یکشنبه, سپتمبر 22, 2024
Homeټولنیزسید جمال الدین افغانی از افسانه تا حقیقت

سید جمال الدین افغانی از افسانه تا حقیقت

عبدالباری جهانی

سید جمال الدین افغانی شاید، در قرن نوزده میلادی، در جهان اسلام، یکی از مشهورترین اشخاصی بوده باشد. اورا نابغه شرق و ستاره شرق خوانده اند و محمودطرزی، بحیث درخشان ترین ستاره نویسنده ګی و ژورنالیزم، در افغانستان، اورا معدن علم و فضیلت خوانده است؛ که هر کس به اندازه استعدادش از مجالست او بهره مند میګردید.

در باره کودکی و جوانی او، تعلیمات، مدارس و اساتیذ او تقریباٍ هیچ ګونه اطلاع موثقی در دست نیست تاکه از یکی از نامه های او، که در سال ۱۸۶۶ یعنی ۲۸ سالګی در شهر هرات نګاشته اند، درباره زندګانی اواولین اطلاعی بدست میآوریم. سید درین نامه، که تحت نام جمال الدین الحسینی عبدالله بن عبدالله نګاشته اند، مینویسند که چون سنین به نوزده رسید به بحر حیرت افتادم و قدم در جستجو نهادم که« من عرف نفسهِ فقد عرف ربهِ» در خدمت علماء صورت بینان ظاهرجویان که از عالم معنی بیخبر بودند تردد نمودم و جد جهد بسیار کردم و مراسم تفحص و تجسس بجا آوردم، بجز حیرت چیزی نیفزود و بغیر از شبهه روی ننمود…..

سید بعداً میافزاید« اکنون از قیل و قال عالمان برکنارم. غرض آنکه مدت پنج سال در اطراف عالم ګردیدم و زحمات ګوناګون و مشقات از حد فزون کشیده با اولیای هر مذهب و فقراء هر ملت و علماء هر فرقه و عقلاء هر زمره و عظماء هر مملکت و فهمای هر ولایت مجالست نمودم. در هر طریقی صاحب تحقیقی و در هر دینی صاحب یقینی و در هر مکانی اهل عرفانی و در هر خانقاهی دل آګاهی و در هر اقلیم حکیمی و در هر دیار شهریاری دیدم و طریق مصاحبت پیمودم….» ګزیده آثار سید جمال الدین ص ص ۱-۲

سید باید درین پنج سال مذکور چندین کشور را سیاحت نموده باشد ولی نه نام کدام کشوری، نه نام کدام عالم و فقیری و نه اسم کدام شهریاری را، که با او مصاحب شده باشد، مینویسند. ازین نامه هویداست که سید باید در جوامع و کشورهای مختلف با علماء، فلاسفه و سلاطین ملاقات های بهم رسانیده باشد که از همه آنها ناراض است. البته معلوم نیست که سید با کدام صلاحیت علمی و سیاسی با علماء، فلاسفه، صوفی ها و شاهان کشورهای مختلف دیداری بهمرسانده و بحث های نموده اند. چون ما نمیدانیم که سید، در آوان جوانی، حتی نوزده سالګی، این صلاحیت و شهرت را از کجا بدست آورده بود که با علماء و فضلای ادیان و مذاهب مختلف و فلاسفه بحث های کرده باشد.

ولی مورخین سابق و نویسنده های معاصر افغانستان به چنان ګرمی و اطمینان از دوران کودکی و جوانی سید معلومات میدهند که ګویا شاهدان عینی واقعات زنده ګی و دوران کودکی و جوانی او بوده باشند. حتی تخلص سید را که او برای خود انتخاب نموده اند تغییر میدهند و به عوض افغانی، افغان مینګارند. مرحوم عبدالحی حبیبی در تاریخ مختصر افغانستان، فضل ربی پژواک در کتاب ناسیونالیزم افغان در پهانی تاریخ،  و محمد امین خوګیانی در مقدمه بر  کتاب سید بنام « تتمت البیان فی تاریخ الافغان»  و سایر نویسنده ګان و علاقه مندان سید او را افغان نامیده اند. در تاریخ ادبیات افغانستان اثراحمدعلی کهزاد، علی محمدزهما، علی احمد نعیمی، محمدابراهیم صفا و میرغلام محمدغبار چاپ سال ۱۳۳۰ هجری میخوانیم « سیدجمال الدین افغان بن سید صفدر اسعد آبادی کنری متولد در سال ۱۲۵۴ قمری در کنر و متوفی در سال ۱۳۱۴ قمری در اسلامبول نه تنها بزرګترین مرد سیاسی افغانستان بلکه بزرګترین عالم، فیلسوف، خطیب و نویسنده افغانی در قرن ګذشته و از اشهر مشاهیر مشرق زمین محسوب است. سید از زمان تولد تا سال ۱۲۶۱ قمری در کنر بوده، در سال ۱۲۶۲ به کابل وارد و تا سال ۱۲۷۱ قمری مقیم ماند. و در سال ۱۲۷۲ به هند، عراق، حجاز و سوریاسفر و بتحصیل خود دوام داد ( ګویا قبل ازین مصروف تحصیل در کابل بود. جهانی) و در سال ۱۲۷۴ قمری به افغانستان مراجعت و بکابل مقیم شد. در سال ۱۲۷۹ قمری بمعیت امیر دوست محمدخان به هرات سفر و ازآن به بعد تا سال ۱۲۸۴ بدربار امیرشیرعلی خان و امیر محمدافضل خان و امیر محمداعظم خان باقیماند. و پلان ترقی افغانستان را به اساس تعمیم معارف و پیشبرد زراعت، صناعت، تجارت و اصول دیموکراسی طرح کرد. بالاخره در سال ۱۲۸۵ قمری مایوساً افغانستان را ترک و به سیاحت دنیا برآمد و تا وقت مرګ ممالک افغانستان، فارس، هندوستان، مصر، ترکیه و کشورهای عربی زبان را بسیاست اتحاد  اسلامی و اداره دیموکراسی و قبول نمودن جدید عالم و مقابله با سیاست استعماری غرب آشنا و سوق نموده. سید جمال الدین در سیاست استعماری دول بزرګ غربی مکرراً مداخله ورزید و در تمام محافل سیاسی اروپا شهرت عظیم سیاسی و حتی علمی حاصل کرد. نعش سید جمال الدین بعد از نیم قرن یعنی ۴۷ سال بعد در افغانستان آورده شد و در کابل با تجلیل بسیاری  در سال ۱۹۴۴ بروز شنبه دفن شد.

آثار سید جمال الدین قرار ذیل است:

تتمة البیان فی التاریخ الافغان البیان فی الانګلیز والافغان( معلوم نیست که این لاحقه آخر از کجا آمده چون نام کتاب تتمة البیان فی تاریخ الافغان است. جهانی) رد علی الدهریین ( الّرد علی الدهریین جهانی)، مقالات جمالیه، مقالات عروةالوثقی و مقالات بسیاری در مطبوعات فرانسه و مصر و غیره.

سید جمال الدین چون مشغولیت دایمی در سیاست مشرق زمین و تنویر افکار داشت و همدرین موضوع خطابه ها ایراد و مقالات در مطبوعات مینوشت لهذا کمتر به تاءلیف و تدوین کتب وقت مییافت ورنه او که عالمی جید و نویسنده زبردست مخصوصاً در ادب عرب بود میتوانست مولفات مهمی بوجود آورد» ص ص ۳۹۰-۳۹۱

اینکه نویسنده ګان تاریخ ادبیات افغانستان مینویسند که سید بسال ۱۲۷۲ قمری یعنی ۱۸۵۴ میلادی آغاز به سیاحت و تحصیل نمود( که سید به مسله تحصیل اشاره ای ندارد جهاني) و بسال ۱۲۷۴قمری، که مطابق ۱۸۵۷ میلادی میشود، به افغانستان مراجعت نمود و در کابل مقیم شد، با تحریر خود سید جمال الدین افغانی مطابقت ندارد؛ چه سید مینویسند که از نوزده سالګی به سیاحت آغاز نمود و پنج سال از کشورهای مختلف و طبقات مختلف مردم دیدن نمود. به این صورت باید سید بسال ۱۲۷۷ قمری مطابق ۱۸۶۰ میلادی سیاحت های خودرا ختم نموده باشد. البته اولین نامه ایکه ما از سید دریافت داشته ایم همان نامه مذکور است که، تحت عنوان تشتت افکار، بسال ۱۸۶۶ در هرات نګاشته اند. سید نمی نویسد که سیاحت های خود را از کجا آغاز و در کجا ختم نمود و بعد از ختم نمودن سیاحت های اول خود تا سال ۱۸۶۶، که ما اورا در هرات می یابیم، کجا بوده است.

اینکه مینویسند که سید بسال ۱۲۷۹ مطابق ۱۸۶۲ میلادی بمعیت امیردوست محمدخان به هرات سفر نمود چندان صحیح بنظر نمی آید. چون از کتاب تتمت البیان معلوم میګردد که سید در این سفر با دوست محمدخان نبوده است. اګر میبود هرګز در کتاب خود، در باره جنګ هرات، نمی نوشت که امیر دوست محمدخان بیرون از قلعه هرات، که در محاصره او قرار داشت، وفات نمود و عساکر او بعداً بر شهر هجوم آورده و آنرا فتح نمود. ولی واقعیت امر، به اتفاق همه تواریخ، اینست که  امیر بعد از فتح نمودن هرات و چراغان شدن کابل، به افتخار این فتح، ۱۳ روز دیګر، در هرات ، زنده بود و تب شدیدی عارض حالش شد و درګذشت.

اینکه مینویسند که سید تا سال ۱۲۸۴ که بدربار امیرشیرعلی خان، امیرمحمدافضل خان و امیر محمداعظم خان بوده و بعداً بسال ۱۲۸۵ مأیوسانه کابل را ترک ګفته است با واقعیت تاریخی تطابق ندارد. اولاً اګر سید بدربار امیرشیرعلی خان و بعداً بدربار پدر و کاکای امیرعبدالرحمن خان میبود؛ امیر حتماً در کتاب تاج التواریخ به سید و رول او اشاره ای میکرد نه اینکه ، شخصی به این سطح مهم را، بصورت کلی فروګذاشت مینمود. و یا در سراج التواریخ به این موضوع اشاره میشد. و دوم اینکه از نامه ایکه سید بسال ۱۸۶۸ در کابل نګاشته بصراحت معلوم میګردد که سید نه تنها شخص معتبری بدربار امیرمحمداعظم خان نبوده بلکه روزګار بدی داشته است و خود را در کابل پا در زنجیر فکر میکند:

           هوالعالم بالسراءر

« معلوم خُلان بهتر از جان بوده باشد، که طایفه انګریزیه اُروسم میخواند، و فرقهء اسلامیه مجوسم میدانند. سنی رافضی و شیعه ناصبی. بعضی از اخیار چهاریار به وهابی ام ګمان کرده اند و برخی از ابرار امامیه بابی ام پنداشته اند. الهیان دهری و متقیان فاسق از تقوا بری، عالمان جاهل نادان و موءمنان فاجر بی ایمان انګاشته اند. نه کافرم بخود می خواند و نه مسلمم ازخود می داند. از مسجد مطرود و از دیر مردود! حیران شده ام که به کدام آویزم. و با کدام به مجادله برخیزم؟ از رد یکی اثبات دیګر لازم و از اثبات احدی اعتقاد اخیار بر ضد آن جازم. نه راه فرار که از دست این طایفه ګریزم و نه جای قرار که با آن فرقه ستیزم! در شهر کابل در بالاحصار دست بسته و پای شکسته نشسته تا از پرده غیب چه برآید؟ و از ګردش فلک دون پرور چه زاید.

فی یوم جمعه فی ۱۳ شهر رجب سنه ۱۲۸۵.» ګزیده آثار سید جمال الدین ص ص ۲-۳

نامه بعدی سید جمال الدین افغانی، که چندی بعد نګاشته اند، و مطلب او معرفی اهالی افغانستان است، دلچسپ تر از نامه قبلی است. چه سید درین نامه، برای محکوم نمودن و لعنت نمودن اهالی افغانستان، حتی مبادرت به ساختن آیات نموده اند. تاریخ   مکان تحریر نمودن این نامه معلوم نیست و معلوم میګردد که سید بعد از حرکت از افغانستان آنرا به رشته تحریر کشیده باشند.

                 هوالله تعالی

              مجملی از حال اهل افغانستان

« چنانچه معلوم و مبین براین نامه نګار ګردید این است که مثل مدعیان ولایت در مملکت افاغنه مثل احبار و راهبان یهود میباشد که تابعین آنان آنها را « ارباب من دو ن الله» ( خدایان بغیر الله جهانی) می دانند و در جمیع حوایج خود برآنها رجوع کنند و مسءلت می نمایند. جمیع متصرفات ملک خودرا ازان جماعت می دانند حتی موت و حیات و سلطنت و مسکنت و عزت و ذلت بلکه خود آن مدعیان ولایت نیزخود را « ارباب من دون الله» ګمان کرده اند و به زعم فاسد و ظن کاسد خود ګاهی اعطاء ملک به احدی می کنند و ګاهی نزع ملک از دیګری می نمایند« والذین یتخذون انفسهم ارباباً من دون الله اولاءک هم الخاسرون !» (۱) و مثل جاهلان آن مملکت که دعوی علم مینمایند و طالبان دنیای بلاد که خودرا طالب علم ګمان کرده اند مثل خمر و میسر (شراب و قمار جهانی) است. اګرچه منفعتی قلیل بر آنها مترتب میشود چون تعلیم مسایل ضروریه «صلوة و صوم و لکن اثمها اکبر من نفعهما»  بجهت آنکه تصرفات بسیار و تبدلات بیشمار من اعد نفسهم در احکام الله می نمایند و به مشتهای نفس خود احکام های کثیر احداث می کنند و بر کسی که بخلاف مرضای آن جماعت سخنی ګوید حکم کفر جاری می سازند« و من لم یحکم بما انزل الله و حکم بِهِ اولاءک هم الظالمون» (۲) و مثل سرداران و سرکردګان و منصبداران آن اراضی مثل خشب مسند و اصنام قریش است« لا یقدرون علی شی لا یحبون و لا یموتون» (۳) عقل کاملی ندارند که در معضلات امور تدبیری کنند و نه شجاعت و تهوردارند که در معارک شمشیری بکار برند. چون صوفیان ابن الوقت را ملاحظه کرده هر طرف که صاحب قوه دیدند اسپ خود را تاخته به تعجیل تمام بدان جانب می روند. نه کف بذلی دارند که به مسکینی درهمی بدهند و نه لسان خیری که در حق غریبی کلمه خیر بګویند. در تکبر چون فرعون و هامان و در فتنه انګیزی شیطان « والذین یفسدون فی الارض و یستکبرون علی الناس اولاءک هم الذین یلعنهم الله و یلعنهم لاعنون» (۴)

ترجمه: (آنها کسانی هستند که در روی زمین باعث فساد میشوند و در مقابل مردم از تکبر و غرور کار میګیرند آنها کسانی هستند که الله به لعنت خود بر آنها لعنت میفرستند. جهانی)

آه از دل پرخون! آه از بخت واژګون! آه از دست مردم دون! نه علاج دل توانم نه علاج بخت وارون! نه علاج خویش توانم نه علاج مردم دون. چه کنم و راز دل با که بګویم و راه نجات خود را از که بجویم؟

مرګ کو تا زین بلا برهاندم؟ مرګ من شد بزم و ترکستان من. چه کنم از دست دل؟

از تقاضاهای دل پشتم شکست ××××    برسرم جانا بیا میمال دست

چه چاره با خداوند دل؟

ای ز تو ویران دکان ومنزلم ××××   چون ننالم چون بیفشاری دلم

الغریب فی البُلدان و الطرید عن الاوطان( بیګانه در شهرها و طرد شده از وطن ها جهاني)  جمال الدین الحسینی الاستانبولی

زاهد ظاهر پرست از حال ما آګاه نیست ×××هر چه ګوید در حق من جای هیچ اکراه نیست» ګزیده آثار سید جمال الدین ص ص ۳-۵

این نامه، اګرچه از لحاظ متن، چندان واقعیتی هم ندارد؛ اهالی افغانستان شاید، در طول حیات خود، از هیچ کسی چنین دشنام و توهین نشنیده باشند. سید آنها را بزدل، خسیس، شیطان، فرعون و هامان، جاهل، ابن الوقت و دون یعنی پست خطاب نموده اند و بالاخره برای لعنت فرستادن به آنها آیتی از خود ساخته اند و، بحیث یک عالم مسلمان، برای اثبات مدعای خود، سایر آیات را هم جعل نموده و یا دستکاری کرده اند. شاید کسی بګوید که سید در جاهای دیګر از غیرت و شجاعت و مبارزات دلیرانه افغانها بر ضد استعمارګران انګلیس توصیف نموده اند. باشد؛ ولی این بدان معنی نیست که کسی یک قوم و یا باشنده ګان یک کشور را حق دشنام دادن هم داشته باشد.

۱: آیتی بدین عبارت در قرآن شریف موجود نیست. سید مشابه  به عبارات قرآن شریف آیتی دیګری را ساخته اند. این آیة ۳۱ در سورة توبة چنین آمده:

اتخذوا احبارهم و رُهبنهم أرباباً مِن دون الله والمسیح ابن مریم و ما اُمروا الّا لیعبدوا اِلهَ الّالله هو سبحنه عما یشرکون.

ترجمه: آنها علماء و رهبران مذهبی و عیسی پسر مریم را، بغیر الله، خدایان خود ساختند. و به آنها چنین امر نشده بود بلکه باید بغیر الله هیچ معبودی را نمی پرستیدند. بدون الله هیچ خدایی موجود نیست. او ذات اعلی است آنها با او هرچه شریک بسازند.

۲: آیة ۴۵ سورة ماءده است که سید در مابین آیة کلمه ( وحکم بِهِ) را بغیرحق اضافه نموده اند.

۳: آیة ۲۶۴ سورة بقره است. سید این آیة را از خود ساخته اند اصل آیة چنین است.

… لا یقدرون علی شیءٍ ممّا کسبوا والله لا یهدی القوم الکافرین.

ترجمه: آنها قادر به نګهداشتن چیزهای که بدست اورده اند نیستند. الله قوم کفار را هدایت نمیدهند.

۴: آیة ۴۸ سورة النمل است. سید این آیة را صرف برای لعنت فرستادن الله به اهالی افغانستان از خود ساخته اند. تنها دوکلمه اول یعنی یُفسدون فی الارض در آیة مبارکه موجود است و باقی ساخته سید است.

« و کان فی المدینة تسعةُ رهطٍ یُفسدون فی الارض و لا یُصلحون»

ترجمه: در آن شهر به تعداد ۹ تن کلان شونده ګان خاندان های مختلف بودند. آنها در زمین باعث فساد میشدند و مسایل را به صلح حل نمی نمودند.

البته سید در این آیة، از خود ساخته، فقط میخواست لعنت را به اهالی افغانستان بفرستند.

نوت: چون بنده هم در قرآن کریم و هم در لسان عربی کم سوادی هستم که فقط یک درجه از بیسواد مطلق بلندتر قرار دارم. اګر اشتباهی، در زمینه، از من سرزده باشد به لطف خود برمن بخشیده و قبل از آنکه طعنه ام بدهید متن بنده را اصلاح فرموده و رهنمایی ام کنید.

             باقی دارد

2 COMMENTS

  1. جناب جهانی صاحب
    این بار دوم تان است که در باره سید جمال الدین افغان تاریخ را زیر و رو کرده تا دستاویزی بیابید و
    علامه مطرح و متفق علیه را بعد از قرون از جایګاهش بکاهید و او را شخصیت افسانوی معرفی کنید
    ایا این ناشی از چه انګیزه ای بوده و چرا؟ در حالیکه در اظهارات تان همیشه بخل ، حسد و ابحاث لاینفع را نکوهش کرده ودر اخیر هم نامه های سر ګشاده به حکام فعلی نهایت بجا و از جهاد قلمی تان بوده ولی اکثر دوستان نمی داڼند که ، ایا همچو تجسس کدام دلیل علمی یا شرعی دارد ؟
    می خواهم صمیمانه بدانم که چه انګیزه این بحث را دنبال می کند تا قضیه روشن شود، و امید که
    از سوال و استیضاح لازم علمی و ادبی ،خسته نباشید۰

  2. سلامونه۔
    ګران جهاني ساب ته په درنښت۔
    لکه پورته چ افغانپل ! تبصره کړې۔دا کوم مجبوريت دې دی چې وخت په اظهر من الشمس سید جمال الدين افغان یا افغاني بن سید صفدر کنړي اسعد آبادي ۔دشرق نابغه او د افغانانو مبارز او زړور سياستمدار چې هر مملکت لکه فارس۔عربي نړۍ خاصتن مصر او سوريه۔ عثماني ترکیه ۔هندوستان ۔او حتی فرانس او انګليس ېې خپل ګڼي ۔ په تېره فارسيان یا اوسني ايرانيان ۔ځکه ډېري اثار ې په فاړسي کښې ليکلي او بيا العربيه کې۔
    البته په خوژه پښتو کې ېې هم شعرونه ا ونثر نمونې سته ۔وګورئ پښتو وېکيپډيا او د ظاهر داوود د وخت چاپ چاپشوي کتابونه لکه امثال او حکم۔۔ څلوېشت حلال او حرامونه ۔۔۔ ( ما پخوا دا کتابونه کابل او پېښور کې لوستي ول متاسفانه اوس رانه ورک او اوهېر دي ۔زړور ساپی) ۔نو فکر کوم همغه ط ط ته مو ليکونو ته او ښایسته شعرونو او ادبي دېکلمو ته دوام ورکړئ۔ بښنه غواړم ۔زه هم اوس نوی متقاعد سوی یم۔ خو فکر کوم تاسو لکه ناشناس ص۔ف۔ سياسنګيانو او چوچای سقو تبر ته لاستی مه ورکوئ او دخپلې شجرې رريښې مه وهئ! درنښت او با احترام متقابل۔ الفاتحه۔ الحمد لله۔

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب