا بر مقاصد خود و یا به علت نداشتن اطلاعات دقیق متوسل به نظریه موصوف میشوند.

از مقدمه چینی طویل که بګذریم، باید بر این حقیقت تأکید ورزیم که امپراطوری انګلستان، خاصتاً حکومت هند برتانوی، در افغانستان هر وقت متوسل به دسیسه شده اند و رول مطلقاً منفی را در سرنوشت مردم این کشور بازی نموده اند. حکومت هند برتانوی، به اساس هدایت حکومت مرکزی لندن، از دوران تیمورشاه تا براندازی زمان شاه، به کمک حکومت قاجاری ایران، و مداخلات و تجاوزات غیرعادلانه آن بر این کشور، همیشه بصورت آشکار و پنهان متوسل به دسیسه چینی شده است. چون منورین و مورخین ما دسترسی به حقایق نداشتند و معمولاً از علل وقایع بی اطلاع بودند ازینرو هر حرکتی را که در سیاست افغانستان، خلاف میل و منافع این کشور، رخ میداد آنرا، برای قناعت خود و دیګران و آسانی کار، به شیطنت انګلستان منسوب مینمودند.

یکی ازین وقایع تاریخی حادثه قتل امیر حبیب الله خان است که قاتل او تا امروز کشف نګردیده و شاید هیچ وقتی کشف نګردد. بعضی از مورخین افغانستان، و حتی اکثریت انها، به این عقیده هستند که حبیب الله خان را انګلیس ها از بین بردند؛ و علت این کار را درخواست امیرحبیب الله خان برای استقلال کامل کشور خود ذکر مینمایند. ګویا بعد از قتل نمودن امیر حبیب الله خان، افغانستان استقلال کامل خود را به دست نیاورد!!

قبل از همه باید این ذهنیت از اذهان خواننده ګان تاریخ کشور زدوده شود که امیر عبدالرحمن خان و امیرحبیب الله خان را مزدوران و دست نشانده ګان حکومت برتانیه میخوانند. هر دوی این امیر شخصیت های وطنخواه بودند و در زمان هیچ یکی از آنها انګلستان نتوانست که نماینده انګلیسی نژاد خود را به افغانستان بفرستد و نماینده های مسلمانیکه در کابل و قندهار داشتند مانند زندانی و نظر بند زندګی میکردند و هیچ یکی از افراد کشور، حتی سرداران و کلان شونده ګان کشور، نمی توانستند که با آنها تماس بګیرند و نه آنها جرأت و اجازه آنرا داشتند که پا را فراتر از ګلیم خود برداشته و با کسی وارد تماس شوند و یا حد اقل بیرون از کابل و قندهار سفر نمایند.

هر دوی این امیر، تا که توانستند، در امور قبایل آزاد و شورشها و داعیه جهاد آنها از مداخلات دریغ نورزیدند و وقتاً فوقتاً، تا که توان داشتند، با آنها نه تنها کمکهای مالی مینمودند بلکه آنها را تسلیح میکردند. سران اقوام و قبایل و سران و رهبران مجاهدین را به کابل دعوت مینمودند و تا به اعتراضات شدید انګلستان مواجه نمی شدند از حمایت قبایل آزاد دست بردار نمی شدند. حکومت افغانستان، در زمان امیران فوق الذکر، در امورداخلی کشور، از آزادی مطلق برخوردار بودند و اینکه هردوی امیران فوق الذکر دوستی انګلستان را بر دوستی روسیه ترجیح میدادند باید که در هوشیاری و درک سیاسی آنها محسوب ګردد نه اینکه آنها را مزدور حکومت بیګانه خواند.

امیر حبیب الله خان، با درایت و هوشیاری که از پدر خود به ارث برده بود، در جنګ عمومی اول، بیطرفی افغانستان را حفظ نمود. مخالفین امیر از احساسات عوام  استفاده نمودند و امیر را به طرفداری از انګلیس، که برضد ترکیه و جرمنی میجنګید، متهم نمودند. چون سلطان عبدالحمید، بحیث خلیفه جهان اسلام، اعلام جهاد نمود ه بود؛ ملاها، و به پیروی انها، همه عوام فکر میکردند که جنګ بر ضد انګلیس و طرفداری از جرمني و ترکیه عین جهاد است. ولی امیر حبیب الله نه تسلیم احساسات عوام و تبلیغات ملاها شد و نه به اراکین دربار، که طرفداری از حمایت ترکیه و جنګ با انګلیس مینمودند، وبه حزب جنګ مشهور بودند، اعتنایی کرد. جنګ عمومی اول، بالاخره به نفع متحدین پایان یافت؛ و حزب جنګ به تبلیغات و اقدامات ضد امیر متوسل شدند. امیر بتاریخ ۲۰ فبروری سال ۱۹۱۹ در لغمان کشته شد و یکی از کانسپیریسی تیوریهای که بر زبانها افتاد همانا مسله جاسوس انګلیسی بنام مصطفی صغیر بود؛ که ګویا انګلیسها وظیفه قتل امیر را به او سپرده بود و او در وظیفه خود کامیاب شد.

انګلیسها چرا باید امیر حبیب الله خان را میکشتند؟

امیر حبیب الله خان نه تنها یک آدم اعتدال پسند بود بلکه از قدرت مالي و نظامی انګلیسها خوب اګاه بود و هیچګاهی نمیخواست که این همسایه بزرګ و قوی خود را تا سرحدی برنجاند که بالآخره در صدد قتل او برآید. امیر حبیب الله خان، مانند پدر خود عبدالرحمن خان، در حالیکه منافع کشور و مردم خود را زیر نظرداشت و تا دم مرګ از داعیه استقلال کامل کشور و حتی بدست آوردن سرزمین های از دست رفته خود چشم نپوشید، از طرفداری انګلیس دست بردار نشد.

بعد از ختم جنګ اول و پیروزی انګلیس، وایسرای حکومت برتانیه در هند لارد چیلمسفورد Lord Chelmsford  به لندن نوشت که امیر خدمت شایسته ای را انجام داده و بایست که با او سخاوتمندانه رفتار نمود. چلمسفور میدانست که امیر خواهان استقلال کامل، بدست آوردن بعضی مناطق از دست رفته، پول و نمایندګی در انګلیند خواهد شد. Adamec, Afghanistan 1900-1923 P 105

امیر دریکی از صحبت های خود با نماینده حکومت هند برتانوی، که یک مسلمان و پشتون بود، ګفته بودکه شما منحیث موقف و وظیفه تان باید در باره هر انچه در این کشور رخ میدهد قضاوت کنید نه به اساس اوازه های بازار بلکه به اساس آنچه عملاً اینجا واقع میشود که نتیجه اعمال و ګفته های من میباشد. چون شما مسلمان و افغان هستید، هیچ کسی مانند شما آن وضعیت حساس و خطرناک را، که محصول جنګ عمومی میباشد، درک کرده نمیتواند. شما می بینید که من برای آرام نګهداشتن قبایل نا آرام و تحریک شده سرحد جان فشانی میکنم. شما باید بدانید که اګر من کوچکترین اشتباهی را در موقف خود مرتکب شوم مرا یا در نزد حکومت برتانیه، که دوست قدیمی من میباشد، مشکوک نشان خواهد داد و یا در نزد رعایای مسلمان من و همچنان قبایل سرحد بحیث کافر معرفی خواهد نمود. شما باید یقین داشته باشید و به حکومت خود هم، به صراحت و تکرار، اطمینان بدهید که من دوست حقیقی حکومت برتانیه هستم و بیطرفی افغانستان را تا وقتی حفظ خواهم نمود که منافع کشورم با خطر مواجه نشده باشد و یا در موقف دفاع از خود قرار نګرفته باشم که در آنصورت مجبور خواهم شد که دست به اسلحه ببرم و یا بیطرفی خودم را کناربګذرام. Adamec. Afghanistan Foreign Affairs P 37

امیر حبیب الله خان، هم در عمل و هم در ګفتار، دوستی خود را به حکومت انګلیس ثابت ساخته بود. در پایان جنګ عمومی اول، که به فتح متحدین تمام شد، پادشاه انګلستان، شخصاً، طی مکتوبی از او تشکر نموده بود. و از مکتوب شاه برتانیه که بګذریم؛ کدام سندی موجود است؟ که انګلیسها از امیر کدام درخواستی نموده باشد و امیر از آن سرپیچي کرده و انګلیسها در بدل آن نافرمانی اورا سزاوار مرګ دانسته باشند؟. و آیا انګلیسها در صورت از بین بردن امیر چه دست آوردی داشتند؟  آیا انګلیسها نمی فهمیدند که با از دست دادن امیر حبیب الله وفادار ترین دوستی را، که ۱۸ سال دوستی خود را با آنها حفظ نموده بود، از دست میدهند؟ انګلیسها نمی فهمیدند که بعد از بین رفتن یا از بین بردن حبیب الله، برادر او نصرالله خان یا فرزند او امان الله خان، که هردوی آنها دشمنان سوګند خورده انګلیس بودند، به قدرت میرسند؟ فایده این عمل شنیع چه بود؟

قضیه مصطفی صغیر:

مهمترین و مستند ترین کتابهای که در باره حوادث زمان امیرحبیب الله خان نګاشته شده اند؛ مانند دو کتاب فوق الذکر آدمک و همچنین Historical Dictionary of Afghanistan از نویسنده مذکور، The Emergence of Modern Afghanistan از وارتان ګریګوریان اسمی از مصطفی صغیر را نګرفته و لوییس دوپرې ص ۴۳۵ و ارنولدفلیچر Arnold Fletcher. Afghanistan Highway of Conquest وقتی اسم مصطفی صغیر را ذکر مینمایند مینویسند که روسها قاتل امیر حبیب الله را مصطفی صغیر، جاسوس برتانیه، ذکر نمودند و حکومت افغانستان ادعای روسها را تایید کردند. برتانیه به نوبه خود حزب جنګ در دربار امیر را، که مشتمل بر امان الله خان، نصرالله و محمودطرزی و نادرخان بودند، متهم به قتل امیر حبیب الله نمودند. PP 183-84

Sir Percy Sykes. A History of Afghanistan Vol 2 P 261 سرپرسی سایکس در کتاب مذکور خود مینویسد که وزیر خارجه حکومت موقت هند در کابل مولوی عبیدلله با نصرالله خان دیداری بعمل آورد و با او طرح یک نقشه جهاد را به میان کشیده بود. مطلب اینها متحد ساختن دول اسلامی و قبایل سرحد بر ضد انګلیس بود. اینها با هم قرار داده بودند که اګر امیر حبیب الله با این نقشه توافق نشان داد و از آنها حمایت نمود اورا بحیث پادشاه هند مقرر میکنیم. البته در صورت رسیدن قوای ترکیه به افغانستان، به احتمال قوی حبیب الله خان را میکشتند و نصرالله خان با مجاهدین خود بر هند تعرض مینمود.

دراین صورت نظر انګلیسها واضح است و آنها ګویا نصرالله خان و اشخاص دربار را متهم به قتل امیر حبیب الله مینمودند.

ریه ستیوارت در کتاب خود Fire in Afghanistan P 35 مینویسد که نماینده انګلیس به حکومت خود پیامی فرستاده و در ان ګفته است که هیچکس از ترس جان خود نام قاتل را ګرفته نمیتواند زیرا به ګمان اغلب این کار مقتدرترین خاندان افغانستان یعنی مصاحبان بوده است و مردم ګمان میکند که یک عضو این خاندان به نام شاه ولی خان قاتل حبیب الله باشد. دلچسپ است که هیچ یکی ازین مورخین مصطفی صغیر را قاتل امیر نمیدانند و حتی اسم اورا برزبان نمی آورند. مرحوم غبار قاتل امیر حبیب الله خان را شجاع الدوله خان غوربندی قلمداد میکند و اد عا میکند که او به غبار اعتراف نمود که قاتل امیر حبیب الله میباشد. مرحوم فرهنګ داستان مصطفی صغیر را افسانه نما میخواند که اګر محال نباشد لا اقل دور از احتمال است.

در قضیه قتل امیر، مسله ترتیبات امنیت فوق العاده او را باید مد نظر داشت. میګویند که در حدود سه هزار عسکر در چهارکمربند محافظ به دور امیر اجرای وظیفه مینمودند. لودویک آدمک مینویسد: « امیر در خیمه یا خیمه عمارت مانند خود به خواب رفته بود و ساعت ۲ بعد از نیمه شب به یک فایر توپنچه به قتل رسید. شش تن غلام بچه دور و بر او در خیمه امیر استراحت بودند. وظیفه آنها مالیدن یا چاپی نمودن رانهای امیر، آوردن مشروب و انجام دادن سایر خدمات بودند. ( آدمک از قول یک مورخ افغان اضافه مینماید که غلام بچه های مذکور در دهلیز دیګر خیمه استراحت بودند) به دور خیمه امیر یک دهلیز دیګری قرار داشت که در آن غلام بچه ګان دیګر امیر استراحت بودند؛ و، در صورتیکه امیر بیدارمیبود، وظیفه آنها سرګرم نګه داشتن امیر بودند. بر دور خیمه امیر یک خندق بود که بر هر دو طرف آن خیمه های عساکر محافظ امیر قرار داشتند. و بیرون از ان، خیمه های سرداران و سایر همراهان امیر قرار داشتند. در حالیکه هیچ کسی یارای داخل شدن و خارج شدن از خیمه امیر را نداشتند، در پشت ګوش امیر یک فایر توپنچه صورت ګرفت و او از جای خود هیچ حرکتی ننمود» Afghanistan Foreign Affairs PP 42-43

اګر این ترتیبات امنیتی را مد نظر بګیریم، داخل شدن یک جاسوس انګلیس به خیمه امیر، قتل نمودن او و فرار در تاریکی شب غیر ممکن مطلق است. و به افسانه هزار و یکشب میماند.

قبل از همه، قسمیکه در اول اشاره نمودیم، انګلیسها چرا یک دوستی مانند امیر حبیب الله را، که هیچ خطری را متوجه انها ننموده بود و وفاداری خود را در جنګ عمومی اول به انها ثابت ساخته بود، را از بین ببرد.

 ثانیاً چطور ممکن است که انګلیسها یک جاسوس خود را که هیچ کسی در افغانستان اورا ندیده بود برای چنین یک ماموریت حساس بفرستد؟ همین مصطفی صغیر مګر در ترکیه ګرفتار نشد و اقرار بر جرایم خود ننمود ؟ ایا انګلیسها با داشتن صدها سال تجربه شیطنت، دسیسه و جاسوسی چنان ساده و احمق بودند که برای از بین بردن امیر یک کشور به چنین عمل خطرناکی دست بزند. اګر مصطفی صغیر بدام افغانها میافتید و او، قسمیکه در ترکیه بر جرم خود اقرار نمود، بر ماموریت خود اعتراف میکرد برای انګلیسها، در یک کشور همسایه خود چه حیثیتی باقی میماند؟

ثالثاً در حالیکه مبلغین تیوری مصطفی صغیر همه به یک اواز خاندان آل یحیی را تربیه دست انګلیسها میدانند؛ و انها باید در ظرف ۱۸ سال ګذشته، در زیر چتر امیر حبیب الله خان، صدها جواسیس دیګری را هم استخدام و تربیه نموده باشند؛ انګلیسها با تمام سادګی به استخدام یک جاسوس نابلد متوسل میشوند. بایست که از خاندان آل یحیی و جواسیس تربیه شده انها کار میګرفتند. این همه جواسیس آخر به چه درد میخوردند.

رابعاً، بعد از اقرار مصطفی صغیر، امان الله خان، بحیث پادشاه یک کشور مستقل و دشمن استعمار انګلیس کدام اعتراض یا احتجاجی نموده اند؟ اګر هیچ احتجاجی در زمینه صورت نګرفته پس  باور نمودن افسانه مصطفی صغیر باور نمودن به افسانه های هزار و یک شب است.

خامساً، اګر مصطفی صغیر واقعاً هم مرتکب این عمل شنیع شده باشد بایست که این عمل را به کمک کسانی انجام داده باشد که صاحبان رسوخ بودند و میتوانستند زمینه این عمل را فراهم سازند. این صاحبان رسوخ کی ها بودند؟ حتماً خاندان مصاحبان و در رأس آن نادرخان این زمینه را برای مصطفی صغیر فراهم نموده و بعداً در فرار او به خاک هندوستان کمک نموده اند. پس امان الله خان، منحیث یک پادشاه، قبل از اقرار مصطفی صغیر و بعد از اقرار او چه اقداماتی را در پیش ګرفته است؟ مینویسند که امان الله خان دشمن خود و قاتل پدر خود را خوب میشناخت ولی چون خاندان آل یحیی یک خانواده مقتدری بوده است؛ امان الله خان نخواست که در وهله اول پادشاهی خود این خاندان قوی را از خود برنجاند. برای یک لحظه این استدلال را می پذیریم. ولی بعد از تبعید نمودن نادرخان و برادران او به خارج برای انها چه اقتداری باقی مانده بود که امان الله خان در دوران پادشاهی و بعد از آن در معرفی قاتلین پدر تاجدارشان هیچ اقدامی ننمودند.

امان الله خان، بعد از رفتن از افغانستان تا دم مرګ خود، پرده ازین راز را بالا ننمود. چرا؟ سوالیست که باید مطرح ګردد و سوالیست که نسبت به قضیه و افسانه مصطفی صغیر بارها مهمتر است.

2 COMMENTS

  1. با عرض معذرت در قسمت این ترجمه:
    Conspiracy Theory یا عقیده طرفداری از موجودیت دسیسه! که محترم و گرامی ام جهانی صاحب به آن اشاره نموده اند. این دیگر یک نظر نیست بلکه توطیه و دسیسه ها اساس سیاست ممالک غربی است و همین سال ۲۰۲۴ در مجمع عمومی یی ملل متحد، وزیر خارجهٔ روسیه که قبلا غرب را با جنگ اتمی تهدید کرده بود با صراحت لهجه و تند گفت که:* غرب دروغ گوی و دسیسه ساز است!* که کمتر مملکت جهان عکس العمل نشان داد! بلی سابق مستند اقلا یک قرن و جار آرول در کتاب ۱۹۸۴ خویش که در ۱۹۴۸ نوشت، تشریح کرده است، منتها از کتابش باید فهمیده و برداشت شود!
    توطیه ها یا دسیسه ها موجود بودند و خودم و دوستم از زبان غلام حیدر خان عدالت وزیر زراعت داود خان در زمان صدارتش و در موجودیت داود خان به من گفتند که شما قربانی یک دسیسه شدید برای برهم زدن مناسبات داود خان، جنرال مستغنی و عدالت که به نام مثلث داود خان یاد میشد و میخواستند این مناسبات مثلثی را از هم بپاشند و قرار ذیل! در سال ؟ نکسن ریس جمهور امریکا به افغانستان آمد و در دید و وادید با داود خان و برگشتش به امریکا گفت :*فعلا به افغانستان از نظر اقتصادی کمک کرده نمیتوانیم*! گرچه آوازه های دروغ برپا شد که افغانستان لیاقت کمک را ندارد که در ذهنم بود و زمانیکه در سال ۱۹۸۰ با امریکا سفر کردم، به کدام کتابخانه مراجعه کردم و در یکی از مجله های آنزمان یافتم که که اصلا سخنان بال را گفته و توهین نکرده!.
    به تعقیب در یک یا دوسال برژنیف و بولگانین به افغانستان آمدند، و وعده های تربیهٔ افراد تخنیکی و تعلیمات عالی در رشته های مختلف تا یک هزار نفر در سال و کمک های پروژوی و غیره را دادند ه همه در ممالک سوسیالیستس!
    در شروع ۱۹۶۰ عدهٔ زیاد فارغین صنوف دوازده مکاتب مختلف را مثل من به تعداد هشتاد نفر در اخیر بهار ۱۹۶۰ به چکوسلوواکیای آنزمان فرستادند که من خواهرزادهٔ غلام حیدر خان عدالت در مدت پنج ماه اول نمبر عمومی و یعقوب فقید پسر عمهٔ جنرال مستغنی دووم نمبر این گروپ هشتاد نفری را فقد برای اینکه به خاطر وضع عمومی خوش آیند نبود بر جگرن رفیع حکمت سرپرت محصلین تند شتافتم، گفت پس روانت میکنم که گفتم امروز بهتر خواهد بود نسبت به فرده! سه ساعت بعد به من ضابط مکتب اطلاع داد که ساعت پنج به شهر پراگ برده میشوی و امشب از پراگ به ماسکو و همین شب به کابل در پرواز دیگر فرستاده میشوی! در جمع کردن لباسم شدم و به وقت معین پایین رفتم و دیدم که یعقوب دوست نازنینم با بکس خویش هم انتظار موتری و چند دقیقه بعد برداشته و خلاصه به کابل رسیدیم و یعقوب به خانهٔ خود و من به خانهٔ همشیره ام رفتم! بعد یک هفته قرار وعده با یعقوب نامراد به شعبهٔ تعلیم تربیهٔ وزارت دفاع مراجعه کردیم و اسنادی دروغی و رذیلانهٔ ساختگی رفیع حکمت به محکمه سپرده شده بود. امر شده بود که هر روز ساعت هشت صبح به محکمه مراجعه نمایید.
    با دیدن یقوب صبح همیر روز که پسر عمهٔ جنرال مستغنی بود به یعقوب بعد رسیدن به کابل ، حتماً جنرال مستغنی خبر بوده و به یعقوب فوراً اطلاع داده بود که:«نزدم نیایی که از تو نفرت دارم» و همچنان مامایم غلام حیدر خان عدالت وزیر زراعت به من اطلاع در همان روز اول رسیدنم به کابل داده بود که: «روی نجست را هرگز به من نشان نده، تو شرم تمام خانواده استی!». از محکمه حکم شده بود که حق کار را ندارید و دایم به محکمه حاظر باشید، من از ترس هر صبح از گذرگاه با شکم کرسنه با پا و گاهی با یک بایسکل بیکار به وزارت دفاع میرفتم. یعقوب دوبار نزد من آمد و مشوره میکرد که میخواهد انتحار نماید که مانع شدم. یاد آوری آنروزها همین لحظه اشکهایم را ریختاند! من تا صنف دوازده اول نمبر صنف خود در مکتب حبیبیه و یعقوب اول نمبر عمومی فارغ مکتب نجات! جسد مردهٔ یعقوب را در سال ۱۹۶۷ در عقب رمینهای ‌گدامهای عسکری یافتند، ولی من به بهانهٔ مریضی کاکایم به چکوسلواکیه و آلمان و متاسفانه به سویس بعد فوت کاکایم در پراگ برای درس رفتم. در سال ۱۹۶۶ برگشتم ، عجب که مامایم قبلا وزیر زراعت جهت دیدنم آمد و با من بیحد رفیق و دیری نگذشت که کار انجنیری موتر های فیات ایطالیو را که در کابل فابریکهٔ بسته کاری موتر های لاری را اساس گذاشته بود به من سپرد. زود مرا نزد داود خان که پسران کاکا در پشت دووم میشدند برد و معرفی کرد، و به من گفت که:« شما هردو قربانی یک دسیسه برعلیه ما شدید!»! من مهوه گشتم که چرا؟ فردای همین روز در سال ۱۹۶۶ من با این مامایم به قندز و مزار برای با یک سلسله سخنرانی ها با بزرگان قومی باید مامایم در مورد جمهوریت و خوبی هایش سخن میگفت و بدرقهٔ نیک شد! در جریان سفر از جبل السراج بالاتر در اولین گولایی سالنگ مامایم بر من صدا زد که: بچیم بیدار هستی؟ چه من موتر میراندم، گفتم بلی ماما جان و در فکر بودم که با شما سر سخنی را باز کنم، روی پاک این خدمتگار وطن به طرف من شد و گفت که بگوی! گفتم که ماما جان به شما قسم یاد میکنم که یعقوب و من کوچکترین کناه در چک نداشتیم که رفیع حکمت ما را ناحق پس فرستاد! گفت بچیم زود به من و داود خان و مستغنی معلوم گردید که شما قربانی یک دسیسه علیه ما سه نفر شدید و دوام داد که رسول ضبظ احوالات، شاه عالمی سفیر در ماسکو شوهر خواهر رفیع حکمت آمر عسکری ما در چک‌، سفرای افغانستان در آلمان و ایطالیه میخواستند که مرا به خاطر تو و مستغنی را به خاطر خویشاوندش به دهن داود خان بیاندازند تا نزاعی بین ما خلق گردد که باعث استعفای من و مسغتنی میگردید و کابینهٔ داود خان از هم میپاشید! رفیع حکمت نوشته بود که این دو محصل بیست و چهار ساعت نشه اند و با فواحش شبگذرانی میکنند، محصلین دیگر را بر ضد حکومت میخواهند تربیه کنند و محصلین را در بازی و مستی نگهمیدارند تا در درس ها عقب بمانند. چه بگویم هنوز هم در آتشش میسوزم، جز بیشرم و بی شخصیت و دون صفت کسی دیگری برای دسیسه ضد دولت ما را قربانی کردند و هر داد و فریادی که کردیم کس نشنید، سه سال بعد محکمه چنین فیصله در مورد ما دو محصل صادر کرد:
    ۱-ترد از عسکری
    ۲-سلب حقوق تحصیل در پونتون های عسکری و ملکی
    ۳-پرداخت پنجصد و شصت و هفت هزار و هفتاد و سه پول
    ۴-سلب حقوق کار در دوایر دولتی و خارجی که با حکومت همکار اند
    ۵-سلب حقوق حصه گرفتن در مظاهرات
    ۶- سلب حقوق عضویت پارتی های سیاسی. این بود دوری که لایقترین ها را باید مهوه میکردند، اگر من نه، یعقوب لیاقت خداداد داشت.
    من در هفت لسان حرف میزنم، مخترع برس دندان برقی، یک اختراع واترپمپ سیستم بسته را که حقوقش را به یونسکو در سال ۲۰۰۱ بخشیدم، پدر مورفولوجی امروزی که در سیمینار یک ساعت و چهل و هفت دقیقه در شعبهٔ اناتومی فاکولتهٔ طب ولایت زیوریخ سوس در بیست اکتوبر ۱۹۹۹ وجود انسان و در مجموع زیروح را یک آله یا وسیلهٔ حرکی نامیدم که بر اساس فزیک میخانیک و داینمیک رول عضلات را بعد بیست و هفت سال تحقیقال تشریح و عملیات ها کمر را منع قرار دادم و بالای ۵۳ هزار تیسس دکتر از سال ۱۹۵۲ تف کردم، شام فردا داکتر کارلتن جانسن از ویرجینیا در امریکا به من تلفون کرد که دسیسه ها علیه تو در حرکت افتاده و دکترات و شفاخانه های اروپا میکشندت چه بر علیه عایدات شان نظر داده ای! اروپا را ترک کن!
    بفرمایید ببینید که در جهان غرب جز دسیسه و توطیه و قتل و رذالت ها چیز دیگری نیست و کی میداند که کی را نا حق در قتل من به محبس میسپردن! سخنان آقای لافروف مطلق به جاه است که غرب دسیسه ساز است. گلونه

  2. محترم جهانی صاحب السلام علیکم د دسیسو په باره کی کاسی صاحب خپل د ژوند اوږد داستان ډیر ښه مستند لیکلی دی زه به یو بل رفرنس چی دغربیانو دسیسی په ښکاره ډول بربنډوی در کړم چی هغه د برطانوی خبریالی نیول او بندی کیدل د طالبانو په لومړی ځل حکومت يا ۱۳۷۹ کال کی طالبانو نوموړی د جاسوسی په نوم د شیوارو په دور بابا ولسوالی کی و نیوله اوبندی یی کړه د ۱۵ ورځو په اوږدو کی طالبانو ته د نوموړی د جاسوسی تور خبریالی په نوم سپین او له بنده یی ازاده کړه نوموړی د خپل بند په باره کی تفصیلی کتاب ولیکلو د غرب دسیسی یی په خپل کتاب کی ددی د وژلو لپاره د طالبانو پواسطه ټولی بربنډی کړی .
    پاتی شوه دحبیب الله خان وژل تر کومه ځایه چی مونږ د مشرانو اوریدلی حبیب الله خان د نشی په حالت کی په خپله تمانچه خپل ځان وژلی دی هیڅوک یی قاتل نه دی

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب