شنبه, نوومبر 23, 2024
Home+کیش شخصیت در تاریخ نګاری و تحلیل نګاری

کیش شخصیت در تاریخ نګاری و تحلیل نګاری

   قسمت یازدهم و اخیر

امان الله خان و قوانین او:

امان الله خان، برخلاف اسلاف خود، که اصلاحات را به بسیار تأنی و آهستګی میآوردند، طرفدار اصلاحات هرچه زود تر و در هر ساحه اجتماع بود. او میخواست که، در زندګی خود، افغانستان را مرفه و از هر طرف بصورتی ببیند که با دنیای پیشرفته همسری کرده بتواند. او شاید نمیدانست که با پیشرفت جهان غرب، که محصول چندین صدساله آنهاست،  حتی با ممالک همجوار خود، با وسایل ناچیزی ، که از هیچ جهت با جهان خارج قابل مقایسه نبود، همسری کردن غیرممکن بود. امان الله خان، با تمام احساسات وطن خواهی که داشت، میخواست که از صنعت ګرفته، تا تعمیر و ساختن راه ها، تعلیم و تربیت، کلتور و لباس، در همه ساحات، به سرعت ممکنه چنان تغییراتی را شاهد باشد که در تاریخ افغانستان سابقه نداشته باشد. او فکر میکرد که ترقی باید دلخواه همه باشد. چراکسی با ریفورم و اصلاحات او مخالفت کند؟ چرا او نتواند که در پروګرام سریع اصلاحات خود پیروزمندانه به پیش حرکت کند؟ او میخواست مانند عمرفاروق و هارون الرشید قهرمان داستان های فوکلوریک و مردمی شود و بعضاً لباس شبان پوشیده در کوچه های کابل به شبګردی میپرداخت و ګاهی هم با لباس عادی ملکی با مردم دست میداد و احوال پرسی مینمود. او همه خوبی هاییکه با یک پادشاه لازم است دارا بود ولی عاری ازوسایلی بود که برای پیشرفت و اصلاحات کشور لازم بود.

امان الله خان، به مثابه یک شهزاده، در ناز و تنعم قصر شاهی پرورش دیده بود. او برخلاف  پدرکلان خود عبدالرحمن خان، که کشورخودرا کوچه به کوچه و قوم به قوم میشناخت، با مملکت و مردم خود، با ذهنیت آنها، با ضروریات آنها، با حساسیت های آنها، از قدرت علمای مذهبی، از قوه و نفوذ خانان و رؤسای قومی، از اختلافات و همچنین از اتحادیه های اقوام مختلف اطلاع داشت، بیخبر بود. از سفر های داخلی او در افغانستان چندان اطلاعی در دست نیست؛ و شاید به استثنای سفرهای جلال آباد، با پدر خود امیر حبیب الله خان، سفر های دیګری را انجام نداده باشد. از نظامنامه های او معلوم میشود که با ذهنیت مردم و ترکیب جامعه خود اندکترین شاختی نداشت. و بعضی ازهمین نظامنامه های او باعکس العمل شدید مردم مواجه شدند و باعث سقوط او ګردید.

امان الله خان برای تعمیل اصلاحات و پیشرفت سریع کشور خود به بنیه ای قوی مالی، به فوج منظم و قوی، به مشاورین هوشیار و وفادار و حمایه عام و تام مردم ضرورت داشت. بنیه مالی او به اندازه ای ضعیف بود که برای هیچګونه اصلاحات و نو اوری کافی نبود. تنها پروژه ساختن قصر دارالامان تقریباً یک ثلث تمام عایدات سالانه مملکت را میخورد. در حالیکه عاید سالانه افغانستان به صد میلیون افغانی میرسید  از آنجمله ۳۰ میلیون افغانی تنها خرج قصر دارالامان میشد. نوید، واکنش های مذهبی ص ۱۰۲

قصور پغمان و قصر زمستانی لغمان را اګر به حساب بیاوریم شاید برای معارف، فوج، ساختن و ترمیم شاهراه ها، معاشات مامورین و… چیزی باقی نمی ماند. فوج را، که برای عملی نمودن پروګرام اصلاحات خود، به وجود آن بیشتر از همه ضرورت داشت، به اندازه ای ضعیف ساخته بود که از عهده هیچ جنګ داخلی برآمده نتوانست. فوج خصوصاً در سرکوب نمودن شورش خوست، سال ۱۹۲۴، که تقریباً ۱۱ ماه را در برګرفت، ضعف و ناتوانی خودرا به اثبات رساند. اګر کمک قبایل مخالف قوم شورشی منګل یعنی  شینوار، مومند، جاجی و غیره و از طرف دیګر کمک قوای هوایی اتحاد شوروی  نمی بود، شاید شورشیان در مدت کمی کابل را متصرف میشدند. قوای حکومتی در جنګ خوست پیروز شدند مګر در اثر بمباران طیاره های جنګی ۳۵۰۰ خانه روستانشینان ویران شدند. ۱۵۲۵ تن از یاغی ها کشته شدند، به تعداد ۴۰ هزار خانواده شورشی ها به هندوستان پناهنده شدند. منابع شوروی راپور میدهد که تنها در پایتخت به تعداد ۱۰۰ تن اعدام شدند و در جریان شورش خوست  ۵ میلیون سترلینګ پوند، که معادل به عاید دوساله افغانستان میشد مصرف شد. تیخانوف، نبردافغانی ستالین ص ص ۱۷۶-۱۷۷

سرکوب شدن شورش خوست به هیچ وجه معنای آنرا نداشت که دشمنی قوم منګل با دولت امان الله خان ختم شده پنداشته میشد. بالعکس مردم خوست به دشمن خونی حکومت تبدیل شده بودند. بالاخره همین ضعف قوه نظامی بود که باعث سقوط رژیم امانی ګردید و به مقابل هیچ شورش قبایلی و قومی مقاومت کرده نتوانست. 

امان الله خان باید درمدت  ده سال پادشاهی خود مشاورین لایق و وفادار را دور خود جمع مینمود و به کمک آنها اصلاحات خودرا به ثمر میرساند ولی او در عوض از مشاورینی مانند محمودطرزی، که مربی و خسر او بود، خودرا محروم ساخت. بالاخره با پیشنهاد نمودن نظامنامه های که به هیچ صورت با کلتور و عنعنات مردم برابر نبودند حمایه مُلاها، و به تعقیب آنها حمایه عموم مردم را از دست داد. به ګفته تیتلر: « … ګفته میتوانیم که او در انتخاب مشاورین خوب و نفوذ در مسایل دولتی شخص ضعیف بود. مثلاً مسایل حکومتی  به دست مشاورین شریر و بدخواه مانند غلام نبی خان چرخی سپرد در حالیکه خاندان مشهور مصاحبان را یا تبعید و یا ازخود دورنمود. او در این قسم اجرآت به مقتضای عقل و یا ضروریات کشور خود عمل نمی نمود بلکه  تصامیم عجولانه میګرفت که از بی علمی و بی معلوماتی او سرچشمه میګرفت، که علت آغاز پروژه های شد که نه به حال کشورش مناسب بود و نه طاقت وتوان تعقیب نمودن آن را خودش یا مستخدمین او داشتند. در پهلوی این ضعف، او یک آدم مغرور بود که به مشوره هیچ کسی عمل نمی نمود. Tytler, P 201 

امان الله خان، به حیث یک شخص وطن خواه، آدم پرکاری بود. به اصطلاح از بام تا شام کار میکرد. یک روز در هفته رخصتی میکرد و در طول روز یکی دوساعت تفریح و اسپ دوانی یا تینیس بازی مینمود. با همچو احساسات وطن خواهی و پرکاری باید به پیش میرفت و نباید روی ناکامی را میدید. ولی او مانند اکثر دیکتاتوران جهان میخواست که همه افتخارات به نام او ختم شود. او باید بانی همه اصلاحات میبود، بایست که طراح و توشیح کننده همه قوانین محسوب میشد،از همه کارنامه های او باید ستایشی بعمل میآمد. او میخواست با شبګردی های خود هارون الرشید هزار و یک شب شود. او قصه های جانبازی های ترک های جوان را شنیده بود و میخواست که کشور خودرا به سرعت  مصطفی کمال اتاترک تغییر دهد. ولی متأسفانه شاید نمیدانست که ترکیه عثمانی تقریباً چهارصد سال یکی از وسیع ترین امپراطوری جهان بود، که از شرق میانه تا ربع اروپا در زیر سیطره اوبود. اتاترک یک جنرالی بود که در جنګهای میهنی، به مقابل قوای متحدین رزمیده بود. فوج اورا مانند برداربزرګ و پدر خود دوست میداشت. اورا پدر ترک ها میګفتند و هر چه میخواست مردم ازآن به خوشی استقبال مینمودند. مګر امان الله خان اتاترک نبود. مردم به مقابل نظامنامه های او، خصوصاً نظامنامه ازدواج، نه تنها مخالفت شدید نشان داد بلکه دست به شورش های مسلحانه زدند. 

امان الله خان بعد از سرکوب شدن شورش خوست و اعدام نمودن ۱۰۰ تن از شورشی ها( بدون محاکمه) و تبعید صدها تن به نقاط مختلف کشور ثابت ساخت که خون پدرکلان خود عبدالرحمن خان در رګ های وجود او جاریست. امان الله خان شاید میخواست که خودرا یک شاه منور و طرفدار مشروطیت معرفی نماید؛ ازینرو در ماه حمل سال ۱۳۰۲ ، در نشست لویه جرګه، قانون اساسی، یا نظامنامهء اساسی دولت علیه افغانستان، را تصویب نمود. درماده ششم و هفتم این قانون میخوانیم:

۶ ــ « امور مملکت بذریعه وزرای دولت ( که به اردهء سنیه انتخاب و تعین میشوند) اداره میشود، و هر کدام وزراء مسوول امور متعلقه شان شناخته میشوند. ازین سبب ذات همایونی غیر مسوول میباشد.

۷ ـــ در خطبه ها ذکر نام پادشاهی و ضرب سکه بنام پادشاه و تعین رتب مناصب مطابق قوانین مخصوصه و اعطای نشان و انتخاب و تعین صدراعظم و دیګر هیأت وزراء و عزل و تبدیل شان و تصدیق نظامات عمومیه و اعلان مرعیّت شان و محافظه و اجرای احکام شرعیه و نظامیه و قوماندانی عموم قوای عسکری افغانستان و اعلان حرب و عقد مصالحه و علی العموم معاهدات و عفو و تخفیف مجازات قانونیه عموماً یا خصوصاً از حقوق جلیلهء پادشاهی شمرده میشوند»

امان الله خان، در مورد تعین نمودن صدراعظم، تا سقوط خود، که از تصویب قانون اساسی ۷ سال را دربرګرفت، به وعده خود وفاء نکرد. در سال اخیر سلطنت خود ۱۹۲۸ از ۲۹ اګست تا ۲ سپتمبر لویه جرګه را در پغمان دایر نمود. در جریان لویه جرګه میخواست که صدراعظم را معرفی بدارد. ولی چون شاید فکر میکرد که صدراعظم بیجهت قدرت مطلقه اورا کنترول میکند وعده را به امروز و فردا معطل میساخت. او میخواست که شیراحمدخان، رییس لویه جرګه را به حیث صدارعظم تعین نماید( شاید ضعیف ترین شخصیت در کابینه و اطراف شاه بود) مګر چون بعضی از وزراء با تعین شدن او به حیث صدراعظم مخالفت ورزیدند شاه مجبور شد که این اقدام را به وقت بعدی موکول نماید. ستوارت مینویسد: « امان الله شخصاً بطور پنهانی با اعضای کابینه میدیدند و آنها را تشویق مینمودند که از قبولی شیراحمد خان به حیث صدراعظم اباء ورزند. این بازی فریبکارانه، نیکخواهان شاه را، که این فریبکاری متوجه آنها بود، از شاه ماءیوس ګردانیدند.امان الله میخواست به این طریق نشان بدهد که برای راضی نګاهداشتن آنها به هر کاری حاضر است مګر در حقیقت میخواست که طبق دلخواه خود سلطنت کند…» Stewart, P 400

شش ماه بعد از تصویب اولین قانون اساسی، که مژده قانونیت و تعین صدارعظم را میداد، وزارت معارف بنام « ظهورالامان» یک رساله ای را، در ۱۲۸ صفحه، در ماه میزان سال ۱۳۰۲به نشر سپرد که اساساً بنام یک رساله اخلاقی نشر شده بود ولی چون بتصویب وزارت جلیله معارف رسیده بود و در یک مطبعه دولتی به چاپ سپرده شده بود معلوم میګردد که منعکس کننده نظر و اراده امان الله خان بوده است. در این رساله نه تنها شاه، به حکم قرآن شریف و شریعت محمدی واجب الاحترام خوانده شده بلکه مخالفت باهمه مامورین ووالیان او هم مردود قلمداد شده است. جای تعجب است که هیچیک از مورخین ما به این رساله، که معرف استبداد وقت است، هیچ اشاره ای ننموده است و یا حد اقل من نخوانده ام.

             ( بیان حقوق شاه )

« بدانکه چون درجه عظمای پادشاهی خلافت نبوت است. چراکه نبی واضع شریعت است و پادشاه اسلام حامی و حافظ آن. چنانچه در این معنی ګفته اند: الملکُ و النبوّه تواَمانِ ( نزد خرد شاهی و پیغمبری × چون دو نګین اند و یک انګشتری)

و تعمیر معمورهء مملکت وابسته به تسخیر و تنظیم همت عالی پادشاه اسلام است. تاخاص و عام و کافهء انام در ظل حمایت او از آسیب سموم نیران و حوادث آسوده خاطر زیست و معیشت نمایند. لهذا الله تعالی فرموده: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و واولی الامر منکم. یعنی فرمان برید در اوامر و نواهی خدای تعالی را و فرمان برید رسول اورا در حال حیات و سنتش را اقامت نمایید بعد از وفات و فرمان برید پادشاهان دین را که نایبان حضرت سیدالمرسلین اند.( جای تعجب است که در ترجمه آیة مبارکه اضافات نموده اند) 

پس الله تعالی در این آیة شریف اطاعات پادشاه را با طاعت خود و رسول خود مقترن ساخته است؛ ازین سخن اطاعت پادشاه را مقایسه و موازنه کرده میتوانیم که چه مقدار است. لهذا بعضی از حقوق اورا بطریق اجمال بیان مینماییم تا عامهء مردمان ازآن بی بهره نمانند؛ حقوق او به بقرار ذیل است:

۱ ــــ وجوب اطاعت اوست.

۲ ــــ در وقت حاجت معاونت اوست.

۳ ــــ در دل محبت اوست.

۴ ــــ بزبان ثنا و مدحت اوست.

۵ـــ بارکان امتثال اوامر و نواهی اوست.

۶ ـــ ظاهراً وباطناً تعظیم و تبجیل اوست.

۷ ــــ در وقت ضرورت قرض دادن است اورا.

۸ ـــ در صورت عدالت، به وجه صدق نه نفاق لزوم مدحت اوست.

۹ ـــ در صورت ظلم صبر بر مکارهء اوست.

۱۰ ـــ قولاً و فعلاً همراه او نیکی کردن است.

۱۱ ـــ لزوم اطاعت است والی اورا.

۱۲ ـــ هر ګروه را از رعیت بکار محولهء منسوبهء خود باخلاص و صداقت مشغول شدن است.

۱۳ ـــ کسیکه از ماتحت حکومت و مملکت او سعی بفساد و شقاق کند آنرا بقرار تفصیل آتی دفع کردن است.»

( امان الله خان وجوب اطاعت خودرا مقترن( نزدیک) به خدا ورسول میداند. نه تنها از مردم خواستار ستایش عدالت خود ګردیده بلکه از آنها خواسته است که در صورت بی عدالتی ها و کارهای مکروه او از صبر و حوصله کار بګیرد. نه تنها مردم را به اطاعت مطلق از خود میخوانند بلکه اطاعت والی های خود را هم واجب میداند. نه تنها اطاعت از اوامر خود بلکه تعظیم و تبجیل ظاهری و باطنی را واجب ګردانیده است.)

             بیان وجوب اطاعت پادشاه

« آیة شریفیکه در خصوص وجوب اطاعت او با ترجمه اش مذکور ګردید دیګر آیات درین باب بسیاراند ( این یګانه ایة ایست که در باب اطاعت اولی الامرنازل شده است. جهانی) لیکن این مختصر ګنجایش تفصیل آنهارا ندارد.

والحاصل اطاعت پادشاه در اموریکه خلاف شریعت نباشد برعامهء رعایا واجب است. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: اَسمعوا و اطیعوا و لوِاستعمل علیکم عبدٌ حبشیٌ. یعنی بشنوید و فرمان برید حکم امیر خودرا اګرچه مقرر شده باشد برشما غلام سیاه حبشی. اګرچه امارت غلام جایز نیست لیکن در این حدیث شریف مبالغه است. در قبول نمودن و اطاعت کردن حکم پادشاه اسلام را.

در کتاب ردالمختار فرموده: وجبت طاعتة الامام عادلاً کان او جابراً. یعنی فرمان بری پادشاه واجب است عادل باشد یا ظالم.

            ( در بیان معاونت با پادشاه) 

 الله تعالی فرموده: واِنِ استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر. یعنی اګر مومنان طلب نصرت کنند از شما در کاردین که در مقابله کفار یاری بخواهند پس برشما یاری کردن ایشان واجب است.

و در آخر ایت فرموده: اِلّا تفعلوهُ تکُن فتنة فی الارض و فسادٌ کبیر. یعنی اګر فرموده مرا نکنید و معاونت ننمایید و با هم دوستی و پیوند و اتفاق و نصرة نداشته باشید در زمین فتنه و فساد بزرګ و بسیار میباشد. اهل کفر غلبه میکنند و کاردین بضعف و اندراس میرسد.»

( این دو آیة مبارکه، که در سورة انفال ۸ آمده و شماره ۷۲  و ۷۳ میباشد، اصلاً با پادشاه و معاونت او و یا اطاعت از اوامر و ګفته های او تعلق ندارد. این دو آیة در باره کسانی که مهاجرت نموده نازل شده است و به کسانیکه مهاجرت ننموده توصیه میکند که به برادران مسلمان خود کمک نمایند. ترجمه اصلی آیات مبارکه را از تفسیر امام یوسف علی میآوریم: ایة مبارکه اول به اشاره به مهاجرینی که در راه خدا هجرت نموده و به جان و مال جهاد نموده آغاز مییابد. و بعداً میفرماید که اګر انها از شما در کار دین طلب کمک نمایند بر شماست که با آنها کمک نمایید البته نه در مقابل قوتیکه شما با آنها میثاق دوستی بسته اید، الله تعالی هر عمل شما را میبیند. 

و آیة مبارکه دوم میفرماید: کفار از یکی دیګر حمایه میکنند وګر شما هم چنین ننمایید و یکی دیګر را حمایه نکنید روی زمین استبداد و فساد بزرګ خواهد ګرفت.

چنانکه میبینیم، این دو آیة فوق الذکر به حقوق پادشاه و معاونت پادشاه و اطاعت از اوامر او هیچ ارتباط ندارد و نویسنده، که حتماً عالم دین بوده است، ترجمه آیات مبارک را، برای تملق نمودن و استرضای خاطرامان الله خان، تحریف نموده است. جهانی )

« و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده: السلطان ظل االه فی الارض یأوی الیه کلُّ مظلومٍ. یعنی بادشاه اسلام در زمین سایه خداست که هر مظلوم و ستم دیده سوی او پناه میآورد و در سایه و حمایتش از آفتاب ظلم و عدوان و کفر و طغیان به اسوده حالی مسلّم میماند. لهذا بر جمیع رعیت رعایت احکام و رسوم او لازم است و در وقت حاجت استعانت نماید در نصرة و معاونت او جان و مال خودرا فدا باید بکنند و سعی و کوشش خودرا بوجه اتم مبذول دارند. ظهورالامان ص ص ۲۷-۳۲

            در بیان صبر و مکاره پادشاه

« رسول الله صلی اله علیه و سلم فرموده: من رأی من امیرهِ شیاً یُکرهُ فلیُصبِر فانه لیس احدٌ یُفارقُ الجماعة شِبراً فیموت الّامات میتةً جاهلیةً.

یعنی کسیکه ببیند از امیر خود چیزیرا که مکروه پندارد صبرکند زیرا هیچ یکی نیست که مقدار یک بدست از جماعت مسلمانان جداشود و در ینحال بمیرد مګر مرده بمرګ جاهلیت.

یعنی بدیدن مکروه اقدام به بغی و سرکشی نکند که  بعد از بیعت و اتفاق بر پادشاه اسلام نفاق و جدایی و اختلاف برپاکند چراکه این کس بنوع مردن جاهلیت می میرد بلکه صبر نماید و رضاء بر تقاضای الهی دهد.» ( این در حقیقت همان حقوق خداییDivine Rights  قرون وسطی اروپا ست که پادشاهان برای خود یا مفکرین متملق به آنها تخصیص داده بودند.)

       بیان لزوم اطاعت والی پادشاه

« رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده اِن اُمِّر علیکم عبدٌ مُجدعٌ یقود کم بکتاب الله فاسمعوا له و اطیعوا. یعنی اګر از جانب پادشاه برشما غلام ګوش و بینی بریده امیر ووالی مقرر شود که شما را بطرف قرآن میخواند و بحکم شرع انور امر مینماید پس بشنوید و قبول کنید حکم او را و فرمان برداری نمایید امر اورا یعنی، به رضا و رغبت، همان غلام حقیر و ذلیل را اطاعت نمایید و حکم اورا قبول کنید و سرکشی نکنید تا موجب خسران و طغیان نشوید.» همان کتاب ص ص ۳۴-۳۵

امان الله خان ده سال تمام، به حیث یک پادشاه مطلق العنان، سلطنت نمود؛ و در بازګشت از سفر طولانی اروپا در پهلوی اصلاحات جدیدی، که اعلان آن، باعث سقوط او ګردید برعلاوه  سلطنت و پادشاهی بفکر رهبری سیاسی افتاده بود. او شاید، در ممالک اروپا، از حکومت احزاب و احزاب مخالف حکومت ها و فعالیت احزاب شنیده بود؛ از همین رو بفکر تشکیل حکومت یک حزبی افتاده بود. چون زمانیکه یک شاه، با پروګرام اصلاحات جدید خود، حزبی را تحت رهبری خود اساس ګذارد هیچ کسی زهره مخالفت و یا همسری با آنرا نخواهد داشت. او طرح برنامه ای یک حزبی را ریخت که رییس آن شخص امان الله خان بود. باز هم جای تعجب است که هیچ یک از مورخین ما به این حزب، که البته، بخاطر تحولات اخیر و شورش های متواتر، فعال نشد اشاره یی نه نموده است. امان الله خان میخواست بنام« فرقه استقلال و تجدد» حزبی را بسازد. برای آن یک مرامنامه مختصر در ۱۱ ماده ترتیب کرد و به تعداد بسیار زیاد ۲۰۰۰ نسخه به چاپ رساند. این مرامنامه به تاریخ ۲۰ سنبله سال ۱۳۰۷  ( ۱۹۲۸) در مطبعه شرکت رفیق به چاپ رسید.

« مرامنامه اساسیه فرقه استقلال وتجدد.

۱ ـــ  فرقه استقلال وتجدد که موافق قانون جمعیتها تشکیل شده، جمعیت ملی و سیاسیست که مرکز آن کابل میباشد.

۲ ــــ فرقه استقلال و تجدد، که ملت افغانرا بموقع  ترقی و رفاه ارتقاء میدهد،امکان هر قسم ادارهء استبداد را مسدود میسازد و با کمال  قناعت قلبیه و غایه سیاسیه قبول و اعلان مینماید که حفاظت استقلال مملکت حالا و آتیاً از هرګونه تهلکه و تعرضات وظیفه عالیه  ملیه و وطنیه  هر فرد فرقه استقلال و تجدد است.

۳ ـــ  فرقه، خرافاتی  را که به اساس دین اسلام مطابقت ندارد و در اثر اعتیادات جزو اعتقاد ګرفته شده آن را از سیاست و اختلاطات متنوع سیاست تخلیص نموده قوانین سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ملت را تشکیل و احتیاجات عمومیه را به اساس که بمدنیت عصرحاضر و علوم و فنون تجربه شده  اطمینان بخش تطبیق شود تاءمین می نماید.

۴ ـــ   فرقه تمام فعالیت و همت خودرا برای آسایش و رفاهیت عامه و حاکمیت ملی افغان وقف مینماید، و در نظرقانون یک مساوات مطلق را برای تمام افراد قبول میکند.  امتیازات هیچ یک صنف هیچ یک جماعت هیچ یک فرد را نمی شناسد. رفع اجحاف و مظالم، انسداد حق تلفی، رجحان لیاقت و اهلیت را وظیفه وجدانیه و وطنیه خود می شمارد.

۵ ـــ  فرقه رابطه قوی و حدت قلبیه، حسیه و فکریه را در هموطنان خود تزریق و تخلیق نموده در تمام شعبات فعالیت این اساس را در موقع اعتبار و مرعیت می آرد، تطبیق حاکمیت قوانین موضوعه را بالای هر فرد مملکت مفکوره قطعیه خود میشمارد.

۶ ـــ فرقه کوشش می کند که توجه عامه ملت را  در سایه مساعی جدیانه خویش در راه ترقی و رفاه ملت طوری جلب نماید که ملت طبعاً افراد فرقه را بر غیر فرقه بموقع انتخاب وکلای شورای ملی ترجیح بدهد.

۷ ـــ تشکیل فرقه از مرکز آغاز و به سایر نقاط مهمه مملکت حتی قریها و محله ها وسعت می یابد.

۸ ــ  اشخاصیکه داخل فرقه استقلال و تجدد میشوند سالانه مبلغی جزوی بخزینه فرقه جهت مصارف اداری اجتماعات و مراکز فرقه می پردازند.

۹ ـــ   رییس عمومی فرقه استقلال و تجدد و بانی فرقه مذکور اعلیحضرت غازی امان الله خان می باشد.

۱۰ ـــ  نظامنامه تشکیلات و وظایف و سایر امور مربوط به فرقه و اجراآت مرام بعد از ملاحظه و صحه جمعیت مرکزی فرقه طبع و نشر می شود.

۱۱ ـــ  این اساسات عمومی ابداً تبدیل شده نمیتواند.

ګرچه این مرامنامه به، مقیاس وقت، به تیراژ بلند یعنی ۲۰۰۰  نسخه به چاپ رسید ولی افغانستان، به زودی، با مشکلانی روبرو ګردید که برای تطبیق همچو پروګرام های سیاسی کسی فرصت نیافت.

  محمود طرزی ( ۱۸۶۵-۱۹۳۳):

امیر حبیب الله خان اګر در طول حیات خود خدمتی نموده باشد بزرګترو مهمتر از دعوت نمودن و آوردن محمودطرزی به افغانستان نخواهد بود. خدمت بزرګترین و فراموش نشدنی امیر حبیب الله خان به فرهنګ و دانش کشور همانا تاءسیس نمودن و به نشر سپردن سراج الاخبار است؛ که ما، بدون مبالغه، ګفته میتوانیم که اګر قلم محمودطرزی در آن نمی درخشید نور آن به هیچګونه تا نیم قاره هند و ترکیه نمیرسید. محمودطرزی را بحق پدر ژورنالیزم لقب داده اند ولی مقام او، درین ساحه، بلند تر از پدر است. او اصلاً روحی بود که در کالبد بیجان ژورنالیزم افغانستان دمید و از برکت اوست که ژورنالیزم افغانستان تا امروز به حیات خود ادامه داده است و هر روز نسبت به روز پیشتر پیشرفتی نموده است. محمودطرزی، در افق علم و فرهنګ افغانستان، مانند نوری، هر چند برای مدت بسیار کوتاهی، تابید ولی روشنی آن، تا افغانستان و افغانیت موجود باشد، محسوس خواهد بود. اګر به کارنامه های قلمی او از سالهای ۱۹۱۱ تا سال ۱۹۱۹، یعنی مدت هشت سال، نظری بیفګنیم، به جرأت ګفته میتوانیم که، در تاریخ افغانستان شاید کمترکسانی بوده اند که با او همسری کرده بتوانند. محمودطرزی، در حقیقت، میان منورین وقت خود، حیثیت درخت چنار پنجاه ساله ای را داشت که در کشتزار ګندم قد افراشته بود.

محمودطرزی، پس از وفات پدر دانشمند و شاعر خود، غلام محمدخان طرزی در سال ۱۹۰۰، که به امر عبدالرحمن خان از وطن تبعید شده بود، درسال ۱۹۰۵ با خانواده خود، به کابل عودت نمود. بسال ۱۹۱۱ به نشر سراج الاخبار مبادرت ورزید و تا آخرین سال سلطنت حبیب الله خان، با وجود سانسور های سخت امیر و با وجود اعتراضات پی در پی حکومت هند برتانوی، دوام داد. 

محمودطرزی عقیدتاً به پان اسلامیزم و وحدت جهان اسلام معنقد بود و تمام هم خودرا وقف این مفکوره نموده بود. او وحدت جهان اسلام را صرف به خاطر وحدت نه بلکه وحدت برای آزادی از اسارت استعمار خصوصاً استعمار انګلیس تبلیغ مینمود. محمودطرزی، اګرچه به شخصیت سید جمال الدین افغانی احترام بی شایبه ای قایل بود ودر باره مجالس چند ماهه ای که با سید داشته است  مینګارد که علامهء مشارالیه معدن عرفان بود. هر کسی به قدرت استعداد، آلات و ادوات حواس دماغیه خود، از ان معدن به استخراج فضایل کامیاب میآمد.این هفت ماهه مصاحبت، به قدر هفتاد ساله سیاحت را در بردارد… مقالات محمودطرزی ص ۳۵۹

مفکوره اتحاد مسلمانان محمودطرزی شاید مرهون ملاقات های او با سید افغانی باشد؛ مګر محمودطرزی، برخلاف سید جمال الدین افغانی، که برای شکست دادن انګلیس ها و راندن انها از خاک هند، اتحاد ایران و افغانستان را با روسیه توصیه مینمود و میخواست، به وسیله اتحاد دو دولت اسلامی با روس ها، و ګذشتاندن لشکر روس از راه ایران و افغانستان، انګلیس ها را شکست بدهد، تنها بر قوت اتحاد مسلمانها اتکاء میورزید.عروة الوثقی ص ص ۲۳۰-۲۳۱

از مضمونیکه محمودطرزی در سال هفتم جریده سراج الاخبار تحت عنوان« استعداد و قابلیت دینی، اجتماعی، سیاسی افغانستان» نګاشته، بر هردو قدرت اروپاییکه کشورهای اسیا را یکی بعد دیګری می بلعیدند به صراحت لهجه، که مخصوص محمودطرزی بود، حمله مینماید؛ و ازین مضمون، تفاوت برخورد او با سید جمال الدین افغانی، در مورد این دو قدرت به خوبی آشکار میګردد. « چون به حقیقت نظر شود، روس و انګلیز، درین خصوص ـ یعنی القای بغض و منافرت در هیآت اجتماعیه اسلامیه حق همدست بودند. زیرا این دو دولت در آسیا خیال توسیع ممالک داشتند و دارند. آسیا را هم میبیند، که قسم اعظم آن با مسلمانان مملو و معمور است. پس هر ګاه در مابین این کتلهء عظیمهء مهیبه و این هیأت معظمهء مدهشه، علی الخصوص درین سه دولت معظمهء اسلامیه اتحاد، اتفاق ، یګانګی، برادری، به موجبی که دین مبین شان برآن امر و قرآن عظیم شان برآن ناطق است حاصل آید، آیا این دو دولت طمع کار اسیاخوار، تا چه درجه، بر مرام و مراد خود شان کامیاب آمده خواهند توانست؟ مقالات محمودطرزی ص ۳۳۳

با وجود آنکه محمودطرزی بهار عمر عزیز و پرثمر خودرا در خارج سپری نموده بود عاشق وطن بود و حس وطنخواهی او در همه آثار او آشکار است. خون وطن دوستی و آزادي خواهی در رګ رګ او غلیان میکرد:

پس عشق تو چسان ز سر من بدر شود؟ 

با شیر اندرون شد و باجان بدر شود

شد سالها که داغ جدایی و فرقتت

میسوخت همچو شمع دل و جان عاشقت

شب ها به یاد وصل تو بیخواب مانده ام

در روز ها بفکر تو در تاب مانده ام

هر علم وفن که خوانده و تحصیل کرده ام

نیت برای خدمت و نفع تو بوده ام

ای خاک پاک و ای وطن خوش زمین من

معشوق من، حبیب من و دلنشین من

مسعود باش و شاد بزی تا ابد بمان

در حفظ و در ترقی و معموری و امان

رشک اور بلاد تمدن نشان شوی

در شرق همچو شمس درخشان عیان شوی ( حبیبی، جنبش مشروطیت ص ۱۱۵)

محمودطرزی با عشق وطن پرستی به کشور خود عودت نموده بود که آتش آن در رګ رګ او زبانه میکشید. افسوس که نه امیرحبیب الله خان از دانش او تقدیری، که او سزاوار آن بود،  بعمل اورد و نه امیر امان الله خان، با همه منوریتی که ادعا میکرد، به مشوره های مفید او ګوش فراداد. حتی امیر امان الله خان، که زیر تأثیر متملقین دربار بود، محمود طرزی را پیر و فرتوت میخواند.

امیر حبیب الله خان اورا به خاطر نګاشتن مضمون حی یا علی الفلاح ( بشتابید بسوی رستګاری) که محمودطرزی میخواست در جریده سراج الاخبار به نشر بسپارد، مورد عتاب قرار داد. نه تنها آن مضمون مذکور در سراج الاخبار نشر نشد بلکه سنزل نوید از قول عبدالحی حبیبی مینویسد که امیر، محمودطرزی را ۲۶ هزار روپیه جریمه نمود که امان الله خان، بخاطر جلوګیری از مجازات بیشتر او، جریمه را، بطور محرمانه، پرداخته بود. نوید، ص ۵۹

محمودطرزی، هر چند با امیر حبیب الله خان، بالخصوص سیاست خارجی او، مخالف بود مګر، بر ضد او، در دسیسه های دربار هیچ سهمی نګرفت. و تاجایی که اطلاع داریم حلقات درونی دربار هم کوشش نه نموده اند تا اورا داخل دسیسه های که معمولاً متوجه ازبین بردن حبیب الله خان بودند شامل بسازد. امان الله خان، بعد از مقتول شدن پدر خود، محمودطرزی را به حیث وزیر خارجه تعین نمود و به تاریخ ۱۷ اپریل ۱۹۲۰ اورا به مقصد مذاکرات صلح با انګلیس ها به میسوری فرستاد. ولی بعد از بازګشت از میسوری، کمی بعد ، او را به حیث سفیر در پاریس تعین نمود.در سال ۱۹۲۴ اورا باردیګر به حیث وزیر خارجه مقرر کرد ولی چون امیر با نظریات او مخالفت میورزید، محمودطرزی از وظیفه خود استعفا داد. محمودطرزی به سال ۱۹۲۷ برای علاج خود به فرانسه رفت. در سال ۱۹۲۸ به وطن باز ګشت و در آغاز سال ۱۹۲۹ با امان الله خان راهی قندهار شد و از آنجا به ایران سفر نمود و تا ابد با وطن ماءلوف خود وداع کرد. محمودطرزی بعد از سپری نمودن ۸ ماه در ایران، به استانبول سفر نمود و بعد از چهار سال در سال ۱۹۳۳ به عمر ۶۴ سالګی در همان شهر وفات یافت و به موجب وصیت خودش در مزار نزدیک ابوایوب انصاری دفن ګردید. خاطرات محمودطرزی ص ص ۴۸-۴۹

امان الله خان، با وجود آنکه محمودطرزی را، یک زمانی، به حیث خسر و مربی خود، ارج میګذاشت مګر این دوشخصیت از لحاظ طرز دید و طرزالعمل با هم اختلاف داشتند. امان الله خان فطرتاً آدم عجول و مغلوب احساسات خود بود و همین غلبه احساسات باعث سقوط او ګردید. محمودطرزی، برعکس او، در شبستان تاریک عصر خود هر قدم را به کمک چراغ عقل و حوصله ذاتی و فطری خود برمیداشت. احساسات وطنخواهی او و نفرت از انګلیس را از مقاله حی یاعلی الفلاح او تخمین زده میتوانیم ولی هیچ وقت به حکم احساسات خود عمل نکرد و، در زمینه ابراز عقاید خود، سانسور افکار خودرا از طرف حبیب الله خان، با حوصله تمام تحمل مینمود. او در مضون حی یاعلی الفلاح، که قبل از نشر شدن سانسور شد نګاشته بود:

«… افغانیت که ګفته شود، هیکل دلاوری و غیرت را به نظر باید آورد. افغانیت که ګفته شود، مجسمه دیندار و حمیت را در نظر باید تصور کرد. افغان، همان افغانست که در راه حفظ شرافت ملی خود، در راه ازادی و استقلال ملکی خود، در راه رهایی دادن ناموس وطنی خود دایماً به ریختن خون خود، به فداکردن جان خود، به هباساختن مال خود، در مقابل دشمنان دین و وطن خود، افتخارها، مباهات ها نموده است. دره های خیبر و بولان، جنګ های کوه های پیوار، کرم ، کوژک، آسمایی، شیردروازه، میدان های موشکی غزنی، میوند وادی ها، تپه های چهاردهی، بیمارو( بی بی مهرو) مرنجان، قلعه های بالاحصار، شیرپور، مرغاب، شغنان را ببینید که هر یک شاهد عدلیست، که اګر خاک های هر نقطهء آنها را تحلیل کنید، به جز خون نجس دشمن دین ووطن را، با خون مقدس فداییان و رهایی دهندګان دین ووطن از دیګر چیزی ممزوج نخواهید یافت! افغان همان افغانی است که به شرافت قومی، حقیقت مللی خود می نازد! برخود میبالد! اګر افغان را به غیر ازافغان هر چیزی بګویی یعنی، مکی، مدنی، حتی اګر ملایکه بګویی هم ګویا به خنجر زده اش خواهی بود….» 

« حی یا علی الفلاح! ای ملت نجیبه افغانیه! شرافت ملی، عظمت قومی خودرا کنید! استقلال و حاکمیت دولتی خودرا صیانت نمایید! افغان که به دیانت و دینداری، به شجاعت وبهادری، به غیرت وناموس شعاری، درتمام دنیا مشهور و معروف شده باشد آیا این بروجدان واسمان و شرف و ناموس خود چسان ګواراکرده می تواند که نام حمایت وتابعیت دولت اجنبی غیردین و غیر ملت بر او برده شود؟

حاشاحاشا! کلا کلا! افغان به بسیار آسانی و خوشګواری مرګ را قبول کرده میتواند ولی هیچګاه، به هیچ صورت، قطعاً، قاطباً کلمات متعفنه معده به شور آورنده تابعیت و حمایت را هضم کرده نمیتواند! یعنی صاف و صریح تابعیت و حمایت این است که یک دولتی به دیګری بګوید که:

« به غیر ازمن، دیګری را نشناس! به غیر ازمن با دیګری حرف مزن، به غیر ازمن با دیګر دولتی عقد معاهدات یا رابطهء مناسبات و معاملات مکن! به غیر ازمن به دیګر دولت نه سفیر بفرست و نه سفیر قبول کن!»

معنی صاف و صریح استقلال تامه و آزادی کامله نیز این است که هر دولت در همه چیزهای که در بالا مذکور ګردید، مستقل و آزاد باشد.» مقالات محمودطرزی ص ص ۳۰۸-۳۰۹

اګرچه امیرحبیب الله خان مضمون فوق، محمودطرزی، را در سال پنجم تاءسیس سراج الاخبار سانسور نمود ولی او سه سال قبل ازین، در سال دوم سراج الاخبار، بر ضد مظالم و جنایات فرنګ، مضمونی را تحت عنوان عبرت نامه به چاپ رسانده بود، که باید از حوصله حبیب الله خان بلندتر میبود. و حکومت هند برتانوی باید هم از سراج الاخبار محمودطرزی شکایت ها مینمود. این مضمون، اګرچه به نام ترجمه به چاپ رسیده ولی من عقیده دارم که شاید شخص محمودطرزی آنرا تحریر نموده باشد؛ چون کاملاً با افکار او میخواند و صراحت لهجه از محمودطرزی مینماید.

« … این است که رساله عبرت نامه به زبان قومی وملتی ما« افغانی» در استانبول تحریر وطبع و نشر شده است. 

اګرچه نام و شهرت محرر مولفش در رساله تصریخ نیافته و به جای امضاء تنها مترجم نوشته شده ولی چون به زبان بسیار فصیح افغانی می نویسد و در دیباچهء کتاب نیز افغانی بودن خودرا بیان کرده هیچ شبهه ای نیست که افغان است و بسیار دیندار و با غیرت و بیدار و هوشیار یک افغان است.

« افغانان! شما خبرشوید که نصارا همه دنیا را ګرفتند، و همه ملک های مسلمانان را زیر وزبر کردند و همه مسلمانان را غلام خود ساختند. مایان مانند یک ګله ګوسفند هستیم ، فرنګ هان قصابان ما هستند.

یکی یکی از ما را می ګیرند و می خورند و مایان می بینیم و هیچ ګفته نمیتوانیم. مراکو( مراکش) یک ملک کلان مسلمان بود، ان را فرنګی ها ګرفتند. مصر رفت، ترکستان رفت! هندوستان که هشت صد سال در زیر حکم مسلمانان بود رفت! امروزه روز، نصارا بر ایران و عرب و ترک دست بالاکرده اند. چیزهایی که در روم ایلی، امروزه روز، فرنګ ها کرده و می کنند، به خواندن و مطالعه کردن این کتاب به شما معلوم خواهد شد.

ده لک مسلمان بیګناه به قتل رسید! به هزارها دختران جوان و زنان پیر مسلمان را فرنګ ها به زور نصارا ساختند و زن کردند. لک ها معصومان را کشتند، بستند، سوختند، زنده بدار کردند، بزور کریشتاین( نصارا) نمودند…» همان کتاب ص ص ۵۲۳-۵۲۴

محمودطرزی فساد اداری زمان حبیب الله خان را به باد انتقاد ګرفته و با همان صراحت،  توأم با سادګی کلام خود، توجه عامه و حکومت مرکزی را به آن معطوف میدارد. از متن او معلوم میګردد که فساد و رشوه ستانی از کاتبان عادی دفاتر تا نایب الحکومه های ولایات رواج داشته و بیداد میکرد. او مینویسد که از اصیل زاده ها تا نمازخوان و عالم و عاقل همه غوطه در فساد هستند: « اصیل بګویی اصیل، ریش سفید بګویی ریش سفید، نمازخوان بګویی نمازخوان، متدین بګویی متدین، عالم بګویی عالم، عاقل بګویی عاقل، کیست که بر خوبی او شهادت نمیدهد؟

وقتی که مقرر میشود، به درجهء مفلوک و مفلس میباشد که اسب های سواری خود و نوکران خودرا به قرض تدارک کرده، به هزار مشقت و خون جګر خودرا به دایرهء حدود ولایتی که مقرر شده پرتاب میکند. به مجردیکه در آنجا می رسد، اژدها بګویی اژدها، نهنګ دریا بګویی نهنګ دریا، بلا بګویی بلا میشود. اسب بګویی کمندها، کمندها، مال و مواشی بګویی رمه ها رمه ها، ګله ګله ها! شتربګویی قطار قطار، نقدي بګویی خزینه خزینه! جنسی بګویی صندوقخانه صندوقخانه ها را مالک می ګردد!…طرفه تر اینکه چون نام آن را بپرسی می ګوید که پیشکشی و تارتقی می باشد که این کلمه ها را دیګر هیچ کتاب لغتی حل کرده نمیتواند، مګر قاموس العلوم خود جناب نایب الحکومه صاحب ها!… این بلای مبرم، سوء اخلاق، اګر تنها بلامنحصر به بعضی میبود، هرچه که بود بود. اما جای حسرت این است، که یک میرزای مفلوکی، به دفتر کدام محالاتی مقرر شود در اندک مدتی می بینید که صاحب خانه ها، ملک ها، زمین ها، چه ها و چه ها میشود! 

محمودطرزی مخصوصاٍ به نایب الحکومه ها، که مقامات عالی رتبه کشوربودند، اشاره نموده مینویسد که سفره های بعضی نایب الحکومه ها از شصت هفتاد غوری کم نمیباشد و بخشش های که به زید و عمر مینمایند به لک ها روپیه میرسد. او مینویسد که میفهمد با این انتقادات برای خود دشمنان میآفریند مګر او پروای دشمنی کسی را ندارد و نسبت به دوستی وطن و ملت خود به دشمنی آنها بقدر یک ذره اهمیت نمیدهد. همان کتاب ص ص ۴۲۳-۲۴

 محمود طرزی ۷ سال تمام، با تمام مشکلاتی که با سانسور امیر داشت، از صبح تاشام نثر و نظم نوشت و قلم او درحقیقت روح سراج الاخبار بود. در پهلوی نوشتن صدها مقاله و شعر برای سراج الاخبار، چهار ناول بزرګ را، از نویسنده شهیر فرانسوی « ژول ورن»، که مشتمل بر بیش از هزار صفحه بود، از ترکی به فارسی ترجمه نمود. جنګ روس و جاپان را، در چهارجلد، به فرمایش امیر حبیب الله از ترکی ترجمه نمود. کتب و رسالات او مشتمل بر سیاحت نامه، سیاحت سه قطعه روی زمین، از هر دهن سخنی و از هر چمن سمنی،که مشتمل بر ۳۸ مقاله و ترجمه میباشد و ….

از تاریخ زندګانی او معلوم است که باوجود ضدیت خاصی که با استعمار انګلیس داشت، با وجود عقیده پان اسلامیزم، با وجود علاقه و عشق سرشار به وطن ماءلوف، با وجود علاقه به اصلاحات اجتماعی و فرهنګی، در سیاست عملی چندان حصه ای نګرفت و کسانیکه باید برای او زمینه چنین عملی را مساعد میساختند با او همکاری و صمیمیت نشان نداد. از شخصیت او، قسمیکه لازم است، قدردانی بعمل نیامد. او این همه بی مهری ها را، با شکیبایی و عظمت خاص خود، تحمل مینمود ولی قسمت او چنین تعین شده بود که بالاخره با قلب پرخون از خاک نیاکان خود، که به هزار امید در آن اشیانه ساخته بود، با ناامیدی تمام هجرت نموده و در سرزمین اجنبی به خاک سپرده شود.        

     مآخذ

۱: انیس، محی الدین. بحران ونجات طبع دوم سال ۱۳۷۸ هجری شمسی پشاور.

۲:شنسب، امیرالدین. خاطرات هشتاد سال زندګی یک افغان. چاپ دوم ۱۳۸۰ پشاور.

۳: غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم چاپ ۱۹۹۹ ویرجینیا ایالت متحده.

۴: فرهنګ، میرمحمدصدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر. ۱۳۷۳ هجری شمسی پشاور.

۵: بویکو، ولادیمیر. دولت و اپوزیسیون در افغانستان، ترجمه عزیز آریانفر. ۲۰۱۱ میلادی کابل.

۶: تیخانوف، یوري. نبرد افغانی ستالین. ترجمه عزیز آریانفر  انترنیت.

۷: آقابکف، ژرژ سرګیویچ. خاطرات آقابکف. تهران ۱۳۵۷.

۸: شاه ولی خان، مارشال. یادداشت های من. مطبعه دولتی کابل. سال چاپ نامعلوم.

۹: عطایی، محمدابراهیم. د افغانستان پر معلصر تاریخ یوه لنډه کتنه. کابل دریم چاپ ۱۸۸۳ هجری شمسی.

۱۰: کاتب، فیض محمد. تذکرالانقلاب. ناشر بنګاه انتشارات کاوه، کولن- آلمان ۲۰۱۳

۱۱: مبارز، عبدالحمید. تحلیل واقعات سیاسی افغانستان ۱۹۱۹-۱۹۹۶ چاپ اول ۱۳۷۵ ش

۱۲: تیخانوف، یوری. ترجمه عزیز آریانفر. راز های سربمهر تاریخ افغانستان. انترنیت. 

۱۳: پوهنیار، سید مسعود. ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان. پشاور، پاکستان. ۱۳۷۶.

۱۴: چرخی، خالد صدیق. برګی چند از نهفته های تاریخ در افغانستان جلد اول جلد دوم. چاپ اول ۲۰۱۲ .

۱۵: مجددی، حضرت علامه عبدالحق. افغانستان از امیر کبیر تا رهبر کبیر. مرکز نشراتی میوند ۱۳۷۸ ه ش.

۱۶: تیخونوف، ی.ن. مترجم محمدطاهر کاڼی. د جرمنی امپراطوری افغانی جګړه. دانش خپرندویه ټولنه، ۲۰۰۴.

۱۷: نوید، سنزل. مترجم محمدنعیم مجددی. واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی در افغانستان ۱۹۱۹-۱۹۲۹ انتشارات احراری ۱۳۸۸ ه ش.

۱۸: امان الله خان،امیر. حاکمیت قانون در افغانستان، کتابخانه دانش ـ پشاور، ۱۹۹۹

۱۹: غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول. کابل دولتی مطبعه، چاپ اول ۱۳۵۷.

۲۰: فوفلزایی، عزیزالدین وکیلی. نګاهی بتاریخ استرداد افغانستان. کابل ۱۳۶۸.

۲۱: عبدالرحمن، امیر. تاج التواریخ. مرکز نشراتی میوند، سال ۱۳۷۵.

۲۲: کاتب، فیض محمد. سراج التواریخ، جلد چهارم. سایت افغان جرمن.

۲۳: سراج الاخبار.

۲۴: طرزی، محمود. مقالات محمودطرزی. انستیتوت دپلوماسی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی افغانستان، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ه ش. 

۲۵: کشککی، برهان الدین. نادرافغان، جلد اول، کابل، ۱۳۱۰ ه ش.

۲۶: نظامنامه عروسی و ختنه سوری. کابل ۱۳۰۰ ه ش

۲۷: نظامنامه عروسی و ختنه سوری. کابل ۱۳۰۷ ه ش

۲۸: عبدالرحمن، امیر. نصایح نامچه، کابل ۱۳۰۳ ه ق ( ۱۸۸۵ م)

۲۹: الحسینی، سیدمحمدداوود. ظهورالامان. مطبعه وزارت جلیله معارف کابل ۱۳۰۲.

۳۰: مرامنامه سیاسیه فرقه استقلال وتجدد. مطبعه شرکت رفیق ۱۳۰۷کابل.

۳۱: فرخ، سیدمهدی. تاریخ سیاسی افغانستان،ایران چاپ دوم ۱۳۱۴.

۳۲: فرهادی، ډاکتر عبدالغفور روان. خاطرات محمودطرزی، کابل ۱۳۸۹.

۳۳: افغانی، سیدجمال الدین. العروةالوثقی. پښتو مترجم قاضی عبیدالله پښتو ټولنه کابل ۱۳۵۵.

34: Stewart, Rhea Tally. Fire in Afghanistan 1919-1929 U.S.A 1973.

35: Adamec, Ludwig. Afghanistan’s Foreign Affairs to the Mid Twentieth Century U.S.A 1974.

36: Fletcher, Arnold. Afghanistan the Highway of Conquest. U.S.A 1964.

37: Gregorian, Vartan. The Emergence of Modern Afghanistan. U.S.A. 1964.

38: Poulada, Leon. Reform an Rebellion in Afghanistan. U.S.A 1973.

39: Tytler, Fraser. Afghanistan a Study of Political Development in Central and Southern Asia. London 1967.

40: Adamec, w. Ludwig. Afghanistan 1900-1923 A Diplomatic History, U.S.A 1967.

41: Hamilton, Angus. Afghanistan, London, 1906.

42: Argandawi, Abdul Ali. British Imperialism and Afghanistan’s Struggle for Independence 1914-1923, Delhi 1989.

43 Sareen, Anuradha. India and Afghanistan, Delhi, 1981.

44: Miller, Charles. Khyber British India’s North West Frontier, New York 1977.

45: Barton, Sir William. India’s North West Frontier. London, 1939.

46: Nevill, Capton H.L. Campaigns on the North West Frontier. Pakistan 1977.

47: Elliot, Major- General J.G. The Frontier 1839-1947, Great Britain 1968.

48: Bell, Marjorie Jewett. An American Engineer in Afghanistan, U.S.A 1948.

49: Shah, Sirdar Ikbal Ali. The Tragedy of Amanullah, London, 1932.

50: Molesworth, Lieut- Gen. G.N. Afghanistan 1919. An Account of the Operations in the Third Afghan War. India 1962.

51: Munn, Lt: General Mac. Afghanistan From Darius to Amanullah. Pakistan 1978.

52: Tripathi, Ganga Prasad. Indo Afghan Relations 1882- 1907 Delhi a1973.

53: Dupree, Louis. Afghanistan, U.S.A. 1980.

54: Ali, Professor Mohammad. Progressive Afghanistan. Lahore Pakistan 1933.

55: Wild, Ronald. Amanullah Ex-King of Afghanistan, Quetta- Pakistan 1932.

56: Pratap, Mahendra. My Life Story of Fifty Five Years, India 1943.

57: Diary of the British Agent at Kabul. From 1st Jan 1908 to 30th Dec 1908. 

58: Kandahar News Letters. From 1883- 1905, Quetta Pakistan Archaive.

59: Adamec, Ludwig. Who’s Who of Afghanistan, Graz- Austria 1975.

60: McGhee, George. Envoy to the Middle World. New York 1969.

61: Roberts, Jeffery J. The Origin of Conflict in Afghanistan, U.S.A 2003.

62: Poullada, Leon B. and Leila D.J. Poullada. The Kingdom of Afghanistan and the United States: 1828-1973 , U.S.A 1995

63: The Cambridge History of Iran Vol7. N y York-U.S.A. 1991.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب