شنبه, نوومبر 23, 2024
Home+ کیش شخصیت در تاریخ نګاری و تحلیل نګاری

 کیش شخصیت در تاریخ نګاری و تحلیل نګاری

  قسمت سوم

مقاومت امان الله خان در غزني، و محمدنادر خان در محاذ پکتیا:

با رسیدن اخباراستعفای امان الله خان از پادشاهی، و بر تخت نشستن عنایت الله خان در کابل و اطراف روحیات عساکر موجود به کلی ضعیف شد و در جلال آباد، لغمان، دکه و کهی عساکر رو به فرار نهادند و قواییکه بایست از حکومت دفاع مینمود در ظرف یکی دوروز از بین رفت. برای عنایت الله، که در سابق هم چندان علاقه ای به پادشاه شدن نداشت، چاره ای جز تسلیم شدن به حبیب الله کلکانی، که همه نقاط حساس کابل را اشغال نموده بودند، وجود نداشت. سردار محمدعثمان خان و حضرت صاحب شوربازار را به حیث میانجی تعیین نمودند و او به سواری موتر خود را هر چه زود تر به محاذ جنګ رساند. به مجرد رسیدن به محاذ جنګ، خطاب به عساکریکه، در مقابل قوای حبیب الله کلکانی سنګر ګرفته بودند ګفت: « بچه ها شما برای که میجنګید؟ اګر برای امان الله خان میجنګید او ګریخته است» همین دوکلمه حضرت شوربازار کافی بود تا تمام عساکر و جوانانیکه خیال دفاع از کابل و سلطنت داشتند پراګنده شوند و سلاح ومهمات خودرا بر جای بګذارند. به میانجیګری حضرت شوربازار و سفیر انګلیس فرانسیس همفریس، حبیب الله کلکانی حاضر شد تا به عنایت الله خان و اعضای خاانواده او اجازه دهد که با طیاره انګلیس از کابل بصوب پشاورپرواز نماید. حبیب الله کلکانی، به تاریخ ۱۶ جنوری سال ۱۹۲۹ وارد ارګ شد و خودرا به اسم خادم دین رسول الله امیر حبیب الله نامید.

 علی احمد خان، که از سالها قبل آرزوی تاج و تحت کابل را در سر میپرورانید، بعد از استعفی امان الله خان، زمنیه را برای خود مساعد دیده، به تاریخ ۲۰ جنوری همان سال، در یک جرګه قومی، خودرا به حیث پادشاه افغانستان اعلام نموده بود. در آن جرګه ملاها و روحانیون مشهوری چون حضرت صاحب چارباغ، ملاصاحب چکنور و سایر علماء و روحانیون حاضر بودند. Poullada, Reform and Rebellion in Afghanistan P 179

علی احمدخان با وجود نفوذی که در قبایل مشرقی، خصوصاً در بین خوګیانی ها داشت، بر مقام خود دیر نپایید. قبایل مشرقی در حالتی بودند که زیر تاءثیر و حکم هیچ کسی نبودند و در حقیقت هر که به انها زیاد پول می پرداخت از حمایت قبایل برخوردار میبود. بالاخره قبیله خوګیانی علی احمد خان را، به بهانه شراب نوشی از خاک خود اخراج نمود و او ایله سرخود را نجات داد و خودرا به پشاور رسانید. تصادف عجیبی رخ داد که محمدنادرخان و بردرانش از فرانسه و علی احمدخان، که تنها یک جوره لباس به تن داشت، زده و کوفته، به یک روز وارد پشاور شدند؛ و در هوتل دینس اطاق ګرفتند.

امان الله خان، به وسیله هیات خود در پاریس، به نادرخان دعوت داده بود تا به قندهار بیاید و به حیث صدارعظم در حکومت ملی او اشتراک ورزد ولی نادرخان در جوابش ګفته بود که هر دوی ما برای یک هدف می جنګیم و دیده شود که تقدیر چه فیصله میکند.

عنایت الله خان اول به وسیله طیاره به پشاور و باز به وسیله ریل به صوب قندهار عزیمت فرمود. به تاریخ ۲۷ جنوری به قندهار رسید و قبل ازینکه او به قندهار برسد امان الله خان، بعد از شنیدن فرار او از کابل، به تاریخ ۲۵ جنوری، استعفی خودرا از پادشاهی واپس ګرفته و خودرا پادشاه افغانستان اعلام نموده بود. با وجود اینکه در ولایت قندهار او از طرف اکثریت قبیله بارکزی ها و سایر قبایل درانی حمایت میشد، ولی او همان پادشاه نبود که شش ماه قبل از سفر اروپا برګشته بود و با غرور تمام در به مردم این ولایت طعنه عقب ماندګی و بیکاری و تنبلی میداد. امان الله خان امروز به همکاری فرد فرد این ولایت و اکناف و اطراف او ضرورت داشت؛ و در مقابل، مردم هم از او پول و اسلحه را طلب مینمودند. متأسفانه در همین حال هم اداره کوچک و قوای عسکری بی سروسامان او غرق در همان فساد اداری بود که علت اصلی سرنګونی سلطنت او ګردیده بود. یکی از دوستان نزدیک مادر امان الله خان، که به حیث فرقه مشر قندهار مقرر ګردیده بود، با صاحب منصبانش، بودیجه عسکری را حیف و میل میکردند. شنسب، هشتاد سال زندګی یک افغان ص ۵۴

 اګر موسم سرما و برف باری شدید مانعی را در برابر حبیب الله کلکانی ایجاد نموده بود که نمیتوانست به طرف قندهار لشکرکشی نماید، امان الله خان هم مجبور بود که موسم سرما را در قندهار به انتظار بماند و ضمناً به جمع آوری قواء و دریافت کمک از انګلیس به فعالیت مصروف باشد.  غلام حیدرخان، که خودرا به قندهار رسانده بود از انګلیس ها درخواست کمک نمود. ولی  انګلیس ها در مسایل داخلی افغانستان بیطرفی را بهانه نموده و جواب منفی دادند. حتی در بدل پول نقد هم حاضر به فروختن تفنګ ها و مرمی نشدند. امان الله خان در قندهار ده توپ کوهي، سه هزار تفنګ و ۱۵ ماشیندار و مبلغی پول نقد داشت. امان الله خان بالاخره در اخیر ماه مارچ، که راه ها از برف نسبتاً پاک شده بود، به طرف غزنی حرکت را آغاز نمود. 

امیرالدین شنسب محصل افغانی در جرمنی، که با رفیقان خود سیدکمال ، خواجه هاشم و محمدعثمان خودرا به قندهار رسانده، و در امور تنظیمی و اداری با امان الله خان کمک میکردند، از سوقیات عسکری او به صوب غزنی خاطرات خوشی ندارد. او به این عقیده است که وزیر داخله امان الله خان، عیدالاحد خان، که قومانده قوای پیشقراول را به عهده داشت، اولاً راه را از مخالفین پاک نموده و بعد ازان به طرف غزنی و کابل حرکت مینمود. شنسب مینویسد بمجردیکه قوای امان الله خان از مقر ګذشت، قبایل مخالف او، راه اکمالات اورا قطع نمود و تا آخر جنګ از قندهار کمک نرسید. او مینویسد که هر موتر لاری اسلحه و جبه خانه و یا عسکر که از قندهار میرسید در بین راه تارو مار میګردید. شنسب ص ص ۵۸-۵۹

با وجود آنکه امان الله خان هیچ تجربه نظامی نداشته و هیچ وقت قوماندانی کدام محاذ جنګی را به عهده نه ګرفته بود ولی وجود او در مابین لشکر به عساکر و ملیشه های قومی او جرأت میداد. ولی در مابین عساکر و همراهان و مشاورین امان الله خان، کما فی السابق، خاینینی وجود داشت که کمر امان الله خان را هم در سابق شکستانده و هم در جریان آخرین مقاومت میشکست. بعضی از رهبران فوج از نزدیکی های غزنی به قوای حبیب الله کلکانی راپور ها میداد و در بدل شب نامه های حبیب الله را، که امان الله خان را به کفر و الحاد متهم مینمود، در مابین عساکر پخش میکرد. Stewart, P 563

شنسب مینویسد که عنایت الله خان، که او نیز به غزنی رسیده بود، با بعضی از سران قبایل پیشنهاد نمود که یک تعداد از قوا را برای محاصره غزنی ګذاشته و ما بسوی کابل حرکت میکنیم. در راه قبایل وردګ را با خود ګرفته بر کابل حمله مینماییم. در مقابل یعقوب جان وزیر دربار به امان الله خان ګفته بود که دشمنان میخواهند که اعلیحضرت را تسلیم دشمنان بنمایند. اعلیحضرت فوراً ګفته بود که راه قندهار و غزنی قطع شده است اول باید امنیت راه را قایم نمود و ازین رو باید به مقر برګشت و با اهالی سر راه جرګه قومی نمود. آنها را با خود ساخت و باز به کمک اهالی که امنیت راه را ذمه وارشدند حمله  موفقانه بالای کابل میبریم.

پرواضح ایت که عقب نشینی به طرف مقر، زیر هر نامی که صورت میګرفت، معنی شکست را میرساند. اګر امان الله خان مانند یک رهبر و یک جنرال میجنګید و اراده قوی میداشت به قوه دست داشته خود تا آخرین لحظه مقاومت میورزید و شکست را، که به قتل و غارت هزارها عسکر و ملیشای قومی که با امان الله خان تا غزنی همراهی نموده بود، تمام شد، به هیچ صورت قبول نمیکرد. 

مورخین و نویسنده های افغانستان، بدون آنکه کدام سندی در دست داشته باشند، علت العلل شکست امان الله خان را دسیسه های انګلیس میدانند. محمدابراهیم عطایی مینویسد« وقتی نادر خان به خوست رسید، امان الله شاه خودرا با پنج هزار عسکر خودرا به غزنی رسانده بود. یقیناً که بساط قدرت حبیب الله را میچید، ولی در همین موقع اطلاع حاصل نمود که حضرت نورالمشایخ ۵ هزار سلیمانخیل کتواز را به صوب غزنی سوق نموده اند. ګفته میشود که مصارف این لشکر را هم انګلیس میپرداخت. انها میخواستند که امان الله را از صحنه خارج ساخته و بچهء سقاو را به وسیله نادرخان شکست دهد.

امان الله در غزنی متوجه شد که ولو هر چند قوه نظامی داشته باشد و هر چند اقوام با او دست اتحاد بدهند انګلیس از پلان از بین بردن او دست بردار نمیشوند. امان الله وضع را درک نموده عقب نشینی نمود، به کندهار و بعد ازان به هند برتانوی و ازان پس به ایتالیا رفت. عطایی، د افغانستان پر معاصر تاریخ یوه لنډه کتنه ص ۲۲۹

با وجود اینکه دراین مورد هیچ سند و مدرکی وجود ندارد و امان الله خان هم هیچ وقت ادعای دسایس انګلیس را حین حمله او بر غزنی ننموده؛ اګر فرض کنیم که امان الله خان به این اندازه از دسایس انګلیس میترسید به کدام جرأت استقلال افغانستان را اعلان مینمود. به کدام جرأت به باغی های هند برتانوی در قلمرو خود پناه میداد. چطور میتوانست که مهاجرین مسلمان هند برتانوی را به خاک خود دعوت نمایند. به کدام اساس و به کدام جرأت از سرخ پوشان  خان عبدالغفار خان حمایت مینمود. چطور میتوانست که با خطرناک ترین و قوی ترین دشمن انګلیس اتحاد شوروی طرح دوستی بیاندازد؟ 

شکست امان الله خان در محاذ غزنی از یکسو تهدید و حملات قوای غلزایی ها، که تحت نفوذ و به رهبری حضرت مجددی میجنګیدند هم از عدم فهم و تجربه  شخصی امان الله خان  در فنون عسکری و میدان جنګ عملی، هم از ترسی که از قوای دشمن، بخصوص حبیب الله کلکانی، به قلب او راه یافته بود و هم معلول مشاورین متملق و نالایق او بودند که درین مرحله حساس هم اورا محصور نموده بودند. محی الدین انیس مینویسد: « وقتی که به نظریات بعضی اشخاصی که در آن مجالس شامل بودند نظر تعمق اندازیم خبرهای عجیبی شنیده میشود. زیرا بعضی وقایع این را نشان میدهد که دور زمامدار اردو یعنی امان الله خان را یک عده از مداهنه کارها حتی دراین وقت خطرناکش هم احاطه کرده است. زیرا درین هشت روز مذاکرات آن مجالس یک نتیجه قطعی داده نتوانست.» انیس ، بحران ونجات ص ۱۹۰

امان الله خان، متأسفانه از اوایل سلطنت خود، مشاورین متملق و ریاکار را به خود نزدیک ساخته و همکاران و مشاورین لایق را از خود دور ساخته بودند. فریزر ټیټلر Fraser Tytler در باره مشاورین قوی و ضعیف مینویسد: « … نبوغ حکمرانان در انتخاب آدم های صحیح نهفته است. آنها باید بفهمند که به مشوره چه کسی ګوش فراهد و مشوره چه کسی را ګوش فراندهند. این حکم هم در حکمرانی یک کشور و هم در مقام های کوچک اداری مطرح است. آدم های قوی، در همچو مواقع، اشخاص قوي و آدم های ضعیف اشخاص ضعیف و بلی ګویان را انتخاب مینمایند. آدم های ضعیف به نسبت همین انتخاب غلط سقوط مینمایند.» Tytler, Afghanistan P 225 

شنسب مینویسد که  نظریه، عقب نشینی به طرف مقر، بدترین فیصله بود که اتخاذ شده بود. افشای آن نظریه به نزد همه شکست در مقابل دشمن قبول ګردیده بود و بی نظمی مطلق را به بار اورده بود  داد کسی به جایی نمیرسید. شنسب ص ۶۳

امیرالدین شنسب در باره فرار امان الله خان از جبهه جنګ مینویسد: « توقف او در کلات طولانی ترشد…. اطلاعاتیکه از دشمن به اردو میرسید مایوس کن میبود. دشمن با تجهیزات مدرن و توپ های دور زن که تازه از کابل برای شان رسیده بود به تعقیب بودند و کوشش داشتند هر چه زود تر خودرا بکلات برساند. 

مذاکرات امان الله خان با قومی و اهالی تمام نګردیده نتیجه هم معلوم نبود. و ضعیت دفاعی او رونقی نداشت که اطلاع رسیده که دو سه روز بعد دشمن بکلات میرسد. او که از مذاکرات قومی و نتیجهء آن خوش و راضی نبود و پوره میدانست که چانس موفقیت با او نبود پلان ترتیبات رفتن را بخارج فراموش نکرده آن را با جزءیات طرح نموده بود. او در یک روز که اطلاع رسیدن سقابیها را ګرفته بود شب آن مجلس شی نشینی برای صاحب رسوخان قوم و منصبداران بزرګ و غیره ترتیب داده بود بآنها اظهار کرده بود که چرخ اداره در قندهار خوب کار نمیکند من به شهر رفته اداره عمومی را شخصاً بدست میګیرم و علی احمدخان را بکلات میفرستم تا امور اداره و کار درست شود. آن ګفتار ها محض برای پرخواب دادن بود تاکسی شور نخورد. در حقیقت آن همه ساخته کاری برای فاش نشدن فرار اوبود. اکثرمدعویین شب با آن نظریه مخالفت کرده بودند. با وجود آن اعلیحضرت تصمیم خود را که ګرفته بود عملی کرد. در قرار قراری همان شب با چند موتر لاری عسکری جانب قندهار فرار کرده بود…

امان الله خان با بردرانش فرار کردند و برای حفاظت شان چندین تن ګارد شاهی را باخود ګرفته جان بسلامت بردند. مګر ما چهارتن تعلیم یافته ګان را که نیز از جمله ګارد بودیم و از سرو جان تیر شده برای کمک او از اروپا آمده بودیم در تمام سفر انقلاب آن زحمات را دیده و برداشت کرده بودیم نزد دشمن بدشت ګذاشته بود» شنسب ص ص ۶۷-۶۸

« روزو شب منزل زده بروز سوم به منزلباغ شهر قندهار رسیده بودیم. در آنجا عسکر فراه و قومی رسیده معطل به امر ثانی توقف داشتند. ما نیز قدری استراحت داشتیم که چند عراده لاری با حمل نان از شهر رسید. نان های خشک با پنج افغانی بهر یک عسکر و قومی تقسیم ګردیده موتر ها واپس به شهر باز ګشتند.

با رسیدن موتر های نان از شهر تا آن وقت که ما بی خبر بودیم خبر شدیم که امان الله خان بخارج رفته بود و علی احمدخان شاغاسی صاحب تاج و تحت شده بود. پس از رفع ګرسنګی و تشنګی ما معطل امر ثانی نکرده روانه شهر شدیم. در شهر دکانها همه باستثنای نانوایی ها بسته بودند ماراساً به تلګرافخانه رفتیم. عبدالفتاح خان و فارق خان تلګرافی آشنایان ما بودند. آنها از بازدید ما خرسند ګشته فوری چای و نان و پنیر حاضر کردند و قصه خارج رفتن امان الله خان را بیان کردند و رسیدن علی احمد خان را به سلطنت معلومات دادند.

غلام محمدخان همسفر ما، که شاهزاده وقت ګشته بود، خبر شده بود که ما به تلګرافخانه بودیم. فوری به نزد ما حاضر شده بود خوشی میکرد که بعافیت رسیده بودیم. وقت چاشت نزدیک بود او ما را برای نان چاشت به دربار پدر خود برد که مردم زیاد بدربار علی احمدخان حاضر بودند. در وقت نان همه دور دستراخوان ها جمع شده از طعامهای ګونا ګون و لذیذ که ما از وقت ها چنان طعامها را بچشم هم ندیده بودیم استفاده اعظمی کردیم.

ما اوضاع دربار و مردم را خوب ندیده بودیم. بعد از نان باهم فیصله کردیم که بوقت شب از شهر خارج ګردیده راه چمن را در پیش بګیریم. با غلام محمد خان بالای فیصله خود ما مفصل حرف زدیم و با او واضح ګفتیم ما اوضاع را خوب نیافته در همین شب از طریق ریګ و بی راهی به چمن میرویم. او خودش اوضاع عمومی را بدتر وانمود ساخته ګفت قندهاریها برای اینکه شهر و خودشان تا رسیدن پردل خان در امان بماند و چورو چپاول رخ ندهد پدر من را به تخت سلطنت نشانده اند. همینکه پردل خان در پشت دروازه های شهر برسد پدرم را باو تسلیم می نمایند.» همان کتال ص ص ۶۹-۷۰

طبق ګفته غلام محمد پسر علی احمدخان، چند روز بعد قواوی حبیب الله کلکانی به قندهار رسید. شهر را ګرفتند. علی احمدخان که در خانه یک تن از شهریان هزاره قندهار خود را پنهان نموده بود ګرفتار شد. به کابل فرستاده شد و حبیب الله او و عبدالواسع اخندزاده را از دهن توپ پراندند. شهر به دست لشکر کلکاني افتاد. در بیش از سه ماهیکه بر قندهار مستولی بودند از هیچ نوع انتقام جویی و قساوت دریغ نورزیدند.

برخلاف ادعای امان الله خان، که در صفحه دوم نامه اخیر خود، که رد اتهامات وارده نادرخان است، ادعا نموده که « بامن ملت مخالفت نکرده بلکه اوامر مرا صادقانه اطاعت نموده اند و مرا پادشاه ساختند و ده سال خدمت و مدد کرده در مرحله آخرین هم با لشکر من در کابل و راه قندهار تا آن وقت مدافعه کرده اند و دشمن را شکست ها دادند تا خود رفتن را ترجیح دادم.» ملت با او نبود و اګر میبود، در مقابل چند دزد ګردنه، فوج منظم و رژیم او سقوط نمیکرد. قبایل مشرقی اورا به یک صدا محکوم و بعضی اورا تکفیر نموده بودند و افواج منظم حکومت را که برای سرکوب نمودن شورش ها بدان سمت فرستاده شده بودند شکست های پی در پی داده بودند. صفحات شمالی، خصوصاً کوهستان، باغی شده بود و بالاخره کابل را سقوط داد. قبایل غلجی و غیردرانی سمت جنوبی منګل، زدران، احمدزی، اندړ و… از مقر تا قلات امنیت راه ها را از بین برده و بر قوای حامی و مدافع امان الله خان حملات مینمودند و در حقیقت علت ناکامی او در ګرفتن شهر غزنی و به دست آوردن دوباره کابل ګردید. حتی قبایل غیر درانی قندهار و اشخاص سرشناس آنها محمدنعیم خان بابی، عزیزالله خان بابی، موسی خان توخی، کرو توخی، حاجی شانو برکی، حاجی یعقوب کابلی و… نه تنها با امان الله خان همکاری ننمودند بلکه تا سقوط دوباره قندهار به دست مهردل خان بارکزی و شکست کامل سقوی ها، در مقابل طرفداران امان الله خان اسلحه ګرفتند و حتی موسی خان توخی جرنیل افتخاری رژیم حبیب الله کلکانی بود. مادر کلانم حکایت میکرد که کرو توخی، تا اخرین مرمی که در اختیار داشت، از برج نورزایی قلعه قندهار، بر قوای محاصره کننده شهر، که از طرف مهردل خان رهبری میشد، فایر مینمود و دشنام میداد. اورا زنده ګرفتند و به کابل فرستادند.

وقتی نادرشاه به قدرت رسید، اکثر اینها را عفو نمودند ؛ تنها کرو توخی را، که تا آخرین لحظه به نفع حبیب الله کلکانی می جنګید اعدام نمود. یک شعر فوکلوری در، همان وقت، در باره این جنګهای اخیر قندهار و فتح شدن آن سروده شده حاکی از اعدام شدن کرو است.

د کرو ناوکی ژاړي ××××× کرو د خدایه غواړي

کرو یې مثله کی موټران پر تیروي ×××× نادرخان غزا کوي

خانم جوان کرو ګریه میکند و از خدا کرو را زنده میخواهد. کرو را مُثله نموده و زیر تایر موترها ګذاشته اند. نادرخان غزا میکند.

غلام نبی خان چرخی:

 فرار نمودن  امان الله خان از کابل و ګذاشتن تخت و تاج به برادر بزرګ خود عنایت الله خان، تمام طرفداران اورا، خصوصاً کسانیکه در خارج از کشور زندګی میکردند، حیران ساختند. غلامی نبی خان، که در این وقت سفیر افغانستان در مسکو بود، از شوروی ها درخواست کمک نمود. ژرژ ګیورګی آقابکوف، مامور شبکه جاسوسی اتحاد شوروی، کی جی بی که دوبار، در سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵، در افغانستان ماموریت داشت، و خاطرات خود را، پس از فرار نمودن به فرانسه، در سال ۱۹۳۰ به چاپ رسانده، در عملیات غلام نبی خان چرخی، در شمال افغانستان اشتراک ورزیده بود.

آقابکوف در خاطرات خود مینویسد که سازمان کی جی بی طرفدار بچه سقاء بود و استدلال میکرد که او از طبقه پایین جامعه پرولتاریا برخاسته و میتوان با کمک نمودن به او یک وقت در مقابل برتانیه کارګرفت. وزارت خارجه به این عقیده بود که چون بچه سقاء فقط مورد حمایت مردم شمال افغانستان قرار دارد لذا پس ازچندی که بر سریر قدرت قرار ګرفت بخاطر بسط نفوذ خود در ترکستان سیاست تجاوز کارانه ای نسبت به شوروی در پیش خواهد ګرفت.

آقابکوف مینویسد« در اجلاس پولیت بورو که یکشب با حضور استالین و غلام نبی خان و پریماکوف، وابسته نظامی شوروی در افغانستان، تشکیل ګردید، تصمیم ګرفته شد که یک ګروه از سربازان ارتش سرخ با لباس افغانی و به فرماندهی پریماکوف عازم افغانستان شوند. آنها بایستی مخفیانه از مرز عبور نموده و یکسره تا کابل بتازند و برای اینکه مشکلی در مسیر آنان بوجود نیاید بنا شد فرماندهی ظاهری این ګروه با غلام نبی خان باشد تا از نفوذ خود در شمال افغانستان استفاده نماید.

چند هفته بعد این برنامه به ترتیب زیر به اجرا درآمد:

یک روز صبح مردم شهر مرزی ترمز شاهد بودند که هواپیماهای شوروی از فراز آمودریا بسوی پست مرزی پاتاګیسار پرواز نموده و بمحض اینکه مرزداران افغانی متوجه آنها شدند تمام آنها با را شلیک مسلسل از هوا پیما درو کردند و بلا فاصله بعد از آن یک ګروه پیاده نظام ۸۰۰ نفری از ورزیده ترین واحد های مستقر در تاشکند از کنار آمودریا سربر آورده و در حالیکه همګی مسلح به مسلسل بودند همراه چند توپ به سمت مزار شریف به حرکت آمدند. این عده در بین راه چند دسته از نظامی های افغانی را که بر سر راهشان سبز شده بودند بضرب مسلسل و توپ از پا در آوردند.

در حومه مزار شریف در برابر آنها مقاومتهای صورت ګرفت که فوراً خنثی شد و سربازان ارتش سرخ با لباس افغانی به آسانی اختیار شهر مزار شریف را در دست ګرفتند. تعداد کل تلفات افغانها از ابتدای شروع حمله به مرز تا تسخیر شهر مزار شریف در حدود دو هزار نفر برآورد میشد.

مجاهیدن بچهء سقاء که بیشتر از پناهندګان ترکمن و بخارایی بودند در مشرق مزار شریف ګرد آمدند تا از پیشرفت قوای غلام نبی خان به سمت کابل جلوګیری نمایند. غلام نبی خان نیز مردم مزار شریف و اطراف آنرا به دور خود جمع نمود و به همراه قوای سرخ بطرف شهر تاشقرغان حرکت نمود.

در نزدیکی تاشقرغان این دو نیرو باهم برخورد کردند و پس از ۶ ساعت جنګ قوای بچه سقاء تارومار شده و در حالیکه حدود سه هزار کشته از آنها بر جای مانده بود فرار کردند. در نتیجه قوای ما و غلام نبی خان بدون زحمت و درګیری جدید با کمال سهولت شهر تاشقرغان را بدست ګرفته و شروع به پیشروی به سوی خان آباد واقع در مشرق تاشقرغان نمودند. 

در حالیکه این وقایع جریان داشت مسکو خبردار شد که امیر امان الله خان ناګهان از مبارزه با بچه سقاء منصرف شده و از قندهار به هند ګریخته است. که در نتیجه این کار عملیات قوای اعزامی ما هم بی ثمر ماند و کاری جز عقب نشینی برای غلام نبی خان باقی نماند. به دستور مسکو تمام سربازان ارتش سرخ نیز دست از جنګ کشیدند و همه آنها سه روز بعد در واحد های خود در خاک شوروی مستقر شدند.» آقابکف، خاطرات ص ص ۲۰۴-۲۰۵

  جای تعجب است که نویسنده های ممتازی چون محی الدین انیس هنوز هم به این عقیده بودند و تا اخر به این عقیده ماندند که درین حمله روس ها دخیل نیستند بلکه تمام عملیات از طرف غلام نبی خان چرخی رهبری میشود. محی الدین انیس مینګارد که آوازه حمله روس بر خاک افغانستان را بچه سقاء انداخته بود و بدان وسیله میخواست که مردم را بر ضد روس ها تحریک نموده و به این طریق غلام نبی خان را مواجه با شکست سازد. انیس، بحران و نجات ص ص ۱۹۵-۱۹۶

محمدنادرخان:

با از میان رفتن تهدید امان الله خان، با ګرفتار شدن و اعدام شدن والی علی احمد خان و با شکست غلام نبی خان چرخی در شمال، حبیب الله کلکانی خودرا نسبتاً مطمین احساس کرد و تمام هم خود را به جبهه پکتیا و مشرقی، که نادرخان و محمدهاشم خان در آن فعالیت میورزیدند، متوجه ساخت. نادرخان هنوز در فرانسه بود که  از طرف کلکانی دعوت به همکاری شد و در پشاور پیشنهاد کرسی صدارت در حکومت ملی از طرف امان الله خان رسید. نادرخان دعوت کلکانی را مستقیماً رد نمود و با او اعلان جنګ داد و در جواب دعوت امان الله خان ګفت که هر دوی ما برای نجات وطن کار میکنیم و دیده شود تا قسمت چه فیصله میکند. 

نادرخان با وجود علالت مزاج شدیدی که داشت از نیس، فرانسه در ماه فبروری ۱۹۲۹ بصوب هند برتانوی حرکت نمود. نادرخان تا پشاور از تب شدید رنج میبرد و با وجود آن هم به سفر خود در کشتی ادامه داد. شاه ولی خان، یاد داشت های من ص ۳۶

قبل ازآنکه فرستاده ګان امان الله خان به پشاور برسد و با نادرخان ملاقات نماید، نادرخان از سرفرانسیس همفریس، که در همین وقت در پشاور بود، سوال نمود که حکومت برتانیه چه کسی را میخواهد که بر تخت کابل ببیند و آیا امان الله خان را قبول خواهدکرد؟ 

همفریس در جواب او ګفته بود که حکومت برتانیه به هیچوجه در استقلال آن کشور مداخله نمی نماید و به هیچوجه از بیچارګی آن کشور استفاده نخواهد کرد. Stewart, Fire in Afghanistan P 520

حکومت هند برتانوی، از علی احمد خان و نادر خان خواهش نمود که به زود ترین فرصت ممکنه از خاک آنها خارج شوند و به داخل افغانستان بروند. علی احمد خان فرزند خودرا به قندهار فرستاد تا از امان الله خان بپرسد که اورا در قندهار قبول میکند یا خیر. نادرخان، قبل از علی احمد خان، بصوب وطن حرکت نمود. او و شاه ولی بطرف جنوبی حرکت کردند و محمدهاشم خان را بطرف مشرقی فرستاد.

نادرخان در تل با میکوناشی، که بعداً سفیر برتانیه در کابل شد، دیدار بهمرساند. میکوناشی، هم مانند همفریس، بیطرفی برتانیه را اعلام نمود و نادرخان روز بعد در پاره چنار با شاه محمودخان، که از طرف حبیب الله کلکانی فرستاده شده بود، دیدار نمود. حبیب الله، در پیامیکه بنام نادرخان فرستاده بود، از نادرخان دعوت بعمل آورده بود که با او همکاری نماید زیرا او میدانست که قبایل افغانستان او را به صفت شاه افغانستان قبول نخواهند کرد. نادرخان از شاه محمودخان در باره نظر قبایل جنوبی، که شاه محمود خان از آن ګذر نموده بود، بمقابل خود سوال نمود و شاه محمود ګفته بود که نظر تمام قبایل در باره او مثبت است و آنها رهبری اورا قبول مینمایند. Ibid P 524

نادرخان در جنوبی با مشکلات زیاد و شکست های نظامی روبرو شد و همچنین حمله اول او بر لوګر به ناکامی انجامید و از لوګر واپس به سمت جنوبی کشید. حضرت نورالمشایخ، که از همکاری با حبیب الله نه تنها دست نکشیده بلکه حامی بزرګ او بود، در نزدیکی ګردیز با شاوه ولی خان دیدار بهمرسانید و به شاه ولی خان ګوشزد نمود که همه آل و عیال آنها در کابل نزد حبیب الله کلکانی است؛ اګر آنها به مقاومت و جنګ دوام دهد مبادا سبب هلاک آل وعیال خود شوند. لذا بهتر آن خواهد بود که آنها به هندوستان حرکت کنند و او سلامتی تمام آل و عیال او را به عهده میګیرند. شاه ولی خان به خواسته های حضرت جواب منفی داده بود و ګفته بود ما پروای آل و عیال خودرا نداریم چون به خاطر نجات وطن خود کمربسته ایم. نورالمشایخ چند روز بعد در سنجک، که مرکز اداری نادرخان بود، با نادرخان ملاقات نموده و عین پیشنهاد را نموده بود. چون جواب منفی ګرفته بود، بعد ازآن با هم ملاقات ننمودند. شاه ولی خان، یادداشت های من ص ۵۹

انګلیسها با نادرخان و بردرانش قرار ګذاشته بودند که اګر در افغانستان به شکست مواجه شوند و داخل خاک هندوستان ګردند دوباره اجازه بازګشت به خاک افغانستان داده نمیشود. در ماه جولای تا ماه اګست ۱۹۲۹ جنجال بین شینوار و مهمند بر سر راهداری و محصول ګرفتن از کاروانها به جنګ داخلی بین دو قبیله منجر شد. حبیب الله توانست تا از موقع استفاده نموده و، در ماه سپتمبر، جلال آباد را بګیرد و قوای هاشم خان را شکست بدهد. هاشم خان بعد از شکست در جبهه مشرقی به خاک هندوستان فرار نمود و اجازه دوباره ورود به خاک افغانستان را ازدست داد.  Adamec, Afghanistan’s Foreign Affairs P172   

وقتی نادرخان در جبهه پکتیا و لوګر دچار شکست های پی در پی ګردید به انګلیسها درخواست نمود که اګر به وزیر های آنطرف سرحد اجازه داخل شدن به محاذ جنګ داده نشود او هم مجبور به فرار به خاک هندوستان میشود. انګلیس ها به این درخواست نادرخان جواب مثبت و منفی نداد و در ضمن از رفتن وزیری های انطرف سرحد ممانعت ننمود ، و پیوستن وزیری ها را با نادرخان نادیده انګاشت. درحالیکه عساکر حبیب الله در سمت مشرقی کشور با قبایل مصروف جنګ بود اطلاع رسید که قندهار ازطرف قبایل درانی محاصره شده است. حبیب الله مجبور شد که یک قسمت بزرګ قوای خودرا برای شکستاندن محاصره و نجات قندهار بدان سمت بفرستد. در این صورت کابل از قوای عسکری خالی شد و شاه ولی خان به تاریخ ۱۳ اکتوبر ۱۹۲۹ ارګ را ګرفت و دور روز بعد نادرخان پادشاه جدید افغانستان اعلان شد. Ibid p 172

شاه ولی خان خاطره حمله آخرین را چنین توصیف مینماید.« … به محمدیعقوب خان توپچی تعلیم یافته فرانسه امر دادم که توپ بزرګ فرانسوی را رو بروی دروازهء جنوبی ارګ آتش کند. معلوم نیست ګلوله توپ در سینهء دوست اصابت میکند یا به دل دشمن؟ فیر دوم را خودم اجراء نمودم فریاد حسرت از مردم  بلند ګردید. به مجرد آواز توپ های ما توپهای شیردروازه و ګنبد کوتوالی و آسمایی نیز به غرش در آمد. ناګهان آواز های دهشتناک و مهیب از ارګ برخاست. ذخیرهء چندین سالهء مواد ناریه منفجر ګردید و ارګ به کورهء آتش تبدیل شد. شرار آتش و ستونهای دود فضارا فراګرفت. فیر دشمن خاموش شد. امر آتش بس دادم. آخرین شعاع آفتاب کابل را در میان دود آتش ترک ګفت. شام رسید معلوم نیست سرنوشت خاندان ما چه شد. در پرده ظلمت شب نیز شعله های آتش فضای ارګ را با چهرهء خشمناک آن در نظرها جلوه میداد. یادداشت های من ص ۸۶-۸۷

نادرخان به تاریخ ۱۵ اکتوبر داخل ارګ شد و بر اریکه قدرت تکیه زد. ازین به بعد او را اعلیحضرت محمدنادرشاه غازی خطاب نمودند. بدین صورت کشور از ظلمت، جنایات و بی عدالتی هاییکه در تاریخ خود کمتر به یاد داشت نجات یافت. نادرشاه، بعد از نجات وطن، با وظیفه خطیر آباد نمودن و اصلاحات کشور در حالی مواجه شد که در ارګ و خزانه تقریباً هیچ چیر باقی نمانده بود. شاه ولی خان مینویسد: « امروز با هزار مشکل توانستیم آتش باقی مانده ارګ را خاموش کنیم. بجز حرمسرای خورد و قصر باغچه تمام عمارت ها سوخته بودند. آنچه سامان و فرش و موبل در ارګ و دلکشاه بود غارت شده بود. از خزانه آنچه از دست حبیب الله باقمیانده و از چنګال مردم نجات داده شده دونیم لک افغانی بود. از کتب قلمی نیر چندین نسخه به هزار زحمت بدست آمد و بمرجع آن سپرده شد. همان کتاب ص ۹۰

درین وقت، که خزانه، طبق ادعای شاه ولی خان، بصورت کلی خالی بود، قبایل جنوبی و وزیری به هر صورت طالب پاداش بودند. آنها که جان و مال خودرا به خطر انداخته بودند باید هم در بدل چیزی بدست میآوردند. نادر خان، با جیب و خزانه خالی، به هیچ صورت نمیتوانست قناعت آنها را حاصل نماید؛ و قبایل به چور کردن ارګ و دفاتر و آبادی های دولتی آغاز نمودند. آدمک از قول یک تاجر المانی اوتو ایبرت ، که در جریان حوادث اخیر در کابل زندګی میکرد، در باره  لګام ګسیختګي قبایل مینویسد:

انضباط و اداره بکلی از میان رفته و این افراد قبایل،  پسربچه ها و خانم ها را یکسان چور میکنند. همراه من غرض نګرفتند، مګر سفارت فرانسه و روسیه را چور کردند و ترکها فقط به وسیله پرداخت پول خودهارا نجات دادند. تنها سفارت جرمنی بود که سالم ماند.

ایبرت مینویسد که چندین دفعه قبایلی ها با چاقوها در دست داخل سفارت جرمنی شدند؛ مګر به آنها حالی ساختیم که ما جرمنی ها هستیم. آنها میرفتند و میګفتند که آنها در تلاش کوهستانی ها هستند و با ما غرض ندارند. ایبرت مینویسد که قبایلی های منګل و جدران را دیدند که قوماندان های خود شاه ولی و شاه محمود را، که آنهار از چور نمودن خزانه ممانعت میکردند، تهدید میکردند. قبایلی ها با پشته های نوت های کاغذی از ارګ می برآمدند. به یک دست کوله پشتی خودرا ګرفته، بدست دیګر تفنګ داشتند و به دهان خود چاقو داشتند که اګر ضرورت شد از هردو کار بګیرند. با هرکسیکه مال غنیمت را از آنها میګرفتند آماده جنګ بودند. یګانه کسانیکه بر آنها کنترول داشتند کلان های قوم خودشان بودند و آنها هم صرف از تقسیم شدن مساویانه مال غنمیت نظارت میکردند. Adamec, Afghanistan Foreign Affairs P 179

نادرشاه برادرخود محمدهاشم خان را مامور به تشکیل کابینه ساخت و به او وظیفه صدارت و وزارت داخله را سپرد. و فردای آنروز در روزنامه اصلاح فرمان شاهی به این مضمون به چاپ رسید:

« به جلالتمآب محمدهاشم خان.

چونکه خدای متعال افغانستان را از آتش جنګ داخلی نجات داد و ملت مرا به حیث پادشاه انتخاب نمود؛ آرزو دارم که افغانستان یک کشور پیشرفته ای باشد که با جدیت تمام از شریغت اسللامی پیروی نماید و کشور بیشتر از هر وقت دیګر به خوبی اداره شود و آمر هر اداره در مقابل ملت مسوول باشد و اصلاحات به آسانی و بدون کدام مانع صورت بګیرد. من مطابق اوامر اسلام و مقررات سایر کشورهای متمدن فیصله نمودم که یک صدراعظم را تعیین نمایم تا او یک کابینه را تشکیل دهد. چون خوت به پاکی و شخصیت قوی و پرکاری مشهور هستی ازینرو شمارا به حیث صدراعظم تعیین نمودم. توکُل بر خداکن و کابینه خودت را تعیین کن.» Ibid p 181

اولین عملی که نادرخان نمود به همه وزراء خود فرمان صادر نمود و در آن اعلام نمود که تصمیم به ریشه کن کردن فسا د اداری ګرفته است و میخواهد که تمام آن کسانیرا که رشوت میګیرند و یا از مقام خود استفادهء سوء مینماید سزای سخت بدهد. Ibid P 180

ادمک مینویسد: حکومت در روزنامه انیس یک تعداد مقرری های حکومتی را ذکر نمود و به وزارت معارف حالی نمود: « در نظر ګرفته شده است که مکاتب متوسطه آغاز شوند و در مکاتب تدریس صنایع مستظرفه شروع ګردد. مکاتب ابتدایی در پایتخت آغاز خواهد شد. به تعقیب آن، به زودی مکاتب متوسطه و لیسه ها شروع خواهد شد. حبیبه لسان انګلیسی، امانی لسان جرمنی، غازی لسان انګلیسی و استقلال لسان فرانسوی آغاز میګردند. برای آموزش تلګراف، زراعت و صنایع مستظرفه مکاتب آغاز خواهد ګردید. همانجا

نادرشاه باید اولتر از همه حبیب الله کلکانی، را که با رفقای خود به کوهستان رفته بود، از بین میبرد. حبیب الله، که دیګر توان مقابله را در خود نمی دید، در بدل عفو نمودن او و رفیق هایش، حاضر به تسلیم شدن شد. نادرشاه، با وجود آنکه به حبیب الله وعده عفو سپرده بود و به قرآن سوګند یاد کرده بود، قضاوت در باره او و رفقایش به مردم سپرد و مردم تقاضای اعدام اورا نمودند. حبیب الله، صدراعظم او سید حسین، برادر او حمیدالله و ۹ تن دیګر از رفقایش به تاریخ ۱۱ نومبر در نزدیک ارګ اعدام شدند. Ibid p 182

مرحوم غبار در باره حوادث اخیر، خاصتاً جنګ های اخیر نادرخان و برادرانش با حبیب الله کلکانی، یک تحلیل عجیب و غریبی را ارایه میدارد، که نه تنها برای اثبات مدعای خود به هیچ سند و مدرکی تمسک نمی ورزد بلکه تحلیل او به یک رویاء و خواب پریشان میماند تا به یک ارزیابی تاریخی. در این تحلیل وقایع تاریخی، به نظر مرحوم غبار، مردم افغانستان و کسانیکه در میدان سیاست این کشورحصهء موثر ګرفته بودند ګویا از خود هیچ اراده نداشتند و مانند مهره های بیجان شطرنج بدست دیګران حرکت میکردند. از روز اول تا به روز اخر همه نقشه ها در خارج کشور طرح و بدون اینکه هیچ کسی بفهمد عملی میګردید. اګر این تحلیل زنده یاد غبار را قبول نماییم باید اذعان کنیم که نه از خود تاریخی داشتیم، نه انګلیس ها را سه بار در میدان جنګ شکست داده ایم. نه امان الله خان ونه پروګرام اصلاحات وجود داشت و نه هم کسی به نام حبیب الله کلکانی در مقابل او بغاوت نموده و شکست داده بود و نه هم نادرخان کسی بود که ادعای نجات کشور را مینمود. یا به عبارت دیګر این همه وقایع تاریخی صرف صحنه سازی هاست که برای از بین بردن امان الله خان طرح شده بودند. مرحوم غبار مینویسد:

« … در ۴ جوزا شاه از افغانستان خارج شد و در ۵ جوزا باز نماینده و نامهء بچه سقا ( توسط علیشاه از بنی اعمام نادرخان) در پاکتیا رسید و از نادرخان تقاضای مصالحه و شرکتش در امور دولت نمود. در ۲۳ جوزا طایفهء احمد زایی و طوطا خیل و منګل میرزکه از طرفداری بچه سقا دست کشیدند و حمایت خودرا از نادرخان اعلام نمودند. در سرطان نقشه جدید سری نظامی ضد بچه سقا طرح و عملی شد و آن اینکه: زمینه طوری فراهم آورده شد که قوهء دلیر نظامی حکومت اغتشاشی در محاذات پاکتیا و ننګرهار کشیده و جذب شود تا مرکز کابل قوای دفاعی خودرا ببازد و آن ګاه حمله قاطع و ناګهانی از جبهه پاکتیا عملی و دشمن امحا ګردد. خصوصاً که سید حسین وزیر جنګ را قبلاً از مرکز دور و در ولایات شمالی کشور مشغول ساخته بود. تا این وقت حضرت نورالمشایخ که زمام حرکات قوای سلیمانخیل را در دست داشت توانسته بود که آنان را برعکس سابق از معاضدت با بچه سقا و ازمخالفت با نادرخان منصرف نموده و بشکل بیطرف از صحنه خارج نماید. خودش نیز در شهر ګردیز بغرض مذاکره با شاه ولیخان برادر نادرخان وارد شد.

حکومت اغتشاشی که در ۲۳ جوزا با قوای کافی بقوماندانی جنرال محمدصدیق خان صاحبزاده در ګردیز حمله کرده و مغلوب ګشته و جنرال زخمی شده بود اینک بار دیګر حمله قویتر خودش را در ۴ سرطان بشهر ګردیز تکرار کرد. البته قوماندان جبهه شاه ولی خان فرار نمود و سپاه سقوی را در ګردیز و ماحول مشغول ګذاشت و این مشغولیت دشمن تا سقوط کابل طول کشید.

عین این نقش سری در مخاذ ننګرهار بازی شد. در حالیکه محمدهاشم خان برادر نادرخان با یک عده اشخاص فعال دیګر از مدتی بدینسو در ولایت ننګرهار فعالیت بسیاری کرده و قوت محکمی در هر طرف آماده نموده بودند، خصوصاً که اشخاص متنفذی در سر تاسر ولایت بطرفداری نادرخان خدمت مینمودند مثلاً ملاصاحب چکنور، پادشاه ګل خان، محمدګل خان مهمند، سیدحسن کندکمشر کنری، مرزا پاینده محمدخان، جبیب الله پاچا… و امثالهم. بهمین سبب بود که هنګام ورود محمدهاشم خان در سرحد تورخم یکهزار و دوصد نفرمهمند و شینوار بریاست پاچاګل خان باستقبال او برآمد. ملاصاحب چکنور در چکنور ضیافتی بزرګی داد… اجتماعات مجدد شروع شد. مردم خوګیانی به تجمع تازه پرداختند…

با وجود این جمع وجوش مردم ننګرهار، البته محمدهاشم خان نمیتوانست عکس نقشهء معینه بکابل حمله کند، زیرا مقرر شده بود که حملهء نخستین و اشغال کابل از جبههء پاکتیا که نادرخان در آنجا بوده و نزدیکتر به کابل است عملی شود. پس هاشم خان بقوای مهمند و افریدی امر فرستاد که تا اطلاع ثانی وی از جای خود حرکت نکند ( البته ازین حقیقت تنها غبار اطلاع دارد) در صورتیکه این اطلاع ثانی هرګز صادر نشد. در عوض از طرف دوستان و طرفداران حکومت اغتشاشی از بچه سقا خواسته شد که در ننګرهار حمله نماید ( مثلا که از بچه سقا این درخواست را نمود ؟ ) و مردم برای تسخیر حاضرند. اینست که سوقیات بچه سقا به استقامت ننګرهار آغاز ګردید و قوای او در ګندمک و سرخرود در طی جنګهای چهار روزه قوه مدافع خوګیانی ها را که از نقشه اصلی جنګ بیخبر نګهداشته شده بودند در هم شکست ( چرا بیخبر نګه داشته شده بودند؟ ) محمدهاشم خان به سفید کوه و محمدګل خان مهمند به پاکتیا فرار کردند. ننګرهار تا جلال آباد به دست قوای سقوی افتاد. و این سپاه درینجا مشغول ماند تا کابل مورد حمله پاکتیا قرارګرفت. وقتیکه این سپاه خواست بمدد کابل برود، مورد هجوم قوه های متعدد مردم ننګرهار واقع ګردید و مجبور به تخلیه جلال آباد شد.( البته این قوای متعدد مردم ننګرهار طبق نقشه عمل کرده بود!!) تا روزیکه این سپاه با جنرال خود خان محمد دزد مشهور در بتخاک میرسید کابل از طرف قوای پاکتیا اشغال شده بود. بناچار محمدخان با قوای خود از بتخاک به پروان وتګاو کشید و بسرعت پراکنده شد.

در پاکتیا نقشه جدید بسرعت عملی شد. از یکطرف قوای بزرګ سقو در پاکتیا کشانده شد و با محمدصدیق جنرال یکجا در اطراف ګردیز سخت مشغول نګه داشته شدند از طرف دیګر نادرخان تقویه و مخالفتهای داخلی ولایت تصفیه ګردید. ( البته طبق نقشه!!) روزکه قوای خوګیانی در منار چکری معروض شکست ساخته شد( ۲۹ سرطان ۱۳۰۸)فردای آن ۳۰ سرطان الله نواز خان هندی از جاجی بغرض استمداد بعلاقه وزیر آنطرف خط دیورند رفت. سید عبدالله شاه جی هندی هم بحیث معاون شاه محمودخان برادر سپه سالار معین شد. میرزا نوروز خان لوګری جریده اصلاح را از ۱۵ اسد در پاکتیا منتشر ساخت.  در ۲۹ اسد یک قوه سقوی در بین میرزکه و مچلغو از قوه پاکتیا شکست خورد. در اخر سنبله هزار مرد مسلح وزیری و مسعود وارد پاکتیا شد. غبار، افغانستان در مسیرتاریخ جلد دوم ص ص ۱۳-۱۶

مرحوم غبار، مانند بسیاری از منورین و نویسندګان کشور، در تحلیل های تاریخی خود، معتقد به همه چیز دسیسه  Conspiracy Theory بوده است. این نوع تحلیل ها، بعضاً در موارد واقعات روز مره به درد مباحث میخورد؛ ولی در باره حوادث تاریخی و تحلیل نمودن آنها معمولاً ضرورت به اسناد و مدارک میداشته باشیم. حدس و ګمان ما، هر چند معقول به نظر برسد، ولی اګرمبتنی بر اسناد معتبر نباشد، به درد تحلیل های حوادث و متون تاریخی نمیخورد. در متن فوق مرحوم غبار می بینیم که همه حوادث، طبق یک پلان سنجیده شده، که مطلب از پلان ګذار باید که انګلیس باشد، به پیش میرود. ولی در زمینه هیچ نوع سند ارایه نشده است. بناءً ما مجبور به قبول نمودن آنها نیستیم و به هیچ صورت به آن تمسک ورزیده نمیتوانیم.

ولادیمیر بویکو مینویسد که برتانیه در سالهای ۱۹۲۸ و ۱۹۲۹، که سالهای مشکلات بزرګ افغانستان بود، با معقولیت تمام موقف بیطرفی اختیار نمود. و درباره این موقف برتانیه، مینویسد که تمام بیانیه های سیاستمداران افغانستان و شوروی، که بر ضد مداخله های انګلیس مینمودند، بر پایه ګمان های بی اساس و یا تحریف اطلاعات آګاهانه استوار بودند. بویکو، دولت و اپوزیسیون در افغانستان. ص ۱۵۳

یکی ازین موضوعات تبلیغاتی مسله اشتراک جاسوس مشهور برتانیه تی ای لارنس T.E. Lawrence در شورش های قبایل سمت جنوبی کشور است. ارنولد فلیچر مینویسد که لارنس در بحبوحه جنګ های داخلی افغانستان در وزیریستان جنوبی به علاقه وانه سفر نموده بود و در آنجا در یک دفتر به حیث تایپیست اجرای وظیفه مینمود. افغانها در این موضوع هیچ شک نداشت که لارنس برای ماءموریت مخفی جاسوسی و استفاده نمودن از شورش های افغانستان دراین علاقه پنهان شده است. فلیچر مینګارد که قربانی این آوازه ها یک ملای بد بخت به نام سید پیر کرم شاه ګردید. شخص مزبور، در شهر لاهور، مورد حمله جمعیت مردم ګردید و کشته شد. حتی به تاریخ ۲ جنوری ۱۹۲۹ حکومت لرزان امان الله خان هم این ادعا را نمود و برای ګرفتن این دشمن اساسی خود انعام تعیین نمود. Fletcher, Afghanistan the Highway of Conquest PP 223-224

فرهنګ به این مسله اشارهء مفصلتری نموده و مینګارد: « راجع به امکان فعالیت لارنس در افغانستان در این وقت مطالب زیر در خور تاءمل است. نخست اینکه کلنل لارنس که تقریباً دوازده سال پیش ازاین تاریخ، که عملیات معروف را در عربستان علیه دولت عثمانی انجام داد، در پایان جنګ اول جهانی، نظر به اختلافات نظر با سیاست دولت خود در مورد کشورهای عربی از وظیفه اش به عنوان مامور خدمات خارجی استعفا داده  به نویسندګی مصروف شد و آثار مهمی در فلسفه و اجتماعیات تاءلیف نمود. ثانیاً وی خود مدعی است که مسافرت او به هند و اقامتش در اردوګاه میرام شاه در نزدیکی سرحد افغانستان فقط برای آن بود که میخواست از تمدن فرار نموده در یک مقام دور دست مغزش را آسایش بدهد. و هیچ ګونه سندی موجود نیست که ارتباط مجدد او با ادارهء خدمات خارجی یعنی ادارهء جاسوسی و تحریکات در کشورهای خارجی دلالت نماید. ثالثاً و ازهمه مهمتر اینکه لارنس استعداد لازم را برای این ګونه ماءموریت نداشت. وی نه پشتو میدانست و نه فارسی و نه به عرف پشتونها بلد بود. بنا براین دلیلی وجود نداشت که به چنین وظیفهء دشوار دربین عشایر پشتون ماءمور شود. در حالیکه حکومت هند دهها افسر دیګر داشت که با تجربه طولانی در سرحد افغانستان و بلدیت با افغانها برای اجرای این کار مساعد تر بودند. نظر به این دلایل تا وقتیکه سند قابل اطمینان راجه به شرکت لارنس در عملیات علیه دولت امانی ارایه نشده است به شایعات مربوط به این موضوع نمی توان بیش از هنګامه سازی روزنامه نګاران و اغراض سیاسی کشورهای ذیعلاقه اهمیت قایل شد. فرهنګ، افغانستان در پنج قرن اخیر ص ص ۵۵۱-۵۵۲

و یا اینکه امان الله خان، پس از استعفی دادن از سلطنت، در ۲۹ جنوری در کندهار بیانیه ای را ایراد مینماید مبنی بر اینکه او به خاطر جلوګیری از خونریزی از سلطنت کناره ګیری نمود. و در همان زمان سوګند یاد نمود که تا آخرین قطره خون و تا نابود سازی رهزنان خواهد رزمید. بویکو ص ص ۱۶۲-۱۶۳

اولاً این بیانیه ضد و نقیض است. زیرا از سلطنت به خاطر جلوګیری از خونریزی دست بردار شدن و تا آخرین قطره خون رزمیدن با هم نمیخواند. زیرا تا آخرین قطره خون رزمیدن اعلان خونریزی نمودن است. و دیګر اینکه امان الله خان در این قول خود چندان صادق نمی نماید. زیرا امان الله خان در ماه نومبر سال ۱۹۲۸، که به اساس بعضی راپور ها، شمار شورشی های سمت مشرقی به ۴۰۰۰۰ تن میرسید، و هزاران تفنګ و میلیون ها مرمی را از قشله های حکومتی بدست اورده بودند، از اتشه نظامی اتحاد شوروی در کابل خواسته بود، که برای دفع این شورش ها، به طور عاجل ۱۲۰۰ بمب های خوشه ای، ۱۲۰۰ بمب های آتش افروز و ۶۰۰ بمب های کیمیاوی به افغانستان بفروشند. دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونبست اتحاد شوروی سوم ماه دسمبر سال ۱۹۲۸ فیصله نمود که ۱۲۰۰، بمب های خوشه ای و ۱۲۰۰ بمب های آ‌تش افروز را به افغانستان بفروشند ولی از فروختن بمب های کیمیاوی معذرت خواست. تیخانوف، نبرد افغانی ستالین ص ۲۰۱

آیا این بمب های خوشه ای و آتش افروز، که باعث کشته شدن صدها هزار تن شده میتوانست، صرف برای ترساندن شورشی ها خواسته شده بوند؟ آیا باز هم باور میتوان کرد که امان الله خان برای جلوګیری از خونریزی از تخت و تاج خود دست بردار شده بود؟ امان الله خان حتی برای ریختن بمب های کیمیاوی بالای مردم خود، که یکی از ظالمانه ترین سلاح های عصر بود، آمادګی میګرفت. امان الله خان برای سوختاندن مردم و خانه های شان به وسیله بمب های آتش افروز هم آماده بود.

ما اګر میخواهیم در باره حوادث ګذشته تاریخ خود قضاوت درست و بیطرفانه نماییم بایست به اسناد و مدارکی که در آرشیف های روسیه و برتانیه و جاهای دیګر موجود است تمسک ورزیم نه به قضاوت های این و آن مورخ و نویسنده، که در قضاوت بر حوادث تاریخی، اصل بیطرفی را فراموش نموده اند و  احساسات یک جانبه را ابراز مینمایند.

امان الله خان، در ماه مارچ ۱۹۲۹، با توپ و تفنګ و عساکر منظم و ملیشه های قومی، از قندهار به صوب کابل حرکت نمود، غزنی را به محاصره کشید و هنوز منتظر رسیدن هزاره های طرفدار خود از هزاره جات بود. آیا این یک وفد صلح و آشتی بود یا برای جنګ نمودن با قوای حبیب الله کلکانی و بعداً مقابله نمودن با شورشی های مشرقی آمادګی  ګرفته بود؟ آیا او توقع داشت که حبیب الله کلکانی و یا قبایل شورشی شینوار و خوګیانی به صورت مسالمت آمیز تسلیم شوند و کمافی السابق امارت و پادشاهی اورا قبول نمایند؟ ابداً نه. در این صورت، استعفی نمودن بخاطر جلوګیری از خونریزی چه مفهومی میتوان داشت؟

قدرت ذاتاً خطرناکترین مادهء مخدر است که به زود ترین فرصت اعتیاد را به وجود میآورد. امان الله خان تا که توانست برای حفظ قدرت خود جنګید و وقتی از وطن فرار نمود ، تا که امید برګشتن به قدرت داشت، از هیچ ګونه تلاش دست بردار نشد. همین کوشش های مذبوحانه و تقلاهای بی مورد برای کسب دوباره قدرت امان الله خان بود که باعث قربانی صدها منورین احساساتی ګردید و صدراعظم محمدهاشم خان، در مقابل آنها، به مدد استخبارات قوی خود، از هیچ ګونه استبداد و بیرحمی روی برنتافت.

                                  مآخذ

۱: انیس، محی الدین. بحران ونجات طبع دوم سال ۱۳۷۸ هجری شمسی پشاور.

۲:شنسب، امیرالدین. خاطرات هشتاد سال زندګی یک افغان. چاپ دوم ۱۳۸۰ پشاور.

۳: غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم چاپ ۱۹۹۹ ویرجینیا ایالت متحده.

۴: فرهنګ، میرمحمدصدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر. ۱۳۷۳ هجری شمسی پشاور.

۵: بویکو، ولادیمیر. دولت و اپوزیسیون در افغانستان، ترجمه عزیز آریانفر. ۲۰۱۱ میلادی کابل.

۶: تیخانوف، یوري. نبرد افغانی ستالین. ترجمه عزیز آریانفر  انترنیت.

۷: آقابکف، ژرژ سرګیویچ. خاطرات آقابکف. تهران ۱۳۵۷.

۸: مارشال، شاه ولی خان. یادداشت های من. مطبعه دولتی کابل. سال چاپ نامعلوم.

۹: عطایی، محمدابراهیم. د افغانستان پر معلصر تاریخ یوه لنډه کتنه. کابل دریم چاپ ۱۸۸۳ هجری شمسی.

11: Stewart, Rhea Tally. Fire in Afghanistan 1919-1929 U.S.A 1973.

12: Adamec, Ludwig. Afghanistan’s Foreign Affairs to the Mid Twentieth Century U.S.A 1974.

13: Fletcher, Arnold. Afghanistan the Highway of Conquest. U.S.A 1964.

14: Gregorian, Vartan. The Emergence of Modern Afghanistan. U.S.A. 1964.

15: Poulada, Leon. Reform an Rebellion in Afghanistan. U.S.A 1973.

16: Tytler, Fraser. Afghanistan a Study of Political Development in Central and Southern Asia. London 1967.

1 COMMENT

  1. اوه مای ګاډ! د باري جهاني تاریخي لیکني هغه لومړی برخه پر چا و غمیږي څه چي بیا دریمې برخي ته و رسي !!

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب