جمعه, نوومبر 22, 2024
Homeټولنیزتاریخشاه امان الله هرگز بوطن خود خیانت نکرده است

شاه امان الله هرگز بوطن خود خیانت نکرده است

کاندید اکادمیسین سیستانی             11/ 7/ 2020

کسانی که شاه امان الله را متهم به خیانت میکنند، خود خاین اند ویا جاسوس کشورهای بیگانه! هیچ کس نمیتواند سندی مبنی برخیانت شاه امان الله ارائه کند،چنین کلماتی توهین وتحقیرآمیز صرف از بان اشخاص خاین وجاسوس برون شده میتواند، نه از دهن یک انسان وطن پرست وملیگرا. کلمه خاین تنها درحق کسانی میتواند اطلاق شودکه بدستور استعمار برضد رژیم امانی توطئه کردند واز سادگی وباورهای دینی مردم افغانستان سوء استفاده نمودند و برضد بهترین شخصیت روشنفکر وتجدد طلب که عاشق ترقی وتعالی کشورش بود، مردم را بشورش واغتشاش واداشتند وسرانجام او را مجبور به ترک وطن محبوبش کردند.

یکی ازستونهای ارتجاع وقهقرا درکشورما حضرات مجددی اند که درتبانی باانگلیس ها همواره بحیث سد راه تغییر وتحولات اجتماعی درافغانستان عمل کرده اند. این خاندان بلحاظ مرشدی ورهبری فرقۀ نقشبندیه در افغانستان نفوذ فوق العاده ای برقبایل پشتون بخصوص در پکتیکا وپکتیا دارند. اینها درده سال حکومت امانی پنج بار مردم را علیه این شاه ترقیخواه به شورش وبغاوت واداشتند. باراول شورش خوست برهبری ملالی لنگ را در۱۹۲۴ سازمان دادند وباردوم دراکتوبر۱۹۲۸ توطیه گردآوری امضاء چهارصد ملا را مبنی برکفرشاه برهبری محمدصادق مجددی وقاضی عبدالرحمن پغمانی سازمان دهی کردند، وبارسوم شورش شینوار بسرکردگی محمدعلم ومحمدافضل شینواری درنومبر۱۹۲۹ وبارچهارم اغشتاش حبیب الله مشهور به بچۀ سقو را درشمالی در دسمبر۱۹۲۹براه انداختند که به سقوط رژیم امانی منجرشد.وبارپنجم اعزام هفت هزار مرید ازطایفه سلیمانخیل به مقابل لشکرامان الله خان درغزنی بود که بقصد کابل بسوی غزنی پیش می امدند. جنگجویان سلیمانخیل دراواخر ماه جون ۱۹۲۹بدستور حضرت نورالمشایخ باسلاح سقوی جلو لشکر امانی را درغزنی گرفتند. شاه از اشتعال یک جنگ قومی (میان درانیها وغلزیها)از خیر سلطنت درگذشت و به لشکریان قندهاری خود دستور بازگشت داد وبعد از رسیدن به قلات تصمیم گرفت ازکشورخارج شود. داکتر ستانیزی متعلق به طایفه سلیمان خیل است که دشمنی با شاه امان الله را در گهواره آموخته است ونمیتواند نام نیک او را بشنود. به همین خاطر او زبان بدگوئی از شاه غازی می آلاید وامضای معاهده صلح راولپندی را بمنزله خیانت به او می بندد.

یکی ازاتهامات بی بنباد داکتر ستانیزی اینست که میگوید “امان الله خان با امضای قرار داد راولپندی، خاک افغانستان را برای همیشه فروخت[؟؟؟] ” یک چنین سخن بی اساس را تا کنون نه مورخین افغانی ونه هیچ مورخ خارجی تائید نکرده اند. خان عبدالغفار خان، رهبرمبارز قبایل سرحد، تا آخرین روز حیات خود، یکی از طرفداران جدی شاه امان الله بود، و او را به عنوان یگانه شاه حامی افغانها میشمرد وهمواره از کارکردهای او دفاع میکرد. ولی آقای ستانیزی اکنون با وقاحت و پر روئی تمام میگوید که امان الله خان، خاک های آنسوی خط را به انگلیسها فروخت؟ من از داکتر ستانیزی میخواهم تا مبلغ این خاک فروشی را برویت اسناد به ما نشان بدهد و در صورتی که سندی در این زمینه نشان داده نتواند، این یک اتهام بی اساس وتوهین برزگ برمحبوب ترین شخصیت ملی افغانها بشمار میرود که کمترین خدمتش برای این وطن، حصول استقلال از چنگ استعمار انگلیس بوده است. بنابرین همچو اتهامی بر چنین شخصیت ملی ومحبوب کشور، فقط از سوی یک خاین ویک نوکراجیر ودشمن استقلال ومفاخر ملی کشور میتواند مطرح شود. درحالی که اگر چشم وجدان این داکتر کور نباشد، باید میدانست که شاه امان الله بخاطر حمایت بی دریغ خود از قبایل آنسوی خط، تاج وتخت خود را از دست داد.

هرگاه شاه امان الله در جنگ استقلال این توانائی را می داشت که سرزمینهای آنسوی خط را دوباره بدست آورد، بدون تردید کمال آرزوی شاه و تمام مشروطه خواهان وهر فرد استقلال طلب افغان بود، ولی وقتی جنگ آغاز گردید، دیده شد که دشمن خیلی قوی تر ومجهز تراز نیروهای نظامی افغان است . وتنها درجبهه جنوبی با کمک اقوام وزیری ومسعود پیشرفت هایی نصیب نیروهای افغانی شده بود.درچنین وضعیتی است که افغانستان پیشنهاد متارکه از جانب انگلیس را به معنی استقلال افغانستان تعبیر کرده وشرایط آتش بس را پذیرفت. وهیاتی برای مذاکرات صلح به راولپندی فرستاد.

منابع گواهی میدهد که قوای افغانی بجز درجبهه پکتیا، در تمام جبهات دیگر جنگ با انگلیس ها شکست خورده بودند. تلفات افغانی تنها در جبهه خیبر بروایت غبار ۴۰۰ تن، وبروایت افسراتریشی «ایمیل ریبیچکا » که در هنگام جنگ استقلال در جلال اباد حضور داشته وبا محمودسامی همرکاب، در درۀ خیبر به شش هزار نفررسیده بود. (مقالۀ رتبیل آهنگ:چشمدید های یک افسر اتریشی از جنگ استقلال، سایت اسمائی،۲۲ اکست ۲۰۱۴) 

و پس از آنکه طیارات جنگی انگلیس برشهر های جلال اباد و کابل و جبهات جنگ در تل نیز بمب فرو ریختند، بگفتۀ حسن آیبک[همراه ویاور سپهسالارنادرخان]، حتی قوتهای تحت فرمان جنرال محمد نادرخان ،نیز سنگرهای خود را رها کرده به گردیز فرارکرده بودند (خاطرات ظفر حسن آیبک، ترجمۀ فضل الرحمن فاضل، ص ۲۰۸)، درکابل ، نیز بمباردمان طیارات انگلیس این تشویش را ایجاد کرده بود تا شاه وکابینه وخانواده های شان به درۀ پنجشیر پناه ببرند. این نشانگر عدم توانائی سپاه افغانی در برابر انگلیسها بود.آنچه کمرافغانستان را بست وسبب پیروزی ما گردید حمایت بیدریغ اقوام وزیرومسعودبود که انگلیس را وادار به پیشنهاد متارکۀ جنگ ومذاکرات صلح راولپندی نمود. فتح کابل ونجات مردم از چنگ دزدان سقوی نیز با رشادت وازجان گذری مردم وزیرستان وجاجی پکتیا میسرگردید.

انگلیس ها حتی برسرمحتویات قرارداد صلح راولپندی با جانب افغانی نیزدوسال چانه میزدند وحاضر به قبول استقلال رسمی افغانستان نمی گردیدند،تا آنکه در۲۲ نومبر۱۹۲۱ انگلیسها استقلال افغانستان را برسمیت شناختند، پس درچنین وضعیتی توقع الحاق سرزمین های آنسوی خط دیورند با امکانات محدود نظامی – سیاسی افغانستان آن زمان، حرف مفت و خیال پردازانه یی بیش نیست؟

پیام  شاه امان الله خان برای قبایل سرحد:

  اسناد وشواهد کتبی گواهی میدهند که شاه امان الله بعد از کسب استقلال هیچگاهی دست از حمایت از قبایل آنسوی خط دیورند نگرفت و پیوسته در اندیشۀ آزادی قبایل از زیرسلطۀ انگلیس ها بود.نه تنها در فکر ازادی قبایل ، بلکه در فکر قیام وآزادی  ملت بزرگ  هند و همچنان نجات مردم بخارا از زیرتسلط بلشویکها هم بود.

پس از تصدیق استقلال افغانستان از سوی انگلیسها،شاه همواره مردم قبایل آنسوی خط را مورد توجه ومساعدت های مادی ومعنوی دولت خویش قرارمیداد. دراینجا به اقتباس پیام شاه عنوانی قبایل می پردازم  که شاید برای بسیاری از افغانها تازه و ناشنیده مانده باشد:

متن پیام:

براداران دلیر، شجاع، باشهامت و با غرور سرحدی من!

جد و جهد های شجاعانه یی که شما در مبارزه با دشمن دین و کشور خود کرده اید، هنوز در خاطره ام زنده اند. سوگند و عهد و پیمان شما برای حفظ  آبرو و ننگ تان و عزت کشور تان، که شما آنرا به بهای زندگی خود  نجات دادید، تحسین مرا بر می انگیزاند.  دلیل اصلی منازعه بین من و جانب دیگر (انگلیس) حل مسالۀ سرحدات بوده است.  بعد از مدت های طولانی ما صلح مؤقتی را برای سه سال عقد نمودیم. آنهم به طوریکه جانب مقابل ناگزیر گردید بالا دستی مرا بپذیرد. من صاف و پوست کنده و واضح برای جانب مقابل روشن ساختم که مردمان ساکن در مناطق سرحدی خویشاوندان همخون من اند و نباید آنان را با هیچ وسیله یی از من جدا کنند و تا زمانیکه آنها از رفتار جانب مقابل رضایت نداشته باشند، صلح قابل تصور نخواهد بود. در طول سه سال آینده، دشمن ما باید ثابت کند که آیا میخواهد به طور جدی و صادقانه با من در صلح زندگی کند یا نه؟ اگر دشمن به قول خود وفادار بماند و صادقانه مطالبات مرا انجام دهد، صلح پایدار خواهد بود.  در غیر این صورت، ما دوباره جرگه یی را برای اتخاذ تصمیم در بارۀ اقدامات بعدی خود برگزار خواهیم کرد. بنابر این، من از شما خواهش میکنم در طول این سه سال روابط مسالمت آمیزی با دشمن داشته باشید و مناسبات تان با یک دیگر در میان خود تان باید مانند برادر دوستانه باشد. از بارگاه پروردگار رفاه و سعادت شما را استدعا دارم. آرزومندی، مقصد و وظیفه من این است که برای بهبود شرایط زندگی تان بکوشم.   بر افراشته باد درفش سیاه  افغانستان! “( پروفیسریوری تیخانف، نبردافغانی استالین،ترجمۀ عزیز آریانفر،ص 371 )

در واقع یکی از دلایل سقوط شاه امان الله،همین سیاست حمایت از قبایل آنسوی خط  درقیام های پی در پی علیه حکومت هند برتانوی بود که نمیگذاشت آب  از گلوی استعمارگران بخوشی فرو برود.

        ادمک یاد آورمیشود که : امان الله درمذاکرات صلح با حکومت هند نتوانست مناطق قبایل ازاد را به افغانستان ملحق سازد.او اصرار ورزید تا برای این قبایل درنتیجه وعده های مبهم بریتانیا،امتیازاتی بدست آورد، چه بریتانیا وعده کرده بود که هیچگونه پلان جنگ یا فشاری را برقبایل آزاد وارد نمیکند ،مگرحینی که جنگ خاتمه یافت حکومت هندوستان تصورکرد که فرصت آن فرا رسیده است تا قبایل آزاد افغانی را به خاطر آنکه با افغانستان کمک کرده اند،سرزنش کند وتسلط خود را برحوزۀ سرحد آزاد استحکام بخشند.روش وپالیسی پیشقدمی وپیش روی بریتانیا درحوزۀ سرحد با مقابله های سخت ودرد ناکی مواجه شد. تاخت وتاز عجیبی آغاز گردید وقبایل برپایگاه های برتانوی ها حمله ور شدند وبه تعداد[جنگجویان] قبایلی افزوده شد.( ادمک، روابط سیاسی افغانستان در نیمه اول قرن بیستم،ترجمۀ پوهاند فاضل، ص 134)

بنابرنوشتۀ محقق افغان داکتر عبدالرحمن زمانی، پس از جنگ استقلال، قبایل پشتون 600  مرتبه بر نیروهای انگلیس درمناطق قبایلی حمله کردند  که در اثر این  حملات شان  300 تن انگلیس  کشته و400 تن  زخمی شدند و 436 تن انگلیس را اختطاف کردند .( داکتر عبدالرحمن زمانی، په آزادسرحد کی خپلواکی غوشتونکی مبارزی ، موسکا خپرندویه موسسه،2010، ص 38 ) 

       پروفیسر تیخانف، استاد تاریخ وعضو اکادمی علوم مسکو، مینویسد که:” تنها طی سال 1920قبایل وزیر ومسعود  611 حملۀ مسلحانه بر مواضع انگلیسها انجام دادند. وضعیت سپاهیان انگلیس بسیار خطرناک بود، چون “پشت جبهه” نداشتند و از هر سوی  روز و شب مورد شبیخونهای قبایل قرار می گرفتند. سپاهیان افغان به فرماندهی شاه دوله خان حتی پس از قرار داد صلح راولپندی از قلعۀ وانه در وزیرستان با دلیری دفاع میکردند. از اینرو، این قلعه آخرین جایی بود که سپاهیان انگلیس در دسامبر 1920 آنرا گرفتند…. تیخانف میگوید: انگلیسها دراین راه 110 میلیون روپیه خساره برداشتند و2000 کشته و زخمی دادند. ” (پروفیسریوری تیخانف، نبردافغانی استالین،ترجمۀ عزیز آریانفر،ص 371 ببعد ) 

         نویسنده امریکائی، ریه تالی ستوارت،در کتاب خود ( آتش در افغانستان) میگوید: امان ﷲ خان عقيده داشت که افغانستان آزاد حق دارد که با کشورهاى همسايه رابطه نزديک داشته باشد، مزيد برآن مى تواند با مسلمانان هند که تحت سيطره انگليس بسر مى بردند و هم چنان قبايل سرحدى که از نگاه تاريخى، نژادى و مذهبى با افغانها قرابت دارند، نيز رابطه برقرارکند. امان ﷲ خان میخواست که قبايل آن طرف سرحد راعليه برتانويها تحريک نمايد وهم مسلمانان هند را بسوى آزادى شان سوق دهد. امانﷲ خان آزادى خواهان هند مقيم کابل را نيز يارى مينمود، زيرا سياست پيشروى انگليس ها در ميان قبايل خطرى را متوجه افغانستان ساخته بود. 

انگليس ها از پشتى بانى امان الله خان ازقبايل و از آزادى خواهان هند ناراضى بودند. انگليس هامکاتبات بين وزيرخارجه (محمودطرزى) و غلام حيدر، آمر پوسته خانه افغانستان در پشاور و مکاتبات بين طرزى و سردار عبدالرحمن خان نماينده افغانى در هند را به دست آورده بودند و اين مکاتبات همکارى افغانستان را با آزادى خواهان هندى نشان ميداد. مزيد برآن مکاتبات بين امان ﷲ خان و عبيدﷲ وزيرحکومت جلاى وطن هند را نيز به دست آورده بودند، دريکى ازاين اسنادعبيدﷲ و همکار وى ظفرحسین از تمام هنديها تقاضا کرده بودند که در آينده با افغانها در حمله شان عليه برتانيه کمک نمايند، انگليس ها را به قتل برسانند، خطوط آهن، تلگراف و غيره را مورد حمله قرار بدهند و يک رابطه نزديک بين ناسيوناليستهاى هندى در خارج هند و نماينده امان ﷲ خان حکيم اسلم و مولوى منظور وجود داشت. دست زدن هاى حکومت افغانستان در بين قبايل سرحدى هميشه باعث ناخوشنودى برتانيه با حکومت افغانستان بود. رياست قبايل پول گزافى به قبايل آنطرف سرحد ميداد تا آنها را عليه برتانويها بشوراند و انگليسها تصور ميکردند که اين پول ها را شورویها ارسال ميکنند تا به قبايل داده شود. بر علاوه امان ﷲ خان از مسترد کردن اشخاص مجرم که از آن طرف سرحد به افغانستان پناه مى آوردند، اباء مى ورزيد و زمينه کشمکش را با برتانيه آماده ميساخت. افغانستان همواره از انگليس ميخواست تا در مورد قبايل با آنها مذاکره نمايد، اما انگليس ها از مذاکره در مورد قبايل شانه خالى مينمود و افغانها از اين سياست سخت ناراحت بودند. 

         انگليس ها براى چندين سال از بکار بردن کلمه اعليحضرت به امان ﷲ خان ابا ورزيدند و از معاهده تجارتى بين افغانستان و ايتاليا به حکومت ايتاليا اعتراض کردند و گفتند که هنوز افغانستان در ساحه نفوذ انگليس قرار دارد. هيئت محمدولى خان را دراروپا پذيرائى کردند، مگر انگليس ها نپذيرفتند که محمدولى خان باشاه انگليس ديدار داشته باشد. به محمودطرزى  در سرحد هند برتانوى اجازه دخول ندادند و گفتند که اعتبار نامه قانونى ندارد. هنگام سفر امان ﷲ خان به اروپا ويسراى هند به بهانه مريضى به پذيرائى او به بمبئى نرفت و در انتقال اموال به خصوص اسلحه به افغانستان مشکلاتى ايجاد کردند. در هنگام شورش خوست، انگليس ها از ورود اسلحه خريدارى شده از آلمان و فرانسه به افغانستان ممانعت کردند، طرزى سفیرافغانستان در پاريس عليه اين قيودات بى مورد انگليس ها و مداخله در امور يک کشور آزاد اعتراض نمود. ترکيه، ايران و افغانستان در اساس با انگليس ها دشمنى داشتند.

         انگليس ها افغانستان آزاد وعصرى را تهديدى به حکمرانى شان در هند مىدانستند.سفير انگليس از پاليسى ملى امان ﷲ خان خوشنود نبود و هم شخصاً از وى متنفر بود.چون همه اين چيزها در همفرى جمع شده بود، لذا وزيرمختار انگليس درکابل مقرر گرديد. او درسال ١٩٢٢ به کابل آمد و تا ١٩٢٩ که گليم امان ﷲ خان و مشروطه خواهان را جمع نمود، در کابل بود. وى يک افسر نظامى انگليس در سرحدات قبايل و شخص بسيار زرنگ و ماهر و دشمن شماره يک امان ﷲ خان و محمودطرزى بود. حتى براى طرزى ويزه ترانزيت از طريق هند داده نشد، به اين بهانه که در افغانستان شورش رخ داده، طرزى از پاريس بسوى کابل از طريق هند سفرميکرد.” (ریه تالی استوارت ،آتش در افغانستان، صص٢23- 442 )         

به نظر من، تخریب وتوهین به شاه امان الله، واستقلال افغانستان، بخاطر عدم امکانات الحاق سرزمین های آنسوی خط دیورند، یک عمل ضد ملی و خاینانه است  ومیتواند در راستای دفاع از منافع پاکستان تعبیر شود، نه دفاع از قبایل پشتونستان. بنابرین موضع گیری آقای ستانیزی وامثال وی که امضای قرارداد صلح راولپندی را خیانت شاه امان الله ،این زعیم مترقی وملی برمیشمارد، برمحور منافع پاکستان می چرخد. من از تمام عناصر میهن پرست که به سلامت ارضی افغانستان موجوده می اندیشند، میخواهم تا برضد چنین موضع گیریهای ضد ملی ایستادگی کنند و نیات شوم شان را افشا نمایند وبه آنها جواب های مناسب بدهند.

در باره نویسنده: کانديدای اکادميسين اعظم سیستاني

1 COMMENT

  1. ضمن تشکر فراوان از نوشتۀ آموزندۀ جناب اقای سیستانی ، عرض شود که:
    صفِ نماز و صفِ تحلیل و تجزیۀ مسائلِ تاریخی – اجتماعی از نظر ارزش معنوی یکسان میباشند
    بدین معنی که در صفِ نماز احساسِ برتری نژادی- قومی- فرهنگی نسبت به امامِ جماعت یا مقتدی بغل دستی، موجب ابطال نماز می گردد همچنین تحلیل در مورد یک شخص تاریخی – اجتماعی بر مبنای احساسِ قومی- تباری موجب ویران شدن شالودۀ عقائد ملی میشود. اگر یک تحلیلگر یا یک تاریخ پژوه یک شخصیت صالح را از روی انگیزه های تباری و قومی و حتی مذهبی مورد نکوهش قرار بدهد و یا یک شخص ناصالح را از روی انگیزه های فکری و تباری مورد ستائش قرار بدهد ، آن تحلیلگر یقیناً فاقد ایمان و وجدان وطنی و مردمی میباشد.بعضی از تحلیلگران مسائل تاریخی به بهانه های واهی، کارنامه های دلیرانه و سرنوشت ساز مرحوم امان الله خان را مورد هجوم ناجوان مردانه قرار داده که این یک بی انصافی محض میباشد.
    امّا یک مسئلۀ دیگر:
    استعمار انگلیس از یک قرن باینطرف یک استخوان خُشک و تیز ( که نه قابلیت قُرت نمودن و بلعیدن و نه قابلیت پس بیرون انداختن دارد) در حلقوم و گُلوی ما تعبیه نموده که اخلاقیات و احساسات و روحیات و حرکات و…… ما را به گروگان گرفته و ما را درگیر یک معاملۀ بغرنج و پیچیده و ظاهراً غیر قابل حل، نموده و بنام ( برادران آن سوی دیوریند، در واقع [ دیو ریند ] ) ما و ( شاید آنها) را در دریای بیکران بلا تکلیفی غوته ور نموده اند و مانع پیشرفت همه جانبۀ ما ( بخصوص ما) شده و نکتۀ جالب و تأسف بار اینجاست که ما را اسیر یک فورمولِ فرضیه گونه نموده یعنی اینکه ( دولت ها و حکومات ما همواره گفته که مسئلۀ دیورند یک مسئلۀ ملی میباشد و فقط مردم باید در زمینه تصمیم بگیرند و از سوی دیگر به مردم هرگز فرصت و موقع و امکانِ این امر میسر نشده که در زمینه تصمیم بگیرند) پس بازی و جنگ زرگری و فریبنده یک قرنه همواره دوام دارد.
    حل این مشکل:
    چنانچه گفته شده ( آزادی دادنی نیست بلکه گرفتنی است) .
    پس
    ( د کنداریانو خبره، تر دې می جار ) اگر برادرانِ آنسوی سرحد ( اگر واقعاً هنوز احساسات برادرانی شان زنده و پابرجا اند) خود قیام نموده و خویشتن را از شرّ این هیولای حاکم رهائی بخشند، ما که نتوانستیم و نه میتوانستیم و نه میتوانیم و نخواهیم توانست.
    مگر مناسباتِ برادرانه دو جانبه نیست؟
    مگر عملیاتِ نجاتِ گروگانگیری بدون همکاری ( حد اقلی) گروگان ها امکان پذیر میباشد؟

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب