عبدالباری جهانی
نمیخواستم در زمینه وارد بحث شوم ولی چون می بینم که محققین و نویسنده های زبده ما وقت طلايی، انرژی قیمتي و فهم و دانش خود را وقف کوبیدن یک خاندان نموده و خواهی نخواهی باید زمینه یی را یافته و برضد انها قلمفرسایی نمایند و حتی کتابها را وقف این هدف بسازند. درین روزها اوازه بسا کهنه و از کار افتاده دست داشتن جاسوس انګلیس بنام مصطفی صغیر در قتل امیر حبیب الله خان بر سر زبانها افتاده است.
از موضوع دور نمیروم و رأساً وارد بحث میشوم. در مسله قتل امیر حبیب الله خان باید، اولتر از همه، مسله مصطفی صغیر را بطور کلی بصورتی رد کنیم که آنرا هیچ شایان توجه و صرف نمودن وقت ګرانبهای خود ندانیم. مصطفی صغیر هر کسی بود؛ در این باره صحبت را لازم نمیدانم. چون اګر مصطفی صغیر صاحب دو پای و جسم انسانی نمیبود و بحیث یک شبح از چهارکمربند امنیتی عبور نموده و دزدیده وارد خیمه امیر میشد و بعد ازقتل امیر باز هم مانند سوزن در خرمن کاه ګم و پنهان میشد، و مانند شبح از سرحدات افغانستان هم عبور مینمود؛ هرآنچه از اوازه های مطبوعاتي میشندیم قبول میکردیم و یا حد اقل ارزش غور کردن را میدادیم. چون برای اشباح و جن ها، و انهم تحت نظارت و حمایه قوتی مانند انګلیس!! هر کاری را که بخواهند ممکن است انجام داد.
آمدیم بر مسله قتل امیر حبیب الله خان. بګمانم که از متن سراج التواریخ قضاوت کرده میتوانیم که قاتل باید مصطفی صغیر نه بلکه دست نامریی دربار و خاندان امیر بوده باشد. مردم و نویسنده های ما در مسله قتل امیر حبیب الله خان چندین تن را دخیل میدانند. شجاع الدولة خان غوربندي، نادرخان و خاندان آل یحیی، شخص نصرالله خان، کندکمشر علیشاه رضا خان و حتی شخص امیر امان الله خان.
قضیه هرچه بود، بود. بر همه معلوم است که کندکمشر علیشاه رضا مطلقاً مظاوم واقع شد و بدون ګناه مشهود به جوخه اعدام سپرده شد و قربانی عدالت آن وقت ګردید.سردارنصرالله خان در زندان ارګ از بین برده شد. اعلیحضرت امان الله خان در روز اول اعلان سلطنت خود دو وعده عمده سپرد. اول بدست آوردن استقلال کشور و دوم یافتن قاتل پدر خود، که در زمینه خواستار همکاري کافه مردم افغانستان بخصوص مردم کابل شده بود. ولی در دوران ده سال سلطنت خود اقدامی نمود؟ سندې در زمینه موجود است؟ همین سوال اګر مبین کلی حقیقت نباشد حد اقل پنجاه فیصد مسله را جواب میدهد.
یک پهلوی سوال بنده دراینجاست که چرا مسله قتل امیر حبیب الله خان را، بعد از ګذشت بیش از صد سال، چنین جدی ګرفته ایم؟ آیا در تاریخ سیاست، بخصوص تاریخ رژیم های شاهی، پدرکشی، برادرکشی، فرزند کشی، بیګناه کشی و . . . اندک و نایاب هستند؟ بنده بصورت آشکار احساس میکنم و می بینم که زیر کاسه نیم کاسه است. مسله طفره رفتن مرحوم غبار از قضیه مصطفس صغیر را بهانه نموده و اصل مطلب فقط محکوم نمودن و ناسزا ګفتن به خاندان آل یحیی است، که محصول عقده شخصی میباشد. بنده به داکترصاحب کاظم، منحیث یک محقق دقیق، احترام قایل هستم و از جنابشان خواهشمندم که باعث ابهام و سردرګمی شاګردان تاریخ نګردند؛ و حقایق تاریخی را قرباني عقده های شخصی ننمایند.
داکترصاحب محترم در یک قسمتی از قسمت سوم مضمون مفصل خود مینګارند « . . . یکی اینکه شاه امان الله میدانست که قوای نظامی او در برابر انګلیس ها ضعیف است، اما او با شجاعت بی نظیر و عزم بالجزم کمر به استرداد استقلال کامل کشور از یوغ انګلیس بسته بود و توانست آمادګی قوای ملي و مردمی را در این جهاد به ساده ګی و موفقیت تام بسیج کند و دیګر انکه اشاره به عدم توانایی نظامی دولت از زبان محمدنادرشاه معنی انرا دارد که به همین دلیل او یکی از اشخاص کلیدی بود که نمیخواست علیه انګلیس فوراً جهاد اعلام ګردد. . . »
داکتر صاحب باید متوجه جملات احساساتی خود شوند که تنها به درد بچه های مکتب میخورند. امان الله خان میدانست که قوای نظامی او در برابر قوای انګلیس ضعیف است مګر از شجاعت بینظیر کار ګرفت …..
آیا دشمن را تنها به شجاعت میتوان شکست داد؟ توازن قوای نظامي اهمیتی ندارد؟ علت شکست جبهه مشرقي نبودن شجاعت قوای نظامی افغانستان بود؟
و اګر نادرخان ګفته باشد که افغانستان بخاطر نبود آمادګی نظامي توان مقابله با قوای انګلیس را ندارد؛ حقیقت غیران بود؟ آیا همین نادرخان یګانه فاتح جنګ استرداد استقلال نبود؟ و اګر جنګ دوام میکرد و متارکه صورت نمیګرفت در جبهه جنوبی هم مواجه با سرنوشت جبهه مشرقی نمیشدیم؟
وقتی جنګ آغاز یافت و ما در جبهه مشرقی شکست خوردیم. انګلیس ها جلال آباد و کابل را بمباران نمودند. و در نتیجه، اعلیحضرت امان الله خان حاضر به قبول نمودن شرایط پیشنهادي متارکه ویسرای حکومت انګلیس ګرید و شرایط متارکه به جبهه جنوبی فرستاد همین سپه سالار نادر خان با شرایط متارکه مخالفت ننمود؟
«در باب شرایط با شرف نیز بحضور اظهار نمایند اګر از سه صد و شصت رګ انسان یک رګ خون داشته باشد این قسم شرایط را قبول نمی کنند. اګر حالت کابل و مشرقی بالکل خراب شده باشد و اعتماد نمانده باشد پس لازم که بهر قسم صلاح دانند بهمان قسم اجرا شود بنده این نقطه حقیقی ملاحظه نموده سه نفر را روانه کابل نموده ام» وکیلي فوفلزایی، نګاهی بتاریخ استرداد استقلال افغانستان. ص ۸۲.
مردم و اهالی نزدیک شهر کابل از بمباران طیارات انګلیس، که باعث تلفات جانی و مالی هم نشده بودند، به اندازه ای وارخطا و ترسیده بودند که به ده سبز و پغمان ګریخته بودند. شخص اعلیحضرت انقدر جرأت را از دست داده بود که از منزل تحتانی ارګ برامده نمیتوانستند و به دلداری نظام الدین خان پیشخدمت باشی محتاج بود و ،طبق مشوره او، حداقل نظام الدین خان را اجازه داد که به سواری اسپ رفته خاندان و قوم خود را خبر بدهد که پادشاه زنده است و پرتاب بمب به کسی ضرر نرسانده است. همان کتاب ص ۷۳
در همان مکتوبیکه امان الله خان عنوانی سپه سالار محمدنادرخان به جبهه جنوبی فرستاده بود به متن مکتوب نادرخان عنوانی شاه امان الله اشاره شده که نادرخان نګاشته بودند:
« تمام زیردستان امروز بچشم امید نګران است و فوجی افغانستان به چهاونی کلان انګریز (وانا) مقیم می باشد و شاه ولی خان در وزیرستان میباشد. پس حالت مایان شکر خوب است و اګر این خبر عام شد (خبرمتارکه، جهاني) همان فوج مایان در وزیرستان میباشند و کل وزیر و مسعود بقسم لشکر همراه شان است. اګر انها دانستند به خود فوجی افغانستان سخت ضرر کلی خواهد رسید.
حال خط رکاب باشی (شاه ولی خان، جهانی) تازه رسیده انرا هم روانه نمودم. از برای خدا فکر و حوصله خودرا یکی از دست داده نشود باقی سپرد بخداوند کریم است»
جواب امان الله خان: «عالیجاه عزیز! ازمضمون فقرات معروض شما سراپادانسته و حالی رای انور والا ګردید. لله الحمد و المنة خداوند خودرا شکر ګذارم که ان عالیجاه را هم خیال و همدرد خود ملاحظه میکنم. از خداوند خود برای شما نیکنامی دنیا و آخرت را میخواهم. خودرا پریشان نسازید. اګرجان در تن و رمق در بدن داشته باشم باین شرایط صلح را قبول نخواهم کرد. اګر از سمت مشرقی جزوی زمین بتصرف انها رفته هفت برابر از سمت جنوبی به غیرت و خود رنګی و حسن تدبیر شما بتصرف ما می میباشد و آمده صلحی که بشرف و عزت افغانستان نباشد انشاءالله تعالی قبول نخواهد فرمودیم. خاطر خودرا جمع دارید و حال مراسله ایکه بجواب مراسله وایسرا نوشته میشود نقل آنرا برای شما ارسال فرمودیم که دانسته شما باشد» همان کتاب ص ص ۸۳-۸۴
متوجه هستید! نادرخان شرایط متارکه و صلح را هتک حیثیت و حرمت کشور خود میداند. امان الله خان وعده میسپارد که تا جان در تن داشته باشد آن شرایط را قبول نخواهد نمود. ولی ان شرایط را، کماکان قبول نمود. البته سپه سالار نادرخان در شرایطې آمادګی به جنګ و مقاومت را نشان میدهد که در جبه خانه خود مواجه با کمبود اسلحه ومهمات است. سپه سالار از جبهه جنګ مینګارد: « قرار تجربه اکثر کار محاربه بذریعه توپ میشود که دو ضرب توپ هویتزر که مفرزه سمت جنوبی همراه دارند هر دو توپ یک جر اثقال دارد که یک ضرب توپ محسوب میشود و برای هر دو توپ پنجاه دانه کارتوس جباخانه داده شده که تماماً در تل بمصرف رسیده و حالا هردو توپ بیکار صرف ګفته میشود. جباخانه توپ مذکور و چند ضرب توپ (۹) پن معه جبه خانه ضرورت دارد که بزودی در میدان جنګ بر سد و یک جر اثقال هم فرستاده شود » همان کتاب ص ۹۰
متوجه هستید! افغانستان با تنها دو توپ ثقیل دارای جمعاً ۵۰ مرمی!! بمقابل صدها هزار عساکر منظم انګلیس مجهز به اسلحه عصری و قوه هوایی ــ قدرت اقتصادي را هیچ میګیریم ـــ در حالتی میجنګد که پنجاه مرمی توپ های ثقیل هم به مصرف ر سیده است. ولی نادرخان با آنهم شرایط متارکه را هتک حرمت کشور خود میداند. اګر تعصب و عقده شخصي و فامیلی نداشته باشیم؛ و به راستی هم کشور خودرا عزیز داشته باشیم بایست به روح ان قهرمان استقلال و شجاعت آن راد مرد افغان درود بفرستیم نه آنکه انجناب را جاسوس و فرستاده کشوری بخوانیم که در مقابل آن به راستی، فداکاری و وطنپرستي جنګید و استقلال افغانستان محصول تدبیر آن جنرال وطنپرست است و مردم این سرزمین باید مدیون فداکاری های او میبودند که نیستند.
از طرف دیګر. مفهوم کلی جنګ استرداد استقلال افغانستان چه بود؟ جواب سوال واضح است. انګلیسها آزادی خارجی افغانستان را به رسمیت نمی شاختند. یعنی به افغانستان اجازه قایم نمودن روابط دیپلوماتیک با دول خارجی، بدون اجازه حکومت برتانیه، را نمیداد.
جنګ استقلال، با حمله قوای سپه سالار صالح محمدخان بر قوای دشمن ، در جبهه مشرقي آغاز یافت. ولی قبل از آغاز جنګ، در اوایل ماه مې سال ۱۹۱۹، اعلیحضرت امان الله خان، در اوایل ماه اپرېل، هیاتی به رهبري محمدولی خان دروازی به بخارا فرستاد و بزودی معلوم ګردید که ماموریت واقعی محمدولی خان تاءسیس نمودن روابط دیپلوماتیک با اتحاد شوروی بود. به محمدولی خان وظیفه داده شده بود که به سفر دیپلوماتیک خود ادامه داده و در کنفرانس صلح پاریس به حیث نماینده افغانستان اشتراک ورزد.
امیر حبیب الله خان به تاریخ ۲ فبروري همان سال، از حکومت هند برتانوي خواسته بود که به نماینده افغانستان اجازه اشتراک در کنفرانس پاریس داده شود ولی حکومت برتانیه درخواست امیر را نپذیرف. چون اشتراک افغانستان در کنفرانس پاریس را بمثابه استقلال این کشور تلقی مینمود؛ و بتاریخ ۲۰ همان ماه امیر در لغمان شهید شد.
متوجه هستید. قبل ازینکه جنګ در ماه می آغاز یابد، افغانستان استقلال را اعلان نموده بود. درین صورت باید برتانیه این حرکت امان الله خان را منافی پالیسی پدر و پدرکلان امیر دانسته و آغاز به جنګ مینمود. و در آنصورت یقیناً مزه شسکتی فاحشی را میچشید که در دو جنګ قبلی افغانستان چشیده بود. یعني افغانستان استقلال را، یک ماه قبل از آغاز جنګ اعلام نموده بود و ضرورت به اعلان جنګ با برتانیه را نداشت؛ والّا که پالیسی همانوقت ایجاب مینمود و امان الله خان مجبور بود که بخاطر به باد فراموشی سپرده شدن اتهام قتل پدر خود، که در افواه متهم به ان بود، متوسل به جنګ با برتانیه و اعلام جهاد شد و در نتیجه لقب غازی را کمایی نمود.
بنده اعلیحضرت امان الله خان را بحیث یک شاه وطنپرست میشناسم، و شاید به این شناسایی من ضرورتی هم نباشد. با اعلیحضرت محمدنادرشاه هیچ ګونه قرابتی و یا هیچګونه دلچسپی شخصي ندارم. و صرف بحیث شاګرد تاریخ افغانستان وظیفه خود میدانم که از قهرمانان کشورم دفاع نموده و تا توانم اذهان نسل جوان کشور خود را از مغشوشیت نجات دهم. چیزی که مینویسم الحمدلله خالی از هرګونه بغض و تعصب و همچنین تهی از هرګونه علاقه شخصي و حب بیجا میباشد.
داکتر صاحب محترم کاظم به استناد مضمون فواد ارسلا مینویسند که این شایعه را انګلیس ها پخش نموده بودند که امان الله خان قاتل پدر خود است و به این وسیله میخواستند که هم امان الله را بدنام سازند و هم نقش خودرا در قتل امیر حبیب الله پنهان نمایند و هم زمینه را خصوصاً بعد از اغتشاش بچه سقاو برای به قدرت رساندن شخص اعتباری شان جنرال نادر خان مساعد سازند.
برای داکترصاحب محترم شاید این منطق بسیار دلپذیر واقع شده باشد ولی بنده، با عفو خواستن از بی احترامی خود، بحال داکترصاحب، بخاطر قبول نمودن و استدلال نمودن به چنین منطق خود ساخته که هیچ دلیل و سندی را ارایه کرده نمیتواند تأسف میخورم.
داکترصاحب محترم در اخیر مضمون شان مینګارند که شایعه دست داشتن امان الله خان در قتل پدرش را سلطنت وقت به خورد مردم و مطبوعات داده بود و همچنین شایع ساخته بود که قاتل امیر حبیب الله خان شخصی بنام شجاع الدوله خان میباشد تا به این وسیله قاتل اصلی را از نظر دور نګهدارد. داکترصاحب نتیجه میګیرند که چون امان الله خان در خارج بود از خود دفاع کرده نمیتوانستند. و درباره قاتل اصلی چیزي نګاشتن خط سرخ پالیسی داخلی وقت بود. تعجب میکنم.
اولاً کدام خط سرخ بود که در دیمکراسي ده ساله ظاهرشاه عبور نشد. سوسیالیزم علمي اعلان شد. به روح لینین بزرګ درود فرستاده شد و بر ضد سلطنت مظاهره ها به راه انداخته شدند و . . . و ثانیاً امان الله خان تا سال ۱۹۴۸ بر ضد رژیم ظاهرشاه از جرمنی، ترکیه و اتحاد شوروی کمک میګرفتند و تا وقتیکه دیګر هیچ کمکی را بدست اورده نمیتوانست به فعالیت ها و تبلیغات ضد حکومت ظاهرشاه خاتمه نداد. آیا نمیتوانستند کدام مضمونی در خارج افغانستان بدست نشر بسپارند تا هم از خود دفاع نموده و هم اذهان مردم خودرا از تشویش و مغشوشیت بیجا نجات بدهند؟ و ضمناً برای رسوا نمودن حریف خود از ان استفاده بعمل میاورد؟ معلوم است که چیزی نبود که مینګاشت. قسمیکه امروز هیچ کسی سند دست داشتن انګلیس در قتل امیر حبیب الله خان و یا قاتل قلمداد نمودن نادرخان را ندارد ورنه با بیصبري تمام انرا به نشر میسپردند و در عوض از قضاوت های احساساتي کار میګیرند و هر چه مینویسند اساس آن صرفاً و صرفاً قضاوت های شخصي و بغض دایمي بمقابل نادرخان و خاندان او میباشد.
اما برخلاف ؛ کوبیدن هیچکس مطرح نیست وا قعیت امر این است که فقط و فقط عامل انگلیس است. انگلیس تاامروز ما را در هزار جنجال و درد سر گرفتار نموده است. لعنت به این شیطان که اینک دوصدو بیست سال از دست شان در عذابیم . نیم وطن را از دست دادیم و حالا ما را به دوره حجر نیزبرد. همو طنان. سر و دندان همدیگر را نشکنانید دشمن اصلی یعنی انگلیس را بشناسید