قسمت دوم
دوام اصلاحات، سفر به اروپا و اغتشاش:
اعلیحضرت امان الله خان، بعد از اغتشاش دامنه دار خوست، که نزدیک بود باعث سقوط رژیم وی ګردد، باز هم به خود نیامد و اصلاحات خودرا کماکان ادامه داد. حتی محمود طرزی هم بعد از اغتشاش خوست بر آزادی زنان، کمافی السابق، تاءکید میورزید و با الفاظ بسیار تُند عکس العمل نشان میداد: « افغانها شیر جهالت را از پستان مادران شان مکیده اند و تا زمانیکه زنان این کشور تعلیم یافته نګردند پیشرفت غیر ممکن است. Stewart, Fire in Afghanistan p 295
امان الله خان یک نیشنلیست واقعی و صادق بود. او از اهمیت وحدت ملی آګاه بود و در اکثر بیانیه ها از اهمیت وحدت ملی سخن میراند؛ و همیشه میګفت که بدون اتحاد ملی هیچ پیشرفتی ممکن نیست. ولی در اغتشاشات ۱۹۲۴ و ۱۹۲۸، برای فرونشاندن شورش به وسایلی متوسل شد که باعث تشدید اختلافات و دشمنی های قومی و قبیلوی ګردید. او برای فرونشاندن شورش خوست، چون قوه کافی عسکری نداشت، و قوای عسکری چندین بار مواجه با شکست شده بود، قبایل خوګیانی، افریدی،مهمند، کنری، شینواری ، وزیری و هزاره را استخدام نمودند و از جبه خانه دولتی با اسلحه و مهمات مجهز ساختند. این قبایلی بودند که با قبیله شورشی منګل دشمنی های دیرینه داشتند. Iqbal Ali Shah, The Tragedy of Amanullah p 175
امان الله خان، به زور و بازوی قبایل مزبور، در این جنګ پیروز شد و شورش خوست را کوبید، مګر آتش دشمنی قبایلی را افروخت و همان ملت را که او به اتحاد و اتفاق دعوتشان میکرد، به دست خود، از هم فروپاشید.
امان الله خان باید، بعد از سرکوب نمودن شورش خوست، متوجه تقویه نمودن قوه عسکری خود، که اساس دولت نو بنیاد او و پروګرام اصلاحات بود، میګردید. ولی باز هم به خود نیامد. به زنګ خطریکه مربی و استاد او محمود طرزی به صدا در آورد اعتنایی نکرد و باز هم به مشوره های متملقین دربار عمل مینمود. محمود طرزی در سال ۱۹۲۵ متوجه خطر شده بود و فهمیده بود که قدرت سیاسی امان الله خان با خطر جدی سقوط مواجه است. او این حقیقت را درک نموده بود که امان الله خان، برای عملی نمودن اصلاحات خود، به قوه ای ضرورت دارد که بدون آن اصلاحات غیرعملیست. « امان الله منار یادګاری قشنګی را بنا نموده که اساس نه دارد. یک خشت را بردارید و منار سقوط خواهد کرد» Poullada, Reform and Rebellion in Afghanistan P 154
امان الله خان، که باید از شورش خوست عبرت میګرفت، در سال ۱۹۲۵، که از جنجال های داخلی و کشاکش های خارجی خودرا نسبتاً فارغ دید دفعتاً اعمال سابقه خودرا، که سبب نارضاییتی و شورش مردم ګردیده بود، از سرګرفت و حتی در زمینه سختی های بیشتری نمود. او در مجالس عام میګفت که یګانه طبقه ایکه با اصلاحات او مخالفت میورزد ملاها هستند و ګفت که بعد ازین با مُلاها خواهم جنګید و به حاکمیت مُلاها خاتمه خواهم داد. امان الله خان ګفت که مُلاها میخواهند ګُل ترقی در کشور هیچ شګفته نشود و او این عمل آنها را تحمل نخواهد کرد. Iqbal Ali Shah p p 177-178
امان الله خان در باره پروګرام اصلاحات و عملی نمودن آن به مشاورین و همکاران لایق و باصلاحیت و صادق اشد ضرورت داشت که متأسفانه بعضاً نسبت قحط الرجال و بعضاً به دست خود، خودرا از انها تجرید نموده بود. اقبال علی شاه مینویسد که امان الله خان تنها کسانی را دوست میداشتند که حجاب از روی زنهای خود میګرفتند و در بازار های کابل موتر های قیمتی را میدواندند. وقتی اینها به قصر میرسیدند از مسایل سیاسی سخنی بر زبان نمی آوردند بلکه از دریشی های جدید انګلیسی، که به تن کرده بوند، و یا دامن جدیدی که برای خانم های خود از پاریس خواسته بودند سخن بمیان میکشیدند. این در نظر اول مضحک معلوم میشود ولی، با وجود این، حقیقت همینطور بود. Ibid p 179
یکی از نزدیکان امان الله خان که اعتماد کامل و فوق العاده شاه را حاصل نموده بود همانا محمدولی خان دروازی بود، که امان الله خان اورا، حین سفر به اروپا، به حیث وکیل السلطنة تعیین نموده بود و یکی از عوامل سقوط سلطنت امان الله خان همین شخص بود. اقبال علی شاه مینویسد« ضمنا وکیل محمد ولی به پر نمودن جیب های خود مصروف بود و در این ضمن رهبر دزدان حبیب الله را به ادامه شورش تشویق مینمود تا بدینوسیله شیرزاه حکومت را ضعیف بسازد. پستی اعمال او، در این دوره، به حدی رسید که شاید هیچ افغان مرتکب آن نشده باشد. در وقت غیابت امان الله خان در خارج، دو دفعه حبیب الله با محمدولی خان تماس ګرفته و پیشنهاد تسلیم شدن خود به حکومت را نموده بود و هر دودفعه محمدولی خان اورا برحذر داشته و ګفته بود که به قول امان الله هیچ اعتباری نتوان کرد. اګر به زندګی خود علاقه داری به حکومت تسلیم نه شو. Iqbal Ali Shah, The Tragedy of Amanullah p 193
این وکیل اعتمادي شاه، در زمان بغاوت حبیب الله، اورا مدام به وسله و مهمات کمک مینمود و یک دفعه یک تفنګ بسیار قیمتی را به او هدیه داده بود و وقتی حبیب الله به قدرت رسید هر وقت از آن تفنګ قیمتی به افتخار یاد آوری مینمود. Ibid P 216
البته تنها محمدولی خان نبود که با حبیب الله تماس داشت. بودند مامورین عالی رتبه دیګر امان الله خان که بعد از سقوط او با حبیب الله کلکاني همکاری صمیمانه مینمودند و احسانات ولی نعمت سابقه خودرا فراموش نموده بودند. فیض محمدکاتب مینویسد « در روز شنبه مذکور بر عموم اهالی کابل مکشوف و اشکار ګشت که حبیب الله با هواخواهان و اولیای امور و مشاورین خویش چون بزرګان اهالی شمالی و محمدولی خان و نایب سالار محمودسامی و نایب سالار محمدنعیم خان و سردار محمدعثمان خان و میرزا محمودخان سابق وزیر مالیه و محمدمحفوظ خان پسر احمدجان خان و عظیم الله خان و نور احمدخان بردار احمدعلی خان رییس بلدیه حال با امان الله خان که هر شب مخفیانه در ارګ نزد حبیب الله رفته با دوسه تن از خدمه و جاسوس های دولت انګلیس که دارای مقام اعتماد و اعتبار و احترامند مشورت کرده …. کاتب، تذکرالانقلاب ص ۲۰۴
امان الله خان در میان مشاورین متملق محصور بود و کسی نبود که به او مشوره های درست و معقول بدهد. آنهایی که بر پروګرام های او انتقاد میکردند ، بادشاه آنرا از محیط ارګ خود بیرون رانده بودند. نادرخان در سال ۱۹۲۴ به سفیر انګلستان در کابل سرفرانسیس هممفریس ګفته بود که امان الله خان اصلاحات قبل از وقت را آغاز نموده است. او ګفته بود که افغانها آدم های مذهبی و سخت محافظه کار هستند. نمیتوان بر خلاف عقاید و عنعنات آنها عمل نمود و آنها را به معیار های اروپايي آورد. نارخان ګفته بود که مردم به این عقیده هستند که پروګرام های جدید امان الله خان خلاف شریعت اند و ملاهای کشور هم ازینرو با اصلاحات او مخالفت میکنند. Adamec, Afghanistan’s Foreign Affairs to the Mid-Twentieth Century P 87
امان الله خان در ماه می ۱۹۲۷ به مزار شریف سفر نمود و درغیاب او علی احمد خان، که والي کابل بود، شارژدافیر انګلستان باسیل جې ګولډ Basil J Gould را به خانه خود دعوت نموده بود و با او در مقابل امان الله خان از کودتا سخن رانده بود. علی احمد خان ګفته بود که به زودی آدم های وطن پرست و دوستدار بريتانیا به قدرت خواهند رسید. و اګر مداخله خارجی ها صورت نګیرد در مقابل امان الله خان کودتا کامیاب خواهد شد. ګولډ در یاداشت خود ګفته بود که در زندګی خود هیچ وقت چنین دسیسه کاری را ملاقات ننموده که با چنان صراحت در باره دسیسه خود صحبت نماید. ګولډ علی احمد خان را تشویق نموده بود که به امان الله خان وفادار باشد.
وقتی همفریس در لندن از محتوای این صحبت اطلاع یافته بود ګفته بود که علی احمد کوشش نموده که اورا هم با چنین صحبت ها سرګرم کند. ولی او یک آدمیست که دارای غرور و تکبر بی مورد است. Stewart p 314
این تنها علی احمد خان نبود که با امان الله خان خیانت میورزید بلکه، به اساس راپور های استخبارات انګلیس، رییس شورا شیراحمدخان، والی سابق کندهار محمدعثمان خان، عبدالعزیز کفیل وزارت دفاع و یک خان قوم منګل به نام زلمی به طور منظم با فضل عمر مجددی یا شیرآغا، که در دیره اسمعیل خان بودوباش داشت، در تماس و مکاتبه بودند. ضمناً یک ملای دیګر که در شورش خوست دست داشت و امان الله خان میخواست او را ګرفتار نماید مګر علی احمد خان اورا از اقدام امان الله خان اطلاع بود و ملا خود را از راه کویته به دیره اسماعیل خان رسانیده بود… همان کتاب ص ص ۳۳۰-۳۳۱
به این ترتیب می بینیم که امان الله خان نه تنها با مخالفت شدید ملاها و روحانیون مواجه بود بلکه در دستګاه حکومتی هم اشخاص بلند رتبه و بانفوذ خیانت میورزیدند. امان الله خان، بی پروا و غافل از همه خطرات، به ریفورم های خود ادامه میداد و باخود طرح سفر اروپا را انداخته بود. با وجود اینکه خسر و استاد او محمود طرزی با این سفر دور و دراز و خطیر او مخالفت ورزیده و اورا بر حذر میداشت مګر امان الله خان به مشوره های او اعتبار نمیداد و در تصمیم سفر نمودن به اروپا هم شاید ، مانند مسله آزادی زنها، زیر تاءثیر فوق العاده خانم خود ملکه ثریا رفته بود. امان الله خان در دوران سلطنت ده ساله خود مرتکب اشتباهات فروانی شده مګر خطرناکترین و بزرګترین اشتباهی که، شاید علت مهم سقوط او ګردیده باشد، همین سفر هفت ماهه او به اروپا بود.
خبرنګار خاص روزنامه ډیلی میل Daily Mail انګلستان، رانلډ وایلډ Ronald Wild که در باره سفر اروپای امان الله خان راپورها ترتیب میکرد و بعداً، در هفته های اخیر سلطنت او، در کابل حاضر بود مینویسد که مُلاها با ریفورمهای امان الله خان مخالفت شدید میورزیدند و بر ضد اصلاحات او تبلیغ میکردند مګر امان الله خان به مخالفت های آنها چندان وقعی نګذاشت. بیجا نخواهد بود اګر الفاظ خود این ژورنالیست را بیاوریم« مُلاها درک نموده بودند که امتیازات خاص آنها و پادشاهی آنها بر سرنوشت مردم محکوم به نابودیست. آنها بر ضد شاه امان الله تبلیغات و مبارزه میکردند. آنها، به زرنګی تمام و به شکل مخفیانه، از نارضاییتی مردم استفاده میکردند و با پالیسی های جدیدی که مخالف عنعنات و زندګی ګذشته مردم بودند مخالفت میورزیدند. افراد فوج ناراض بودند. در تمام کشور این احساس پیدا شده بود که این اصلاحات شیرزاه کشور را به خطر مواجه میسازد. امان الله اولین قدم غلط را برداشته بود.
او یا این خطرات را نمی دید و یا قصداً آنها را ناچیز جلوه میداد. او دراین وقت از هر طرف با متملقین و ستایشګران محصور شده بود.این ستایشګران در دروغین بودن و خاین بودن خود به آنهاییکه مانند کرګس های لاشخوار قصر نیاکان اورا احاطه نموده بودند مساوی بودند. امان الله خان فریفته چاپلوسی ها و زنده باد ګفتن آنها شده بود و پالیسی جدید خودرا با شجاعت تمام به پیش میبرد» Wild, Amanullah Ex-King of Afghanistan p p 79-80
« در سال ۱۹۲۷، طرزی که در سویس بسر میبرد، از اراده پادشاه برای سفر اروپا اطلاع یافت. طرزی بلا فاصله نامه ای به امان الله خان ارسال نمود و کوشش کرد که وی را ازین عزم منصرف سازد. وی به شاه هشدار داد که سفر چندماهه وی بارسنګینی بر دوش مالیه دهندګان تحمیل خواهد نمود. ګذشته ازآن غیبت طولانی شاه از کشور مصلحت آمیز نبوده و عواقب نامطلبی برای رژیم ببار خواهد آورد. اما امان الله خان پیشنهادات طرزی را نادیده ګرفته در عوض به وی دستور داد تا به هیت معیتی اش در قاهره بپیوندد. طرزی بار دیګر در روم به پادشاه توصیه نمود که دورهء سیاحتش را کوتاه بسازد و در مورد پلان های انکشافی افراطی خویش تجدید نظر نماید؛ ولی متوجه شد که سفارشهای وی تاءثیری در تصمیم شاه نخواهد داشت. همان بود که در ۱۵ جنوری ۱۹۲۸ و با یک خاطره تلخ روم را، به قصد کواکس، در نزدیکی منتریواکس در کشور سویس،ترک ګفت و به بهانهء علالت مزاج از همراهی بیشتر با شاه و ملکه در باقی سفر شان معذرت خواست» سنزل نوید،واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی در افغانستان ص ۱۸۷
نادرخان، با بردارانش هاشم خان و شاه ولی خان، در ناپل ایټالیا با امان الله خان دیدار نمود. حین این دیدار نادرخان امان الله خان را از اصلاحات سریع برحذر داشت و ګفت که کشور افغانستان مستعد این چنین تغییرات نمیباشد. امان الله خان به پیشنهادات او هم وقعی نګذاشت و نادرخان واپس به فرانسه سفر نمود. همانجا
یکی از اشتباهات بزرګی که امان الله خان نموده، و مورخین افغانستان به آن چندان اشاره نه نموده، طرح رفاقت و دوستی او با دشمن خود، سفیر انګستان در کابل سرفرانسیس همفریس بود. او با همفریس چنان دوست شده بود که در مجالس و دید وبازدید خود سرحدات دیپلوماتیک را عدول نموده بودند. و روابط آنها مانند دیپلومات کشور خارجی و زمامدار یک کشور نبودند. امان الله خان، برخلاف نیاکان خود، اکثر اوقات را در خانه همفریس صرف مینمود. یکی از مشوقین امان الله خان، به سفر خطیر او به اروپا، همین همفریس بود؛ که در جریان اکثر سفر های او به اروپا اورا مانند سایه تعقیب میکرد. همفریس از روءیاهای امان الله خان، که با خزانه خالی غرق خواب های طلایی بود، حمایت مینمود. در حالیکه هر آدم هوشیار می فهمید که این رویاءها نه تنها به جایی نمیرسد بلکه از جهان خیال به عمل اوردن آنها خطرات بزرګی در پی خواهد داشت، ولی همفریس هیچ وقت امان الله خان را برحذر نداشت. خود همفریس در فبروری سال ۱۹۲۵ بر این حقیقت اعتراف میکند:
« در فرصت های مناسبی، که برایم دست داده، توانسته ام که انزجار شدید شاه را بر علیه تنګ نظری و تعصبات و شور و اشتیاق وی را در پیشبرد کشوری بر موازات عصر جدید ملاحظه نمایم. مګر چنین بنظر میرسد که شرایط کنونی قوی تر از آنست که وی بتواند به ارزوهای خویش جامه عمل بپوشاند… به هر حال نمیتوانم جرأت کسی را که فکر میکند بهترین راه پیشرفت را برای کشورش در نظر دارد و مصمم است که به هر قیمتی شده در این راه قدم بردارد، تحسین نکنیم» سنزل نوید، واکنش های مذهبی ص ۲۳۹
به همین منوال، خانم همفریس با ملکه ثریا طرح دوستی ریخته بود و دیکوریشن و تزیین قصر را سرپرستی می نمود. خانم همفریس درین زمینه به چنان سلیقه عالی فعالیت میکرد که اطاق های قصر را مانند اطاق های انګلستان تزیین و ترتیب نموده بودند و امان الله خان زیر تاءثیر این دیکوریشن و سلیقه عالی خانم همفریس آمده بود.Wild p p 83-85
امان الله خان، در حین سفر به خارج، توقف چند روزه ای در مصر نموده بود. امان الله خان در مراسم و دعوتهایی که به افتخار او ترتیب داده میشد، وقت را رعایت نه نموده و باعث ملال خاطر ملک فواد، پادشاه مصر و مقامات حکومتی آن کشور ګردیده بود. وقتی از روم رهسپار لندن میشدند، فرانسیس همفریس شجیعانه برایش ګوشزد نموده بود که در لندن متوجه رویه خود باشد و در اوقات معین حاضر باید شد. امان الله خان، مانند پسر بچه مکتب، مطیعانه ګفته بود که وقت را رعایت خواهم نمود. همان کتاب ص ص ۱۰۳-۱۰۴
در حالیکه این وظیفه وزیر دربار یا رییس تشریفات دربار بود که امان الله خان را باید متوجه مینمود. یک ډیپلومات که باشد که بادشاه یک کشور مستقل را به اشتباه خود متوجه بسازد و یا به او ګوشزد نماید که در لندن متوجه رویه و آداب باشد. آن هم دیپلومات کشوریکه امان الله خان، از آوان جوانی تا دم مرګ، به حیث دشمن اصلی خود میدید. درحقیقت، یکی از علل ناکامی امان الله خان شاید همین دوستی بسیار نزدیک او با همفریس بود، که از سال ۱۹۲۲ تا آخرین لحظه سلطنت امان الله خان، و سقوط حکومت افغانستان به دست حبیب الله کلکانی، در افغانستان به حیث سفیر وظیفه داشت.
سفر امان الله خان به خارج:
امان الله خان، ملکه ثریا، شهزاده ګان و هیات معیتی شان، که جمله چهل تن میشدند، ۱۰ دسمبر سال ۱۹۲۷ به چمن رسیدند. از چمن به وسیله ریل به طرف کراچی حرکت کردند. ملکه ثریا در کراچی با لباس فرانسوی دیده شد که نقابی که باید روی اورا میپوشاند کفایت نمیکرد. برای اولین بار افسانه های زیبایی ملکه ثریا بر سر زبان ها افتاد و همین افسانه ها تا جهان غرب رسید. همان کتاب ص ۹۸
امان الله خان در این سفر از هندوستان، مصر، ایتالیا، فرانسه، جرمنی، بلجیم، انګلیند، روسیه، ترکیه و ایران دیدن نمود. در لندن ازو استقبال شایانی بعمل آمد و چندی در قصر بکینګهم، که پادشاه آن کشور درآن زندګی میکند، سپری نمود. ملکه ثریا، که خانم همفریس اورا به ګردش در لندن میبرد، در این ضمن خریداری های زیادی نمود. رانلد وایلد که سفر امان الله خان و هیات معیتی شان را قدم به قدم تعقیب میکرد مینویسد:
« خانم همفریس ثریا را برای سودا خریدن به بازار برد. هر دوی آنها کوه های از قالین و جریب های از تکه های قیمتی برای پرده های قصور، جلال آباد، پغمان و کابل خریدند. یک عالم مبل، تکه های ابریشمی و زردوزی را که اعلی ترین تکه ها بودند خریداری نمودند، و به طرف شرق فرستادند. زیرا کس نمیدانست که این پرده ها، مبل، چوکي و میزها و تکه های ابریشمی زر دوزی، بعد از رسیدن آنها به کابل، به بسیار زودی طعمه آتش خواهد شد و شعله های آن در آسمان شرق زبانه خواهد کشید…» همان کتاب ص ۱۱۵
امان الله خان در تمام پایتخت های اروپا به غربای هر کشور هزار دالر هدیه نمود؛ و همراهان سفر او خریداری شخصی و حکومتی مینمودند. چیزیکه در خلال این سفر ها به دست آمد همانا هدیه های حکومت های خارجی بودند که اکثراً وسایل نظامی میبودند. بطور مثال صدراعظم انګلستان اعلام نمود که او میخواهد افغانستان را یک کشور مقتدر ببیند. انګلستان به افغانستان سه نوع توپ ها هدیه نمود که با هر نوع آن ۵۰۰ مرمی همراه بود. شش ماشیندار ثقیل و عصری ترین تفنګ ها را با ۱۰۰۰۰۰ مرمی اعطاء نمود. حکومت برتانیه وعده داد که ۲۰ صاحب منصب عسکری را به طور رایګان، که مصارف آنرا حکومت هند پرداخت خواهد نمود، برای افغانستان تربیه نماید. مګر هیچ نوع کمک های برتانیه، عسکری و یا غیر عسکری و خریداری ۵۰هزار تفنګ و مهمات از طرف افغانستان ، هیچ یک جامه عمل نپوشید و امان الله خان در وقت ضرورت ازان در مقابل شورشیان استفاده نتوانست نمود. Ludwig W. Adamec, Afghanistan Foreign Affairs P 130
یکی از بزرګترین اشتباهات امان الله خان این بود که خبرهای ناخوش افغانستان را ګرفت و به آن وقعی نګذاشت. امان الله خان هنوز در لندن بود که به تاریخ ۱۶ مارچ ۱۹۲۸ در صفحات اول روزنامه ها در باره مشکلات کابل خبرها به نشر رسید. این آوازه دفعتاً و بسیار زود رد شد. معلوم نیست که امان الله خان به این اخبار اهمیتی داد و یا خیر. او فقط میخواست که هر چه زیادتر در اطراف و اکناف انګلستان بګردد بهتر خواهد بود. امان الله خان از سفر خود حظ میبرد و نمیخواست خبر های ناخوش روز های خوشی اورا مختل بسازد. او فکر میکرد که غم مشکلات افغانستان را به وقت خود در افغانستان خواهد خورد. Wild P 117
امان الله خان که، منحیث یک زمامدار، که بایست هر چه زود تر خودرا به وطن میرساند و چاره مشکلات کشور خودرا میکرد، بعد از ګرفتن این اخبار نا خوشایند، بیش از سه ماه دیګر به سفرهای خود ادامه داد. اګر چه شخص امان الله خان را باید در این زمینه از همه بیشتر ملامت نمود ولی به یقین میتوان ګفت که همراهان متملق و بلی ګویان نالایق و ملکه ثریای احساساتی، که در همه جا از توصیف زیبایی خود حظ میبرد و غرق نشاط بود، امان الله خان را از تصمیم ګرفتن به وطن مانع شده باشند.
ثریا در بازار های لندن و پاریس مصروف خریدن اسباب بازی برای فرزند خود بود. و یک دفعه خانم همفریس اورا به یک آرایشګاه مشهور برد. روزنامه ها برای توصیف زیبایی او کلمات را می پالیدند و کسیکه آرایش موی اورا بعهده ګرفته بود اعلام نمود که ملکه در شهر لندن زیباترین سر و مویی دارد. همان کتاب ص ۱۱۹
آیا امان الله خان فکر میکرد که این توصیف های زیبایی ملکه ثریا، عکس های او و ملاقات نمودن و دست دادن او به سران دول فرنګی از چشم مردم افغانستان، بخصوص مخالفین و دشمنان او پنهان می ماند. اګر چنین بوده باشد امان الله خان یک آدم بسیار خوش باور بوده است.
امان الله خان، در خلال این سفر چند ماهه ی خود، دو هفته را در ترکیه سپری نمود و با رییس جمهورآن کشور مصطفی کمال اتاترک دیداری بهمرساند. او نتایج انقلابی اصلاحات آن کشور را که زعیم ترکیه جدید رهبری کرده بود از نزدیک دید. امان الله خان و اتاترک در یک دعوت شبانه وعده نمودند که اصلاحات را ادامه خواهند داد. Adamec P 127
امان الله خان به تاریخ ۲۷ جون ، ۱۹۲۸ در قندهار یک بیانیه ای ایراد نمود که نمایندګی از احساسات ملی و آرمان های صادقانهء او مینمود: « شما تا حرکت نکنید، هیچ وقت به هدف نخواهید رسید. امان الله برای شما همه کارها را انجام داده نمیتواند. او به شما مشوره میدهد، به شما عذر میکند، بر شما فشار می آورد و بالاتر ازین چیزی کرده نمیتواند. شما یقین کنید که، اګر از خواب سنګین خود بیدار نشوید، امان الله تمام آن آرمانهارا که میخواست افغانستان پیشرفته و آباد را ببیند به ګور خواهد برد» Adamec p 132
امان الله خان میخواست که افغانستان را به کاروان تمدن همراه بسازد مګر افسوس که برای اصلاحاتی که در نظر داشت نه پول و وسایل کافی داشت، نه مشاورین و همراهان خوب و وفادار داشت ونه خودش، برای رسیدن به اهداف عالی خود، از خونسردی لازم برخوردار بود. بعد از سفر اروپا تقریباً به کلی تنها مانده بود. یګانه دوست و مشاور او ملکه ثریا بود که متأسفانه او هم با جامعه افغانستان هیچ ګونه آشنایی نداشت. او تنها در غم حقوق و آزادی زنان بود و فکر میکرد که با آزادی زنان همه مشکلات حل میګردد.
وقتی امان الله خان به کابل رسید، اولین کار ثریا نګاشتن چندین مضامین بود در باره حقوق زن و قبل از آن که این نظریات او در جریده امان افغان به نشر سپرده شود، دختران متعلم کابل را مخاطب قرار داده و ګفت که وقت حجاب ګذشته است و از دختران خواست که برای از بین بردن حجاب مبارزه نمایند.
بعد ازآن یک ګروپ خانم ها را به قصر دلکشا دعوت نمود و به انها ګفت که شما باید با مردان در فعالیت های روزمره سهم مساوی بګیرید. اوګفت تا زمانیکه زنها در خانه های خود زندانی باشند، نمودن فعالیت مساوی با مردان غیر ممکن است. ثریا ګفت که بشریت بلند ترین شکل خلقت است و زیبایی یک چیزی است که باعث خوشی میشود و نه باید که از نظرها پنهان بماند. Talley Stewart, P 376
اینکه امان الله خان میخواست در زندګی خود افغانستان را به اندازه ای ترقی بدهد که با کشورها اروپايی همسری نماید، از وطن پرستی او نمایندګی میکند. اما چطور شد که نسبت به تمام مشکلات اقتصادي، سیاسی، اجتماعی، زراعتی و ګمرکی تنها مسله نقاب مهمتر شد. امان الله خان در این مسله به حدی علاقه مفرط نشان میداد که ګویی فقط حجاب و برقه از بین برده شود و لباس مردم اروپایی ګردد همه مسایل دیګر خود به خود حل میشود.
اګر این ګفته ټیلی سټیوارټ را جدی بګیریم که امان الله خان یک روز در یکی از باغ های عمومی پغمان یا دارالامان به یک زنی که برقه پوشیده بود حمله ور شده بود. برقه را ګرفته و آتش زده بود. Stewart P 378
ګفته میتوانیم که امان الله خان، در این مسله، به حد جنون رسیده بود. زیرا این نه تنها بر کلتور و حتی حریم ملت حمله است بلکه شأن یک بادشاه را تا سطح یک سپاهی عادی پایین میآورد. یک علتی که امان الله خان به این اندازه بی پروا شده بود شاید غروری بود که بعد از سفر اروپا در مغز او لانه کرده بود. استقبال بی شایبه سران و مردم کشورهای اروپايی شاید در او این احساس را پرورده باشد که او یک انسان فوق العاده و غیر عادی هست و یا او به اندازه ای مهم است که ممالک اروپايی به وجود او ضرورت مبرم دارند. و یقیناً که در این زمینه متملقینی که با شاه در سفر اروپا همراه بودند بی تأثیر نبوده اند. زنده یاد غبار در باره امان الله خان، پس از بازګشت از اروپا مینویسد:
«وقتیکه شاه برګشت آنمرد ګذشته نبود. او بسیار خودرأی و خودخواه و مغرور شده بود. و با اقدامات عجولانه یی که نمود بزودی افغانستان را مستعد یک انفلاق منفی نمود. دیګر دربار ساده قدیم وجود نداشت. کالر و نکتایی و تجمل و فیشن جای بساطت و البسه وطنی و یخن بسته را ګرفت. عیاشی و خوشګذرانی بشدت شروع شد و ریفورم مفید و حقیقی با تفرعات مضر و بچه ګانه آمیخته ګردید. در تطبیق این مرام طبع با صلابت و خواسته های مردم زیر نظر شاه نبود. و از عسرت اقتصادي و زندګی ملت بیخبر افتاده بود. مثلاً در کشوریکه صد ها مشکل اقتصادی و زراعتی و اداری مستلزم رسیده ګی و اصلاحات بود، شاه فرمان داده بود که تعطیل روز جمعه بروز پنجشمبه در تمام ادارات کشور عملی ګردد. در حالیکه تعطیل روز جمعه یک عنعنه بی ضرر و بیشتر از هزار ساله کشور بود که جنبه قدسیت مذهبی در انظار ملت افغانستان و کلیه ممالک اسلامی داشت و تا هنوز در کرهء زمین هیچ دولت بنام ریفورم روز تعطیل هفته ګی قدیم خود را مثلا از یکشنبه به سه شنبه تبدیل نکرده بود زیرا این تبدیل فضول بود و بحیات جامعه تعلق و تماسی نداشت ونه مانع ترقی و انکشاف کشوری بود.
همچنین شاه امر نمود تا در جاده های مخصوصی در پایتخت تابلو ها ګذاشته و نوشتند—هیچ زنی با برقع نمیتواند ازاینجا عبور نماید. پلیس ها این امر را تطبیق مینمودند و زنان ناداری که البسه عادی خودرا در زیر چادری پنهان نموده و توان پوشیدن لباس نسبتاً خوبتری نداشتند مجبور شدند که از خریداری ما یحتاج شبانه روز خود در بازار های معمور تر صرف نظر کنند. در حالیکه هیچ فابریکه و کارخانه برای کار کردن زنان وجودنداشت؛ شاه امر نمود که تمام مردم شهر کابل دریشی و کلاه بپوشند و در هر چند قدمی پولیسی ایستاده بود که از متخلفین جریمه نقدی میګرفت قطع نظر از مصارف دریشی که از توان اکثریت مردم خارج بود. برای تطبیق این امر هیچ مغازه بزرګی که اقلاً برای صد هزار نفر دریشی و کلاه داده بتواند موجود نبود. لهذا اغلب دکانداران کلاه های افسران نظامی بر سر میګذاشتند. مردم سیکه، که مذهباً موهای ناګرفته خود را در دستار های بزرګ می پیچند، ناچار بودند که با کلاه های پشمی کشدار سرودستار خودرا یکجا بپوشند و این خود شهر را به یک تابلوی کاریکاتوری مبدل ساخته بود. خصوصاً که سلام دا دن با دست منع شده و بایستی برسم فرنګ کلاه از سر برداشته شود. میرغلام محمدغبار، افغانستان در مسیر تاریخ ص ص ۸۱۲-۸۱۳
امان الله خان در ماه اګست سال ۱۹۲۸لویه جرګه هزار نفری را در پغمان دایر نمود. ولی به ګفته مرحوم غبار به هیچ کسی اجازه دا ده نشد که از سوء ادارهء وزرا و حکام کشور به نام ملت حرف بزند. بالاخره غلام محی الدین خان ارتی نماینده انتخابی کابل که سه صد هزار روپیه اعانه برای خریداری مهمات جنګی دولت شخصاً پذیرفته بود فریاد کرد: اعلیحضرتا! مادامیکه تیم وزرای مشهور بالفساد شما تا پای محاکمه و دار برده نشده اند هیچ اصلاحاتی در مملکت ممکن نیست. همان کتاب ص ۸۱۳
امان الله خان یک نقص بسیار بزرګ، که اکثر مستبدین دارای آن میباشند، داشت و آن اینکه به مشوره های هیچ کسیکه مخالف نقشه ها و افکار او واقع میشد ګوش فرا نمیداد. اګر از اوایل سلطنت خود مشوره های استاد و خسر خود محمود طرزی و سایر شخصیت های قابل و باصبلاحیت را ګوش میکرد و به آن عمل مینمود شاید افغانستان از تراژیدی هاییکه بعد از سقوط رژیم امانی به میان آمد نجات می یافت. لویی دوپری در باره محمود طرزی مینویسد: « محمود بیګ طرزی تمام عمر خود مُبلِّغ اصلاحات بود مګر هر وقت برای آن یک اساس قوی را توصیه مینمود. او به امان الله خان مشوره داد که به کمک ترکان اتاترک حکومت و اداره خودرا تنظیم نماید. او از بادشاه میخواست که، برای جلوګیری از رشوت خوری، معاشات مامورین ملکی را اضافه نمایند. او با اتاترک در این مورد هم عقیده بود که به خاطر جلوګیری از تشتت قواء و از بین بردن مقاومت های عناصر محافظه کار مخالف اصلاحات باید فوج قوي داشت. محمود طرزی، در پالیسی خارجی طرفدار توازن بود. او به امان الله خان میګفت که هم از برتانیه و هم از روسیه کمک بګیرد. Louis Dupree, Afghanistan p 451
محمود طرزی، در سال ۱۹۲۸، که با اصلاحات امان الله خان، مخالفت های شدید و مسلحانه آغاز یافته بود، به او مشوره داد که مانند مصطفی کمال اتاترک خود را به یک فوج مجهز تقویه نموده و بعداً اصلاحات خود را عملی نماید. ولی امان الله خان به درباریان خود میګفت که محمود طرزی، ۶۳ ساله، یک ادم پیر و فرتوت است. حتی ثریا، که دختر محمود طرزی بود، به مشوره های او ګوش فرانمیداد. Stewart, Fire in Afghanistan p 399
ارنولد فلیچر Arnold Fletcher مانند محمود طرزی، به اهمیت تقویه فوج منظم اشاره مینماید و مینویسد که امان الله خان به فوج خود چندان علاقه مند نبود و مربیون ترکی را که به کشور خود دعوت نموده بودند زیاده تر با ګرفتن معاشات بلند علاقه مند بودند تا به بلند بردن روحیات و یا تربیه نمودن عساکر. امان الله از همه زیادتر به تعمیر علاقه مند بود و تمام هم خود را به پروګرام احمقانه تعمیر ساختن وقف نموده بود. او تعمیرات و تفریحګاه های قشنګی را در پغمان و دارالامان بنا نهاد و این بزرګترین کامیابی و دست آورد زندګی او بود… Afghanistan Highway of Conquest P 207
بالاخره امان الله خان به تاریخ ۲۹ ماه اګست سال ۱۹۲۸ لویه جرګه یک هزار نفری را در پغمان دایر نمود. در پهلوی نطق های که در این جرګه ایراد شد مهمترین آنها اعلان مالیات جدید بود، که تقریباً همه افراد ملت را متأثر مینمود. مشاورین و متملقین دربار شاید به امان لله خان راپور های خیریت داده بودند و از مشکلات سخت اقتصادی که مردم این کشور با آن دست به ګریبان بودند بیخبر نګه داشته بود و یا شاید خودش هم مانند ملکه فرانسه ماری آنتوان فکر میکرد که اګر مردم نان ندارند عوض آن کیک و کلچه بخورند.
به ګفته ای ارنولد فلیچر، امان الله خان، مانند اکثر اصلاحات طلبان اسیا و افریقا، به این حقیقت متوجه نشد که علت اصلی پیشرفت ممالک غربی اصلاحات اجتماعی نه بلکه پیشرفت های اقتصادی انهاست. امان الله خان میخواست، با آوردن اصلاحات اجتماعی و کلتوری، عقب ماندګی کشور خودرا در زیر روپوش نازک تقلید تمدن غرب پنهان نماید. Afghanistan Highway of Conquest P 206
امان الله خان اعلان نمود که در سفر های اخیر خود به اروپا ۵۳ هزار تفنګ را خریداری نموده و به اضافه ۵۰ هزار تفنګ و ۵۰ میلیون مرمی که بعد ازاین خریداری میشود؛ ملت باید مصارف آن را بپردازند. به این حساب همه ذکور افغانستان، که سن شان از پانزده به بالا هستند باید پنج افغانی به خزانه دولت تأدیه نمایند و تمام مامورین حکومت یک ماهه معاش خودرا به حکومت تسلیم کنند. مطبوعات افغانی از استقبال ګرم اعضای لویه جرګه راپور دادند. Adamec, P 134
این حقیقت را در نظر باید داشت که معاش ماهوار یک مامور، در آن وقت، از دوازده الی بیست افغانی بود، که به مشکل مایحتاج زندګی اورا کفایت مینمود. به شمول محمودطرزی، زیادتر منورین و مبصرین به این عقیده بودند که کمبود معاش مامورین یکی از علل رشوت خوری و فساد است. در این صورت تصور میتوان کرد که مامورین چه عکس العملی را نشان داده باشند. و آیا ممکن بود که تمام ذکور بالاتر از سن پانزده پنج افغانی بيردازند؟
امان الله خان، که نه از شورش خوست درس عبرت ګرفته بود ونه از شورش های صفحات شمالی و مشرقی حساب میبرد و در هر اقدام خود از طرف متملقین دربار، که اکثراً به او خیانت ورزیدند، تشویق میشد و به نعره های حبّذا و زنده باد شاه بدرقه میشد، در نطق سوم این لویه جرګه اقدامی کرد که تمام اعضای لویه جرګه را به حیرت انداختند و در حقیقت عمر اصلاحات و سلطنت خودرا کوتاه و کوتاه تر نمود.
امان الله خان اعلان نمود که در ظرف دو ماه چادری که در افغانستان پوشیده میشود باید از بین برده شود. یک علتی که امان لله خان برای این اقدام خود ارایه نمود این بود که برقه خیمه مانند، درکوچه ها و سرک های کابل، زنان را با خطر جسمانی مواجه میسازند. امان الله خان افزود که اګر خانم ها حجاب میپوشند باید طرز تُرک را رعایت نمایند که تنها نیم رخ خودرا به یک دستمال میپوشانند. البته پوشیدن این حجاب عصری اختیاری است. امان الله خان در ادامه ګفتار خود ګفت که حجاب در دین اسلام واجب نیست و روی خود را به طرف ثریا کرد و از او خواست که حجاب خود را براندازد. ثریا پیشنهاد شوهر خودرا قبول نمود و حجاب را از روی خود انداخت و از طرف زنانیکه در این لویه جرګه حضور داشتند با چک چک ها و هلهله استقبال شد. امان الله بعد ازین عمل بر مُلاها حمله ور شد و آنهارا جاهلان متعصب خواندند که غیر از عوامفریبی کار ندارند و جهالت و تعصب را تبلیغ مینمایند. همان کتاب ص ۱۳۷
امان الله خان در اخیر لویه جرګه در بیانیه خداحافظی خود ګفت که حجاب را به اختیار مردم میګذارم. کسی که حجاب را دوست دارد حجاب بپوشد و کسی که حجاب را دوست ندارد باید به پوشیدن حجاب مجبور ساخته نشود. یک تن که از بدخشان به کابل امده بود از یک نماینده لویه جرګه در باره ګذارش مجلس سوال نموده بود و عضو لویه جرګه در جواب ګفته بود که بادشاه دین خودرا ترک نموده و دیګر در این وطن زندګی نمیتوان کرد. یعضی از مردم بدخشان تهدید مینمودند که میخواهند به روسیه مهاجرت نمایند زیرا در انجا حکومت در امور شخصی مردم مداخله نمی نمی نماید. Stewart, Fire in Afghanistan P 389
امان الله خان مصارف ساختن قصور پغمان، دارالامان و جلال آباد را از خرانه دولت میګرفت و بار آنرا بر دوش ملتی مینهاد که بار زندګی شخصی بر شانه های آنها سنګینی میکرد. وارتان ګریګوریان یک علت اغتشاشات و درنتیجه آن سقوط رژیم امانی را سنګینی مالیات دولت میدانند که روز به روز سنګین تر میشد. او مینویسد در حالیکه دهاقین کشور زندګی فلاکت باری را میګذراند امان الله خان مالیات را بلند برد و اعلان نمود که همه مالیات و باقیات باید به صورت پول نقد پرداخته شود. مالیات اسپ و خر پنج برابر و مالیات زمین سه الی چهاربرابر بلند رفت. مالیات بر مواشی بعضاً چهار برابر بلند شد. مالیات نقدی نه تنها زمینه را برای ایجاد شدن مشکلات اداری و فساد و رشوه خوری مساعد ساخت بلکه اکثر دهاقین را مجبور به ګرفتن پول از سود خواران ساخت. همچنان مالیات جدیدی از مردم خواسته شد که عبارت از مالیات بر خانه ها، مالیات بر عروسی ها، مالیات بر جنازه ها و مالیات بر جشن ها و خوشی های دهاتی و…. Vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan PP 270-271
اغتشاش:
اګر به اقدامات و اصلاحات امان الله خان نظری بیافګنیم و افغانستان تقریبا صد سال قبل را مدنظر بګیریم، در این صورت، اګر اغتشاش صورت نمی ګرفت باید مایه تعجب ما میشد. در حقیقت مخالفت های قومی و مذهبی ، قبل از انکه امان الله خان به دایر نمودن لویه جرګه سال ۱۹۲۸ مبادرت ورزد، آغاز شده بود و با دایر شدن لویه جرګه و حملات صریح و آشکار امان الله خان بر عنعنات و رسوم افغان ها و توهین نمودن ملاها، که نفوذ فوق العاده بل تسلط بر اذهان عامه داشت، حیثیت پطرولی را داشت که آتش افروخته شده غضب مردم را به آتش فشان تبدیل نمود.
حوادثی که در سمت مشرقی و سمت شمالی کشور رخ داد و بعداً به اغتشاش عمومی، که باعث سقوط امان الله ګردید تبدیل شد، در حقیقت شراره های بسیار کوچکی بودند که به تدبیر و قوه یک حکومت قوی به آسانی فرونشانیده میشدند. مثلاً در ماه سپټمر سال ۱۹۲۸ در منطقه قوم شینوار سنګو خیل چندی از جوانان، طبق معمول با تفنګ های خود ګشت و ګزار میکردند. از قضاء یک قافله سلیمان خیل، که جوانان شینواری به نظر شان دزد امدند، بر آنها بدون مقدمه و مفاهمه فیر نمودند. در این حمله چند تن از جوانان شینوا سنګو خیل به قتل رسیدند. سنګو خیل به حاکم منطقه عارض شده و قاتلین را به او سپردند. حاکم، شاید در بدل رشوت یا کدام علت دیګر قاتلین را فردای آنروز آزاد نمودند و این کار باعث قهر و غصه قوم سنګو خیل شده و آنها عرض خودرا به حاکم اعلی رسانیدند. حاکم اعلی، که شاید شریک رشوه حاکم شده بود، عرض قوم سنګو خیل را نشنیده ګرفت. ملاهای محل ازین وضع استفاده نموده بر ضد حکومت تبلیغات خودرا شدت بخشیدند. ملا ها به مردم میګفتند که حکومت عنقریب دختران شما را به بهانه تحصیل به خارج خواهد فرستاد. در ګرماګرم همین اختلافات بود که امان الله خان چند تن از جوانان و دختران را، برای تحصیل، به ذریعه موترهای لاری، از راه مشرقی به هندوستان و ترکیه فرستادند. وقتی مردم به چشم سر دیدند که دختران جوان روانه ممالک خارج شدند، تبلیغات ملاهارا، که پیشتر دراین زمینه به راه انداخته بودند و اکثر آنها فتوای کافرشدن امان الله خان را صادر نموده بودند، قبول نمودند و آماده هر نوع دفاع از دین خود شدند.
در همین اثناء، حضرت شوربازار، که در دیره اسماعیل خان سنګر ګرفته بود و از همانجا در سمت جنوبی کشور، در قبایل منګل و احمد زی، که اکثر خانان و کلانهای قوم، مریدان او بودند، به تبلیغات ضد حکومت پرداخته بود. شاید در همین اوقات بوده باشد که عکس های ملکه ثریا، که در اروپا ګرفته شده بود، در اقوام جنوبی و مشرقی به دست مردم رسیدند و افواهات و آوازه های مختلف زهر آګین، بر ضد حکومت امان الله خان، وسعت ګرفت و روز به روز بر شدت آن افزوده میشد.
حکومت، شاید در اوایل این شورش، فکر میکرد که این معضله به زودی حل خواهد شد. ولی یکی دو تولی عسکری که برای خاموش نمودن این غایله فرستادند یا اسیر و یا تسلیم باغی ها شدند و کار به جای کشید که اقوام مختلف شینواری با خوګیانی ها دست یکی کرده و شهر جلال اباد را به محاصره کشیدند. هیات های که به سرکردګی غلای صدیق خان چرخی، وزیر خارجه و شیراحمد خان رییس شورا به آن سمت فرستاده شده بودند، چون بین این دوشخص نه تنها توافق موجود نبود بلکه رقیب یکدیګر بودند، فعالیت های مثمر یکدیګر را خنثی مینمودند و کار به ناکامی انجامید. در ضمن کسانی که از مقامات دولتی برای قلع و قمع نمودن یاغی ها اسلحه و مهمات ګرفته بودند برضد حکومت استعمال نمودند؛ ار آنجمله یکی غلام جیلانی خان چپرهاری بود که با سه صد تفنګی که از حکومت ګرفته بود با شینواری ها یکجا شد. انیس، بحران و نجات ص ص ۴۲-۴۳
امان الله خان، یا نماینده او، سردار شیراحمدخان، رییس سابق شورای دولت، عین آن اشتباهی را که در شورش خوست مرتکب شده بود، تکرار کرد. شیراحمد خان، برای دفع الوقت و یا اینکه چاره را حصر شده دید، به مقابل شینواری های شورشی، به تسلیح نمودن قبایل مخالف شینواری ها، مانند سرخرودی ها، چپرهاری ها، لغمانی ها و خوګیانی ها و دیګر اقوام پرداخت. ازان جمله یکی هم غلام جیلانی خان چپرهاری، که یکی ازمخالفین دولت بود، با سه صد نفر مسلح شد و ماءمور حفظ راه ها مقرر ګردید. او بعد از مسلح شدن، با سه صد نفر خود به شینواری ها پیوست. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ ص ۸۱۹
امان الله خان، که هر وقت داد از اتفاق و وحدت ملی میزد، به دست خود از یکطرف، به صورت مستقیم، نفاق ملی و تفرقه قومی را دامن میزد و از طرف دیګر کسانی که به دوستی آنها نه باید اینقدر مطمین میبود، بر ضد خود مسلح مینمود. به همین منوال، دیګر کسانیکه در این جریان از توزیع اسلحه و پول دولت استفاده نموده بودند بلا استثنی با شورشیان همدست شده و آتش اغتشاش را دامنه دار تر و قویتر ساخت.
در حالیکه شورشهای مشرقی روز به روز شدت میګرفت و کسانیکه، مانند علی احمدخان، که بعد ها مدعی تخت کابل شد، برای خاموش نمودن شورش، به آن سمت فرستاده میشدند، به عوض کوشش نمودن برای اطفای نایره شورش برعکس خیانت میورزیدند و حکومت تقریباً تمام قواء عسکری کابل را به آن سمت فرستاد و در نتیجه کابل، که فکر میشد از ناحیه شورش بدور و محفوظ است، از قوه عسکری خالی شد. همان کتاب ص ۵۳
ضمناً بر وخامت اوضاع شمالی کشور و حمله های حبیب الله کلکانی، بخصوص کوهدامن و کلکان، روز به روز افزوده میشد و آوازه های مختلف این شورش، که در اول چندان اهمیتی بدان داده نشده بود، به کابل میرسید.
۲۴ نوامبر سال ۱۹۲۸ سفیر برټانیه در کابل فرانسیس همفریس با امان الله خان دیدار نمود و به شاه هشدار داد که حمایت تمام اقشار کشور خودرا از دست داده است. او به امان لله خان ګفت که ملاها، دهاقین، زمینداران، تاجران و عسکر همه از اصلاحات جدیدیکه بر آن ازدیاد مالیات و اعانه خواستن بالجبر هم اضافه شده است ناراض هستند.
امان الله خان کفت که شینواری ها را ملاهای دشمن من تحریک مینمایند و در باره اصلاحات من آوازه های غلط پخش مینمایند.
همفریس ګفت که ملاها برای بقای خود میجنګند. او اضافه نمود که بمباری های که شاه به راه انداخته است احتمال دارد که در نظر مردم از محبوبیت شاه بکاهد خصوصاً که این بمباری ها به وسیله روسها به راه انداخته شده اند. مردم قبایل شمارا به تخطی از اصول اسلام متهم میسازند؛ و اینکه شما بر ضد آنها از پیلوتهای ملحد استفاده مینمایید به این تبلیغات قبایل قوت میبخشد.Stewart P 420
چند روزبعد ازین مکالمه، دو پیلوت روسی اشتباهاً بر عساکر حکومتی بمبارد نمود و ۳۰ تن را کشته و عده ای را زخمی نمودند. اګرچه پیلوت ها برطرف شدند مګر عساکر امان الله خان دقیقاً همان شکایتی میکردند که همفریس به امان الله خان ګوشزد نموده بود.
چند روز بعد ازین، امان الله خان همفریس را ګفت که با او کاملاً موافق است.
امان الله خان ګفت برای اینکه مردم اصلاحات مرا غلط نفهمند، دیګر برای بیست سال، حتی اګر خود مردم از من بخواهند، تعلیم دختران را روی دست نخواهم ګرفت. من برای ختم دادن به این جنګ داخلی بی معنا، که کشور مرا ویران میکند، حاضر به قبول نمودن هرچیزی، که بتوانم، هستم. قوه عسکری باید تنها در مورد دفاع به کارګرفته شود. Ibid p 433
امان الله خان، طبق همان قولیکه به همفریس دا ده بود، تقرباً تمام ریفورم های جدید خودرا که، در لویه جرګه اخیر در پغمان اعلام نموده بود، فسخ کرد و وعده داد که تمام دخترانی را که برای تحصیل به خارج فرستاده اند، واپس به وطن بګردانند. مګر افسوس که دیر شده بود. شورشیان شینوار و خوګیانی که، به شمول مهمند، دیګر اقوام و قبایل هم با انها یکجا شده بودند، به حدی جسور شده بودند و خواسته های را به امان الله خان پیشنهاد نموده بودند که به هیچ وجه قابل قبول نبودند. غلام صدیق خان چرخی، که امان الله برای مذاکره در باره آتش بس به قبایل شورشی فرستاده بود، اولتیماتوم و شرایط رهبران شورش محمدعالم و محمدافضل را با اتش بس با خود اورده بود. این درحالی بود که شورشی ها در جلال آباد ، اندکی پیشتر، مکتب دختران و دفاتر حکومتی را به آتش کشیده و اموال را چور و چپاول نموده بودند و همچنین کونسلګری برتانیه هم چور نموده و تعمیر انرا سوختانده بودند و شهر جلال آباد و اکناف آنرا زیر کنترول داشتند. خواسته های شورشی های شینوار ازین قرار بود:
۱: امان الله خان ثریا را طلاق دهد.
۲: خانواده طرزی را، به استثنای محمود طرزی، که آنها میخواهند اورا به زندان فرستد، از وطن خارج نماید.
۳: تمام مکاتب دختران را بسته نماید.
۴: تمام دخترانیکه به ترکیه فرستاده شده اند واپس خواسته شوند.
۵: به استثنای سفارت برتانیه، همه سفارتخانه ها بسته شوند.
۶: تمام قوانین جدید، نظامنامه ها ملغی قرار داده شوند.
۷:مالیات را کم کند.
۸: قوانینیکه در باره پوشیدن لباس اروپایی وضع شده لغو ګردد.
۹: حجاب به شکل قدیم اعاده شود.
۱۰: قانون اسلامی در کشور جاری ګردد.
۱۱: ملاها در حکومت شامل ګردند. Ibid PP 433-434
امان الله خان مردی نبود که با طلاق نمودن ثریا و تبعید نمودن خانواده طرزی آبرو و حیثیت خودرا برباد دهد. هر چند سایر خواسته های شورشی ها قابل قبول معلوم میشد. این خواسته ها، احساسات مردیرا که تمام هم خود را برای خیر رساندن مردم کشور خود وقف نموده بود جریحه دار ساخت و بر او معلوم ګردید که با شورشی ها بهیچوجه نمیتوان کنار آمد.
در حالیکه دامنه شورش سمت مشرقی هر روز وسیع تر میشد، خطر شورش شمالی دولت را بیشتر و بیشتر تهدید مینمود. امان الله خان، اګر طبق توصیه نادرخان و یا خسر خود محمود طرزی یک فوج قوی و منظم میداشت با دزدی ، چون حبیب الله کلکانی، مجبور به مذاکره نمیشد. زیرا دزد را قانوناً سرکوب باید نمود و به سزا رساند نه آنکه به او امتیاز مذاکره را قایل شد. رییس هیات مذاکره احمدعلی خان، که با دزدان حبیب الله مذاکره نموده، و با او و طرفداران او جرګه نموده بود، و شرایط اورا یا قبول یا به مرکز مخابره نموده بود، دز دان سرګردنه را درحقیقت تشجیع نموده و از ضعف دولت آګاه ساخته بودند. حبیب الله کلکانی و رفقای راهزن او، که در ظرف چند ماه اخیر متوجه ضعف دولت شده بودند، عوض متارکه یا منتظر ماندن به امتیازات دولت بر حملات خود پا فشاری نمودند. غبار، ص ۸۲۱
حبیب الله کلکانی، که هم به هزارها تفنګ و توپ و مرمی و مهمات را به دست اورده بود و هم از طرف خاینین دربار امان الله خان حمایه و تشویق میشد، روز به روز خود را به کابل نزدیکتر میساخت. کابل که از قوای نظامی خالی ګردیده بود و تنها قوای محافظ شاه بود که از شهر محافظت مینمود، نتوانست در مقابل هجوم پی در پی کلکانی مقاومت کند. بالاخره روز موعود، روز ۱۴ جنوری سال ۱۹۲۹ رسید. امان الله خان، که خانواده خودرا چندی پیش به وسیله طیاره به قندهار فرستاده بود، ساعت ۹ صبح به معیت چند موتر دیګر به سوی قندهار حرکت نمود و قبل ازحرکت به نفع برادر یزرګ خود عنایت الله از سلطنت استعفی داد. امان الله خان در استعفی خود تصریح نموده بود که « خیر مملکت مقتضی همین است که باید دست خودرا از کار بکشم، زیرا تمام خونریزی و انقلاباتیکه در مملکت است به سبب برخلافی با من میباشد. محی الدین انیس، بحران ونجات ص ۸۴
عنایت الله، که از ابتدای سلطنت امان الله خان تا سقوط او، یک لحظه هم خیال بادشاه شدن در ذهنش خطور نه نموده بود، دانست که این بار سنګین را تا منزل رسانده نمیتواند و از سلطنتی که برادرش حفظ کرده نتوانست او هم دوام نخواهد داد. خودرا تسلیم سرنوشت نه نموده و به شرط زنده ماندن و به شمول اهل وعیال خود سالم از کابل بر آمدن حاضر به استعفی شد. همفریس او و خانواده اش را به وسیله دوطیاره به قندهار رساند و در انجا با برادر خود یکجا شد. به این ترتیب کابل به حبیب الله کلکانی تسلیم داده شد و او به تاریخ ۱۷ اکتوبر سال ۱۹۲۹ بر تخت کابل نشست و خودرا خادم دین رسوال الله امیر حبیب الله نامید.
حبیب الله کلکانی یا دوران ترور و دهشت
در باره زندګانی سابقه حبیب الله کلکانی، به تفصیل بحث کردن از حوصله این مضمون بیرون است و ضمناً مارا از موضوع دور میسازد. او بر تخت نشستن خود را با وعده های بسیار نرم و امید بخش آغاز نمود. از وعده هاییکه حبیب الله به مردم اعلام نمود معلوم میشود که او یا در سالهای جنګیدن با حکومت امان الله خان تجربه کافی بدست آورده و یا از مشاورین خوب برخوردار بود. حبیب الله کلکاني، در بیانیه اولی که در ارګ به مقابل جمع غفیری از مردم ایراد نمود، اعلام نمود که:
۱: باقیات مالیات سالهای ګذشته را معاف نمودم.
۲: عسکری جبری را از بین خواهم برد. بعد ازین خدمت جبری عسکری وجود نخواهد داشت، مګر کسانیکه میخواهند حاضر به خدمت عسکری شوند ماهانه ۲۰ روپیه تنخوا و ۶۴ پوند غله را دریافت خواهد نمود.
۳: تمام آن مالیاتیکه در شریعت وجود نداشته باشد لغو قراراده خواهد شد.
۴: مالیات زمین را مطابق حکم قرآن تنظیم خواهیم نمود.
۶: تمام مکاتبیکه از طرف پادشاه مخلوع به میان اورده شده بوند بند خواهم نمود.
آدمک مینویسد که حبیب الله مالیات را، مانند هر حکمران جدیدی که برای بدست آوردن محبوبیت این قسم اقدامات را مینماید، لغو نمود. مګر او به بسیار زودی با مشکلات مالی روبرو شد و برای پر نمودن خزانه خود به تاکتیک های غیر اسلامی متوسل شد و از دشمنان خود و از خانواده های آنها و از دولتمندان خصوصاً طبقه تجار به زور و اکراه پول ګرفتن را آغاز نمود. Adamec, Afghanistan Foreign Affairs P 156
به اساس شاهدی نویسندګان معاصر او، همینقدر ګفته میتوانیم که بادشاهی ۹ ماهه او دوره دهشت ، ویرانګری و جنګهای داخلی بود. محی الدین انیس مینویسد:« معهذا در شهر یک قیامت از ظلم و اجحاف برپا بود و مردم شمالی دسته دسته در زیر اثر یک کرنیل یا برګد و نایب سالار خودمختار داخل خانه های معروفین و ارباب نفوذ و مامورین کابل شده به بهانه های مختلفه که درینجا مالهای سرکاری یا تفنګ و غیره است بالای خانه والا به زور زدن و قنداق تفنګ پول هرچه داشت حاضر کرده سپس از خانه اش هر چه خوشش میآمد و بدرد شان میخورد برداشته و میرفتند. مردم کابل با رنګهای باخته و اوضاع مضطرب با تمام این اوضاع ساخته قسمتی در خانه های خود منزوی و قسمتی در بازارها و سرکها بیجهت تا و بالا میدوند. پروپاګندها و آوازه های عجیب بین مردم جاری است. ارګ در یک حالت مدافعه ای بسر برده و چاراطراف آن از طرف قوای سقاوی محاصره است و بین سقو و سردار معین السلطنة بعضی اوقات مفاهماتی راجع به تسلیم ارګ دایر شده و وفدی که دربین رفت و امد داشت عبارت از جناب حضرت صاحب محمدصادق خان و سردار محمدعثمان خان مرحوم و چند نفر دیګر بودند…» بحران و نجات ص ص ۸۸-۸۹
« دزدان طبقه اول، که امروز وضعیت را بکام خود میدیدند، بحدی ظلم و وحشت را ازقبیل چور ولوچ کردن و غیره مرتکب شدند که حتی بچه سقو بسر قهر یا رقت آمد» همانجا
« در جمله این مناصب یک منصب نوی پیدا شده بود که عبارت از ( خودمختاری است) و این رتبه را برای خود رفقای اصلی سقو تراشیده بودند مثل جرنیل خودمختار، و کرنیل خودمختارو کوتوال خودمختار حتی سپاهی خودمختار، که دیدن و تحمل کردن شدید ترین مصیبت های دنیا از افتادن به چنګال یکی ازین خودمختارها آسانتر بود»
« این حکام عبارت از منصبدارهای سقو و مخصوصاً ( طبقه موکلین عذاب) یعنی خودمختار های آن میباشند. ګویا اداره شهر در بحران است. اما از حیث امنیت عادتاً اخلال امنیت را طیقه دزدان و اوباش میکنند و امسال دزدها به بادشاهی کردن ګرفتار شدند. از آنرو میتوان ګفت که از حیث امنیت ملک در قراری است. اما بجای بی امنی قیامت مدهش تربرپا است که احدی را از هیچ طبقه در شهر خواب آرام نمیبرد و آن همینکه خودمختار های بد بخت خانه های مردم را به بهانه های مختلفی که در خانه مال سرکاری یا تفنګ و جباخانه است تفتیش میکنند و چور مدهشی را چسپانده اند. از مضحک این خود مختار ها یکی این است که حتی صندوقچه های یک وجبی را هم حکم میکردند باز کنید مبادا تفنګ باشد و به این بهانه پول و هر چیز قیمتداری که می یافتند به غارت میبردند» همان کتاب ص ص ۹۰-۹۱
ژورنالیست روزنامه دیلی میل رانلد وایلد مینویسد:« او در زندګی ګذشته اش، تحت انقدر ظلم و وحشت زندګی کرده بود که کمتر از یک حیوان وحشی نبود. او در ابتدای قدرتش کسانی را شکنجه و تعذیب نمودند که بر مردن کابل ظلم نموده بودند و مردم کابل ازو خوشنود شدند. قلب سیاه او از تعذیب و آزار مردم حظ میبرد و دیری نګذشت که مردم این حقیقت را درک نمودند که او از آزار مردم حظ میبرد و این احساس او رام شدنی نیست. وقتی مردم دیدند که او کودکان و زنهای بیګناه را زندانی و شکنجه میکند از اظهارخوشحالی سابق خود پشیمان میګردیدند…. کابل آن ماه ها را به یاد داشت که هر روز در کوچه ها و سرک های شهر لاش های مردم آویزان بودند. او که یک وقت قهرمان افسانوی کوهستان بود، هیچ کس از کشته شدن او اندهګین نشد…» Ronald Wild, Amanullah Ex-King of Afghanistan PP 256-257
پروفیسر محمدعلی، استاد تاریخ لیسه حبیبیه، که در زمان بادشاهی حبیب الله کلکانی، در کابل بود خاطرات تلخ مشابهی با محی الدین انیس دارند « در دوران ۹ ماهه بادشاهی او مردم هر روز ظلم های و وحشتی را دیدند که بیان نمیتوان نمود. مردم کابل قربانی اصلی این ظلم ووحشت بودند. ارګ مرکز این استبداد بیحد و مداوم بود که هر قانون را زیر پا میداشت و این حق خودرا نه از قدرت خدا و نه از راءی مردم بدست اورده بود بلکه از شمشیر حاصل نموده بود.
مکتب ها و لیسه ها و تمام موسسات مفید بسته شدند. کتابخانه ها، لابراتوارها و موزیم شاهی چور شد و کتابهای نایاب و اشیای قیمتی یا طعمه آتش و یا به قیمتهای خنده اور فروخته شدند. آدم میتوانست به یک قران آنقدرکتب بخرد که توان بردن شان را میداشت. این مستبد طاقت آنرا نداشت که یک انسان شریف یا فهمیده را در نزدیک خود تحمل نماید. اشراف و دانشمندانیکه میتوانستند دور از کابل در جاهای ګوشه ای زندګی بسر برند از شهر دور رفتند و به ګوشه های خزیدند تا که از دست بچه سقاو و رفقای او در امان باشند. کسانیکه از شهر دور زندګی کرده نمیتوانستند و در شهر ماندند با اهل و عیال خود در چاردیواری خانه های شان زندانی بودند. بلکه در این زندان داوطلب هم از آزار بچه سقاو نجات نمی یافتند. آنها نمیتوانستند که از قهر و غضب افسران او نجات یابند. آنها ګرفتار میشدند و به تمام رسوایی در بازار ها کشان کشان برده میشدند و در زیر شکنجه ها پول های هنګفتی از آنها حاصل میکردند. در بعضی موارد خواست های این افسران آنقدر زیاد میبود که قربانی شکنجه ها بالاخره قیمت آنرا در بدل جان خود میپرداخت. دسته های این دزدان در بازار های کابل مردم را ګرفتار مینمودند و از انها پول طلب میکردند و در صورت عدم حصول پول به خانه های شان داخل میشدند و هر چیزیکه بدست شان میآمد انرا میبرد. بچه سقاو، در نظر، رییس دولت بود، مګر در عمل هر افسر او قدرت نا محدود داشت که خودرا به مقابل هیچکس مسوول نمیدانست و در مقابل هیچ قانون مسوول نبود. حتی عساکر عادی خودرا مستقل می نامیدند و هرکسی را که خوب نمی دید اورا میکشت. مګر از تمام این راهزنها هیچ یکی به اندازه والی کابل، ملک محسن، در ظلم و قساوت مشهور نیست. این دزد پیر هفتاد ساله به این فخر میورزید که بچه سقاو یک وقت زیر دست او کار میکرد زیرا ملک محسن در زاد ګاه بچه سقاو یک خان بزرګ بود. کسانیکه از طرف ملک محسن احضار میشدند معمولاً در خانه خود وصیت خود میکرد زیرا فکر نمیکردند که دوباره به خانه خود زنده بګردند.او برای خود یک زندان مخصوص داشت که هر روز تحت اوامر وحشیانه او مردم شکنجه میشدند.
به تاجران دولتمند امر میشد که پول هنګفتی به حکومت بپردازند و یا اګر نمیپردازند انتظار شکنجه ها را داشته باشند. قیمت ها به صورت غیر عادی بلند رفته بودند، تجارت تقریباً سقوط شده بود و تقریباً تمام اهالی کابل بیکار بودند. تنها کسانیکه در حکومت سقاو ماموریت فعال می یافتند صاحب یک کار میشدند باید انتظار میکشید . زیرا بچه سقاو باید چندین ولایتی را فتح مینمود تا آنها را استخدام مینمودند . مګر بلند ترین مقام های دولت را دزدها و راهزن ها اشغال مینمودند و چوکی های خالی برای انها محفوظ نګه داشته میشدند و آدم های صادق به بسیار سختی از رتبه های پایین بالا رفته میتوانستند.
دولتمندان و مامورین عالی رتبه مشهور و صاحبان نفوذ قربانی اصلی این مستبد بودند زیرا او ازاین مردم احساس خطر میکرد. هر ګونه تشخص بر سر ادم بلای شکنجه ها را میآورد. مردم بسیار زیاد، بدون هیچ شاهدی، بدون هیچ نشانه کدام جرمی، و بدون اینکه به کسی حق دفاع از خود داده میشد، قربانی غضب این پادشاه مستبد و رفقای خون آشام او میګردید. بدګمانی معادل ثبوت بود و هر راز محاکمه به محکومیت شخص میانجامید. هیچ کس جرأت استدلال را نداشت و برای استدلال وقت و فرصت داده نمیشد.
بعد از سپری شدن روز ها، که خبرهای فتوحات از ګوشه و کنار کشور میرسید و بچه سقاو از قدرت خود مطمین تر ګردید بر تشدد و ظلم او هم افزایش بعمل آمد. بعد ازین همه خونریزی ها و شکنجه دادن ها، در مقابل شکنجه و کشتن آدم ها بی تفاوت ګردید و رحم و صله رحمی را از دست داد. ضبط اموال، تبعید و یا، به طریقه آسان، کشتن آدم ها در نرمی غیر عادی او به شمار می آمد. اکثر قربانی های بدبخت یا از دهن توب پرانده میشدند و یا تیرباران میشدند. دیګران یا در چوب زدن، یا قین و فانه، یا از چوب آویزان شدن و یا از ګرسنګی کشته میشدند. تیل داغ نمودن، در قفس های آهنین کلان اویزان نمودن، دست ها بریدن و حتی از بند بند بریدن ها وقایع روز مره بود. آدم های بیګناهیکه کشته میشدند، اعضای فامیل او به خاموشی غمګساری او میکردند. هیچکس جرأت نداشت که بر اعضای فامیل کشته شده خود در ملای عام ګریه وندبه کنند. در جمله این ادم های بیګناه بر مردن هیچکسی آنقدر غمګساری نشده که بر مرګ سردارمحمدعثمان خان، که یک ادم عالم و مدیر یک لیسه عربی بود، دو برادر امان الله خان سردار حیات الله و سردار عبدالمجیدجان صورت ګرفت. آنها بصورت مخفی کشته شده بوند و لاش های آنها در یک ګودال انداخته شده بودند. بعد از ختم پادشاهی بچه سقاو جسد های اینا از ګودال کشیده شدند و با تشریفات و مراسم شاهی در بوستان سرای به خاک سپرده شند. Prof Mohammad Ali,
Progressive Afghanistan PP 43-47
زنده یاد غبار، که شاهد همه وحشت های رژیم دزدان سرګردنه بود و تمام این وقت در کابل تشریف داشت، مینویسد« یک عده به کلی جاهل و نو بدولت رسیده و حریص فقط مشغول پول اندوختن بودند و از ګرسنه ګی بسیار هرجا هر زمینی و باغی و قصری می یافتند بهر نوعی بود تصاحب می کردند. عمارات دولتی را منزل شخصی خود ساخته بودند. در حفظ ظواهر هم هر روز ریش و بروت اینها کوتاه تر روب دریشی رسمی شان قطور تر و القاب مرده قدیم زنده تر می شد. از قبیل نایب السلطنة و معین السلطنة و جرنیل خودمختار و غیره. اینها چون از عصر و حتی محیط کابل بسیار عقب افتاده تر بودند، طاقت دیدن هیچګونه علم و عقلی در ماحول خود نداشته، دشمن کفایت و فضیلت بودند و هر جا سری می یافتند در صدد بریدن آن میشدند، تا دریک عرصه درو شده هیچ سری باقی نماند وآنها به تنهایی سر افرازند. پس به شمشیر و زنجیر و اعدام تکیه میکردند… افغانستان در مسیر تاریخ ص ص ۸۲۶-۸۲۷
مرحوم غبار، بعد ازین عبارات، جملاتی را علاوه مینمایند که، از نګاه قضاوت و واقعه نګاری، نه تنها عجیب به نظر میرسد بلکه خنده آور است و آدم نمیفهمد که یک شخص منور ومورخ مشهور این چنین عبارات را چطور نګاشته و این چنین قضاوت سطحی را چګونه به میان کشیده است. آیا غبار به راستی هم به این عقیده بود؟
« معهذا ایشان که از قعر توده ها برخاسته بودند از خدعه و توطیه و عوام فریبی تنفر داشتند و با وجود جمع کردن مال خسیس نبودند و آنچه بدست میآوردند به خرچ دیګران میرساندند و چون دزدان عصری و مودرن نه بودند و به ذخیره کردن طلا و نقره و به تجارت و سود خواری بلدیت نداشتند. این مردم ګرچه به نقشه دشمنان داخلی و خارجی به کار افتادند ولی از طرف آنان به طور مستقیم هدایت و رهبری نمی شدند بلکه اکثراً یه طور مستثقم و غیر مستقیم شعوری تحت تلقین قرار میګرفتند. البته تاریخ چون نظر به عمل دارد و هردورا یک سان محاکمه و محکوم می نماید و درین قضاوت مثل قضاوت مردم و جامعه بیرحم است.» همانجا ص ۸۲۷
قلم ناتوان بنده توان تبصره بر این عبارات اخیر را نداشته و فقط مایه تعجبم ګردیده است. با وجود اینکه این عبارت اخیر مرحوم غبار با عبارات قبلی که در باره جمع نمودن مال و بدست آوردن پول ناروا تذکر رفته در اینجا از بی پروایی در برابر جمع نمودن مال سخن رفته و حتی ضمناً از سخاوت و جوانمردی حکایتی دارد . فقط این قدر فهمیدم که، به عقیده مرحوم غبار، کسی که از قعر توده ها برخاست همه سربریدن ها، چور وچپاول مال و منال مردم و همه اعمال زشت آنها را، به قسمی از اقسام، توجیه میتوان کرد؛ چون از قعر توده ها برخاسته.
مآخذ
۱: کاتب، فیض محمد. تذکرالانقلا، چاپ اول سال ۲۰۱۳ انتشارات کاوه.
۲: غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ، چاپ اول سال ۱۹۶۷ کابل دولتی مطبعه.
۳:انیس، محی الدین. بحران و نجات. طبع دوم ۱۳۷۸ مطبعه انیس کابل.
۴: نوید، سنزل. واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی در افغانستان ۱۹۱۹-۱۹۲۹ مترجم محمدنعیم مجددی.
5: Stewart, Rhea Talley. Fire in Afghanistan 1919-1929, U.S.A 1973.
6: Adeamec, W. Ludwig. Afghanistan’s Foreign Affairs to the Mid- Twentieth Century. 1974 Arizona U.S.A.
7: Wild, Ronald. Amanullah Ex-King of Afghanistan. Second Edition Pakistan 1982.
8: Shah, Sirdar Ikbal Ali. The Tragedy of Amanullah. London 1932.
9: Ali, Mohammad. Progressive Afghanistan. Lahore Pakistan 1933.
10: Poulada, Leon B. Reform and Rebellion in Afghanistan 1919-1929 U.S.A 1973.
11: Tytler, Fraser. Afghanistan A Study of Political Developments in Central Asia, London 1967.
12: Dupree, Louis. Afghanistan. U.S.A 1980.
13: Fletcher, Arnold. Afghanistan Highway of Conquest. New York 1966.