آنچه بین ایران و پاکستان اتفاق افتاد یک ماجرای کاملا سازمان یافته و توافقی از هر دو طرف بود.
عده ای با طمطراق به “لفاضی خردمندانه سیاسی” پرداختند، فریاد برکشیدند که گویا “جنگ جدید در منطقه با عواقب ناگوار و غیر قابل پیش بینی آغاز گردید، منطقه درگیر آشوب بزرگ خواهد شد و تا دیر زمانی به حال نخواهد آمد.”
کسی که با تاریخچه “بلوچستان بزرگ” در ایران و پاکستان اندک ترین آشنائی را هم داشته باشد، اشاعه این همه شتابزدگی، وسوسه و همهمه از همان آغاز به نظرش مضحک میامد.
نفوس بلوچ ها در ایران مقرب به ۱،۵ میلیون بوده، در حالیکه هم تباران آنها در پاکستان به بیشتر از ۳،۵ میلیون نفر می رسد. آمار گوناگون (لیکن غیر رسمی) گواه است که تعداد بلوچ ها در افغانستان احتمالا بین ۳۰۰- ۵۰۰ هزار باید باشد. تعدادی از بلوچها در کشور های حوزه خلیج نیز بسر می برند.
منشه قومی – تاریخی بلوچها: قوم بلوچ از نژاد هند – اروپائی (آریائی) بوده، زمانی بخش قابل ملاحظه از پارفیان های باستان را تشکیل می داد. بلوچها در حال حاضر مسلمان و پیرو مذهب سنی اند.
مطالبات قوم بلوچ در ایران بیشتر ماهیت اعاده حقوق مذهبی و همچنان قومی دارد. این قوم در تحت اداره رژیم تئوکراسی فراگیر آخندی در تبعیض و تنگنای شدید به سر برده و به سختی نفس می کشد، در اغلب موارد حق آزاد اجرای مناسک دینی و فرهنگی خویش را طور که می خواهد، ندارد.
در پاکستان فشار بالای بلوچ ها نسبت به ایران به مراتب گسترده تر و وحشتناک تر است. بلوچها طی دهه ها با تمام قد و پیوسته با قربانی های عظیم در برابر اختناق حکومت مرکزی پاکستان ایستادگی نموده و خواستار اعاده حقوق مدنی، حقوق بشری، حقوق فرهنگی، حق خود ارادیت تا سرحد تشکیل دولت مستقل بلوچستان می باشند.
حکومت مرکزی پاکستان با استفاده از تمام ابزار صدای آزادی خواهانه و مساوات طلبانه بلوچ ها را پیوسته با تمام شدت و بی رحمی سرکوب می نماید.
حکومت ایران بلوچ های این کشور را پیوسته در داشتن ارتباط با ادارات جاسوسی امریکا و اسرائیل متهم ساخته و همواره به سرکوب آنها می پردازد.
پاکستان به نوبه خود بلوچ ها را در داشتن ارتباط با حداقل دو شبکه ای جاسوسی هند: “را” و “دیا” متهم می سازد. تجزیه و تحلیل احتمال ارتباط بلوچ ها با استخبارات خارجی، فراتر از حوصله این نوشته بوده، نیاز به تحقیق و تحلیل هدفمند و بیشتر دارد.
شکی نیست که بلوچ ها در هر دو کشور فعالیت های مشترک، هماهنگ یافته و رادیکال را به ضد حکومت های مرکزی شان به راه انداخته اند. هندی ها در باره مبارزات حماسه آفرین بلوچ ها در پاکستان، حتی فلم های هنری هیجان انگیز ساخته اند که در بلند بردن حس آزادیخواهانه در میان بلوچ ها و افزایش انزجار از پاکستان نقش مهم و ذهنیت ساز بازی می نمایند.
در سال ۱۹۷۳ میلادی حادثه ای جالبی رخ داد: به مقصد کمک به پاکستان و برای سرکوبی بلوچ ها، ایران ۳۰ فروند هیلیکوپتر مملو از تسلیحات و تجهیزات را به پاکستان انتقال داد. از اینجاست که می توان نتیجه گیری نمود : تهران و اسلام آباد برای ضربه زدن به بلوچها همواره همیاری و دست گیری متقابل داشته اند. این بار نیز یکجا تصمیم گرفته توافق ذیل را نمودند:
“بالای پناه گاه ها و سرکرده های جندالله و جیش العدل و سایر گروه های رادیکال بلوچ که در هر دو کشور حضور دارند و قرار گاه هایشان به ما معلوم است، بالنوبه یورش می بریم و سرکوب شان می کنیم.”
چرا ایران و پاکستان دست به این کار زدند؟
مقامات امنیتی دو کشور اشاره می نمایند که حجم تمویل این گروه ها توسط “مراکز” خارجی، اخیرا به شدت بالا رفته، و مقدار قابل ملاحظه ای تسلیحات معاصر در اختیار شان قرار گرفته بود. یکی از روایت ها حاکی از آن است که بلوچهای افغانستان بخشی از تسلیحات فراوانی را که امریکائی ها در افغانستان رها به هم تباران خویش در ایران و پاکستان انتقال داده اند.
تهران و اسلام آباد در یک اقدام مشترک تصمیم گرفتند تهدیدی را که اضرار بعدی آن برای هر دو کشور یک سان خطرناک خواهد بود و هنوز در حال جان گرفتن است باید در ابتدای نشو و نما از بین برده شود، بنابرین، به عملیات “بالمقابل و مشترک” به ضد بلوچ ها پرداختند.
صحنه سازی با اخراج سفرا و بازگرداندن آنان، آنهم با گذشت فقط دو روز، می رساند که این نمایشنامه را کدام کارگردان نالایق و بی خبر ترتیب داده بود… عجیب تر آنکه، پاکستان به حیث دولت اتومی حتی یک راکت و درون ایرانی را دفع و خنثی ننمود، یک طیاره را سقوط نداد، عین روش را ما در عملکرد ایران نیز مشاهد می نمائیم. قوای مسلح ایران در حالیکه مجهز با دستگاه پیشرفته ضد راکتی ساخت روسیه S-300 است حتی یک شلیک سمبولیک را برای دفع حملات پاکستان اجرا ننمود…
به این ترتیب، به گفته تهران و اسلام آباد، آنها کوشش خود را کردند تا در چهارچوب یک توافق “سربسته” تهدید های بالقوه را در اراضی خویش خنثی نمایند. اینکه، آیا دو کشور در این کار خویش تا کدام حدود به مقصد رسیدند، سوالیست که انکشاف عنقریب اوضاع در منطقه، به آن جواب خواهد داد.
به جناب اقای غوث جانباز عرض شود:، بدور از توقع و انتظار نمیباشد.
دروغگو خواهم بود اگر بگویم که من طرفدار کشور ایران نیستم و برای تثبیت این امر دلائل دارم.
فرزند یک خانواده ( مثلاً احمد ) مکلف به احترام گذاشتن به والدین و برادر و خواهر خویش میباشد ولی والدین و برادر و خواهرِ احمد حق مداخلۀ انتخاب ِ رفقای بیرون حریم خانه و خانوادۀ احمد، ندارد.
اداء در آوردن و تقلید از ارزش های! روشنفکری به مفهوم تجهیز به ارزش های روشنفکری نخواهد بود.
دلیل ایکه بنده را مدافع کشور ایران ( البته فقط ایران امروزی ) و مصئون از سِحر و جادوی غربی نموده این است که اگر نگاهی به چگونګی دشمنان کشور ایران افکنده شود فهمیده خواهد شد که دشمنان ایران ( البته در سطح دولت ها نه در سطح اشخاص و افراد، یک شخص یا فرد میتواند نقد و اعتراض تُند و بُرنده در قبال کشور ایران بروز دهد البته نه از ادرس استعمار و امپریالیزم ) همانا کشور های استعمارگر و امپریالیست و دروغگو میباشند.
مشکل روشنفکران و روزنامه نگاران و افغانستان انتر نیشنل و بی بی سی و صدای امریکا و صدای رادیو ازادی و ……….این است که:
هم در افغانستان مُلا حاکم میباشد
هم در ایران مُلا حاکم میباشد
مُلای ایران همواره کوشیده که راه ترقی و پیشرفت همه جانبه طی نماید
و
مُلای افغانستان جامعۀ افغان را به قهقراء برده و می برد
امّا
استعمار گران پلید غربی و نوکران بی سواد و بی همه چیز شان در مورد مُلاهای ایران شب و روز سفسطه گوئی براه انداخته ولی در مورد مُلای حاکم افغانستان سکوت معنی دار و مرموز و ماهرانه اختیار نموده.
سخن آخر اینکه من فقط از ادرس روشنفکری و روشنگری خالص و بی آلائش و فقط بخاطر لجاجت و جسارت و انکار حقانیت ارزش های غربی، طرفدار نظام ایران میباشم اگر چه ملاحظات جدّی نیز دارم.
در باب اظهار نظرِ احتمالی بعضی از دوستان مبنی بر اینکه ” گویا کشور ایران دشمن مردم و کشور افغانستان میباش و نباید دوست و طرفدار ایران بُوَد ، عرض شود که اظهار کنندۀ اینگونه مطالب باید یک برائت نامۀ مؤثق در دست داشته باشد که حاوی و حاکی عدم مزدوری و سرسپردگی به این و آن قدرت منطقوی و جهانی بوده باشد.
امّا وروستی خبره:
زه هیڅ ډول قومی او تباری او سمتی تفوق او تعصب ته هیڅ عقیده نلرم خو د یو ملی درد د فریاد پتوګه غواړم ووایم چی د تیمور شاه دُرانی څخه تر نننی کسانو پوری او د سرو او شنو او تورو او ژیړو سردارانو په ګډون او د کابل فارسی ژبی اوسیدونکی کوم چی کلونه کلونه ئی کونی په لیلامی پتلونانو کی شوړیدلی دی او د تاریخ په هر پړاؤ کی ئی د لندن او لاهور او مسکو او بیژن او واشنګټن او ډیلی فکری مرئیتوب کړی دی ( نه ئی پښتو او نه ئی خپلی فارسی ژبی ته د پام وړ خدمتونه کړی دی) نن ورځ د کاذبی وطندوستی په لباس کی د غربیانو د منفی تبلیغاتو تر اغیز لاندی راغلی او د فارسی د مرکز ( ایران ) تخریب او د پښتون او غیر پښتون د تخریب مرکز ( لندن) ته ئی ذهنی پناه ور وړیده.
بحث به کوو خو منطقی او منصفانه ( البته د هیچا د غبرګون څخه هیڅ بیره او هراس نلرم ).