روایت”حزب سری دربار” درتاریخ غبار، لطمۀ
شدیدی برحیثیت شاه امان الله وارد کرده است!
قسمت دوم
شک وتردید ها در مورد صحت روایت غبار:
از آنجایی که این یک موضوع پراهمیت سیاسی است، وغبارپای کسی را در آن دخیل میسازد که استقلال کشور را از استعمار انگلیس بدست آورده است،باید برای هرجمله وهرپرگراف خودسند ومدرک ارایه میکرد که نکرده است و این احتمال را بمیان می آورد که این داستان از سوی انگلیس نوشته شده باشد و از سوی شخص یا اشخاص با نفوذی در میان مردم پخش شده که غبار نیز آنرا شنیده ودرتاریخ خویش ثبت کرده است، بنابرین ،نمیتوان آنرا بدون ذکر سند ومنبع روایت قبول کرد.بخصوص که استخبارات امیر توسط مستوفی الممالک اداره وکنترول میشد ومستوفی الممالک جداً متوجه حرکات وسکنات عین الدوله امان الله خان ومادرش علیاحضرت بود و تمام ویا اکثریت خدمتگاران دربار ازجمله جواسیس مستوفی الممالک وموظف بودند تا اعمال وکردار عین الدوله را به مستوفی الممالک خبر بدهند.
غبار خود میگوید که مستوفی الممالک هرحرکتی را درکابل اعم از نشرات مخفی ویا فیر برامیر وغیره را به گردن عین الدوله بارمیکرد، درحالی که چنین نبود وعین الدوله وحلقۀ دربار چون هدف عمده یی در پیش داشتند، ابداً دست به کارهای بیدارکننده وتهدید آمیز نمی زدند. معهذا امیر[بنابر راپورهای مستوفی الممالک]برعین الدوله ظنین شد و او ومادرش را مورد تهدید حبس و طلاق قرار داد. مگر این هردو براثر وساطت نائب السلطنه نجات یافتند.(غبار،ج1، ص 746)
چطورممکن است که حزبی در دربار و آنهم بمنظور حذف امیر سالها فعالیت کند واز چشم مستوفی الممالک پنهان بماند ولی یک شخص خیلی دور از دربار مثل غبار از جلسات وتصمیمات و فعالیتهای آن آگاه باشد؟
غباردر روایت «حزب سری دربار» نام امضا کنندگان تعهدنامه را ذکرنمیکند ولی از هوا خواهان شهزاده امان الله خان اینطور نام می برد:”در دربار اشخاصی چون محمدولی خان وشجاع الدوله خان وغیره، در اردو افسران بزرگی (منظورسپهسالار نادرخان وبرادرانش) ودر خارج هردو رجالی چون فضل محمدمجددی(بعدها شمس المشایخ)، سردار عبدالقدوس خان اعتماد الدوله ویک عده دیگرهمه طرفدار عین الدوله امان الله خان بودند.” (غبار،ج1، ص 726)
غباراگر این اسرار را از زبان محمدولیخان دروازی ویا شجاع الدوله خان غوربندی روایت میکرد، بیشتر قابل قبول وپذیرش می بود، ولی بدون نشان دادن هیچ ماخذ ومنبعی در ذهن انسان این سوال خلق میشود، که این شایعه ها برای بدنام ساختن امان الله خان درزمانی پخش ونشر شده که اقتدار بدست دشمنان امان الله قرارگرفته بود وغبار هم تحت تاثیراین شایعات از گروهی نام می برد که درزمان امیر حبیب الله مورد بدرفتاری وخشونت قرارگرفته بودند ودرعهد امان الله خان مورد نوازش.
داکتر سید عبدالله کاظم ، اولین محققی است که به گزارش غبار در باره قتل امیر از سوی “حزب سری دربار” شک وتردید نشان داده وقتل امیر را نقشه وپلان انگلیس درهمدستی باعناصر مورد اعتماد خود در دستگاه امیر حبیب الله خان دانسته، شایعات و برداشتهای را که درآن دست امان الله وشجاع الدوله را دخیل میداند، با دلایل وبراهین منطقی رد میکند.
داکترکاظم با باریک بینی و دوراندیشی استدلال میکند که اگر در میان امان الله خان ونصرالله دوستی واعتماد موجود بود ، چه لزومی به سوگند درحاشیه قرآن دیده میشد؟ واگراحیاناً چنین تعهدی صورت گرفته باشد، درحالت عهد شکنی از سوی یکی، دیگری میتوانست آن عهد وسوگند را به رخ عهد شکن بکشد. چرا امیر نصرالله خان آن تعهد را هنگامی که امان الله خان دست به قیام علیه او زده بود، علنی نساخت؟ به این صورت داکترکاظم داستان تعهد امان الله خان را با امضای ۱0-۱2 نفردیگر درحاشیه قرآن زیرسوال می برد.
دومین نکته مهم دراستدلال داکترکاظم، شک کردن به وجود”حزب سری دربار” با ترکیبی ازاشخاصی چون شهزاده امان الله ،سردار نصرالله خان، نادرخان ،محمدولی خان دروازی ،شجاع الدوله وسردار عبدالقدوس خان است. داکتر کاظم یکجا شدن این افراد را با سه گونه افکار وتمایلات سیاسی غیرممکن تشخیص داده میگوید ممکن نبود آنها در یک موضوع کلان سیاسی با هم همفکر وهمنظروهم عمل باشند. به این صورت داکتر کاظم موجودیت حزب سری دربار را نیز سوال می برد. ( داکتر کاظم،اسرارنهفته شهادت امیر حبیب الله خان،آرشیف مقالات،افغان جرمن آنلاین، ص ۱۳0-132)
غبار خود مکتوبی از قلم سردارعبدالقدوس خان را عنوانی شمس المشایخ نقل میکند که در آن «مشروطیت» را “میکروب“( غبار،ج1، ص803) نامیده است. و این مکتوب در۲۶سرطان سال( ۱۲۹۹/۱۹۲۰) نتیجه استفتای علمای قندهار را به شمس المشایخ ونورالمشایخ فرستاده است. به جملات زیر از مکتوب توجه شود:وعلاج آن اینست که؛از طرف شرع انور مشروطه طلبان را باید واجب القتل” دانست. وبعد از آن برای تعلیمات علوم جدید دست وآستین بالانمود. خواستم که در قندهار نیز تعلیم علوم جدید راجاری نمایم، لیکن بحکم شرع “باید میکروب مشروطه” از بین برده شود از آنست که از علمای اینجا سوالی نموده وجواب گرفتم و به غرض استحضار شما فرستادم.” ( غبار،ج1، 803)
ازاین اشارات برمی اید که اولاًسردار عبدالقدوس خان جزو مشروطه خواهان نبوده وآن حرکت را بسیار بد می دیده است و بنابرین از لحاظ فکری دشمن مشروطه خواهان یعنی دشمن محمود طرزی وشاه امان الله خان ومحمدولی خان وشجاع الدوله پنداشته میشد.
وثانیاً معلوم میشودکه شمس المشایخ برخلاف نظرغبار،عضوجعیت سری[مشروطه خواهان] نبوده است، زیرا اگرمی بود، اعتمادالدوله نمیتوانست درمکتوب فیصلۀ علمای قندهار عنوانی شمش المشایخ،”مشروطه خوهان” را “میکروب” خطاب کند،زیراکه چنین کلمۀ ای به حیثیت شمس المشایخ هم برمیخورد.
طفره رفتن غبار از نشان دادن ماخذ:
چرا غبار از نشان دادن منبع روایت خود حتی درمسایل مهم سیاسی امتناع میکرد ونمیخواست در آغاز یا در آخر روایت خود ماخذ ومنبع را نشان بدهد ؟ معلومدار غبار از ثبت هر روایت هدفی خاص داشته و با نشان دادن مآخذ، نميتوانسته مسايل را مطابق هدف خويش تعبير و تفسير نمايد.بطورمثل،غباردرجلد دوم تاریخ خود،حکایت عجیبی را در مورد ملاقات عین الدوله امان الله خان وسپهسالارنادرخان در کاسه برج بالا حصارکابل چنین گزارش میدهد:” عین الدوله ،شبی از خانه شمس المشایخ سواره وتنها به کوه غربی بالاحصار کابل بالا شد، درحالیکه سپه سالارمحمدنادرخان نیز[آنجا] وارد شده بود. ایندو نفر در قلۀ کوه بچۀ موسوم به “کاسه برج” یک مذاکرۀ سری انجام دادند. موضوع مذکره چه بود؟ البته بخود آندو نفرسیاستمدار ادعا دارمعلوم بود و بس. تنها به شمس المشایخ اینقدر گفته شد که :هردو نفر بر روی قرآن عهدی بستند که با مرام جمعیت وفادار وهمکار صمیمی همدیگر خواهند بود.” ( غبار، جلد دوم،چاپ 1919،ص 30)
غبار منبع وماخذ این روایت خود را نشان نداده است ،مگراحتمال دارد که منبع این روایت ،حضرات شوربازار: بخصوص محمدصادق مجددی(گل آغا) برادر خورد شمس المشایخ یکی از دشمنان امان الله خان بوده باشد،زیرا غبار درجلد دوم تاریخ خود شمس المشایخ را عضوجمعیت سری دربار میشمارد. پس وقتی شمس المشایخ عضو این جمعیت بوده باشد، چرا این مذاکرات درخانه و درحضور اوصورت نگرفت؟ برای بستن عهد میان دونفر، رفتن به کوه وقلۀ “کاسه برج” در تاریکی شب چه ضرورتی بود، مگرنمیشد در روز روشن درخانه عین الدوله یا منزل سهپسالار چنین تعهدی بسته شود؟
علامه حبیبی درموردتاریخ نویسی غبار اینطورمینویسد :”وی در تاريخ نويسی سبکی خاص داشت که وقايع تاريخی را همواره به نفع تصور خاص عندی و قالب فکری خود استعمال ميکرد و بنا براين درتاريخ نگاری حود ناظر بی طرفی به نظر نمی آيد…” (جنبش مشروطيت،چاپ اول، ص ۱۳۸،چاپ دوم ص۱۴۹)
خوشبختانه داکتر کاظم نخستین محققی است که روایت حزب سری دربار را با نظر شک و تردید مورد بررسی انتقادی قرار داده است. و با دلایل و منطق قوی استدلال میکند که، نوشتن چنین سندی از سوی امان الله خان با امضای۱۰-۱۲ نفردیگراعضای حزب سری وسپردن آن به سردار نصرالله خان،دور از عقل ومنطق سالم است. واگراحیاناً چنین تعهدی صورت گرفته باشد، درحالت عهد شکنی از سوی یکی، دیگری میتوانست آن عهد وسوگند را به رخ عهد شکن بکشد. چرا امیر نصرالله خان آن تعهد را هنگامی که امان الله خان دست به قیام علیه او زده بود، علنی نساخت؟ پس چنین سندی در حاشیه کتاب مقدسی هرگز نبوده ونیست. دومین نکته ایکه درتوضیحات داکتر کاظم بجواب داکترسید خلیل الله هاشمیان جلب توجه میکند، شک کردن به موجودیت”حزب سری دربار” است با ترکیبی که غبار از آن تذکرداده و در جمله اعضای آن از اشخاصی چون سردار عبدالقدوس خان، نادرخان و محمدولی خان دروازی وشجاع الدوله را [جمله ۴ نفر] تحت رهبری شهزاده امان الله برشمرده است. داکتر کاظم یکجا شدن این چهار نفر را با افکار وتمایلات مختلف ومتضاد شان غیرممکن تشخیص داده میگوید ممکن نبود آنها در یک موضوع کلان سیاسی با هم همفکر وهمنظرو هم عمل باشند. (داکترکاظم، آرشیف مقالات، افغان جرمن آنلاین، مقاله توضیحمختصر ی به داکتر سیدخلیل الله هاشمیان)
علامه حبیبی نیز در بارۀ داستان” حزب سری دربار” “شک” وتردید خود را ابراز داشته است. حبیبی در کتاب جنبش مشروطیت زیرعنوان “حزب سری دربار” نوشته میکند: ” درباره این مطلب نویسنده این سطور از اشخاصیکه در آنوقت جوان و دخیل حلقه های روشنفکران بودند [منظورعبدالرحمن لودین وعبدالهادی داوی میباشند]، بدین تفصیل چیزی نشنیده ام” سپس آنچه را غباردرمورد حزب سری دربار بیان کرده، نقل میکند وهمراه با آن این نکته را متذکر میشود که: ” العهدة علی الراوی” یعني (صحت وسقم مسئاله بدوش روای است).قید چنین سخنی دریک نقل قول اظهار”شک وتردید” است، نه تائید نقل قول.(جنبش مشروطیت،ص 135)
پوپلزائی در هیچ جایی از کتاب خود که در بارۀ سلطنت شاه امان الله واستقلال مجدد افغانستان نوشته است، از “حزب سری دربار” نام نبرده است. پدر پوپلزائی نظام الدین خان منشی دفتر عین الدوله و محمدابراهیم خان سرپروانه[بعد وزیرعدلیه،پسربابا سرورخان] ازاشخاص بسیار نزدیک ومورد اعتماد عین الدوله بودند، وبرحسب سنن قومی و پیوند خاندانی، می باید قبل از هرکسی دیگر این اشخاص شامل چنین پارتی می بودند، اما آنها از وجود چنین پارتی یا حزب سری اطلاعی ندارند و بعد از سقوط شاه هم از آن اسم نبرده اند.علاوتاً درهیچ صفحه ای ازتعهد کتبی شهزاده عین الدوله آنهم درحاشیه قرآن وسپردن آن به عمویش سردار نصرالله خان ذکری نمیکند؟
پدر پوپلزائی نظام الدین خان ناظم «منشی دارالتحریر دورۀ قبل از بسلطنت رسیدن امان الله خان بقدرت » یکی از اشخاص هوشیار ومجربی بود که تمام وقایع روزمره عهد شهزاده امان الله خان را تا پایان سلطنتش یاد داشت کرده وبه پسرخود پوپلزائی[بعدها خطاط وهنرمند ومورخ] سپرده بود. بنابر یاد داشتهای پدر پوپلزائی که اکنون بصورت کتاب به چاپ رسیده است، ملاحظه میشود که بعد ازقرائت فرمان امیر نصرالله خان مبنی برارسال بیعت نامه مردم کابل توسط عین الدوله، کسی که در آغاز با ادعای جانشینی عین الدوله از درمخالفت سخن زد، وجانشینی شهزاده امان الله خان را به فیصله جرگه سران قومی تا شش کروهی کابل میخواست موکول گردد، سردار عبدالقدوس خان بود.(پوپلزائی،سلطانت امان الله شاه،ج1،ص 78-79)
چرا غباردر توطئه ترورشاه مظنون واقع شد؟
پوپلزائی میگویدکه غبار از جمله رفقای محمداخترخان پسرناظر محمدصفرخان [امین الاطلاعات امیرنصرالله خان] بود. محمداخترخان همان کسی است که توطئه قتل شاه امان الله را یک ماه پس از اعلان استقلال افغانستان درسال ۱۲۹۸در بند قرغه کابل سازمان داده بود ولی موفق نشد. گزارش این توطئه را به وقت دیگری میگذارم ولی اینجا همینقدر اشاره باید کرد که غباربنابر رفاقت خود با محمد اختربه اتهام همین قضیه مورد سوء ظن وتحت نظارت قوماندان امنیه شجاع الدوله خان قرارگرفت. اما غبارچون شخص هوشیارو نویسنده برجسته بود، بزودی خود را در قطار هواداران شاه امان الله تثبیت کرد وهنگامی که مدیر جریده ستاره افغان منهاج الدین شینواری با هیئت ناقلین به قطغن فرستاده شد ، غبار با ضمانت شجاع الدوله خان، بحیث مدیر جریده ستاره افغان مقررگردید وهنگامی که شجاع الدوله بحیث والی هرات تبدیل گردید، غبار را با خود به هرات برد.(پوپلزائی، سلطنت امان الله شاه،ج1،ص126)
این اولین باری است که با چاپ کتاب پوپلزائی مطلع میشویم که غبار در قضیه محمداختر مورد سوء ظن قرارگرفته وتحت نظارت قوماندانی امنیه قرار گرفته است.غبار خود دراین مورد چیزی ننوشته است، ولی اگربه اتهام توطئه ترور شاه ، تحت نظر قرارگرفته شده باشد،خود بهتر درک میکرده است که همراه شدن او با شجاع الدوله غوربندی رئیس تنظیمیه هرات ظاهراً به عنوان همکارنزدیک رئیس تنظیمیه، ولی دراصل تحت نظرگرفتن او بوده است. درچنین صورتی میتوان تاثیرات سوء چنین حالتی را بر روان غبار، تصورکرد.
دوراز امکان نیست که موردسوء ظن قرار گرفتن غبار در توطیه ترورشاه توسط محمداختر اورا واداشته باشد تا با داستان «حزب سری دربار»درواقع انتقام خود را از شجاع الدوله وهمچنان شاه امان الله طوری بگیرد که تا امروزهرکه داستان حزب سری دربار را میخواند فکرمیکند، امان الله خان بوسیله شجاع الدوله قاتل امیر حبیب الله خان بوده است.واین روایت یک منبع مهم غلط فهمی وسوء برداشت برای اکثریت خوانند گان شده است!
انواع پروپاگندهای انگلیس:
پوپلزائی مینویسد:”مصادف بهمین ایام نمایندگان ومنابع برتانوی از انواع پروپاگندها کار گرفته حرف هایی گفتند ونوشتند که: امان الله خان عین الدوله در توطئه قتل پدرش دست داشت. وعلیاحضرت والدۀ او زن جاه طلب سلطنت برای فرزند خودش عین الدوله وهم زن انتقام جو می باشد. واین اتهامات برای آن بود که یعنی دست خارج در توطئه قتل پادشاه دخیل نمی باشد وهم مردم افغانستان با عین الدوله مخالف شوند تا او نتواند در مسئلۀ استقلال پایداری نماید.”
( پوپلزائی،سلطنت شاه امان الله،بخش اول،ص60)
پوپلزائی پروپاگند دیگری ازجانب انگلیس ها را چنین بدست میدهد: “امیرحبیب الله خان درماه دلو در جلال آباد میگفت: این بار وقتی که بکابل برسم علیاحضرت را طلاق میدهم و امان الله پسر او را عاق می کنم ویک تعداد نفر رفقای همنشین وهمراز امان الله را محبوس ومفرور می گردانم. چون این خبر بکابل رسید او از خوف جان در از بین بردن پدر خود اقدام ورزید.”( پوپلزائی، همان، اثر،بخش 1، ص 129)
پوپلزائی درادامه میگوید: ” واین خبرها مصادف به ایامی بود که دولت امانیه به سوقیات عساکر آغاز کرده وهیأتی را برای ابلاغ افغانستان مستقل به مسکو واروپا تعیین داشته بود. امان الله شاه این خبرهای اتهامات بزرگ را در یک مجلس خاص رویت داد. رجال دربار گفتند: آیا امیرصاحب شهید اینقدر فکر خام داشت که سیاست خود را در جلال آباد ودر محضر عام بیان کند. وحقیقت این است که دستۀ قاتلین ویا فرد وهیأتی که راه را برای قاتل باز ساخته است، این حرف هارا روی کار آورده است که مردم باور کنند باعث از بین بردن امیر علیا حضرت وفرزندش عین الدوله شده اند وآنها از بیم عواقب زندگانی خودشان دست به چنین کار زده اند.”( پوپلزائی، همان، اثر،بخش 1، ص 130)
انگلیس ها برای اینکه رد پای خود ونادرخان را در قتل امیر حبیب الله گم کرده باشند،مسئولیت قتل را بدوش مشروطه خواهان نزدیک به دربار وشخص شاه امان الله انداختند.این توطئه بحدی زیرکانه طرح وتوسط اشخاص بانفوذ وروحانیون وابسته به استعمار در بین مردم پخش گردید که حتی در تاریخ غبارهم راه یافت.
نتیجه:
از آنچه تا کنون گفته آمدیم میتوان به این نتیجه رسید که روایت غبار در باره وجود حزب سری دربار بدلایل ذیل پذیرفتنی نیست:
1،پوپلزایی که پدرش نظام الدین خان منشی یا مدیر قلم مخصوص شهزاده امان الله خان بوده واز تمام حرکات وسکنات وحال وهوای شهزاده مطلع وهدایات او را یاد داشت میکرده است و نزدیک ترین شخص مورد اعتماد امان الله خان بوده در تاریخ خود(سلطنت شاه امان الله واستقلال مجدد افعانستان ) هرگز از«حزب سری دربار» نام نبرده است .
2-فیض محمد کاتب نیز که مورخ رسمی دربار امیر حبیب الله خان بوده است ؛ وچگونگی قتل امیر حبیب الله خان را در سراج التواریخ شرح داده است، در هیچ جای ازسراج التواریخ از حزب سری در دربار امیر مقتول یاد نمیکند.
3- علامه حبیبی که دوست وهم صحبت عبدالرحمن لودین، عضو فعال و آتشین مزاج مشروطیت دوم بود نیز از زبان این عضو فعال ونامدار مشروطیت در مورد “حزب سری” متذکره غبار چیزی نشنیده و در کتاب جنبش مشروطیت شک وتردید خود را نسبت این تذکر غبار ابراز کرده است.
4-در کتاب شرح خاطرات محمود طرزی که توسط فرزندش عبدالوهاب طرزی نوشته شده و دو سال قبل در فرانسه از سوی وحیدالله طرزی بچاپ رسیده است، نیز از چنین حزبی نام برده نشده است.
5- دانشمند باریک بین ودقیق افغان داکتر کاظم با تحقیقات وسیع و همه جانبه وتحلیل وتجزیه روایات مختلف خویش در این زمینه ، به این نتیجه دست یافته است که اتهامات برخاسته از داستان «حزب سری دربار» و نشان دادن شجاع الدوله غوربندی، به حیث قاتل امیر حبیب الله خان، بجز یک شایعه برای بد نام کردن شخص شاه امان الله ، چیز دیگری نبوده است.
روایت “حزب سری دربار” ودیگر روایات و زمینه سازی ها برای به کرسی نشاندن این هدف بوده است تا امان الله خان را هم قاتل پدر وهم عهد شکن معرفی کند. درحالی که بنابر توضیحات داکترکاظم قاتل امیر حبیب الله خان شخصی بنام مصطفی صغیر یک اجنت انگلیس بوده است که با پلان از قبل آماده شده انگلیس درهمدستی با عناصر پر نفوذ در اطراف امیر [منظورنادرخان است] صورت گرفته است و بعد، درترکیه قبل از انجام ترور اتا ترک ، دستگیر و در حاشیه استنطاق خود به قتل امیر حبیب الله اعتراف کرده بود.
این همه قراین وشواهد نشان میدهد که در دربار امیر حبیب الله کدام حزبی بنام سری وجود نداشته است . پس غبار براساس کدام مدرک وشواهد،با کدام قرابت خود با دربار از وجود چنین حزبی خبرداشت که حتی مستوفی الممالک(رئیس استخبارات امیرشهید) به آنهمه جواسیس زنانه ومردانه خود در داخل ارگ از آن اطلاعی نداشت مگرغباراین را میدانست و خبرداشت که همان حزب تصمیم به قتل امیر گرفته بود؟
دراینجا این سخن مرحوم حبیبی قابل توجه است که درموردتاریخ نگاری غبارنوشته بود :” وی،در تاريخ نويسی سبکی خاص داشت که وقايع تاريخی را همواره به نفع تصور خاص عندی و قالب فکری خود استعمال ميکرد و بنا براين درتاريخ نگاری خود ناظر بی طرفی به نظر نمی آيد…. “
از آنچه گفته آمدیم برمی آید که در دربار امیر حبیب الله خان کدام حزب سری وی جود نداشته است و غبار آنرا بخاطری که مظنون توطیه در قضیه ترورشاه امان الله در بندقرغه شده بود ومدت سه سال زیرنظارت شجاع الدوله وزیرامینه بود، طوری برساحته است که درعین توصیف از امان الله، وی قاتل پدرش وانمود کند، حالانکه قاتل امیر حبیب الله شخص دیگری بنام «مصطفی ساغر» هندی الاصل جاسوس انگلیس بوده است.
پایان
روایت “حزب سری دربار” در تاریخ غبار، لطمۀ شدیدی بر حیثیت شاه امان الله وارد کرده است!