قسمت اول
منبع: کتاب افغانستان، مردم، تاریخ و سیاست
(چاپ کابل ۲۰۲۰، صفحات ۱۶-۲۶)
قوم پشتون، پختون (پشتانه یا پختانه در جمع) قوم بزرگی است که وطن اصلی شان سرزمین وسیعی از چترال و کنر و اتک و پشاور در شمال دریای سند تا ملتان و کویته، قندهار، هلمند و فراه، ارزگان، کابل و لغمان و ننگرهار میباشد. پشتونها بزرگترین قوم مناطق جنوب هندوکش از غور تا دریای سند هستند. در سال 2019م تعداد مجموعی نفوس پشتونها در افغانستان و پاکستان 50 ملیون تخمین شده است (در حدود 15 ملیون در افغانستان وحدود 35 ملیون نفر در آنطرف خط دیورند در پاکستان).
پشتونها در هندوستان به نام پتان، افغان و همچنان روهیله معروف اند و در ایران بنام افغان شهرت دارند. بر اساس تحقیقات ژنیتیکی (مجله پلوس وان سال ۲۰۱۲م) پشتونها حد اقل از عصر شروع زراعت و تمدن مسی (از دوازده هزار سال به اینطرف) در سرزمینهای واقع جنوب هندوکش تا دریای سند مسکون بوده اند. این مردم برای سرزمین خود اسم مشخصی نداشتند.
فارسها، ترکتبارها و اعراب به پشتونها که بزرگترین قوم مناطق جنوب هندوکش از غور تا دریای سند بودند لقب آوهگان، اپگان و بالاخره افغان را که از زمانههای عتیق به سوارکاران و نجیب زادگان در این سرزمینها داده میشد اعطا نموده و آنها را “افغان” خطاب کرده و قلمرو شان را “افغانستان” نامیدند. در سفرنامة ابن بطوطه حین سفرش به کابل آمده است: “پس به کابل سفر کردیم در اینجا طایفهای از عجم زندهگی میکند که افغان نامیده میشوند… کابل از قدیم پایتخت پادشاهان افغان بوده است … (ابن بطوطه متن عربی صفحه ۴۰۶ سفر به کابل 1320م)”. این برداشت ناشی از آن است که فارسها، ترکتبارهای شمال هندوکش و فارسیوان های ساکن شمالی و کابل و از زبان آنها اعراب پشتونها را “افغان” میگفتند. متعاقب او سیف هروی در کتاب تاریخ هرات که در قرن هفتم هجری (۷۲۱هجری شمسی معادل 1321م) نوشته شده از “رفتن ملک شمس الدین به افغانستان” به تفصیل یادآوری میکند. به همین ترتیب در کتاب بابرنامه یا توزک بابری شخص ظهیرالدین محمد بابر از قول مردم کابل در سال 1528م مینویسد که جنوب کابل همه “افغانستان” است.
اما باید توجه داشت که برای فارسها (ایرانیها) تمام مردم جنوب هندوکش “افغان” و قلمرو شان “افغانستان” بوده است. در کتب تاریخی ایرانی در اشاره به مردم افغانستان از اسمهای پشتون و تاجیک هرگز استفاده نشده بلکه از کلمه افغان و جمع آن افاغنه استفاده شده است.
به تأسی از آنها و با استفاده از کتابهایی مانند کتاب ابن بطوطه، سیف هروی و بعداً تاریخ فرشته که در زمان مغولها توسط یک نویسنده مهاجر فارسی زبان به نام ابوالقاسم فرشته در هندوستان چاپ شده بود و همچنان بابرنامه یا توزک بابری که در عصر امپراطوری اکبر در هندوستان چاپ شده بود انگلیسها و سایر اروپاییان پشتونها را “افغان” خطاب کردند و سرزمین آنها را افغانستان گفتند. مونتستیوارت الفونستون در کتاب معروف خود مینویسد که کلمهٔ “افغان” از زبان فارسی به این مردم رسیده است در حالیکه خودشان خودرا “پشتون” با جمع “پشتانه/پختانه” خطاب میکنند و اعراب این مردم را “سلیمانی” میگفتند. او مینویسد که خود این مردم برای وطن خود نام مشخصی نداشتند اما گاهگاهی از کلمهٔ فارسی “افغانستان استفاده میکردند (مونتستیوارت الفونستون، گزارش سلطنت کابل، چاپ لندن 1842م، ص 200).
بنابر آن طبیعی است که بعد از ایجاد دولت احمد شاه ابدالی اسم کشورافغانستان و ملت افغان در منطقه به تدریج رواج یافت تا جایی که جورج فورستر انگلیسی حین عبور از کابل، قندهار و هرات در راه سفر به لندن از هندوستان در زمان سلطنت تیمورشاه قلمرو حکمرانی اورا که بنامش خطبه در نماز روز جمعه قرائت میشد بنام “افغانستان” یاد میکند.
هفده سال بعد از وفات احمد شاه درانی حاجی ابراهیم وزیر اعظم دولت قاجار در سال ۱۷۸۹م در مکتوب رسمی عنوانی وزیر اعظم زمانشاه از کشور افغانستان نام میبرد (صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر). تا جایی که من اطلاع دارم این اولین کاربرد رسمی اسم افغانستان توسط یک دولت خارجی است. به جواب این مکتوب رسمی در همان سال وفادار خان وزیر اعظم زمان شاه نیز در مکتوب رسمی خود از کشور افغانستان نام میبرد (صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر)، که اولین کاربرد رسمی و ثبت شده اسم افغانستان توسط دولت افغانستان نیز شمرده میشود.
حامد نوید مینویسد: “با مراجعه به منابع دست اول تاریخی، کلمة افغان ریشه گرفته شده از اصطلاح اسوه کان (Aśvakan) به معنی سوارکار در زبان سانسکریت، اوه گانا در زبان پرکریت، آوهگان در زبان کهن اوستایی، ابگان در زبان پهلوی ساسانی میباشد که در ادوار اسلامی به گونة افغان تلفظ گردید و نگاشته شد و در هردو زبان یعنی پشتو و دری معمول گشت … اصطلاح ‘افغان’ به اساس مطالعات مؤرخین و زبانشناسان معروفی چون جان مارتن Martin John، ایری کلیوس Reclus-E فرانسوی، کریستن لیسن Lassen Christian نارویجی، مک کرندل McCrindle و الکساندر کنینگهم Cunningham Alexander بریطانوی لقبی بود که از دیر زمانهها به سوارکارن داده میشد، این نظر را Agrawala آگره وال محقق معروف هند در زبان سانسیکریت نیز تائید کرده و به نظر او کلمة افغان معرف نام قوم و تباری خاص نبود. از اینرو در میان عشایر پشتون مانند زدران، منگل، غلزی، درانی، هوتک، اندر، کاکر، احمدزی، سربنی، پوپل، سوری، گدون، لودی، احمدزی، ستانکزی، محمدزی، یوسفزی، بنوچی، خروطی، سواتی، سهاک، شینوار، ابدالی، توخی، بارکزی و اقوام دیگر پشتون چون اروکزی، بامی زی، هوت خیل و تره خیل قبیله و یا قومی به نام افغان زی و یا افغان خیل وجود ندارد (حامد نوید، آریانا افغانستان آنلاین، ریشه یابی کلمه افغان، ۲۷/۲/۲۰۱۸م)”.
در هندوستان کلمة “افغان” مترادف است با “خان”، با مقام و منزلت و پادشاهی که سلطنتهای غزنوی، غوری، لودی و سوری را در خاطر مردم هندوستان زنده میکند. در هندوستان تمام این سلسلهها به نام سلسلههای “افغان” در مکاتب و پوهنتونها درس داده میشوند. حتی در زمان سلسلههای صفوی، افشاری و قاجاری ایرانیها ما را خراسانی نمیگفتند بلکه افغان و جمع ما را “افاغنه” میگفتند. متأسفانه در ایران برعکس هندوستان از اسم افغان و افاغنه با نفرت و تحقییر و تبعیض ضد انسانی یاد میگردد و صد افسوس که در سالهای اخیر افغانهای هزاره تبار ما در معرض این این تنفر و تبعیض قرار گرفته اند.
امروز اسم “افغان” معرف تمام مردم افغانستان در دنیا است و هویت ملی کشور و دولتهای “افغانستان” در بیش از سه صد سال گذشته، از زمان میرویسخان به اینطرف میباشد. دنیا ما را به این نام میشناسد، جنگهای سه گانة انگلو-افغان، (1838-1842م، 1878م-1880م و 1919م) جنگهای انگلو-خراسان نبودند و در هیج کتابی به عنوان جنگهای انگلو-خراسان درج نشده اند. نمیتوان بالای تاریخ معاصر کشور خود بخاطر خوشنودی مشتی ستمی سکتاریست و جداییطلب تازه به دوران رسیده خط بطلان کشید.
کریم پوپل در مورد قبایل پشتون در وبسایت مشعل ( Mashal.org) مینویسد که:
“پخ یا پکت یکی از اقوام جنگجو هندو آریائی است که در کنار شرقی هندو اروپائی زیسته و از آنجا به اثر فشار دیگر اقوام بطرف جنوب هندوکش یورش بردند. بالاخره در محلی مسکن گزین شدند که به نام پکتیس، پکتین، پکتیا و مردم آن را پکتون (پختون) یا خانه پکتها یاد مینمودند. پروفیسور مورگنسترن در مورد منشأی قبایل افغان نوشته است: پکتوکی برای اولین بار توسط هیرودت نوشته شده است. موصوف یاد آوری نموده است که پشتونها یکی از یازده قبیله آریائیها اند که از جنوب دشتهای آسیای میانه مهاجرت را آغاز نموده پس از عبور از سلسله کوهای سرد هندوکش در حوالی دامنههای کوهای سلیمان جای گزین شدند. هیرودت مینویسد که مردم پکتیک مردمان جنگجو و دلاوری بودند. پشتونها با بلوچها همیشه در هم زیستی قرار داشتند. مسیر احتمالی که پشتونها داخل غزنی و پکتیا شدند دو نظر است. از راه مرو داخل سیستان قندهار غور بامیان غزنی پکتیا. راه دوم آسیای میانه بلخ بامیان غور غزنی پکتیا. پشتونها مردمان مالدار و خانه بدوش بودند در تابستانها در کوه پایههای هندوکش وبابا به مالداری میپرداختند. گروه کوچک از اینها در قندهار بلوچستان ارزگان بامیان غور غزنی و پکتیا متوطن اصلی شدند. گروه بزرگ آنها خانه بدوش بین غزنی و سیستان بودند. این قوم الی ورود اعراب خط ونوشته نداشتهاند. پشتونهای قسمت غربی درسالهای ورود عربها مسلمان گردیدند. قسمت شرقی قوم پکت همزمان با حملات اعراب به کابل مسلمان نگردیده پس از اینکه مردم کابل مسلمان شدند آنها مسلمان گردیدند. که مسلمان شدن این قوم مشکل بوده با شکنجه مسلمان گردیدند. که به نام سوته مسلمان میگفتند. نشانه دیگر این قوم اینست که بعضی از پشتونها دارای چشمان سبز، آبی میباشند. در زبان قدیم پکتها حرف ف و غ وجود نداشته است. چنانچه تا اکنون مردم پکتیا افغانستان را اوگانیستان میگویند. پس از اینکه تعداد این قوم ازدیاد یافت به ولایات قندهار هلمند لهوگر کابل هجرت نمودند. اعراب، سلطان محمود غزنوی، غوریان در جنگها از گروه این قوم (سوریها) در لشکر خود استفاده نمودند. اولادههای شنسب (فخرالدین)، امیر پولاد امیر امیرکرورو باقی شاهان سوری در کوهسار تخارستان و غور و هرات و خراسان حکمرانی داشتند و به نام غرشاه یاد میشدند. امکان آن میرود که غرزوی، غرزی و غلجی از همین دودمان نام گرفته باشد. اکثرا سوریان غور با غزنویان متحد شده در لشکر کشائی غزنویان به هندوستان سهیم بودند. درین لشکرکشائی غوریان ( متشکل از چندین ملیت) صاحب قدرت شده نسل آنها تا هندوستان رسید. کنون تعداد شاخههای ملیت پشتون زیاد بوده در هرگوشه وکنار افغانستان پاکستان وهندوستان زندهگی دارند.” (کریم پوپل، افغان، وبسایت مشعل). باید نوشت که تیوری مهاجرت اجداد پشتونها را از آسیای میانه به سرزمینهای جنوب هندوکش الی کنار دریای سند هیچ منبع باستانشناسی، زبانشناسی و ژنیتیک تأیید نمیکند. بر عکس معلومات ژنیتیکی اقدامت موجودیت این مردم را در این سرزمینها به بیش از دوازده هزار سال ثابت مینماید.
در مورد منشأ اقوام پشتون یک دوست فیسبوکی سوال کرد:
سوال: ”خالدی صاحب بزرگوار بعضی از پشتونها خودشان ادعا دارند که ما از قوم بنی اسراییل هستیم و ادعا آنها مبنی از استناد کتاب به نام خورشید جهان است … نویسندهای معاصر ما پشتونها را آریایی معرفی نموده به دلیل اینکه از لحاظ زبان شناسی هیچ حرف عبری در زبان پشتو یافت نمیشود، درحالیکه کلمات آریایی فروان است تا در مورد رد ویا تأیید این ادعا یک مقاله بنویسید با احترام.“ (عبدالله حبیب سرحدی).
حقیقت آنست که ادعاهای فوق با معلومات دست داشتة تاریخی، مهاجرتها و معلومات ژنیتیکی تطابق ندارد که در زیر به اختصار به آن پرداخته میشود:
اول – افرادی بنابر عقاید مذهبی اسمهای قیس و خالد را که اصلاً دو قوماندان عرب در خراسان بودند و بعد از ختم ماموریت شان در مناطق پشتون نشین اقامت گزین شده در همین مناطق با پشتونها ازدواج کرده از بازگشت به عربستان خودداری کردند و از آنها نسلهای بعدی باقیماند؛ با خالد بن ولید یکی فرماندهان معروف صدر اسلام اشتباه گرفته و شایعات بی اساس منشأ بنی اسراییلی بودن قوم پشتون را بنیاد نهادند.
دوم – مطالعات ژنیتیکی (سلول شناسی) سالهای اخُیر موجودیت پشتونها را در تمدن وادی سند و شمال هند و پاکستان در هزاران سال گذشته ثابت کرده است. از کوههای غور تا چترال و بلوچستان اقوام پشتون مسکن دارند. مطالعات ژنیتیکی قرابت اجدادی پشتونها را در تمدن وادی سند و شمال هند و پاکستان ثابت کرده است. این مردم حد اقل از دوازده هزارسال به اینطرف یعنی از شروع زراعت در این سرزمینها بوده اند.
سوم – تعداد نفوس پشتونها در افغانستان و در پاکستان به بیش از پنجاه میلیون نفر میرسد و در حدود ده میلیون پشتون مزید نیز در سایر کشورها منجمله هندوستان، ایران، امارات متحده و سراسر جهان زندگی میکنند. با این حساب نفوس پشتونها در جهان در حدود شصت ملیون نفر تخمین میگردد. در حالیکه تمام نفوس یهودیان در اسرائیل و سراسر جهان به بیش از پانزده میلیون نمیرسد. چگونه امکان دارد که یک شاخه کوچک یک قوم بیشتر از پنج برابر تمام یک قوم باشد و تاریخ شاهدی برای مهاجرت این کتله بزرگ انسانی از مصر و فلسطین به حوزه دریاهای هلمند و سند نداشته باشد؟
چهارم – از جانب دیگر تاریخ نشان میدهد که پشتونها و غوریها دین اسلام و زبان دری را به شمال هند گسترش دادند و در سال ۱۲۲۰م اولین زمامدار پشتون تبار، سلطان جلال الدین (که شهر جلال آباد بنام او مسمی است)، در هندوستان به قدرت میرسد یعنی در کمتر از ۶۰۰ سال بعد از معرفی اسلام. این خود نشان میدهد که اقوام پشتون از نظر تعداد نفوس و سابقه زندگی و نفوذ سیاسی در سرزمینهای میان دریاهای هلمند و دریای سند آن قدامت و پختگی لازم را داشته بودند که آنها را قادر به تشکیل حکومت در هندوستان ساخت.
بنابر آن با توجه به دلایل فوق نظریۀ بنی اسراییلی بودن قوم پشتون با مهاجرت از شرق میانه به این سرزمینها اساس علمی ندارد.
پنجم – بعضی محققین، از جمله کهزاد و ارغندیوال، به این عقیده هستند که قهرمان اسطورۀ ”گرشاپ“ گرشاسپنامه اسد طوسی و شاهنامه فردوسی طوسی همان چهرۀ افسانوی ”غرغشت“ پشتون است. علاوه بر آن اینها معتقد اند که صفاریها از اقوام پشتون بودند.
تصادفی نیست که در سرزمینهای ما پشتونها جاگزین دولتهای مغولی، صفوی و نادر افشار شدند. آنها بزرگترین کتلة واحد قومی این سرزمینها را تشکیل داده قبل از تأسیس دولت افغانستان، بیش از چهار صد سال در هندوستان حکومت کردند و حکومتهای آنها از غلجیها تا لودیها و سوریها، از بنگال تا کابل و قندهار امتداد داشت. این پشتونها بودند که به عنوان نظامیان غوریها اسلام را در شمال هند گسترش دادند.
پشتونها سیستم بهتر مالیاتی را در هند ایجاد کردند. سلطة آخرین سلطان پشتون شیرشاه سوری توسط همایون پسر بابر بادشاه مغولی هند به حمایت صفویهای فارس ساقط شد. دولتهای پشتون هند از قندهار تا بنگال راه تجارتی را امتداد دادند و در فرسنگهای مناسب سرایهای پیشوازی ایجاد کردند. پشتونها زبان فارسی دری را که زبان تفاهم مردمان اقوام مختلف منطقه بود، مانند زبان اردو در هندوستان، زبان رسمی اداری خویش انتخاب کردند. آنها در شگوفایی این زبان در هند سهم بزرگ گرفتند که به پیروی از پشتونها متعاقباً مغولهای بابری زبان فارسی دری را همچنان زبان رسمی خود ادامه دادند.
(ختم قسمت اول)