نور محمد غفوری
از زمان تشکیل دولت پاکستان در سال ۱۹۴۷، این کشور همواره با چالشهای امنیتی، سیاسی و قومی درگیر بوده است. در دهههای اخیر، بهویژه در نتیجهٔ سیاستهای ناهماهنگ و کوتاهمدت دولت مرکزی، بحرانهای داخلی پیچیدهتری در عرصهٔ امنیت ملی پدید آمده است.
پاکستان امروز با طیفی از گروههای مسلح و جنبشهای مدنی مخالف روبهروست؛ از جمله تحریک طالبان پاکستان (TTP) ارتش آزادیبخش بلوچستان (BLA، جبههٔ آزادیبخش بلوچستان(BLF) ، جنبش تحفظ پشتونها (PTM)، حزب عوامی جیههٔ سند و چندین گروه کوچک جهادی و قومی دیگر.
این جریانها، اگرچه از نظر اهداف و روشها متفاوتاند، اما در مجموع بازتابدهندهٔ نارضایتیهای ساختاری از تمرکز قدرت در اسلامآباد و بیعدالتیهای سیاسی–اقتصادی در مناطق پیرامونی کشور هستند.
در دو دههٔ گذشته، ظهور طالبان پاکستانی و دیگر گروههای مسلح در مناطق قبیلهای، ثبات ملی را بهشدت متزلزل ساخته است. باید توجه داشت که این گروهها پدیدهای تازه پس از تشکیل امارت اسلامی افغانستان نیستند؛ بلکه ریشه در سیاستها و تحولات داخلی پاکستان پیش از آن دارند.
دولتهای متوالی اسلامآباد معمولاً در مواجهه با تهدیدهای امنیتی، بهجای پرداختن به ریشههای بحران، به تکیه بر کمکهای نظامی ایالات متحده یا میانجیگری کشورهای منطقه روی آوردهاند. اکنون نیز دولت پاکستان از حاکمان کابل انتظار دارد که با کنترل یا حتی اعلان جنگ علیه طالبان پاکستانی، به تأمین امنیت داخلی پاکستان کمک کنند؛ انتظاری که غیرواقعبینانه و از لحاظ سیاسی ناممکن است.
چنین وابستگیهایی نهتنها به حل ریشهای بحران کمک نکرده، بلکه در بسیاری موارد موجب افزایش بیاعتمادی داخلی و تضعیف استقلال سیاسی کشور شده است. ریشهٔ اصلی بحران امنیتی پاکستان را باید در درون این کشور جستوجو کرد:
- نابرابری اقتصادی و عقبماندگی توسعه در مناطق مرزی، بهویژه در خیبر پختونخوا و بلوچستان،
- سیاستهای دوگانهٔ دولت در قبال گروههای مسلح،
- شکاف عمیق میان دولت مرکزی و قبایل محلی،
- و پیامدهای جنگ افغانستان و حمایت از گروههای شبهنظامی از دههها پیش در خاک پاکستان.
تا زمانی که اسلامآباد بهصورت مستقل و در چارچوب توان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی خود برای حل این بحرانها اقدام نکند، هیچ میانجی خارجی — از جمله طالبان افغانستان — قادر نخواهد بود ثبات پایدار را تضمین کند.
حاکمیت ملی زمانی معنا پیدا میکند که یک کشور بتواند بحرانهای درونزا را با اتکا به خود حل کند، نه با انتظار از بیرون.
پاکستان بهعنوان کشوری دارای ارتش نیرومند و تجربهٔ طولانی در مدیریت امنیتی، باید قادر باشد مشکل داخلی خود را با طالبان پاکستانی و سایر گروههای شورشی از راه مذاکره، اصلاحات اجتماعی و مشارکت سیاسی حلوفصل کند.
توقع از طالبان افغانستان — که خود با چالشهای داخلی و بحران مشروعیت بینالمللی روبهرو هستند — برای مهار طالبان پاکستانی، منطقی بهنظر نمیرسد. هرچند شواهد نشان میدهد طالبان افغانستان تلاش کردهاند مانع تحرکات ضدپاکستانی در خاک خود شوند، اما کنترل کامل بر مرزهای طولانی و پرنفوذ میان دو کشور عملاً ناممکن است.
اتکای بیشازحد به فشار خارجی یا تشدید عملیات نظامی، در نهایت به تشدید تضادهای داخلی و منطقهای منجر میشود. راهحل واقعی در بازسازی اعتماد میان دولت و مردم، توسعهٔ متوازن مناطق محروم، و جایگزینی سیاست امنیتی با گفتوگو و اصلاحات اجتماعی نهفته است.
به بیان دیگر، ثبات پایدار در پاکستان نه از لولهٔ تفنگ و نه از دخالت بیرونی، بلکه از درون جامعهٔ آن کشور و از مسیر عدالت، گفتوگو و مسئولیتپذیری سیاسی میگذرد.