پنجشنبه, مارچ 28, 2024
Home+علل افسانه نګاري در تاریخ افغانستان

علل افسانه نګاري در تاریخ افغانستان

عبدالباری جهانی       

افسانه نګاری معمولاً از نبود اسناد و مدارک معتبر تاریخی سرچشمه میګیرد. افغانها تا قرن بیستم با تاریخ نګاری چندان بلدیت نداشتند و اګر در باره آنها متون تاریخی نګاشته شده اند تقریباً همه از طرف بیګانګان بوده اند. و چون از خود متون تاریخی نداشتیم لابد چیزی که انها نګاشته اند اکثراً قبول نموده ایم. قدیمترین تاریخی که در باره وقایع افغانستان معاصر در داخل این خاک نګاشته شده تاریخ احمدشاهی است؛ که آنهم در سال ۱۹۷۵ به دسترس افغانها قرار ګرفت. علت دومی که بر نوشته های نویسندګان قرن بیستم افغانستان تأثیر ناګواری بر جا ګذاشته همانا کتب و نوشته های نویسندګان و مورخین اتحاد شوروی هستند که معمولاً از چشمه ماتریالیزم تاریخی آب میخورد؛ و همه تحلیل های آنها برتیوری تضاد و مبارزه طبقاتی استوار میباشند.  و ضمناً منافع وسعت طلبی اتحاد شوروی را در نظر ګرفته و سایر قدرتها را بحیث استعمار ګران منکوب نموده اند؛ و طرفداران آنهارا مزدوران استعمار خوانده اند. نه تنها منورین دست چپی که در افغانستان زنده ګی میکردند بلکه منورین، بصورت عموم، زیر تأثیر تبلیغات اتحاد شوروی رفته اند و کسانیکه، در تاریخ افغانستان، به نفع روس ها نبودند و یا برضد منافع آنها حرکت میکردند، به نامهای مختلف بدنام میساختند و اکثریت متون تاریخی تحت اثر این تبلیغات نګاشته شده اند.

یکی از کتبی که در زمره اول میآید همانا کتاب انقلابات ایران است  The Revolutions of Persia که جوناس هانوی  Jonas Hanway  1712-1786 تاجر و مورخ انګلیسی نګاشته و باعث بسی افسانه نګاری ها در باره زندګی و کارنامه های میرویس خان و شاهان هوتک باشنده ایران شده است. چون در باره قیام میرویس خان هوتک، در برابر ایران، چندان آثار و کتبی در دسترس مورخین ما نبود و تنها اثری که در این موضوع به آن مراجعه مینمودند یادداشت های سیاح مسیحی یا کروزینسکی بود، ازینرو مورخین ما از کتاب، پر از اغلاط و افسانه های جوناس هانویو که نسبتاً مفصل تر و قطور بود، استفاده نمودند و تا امروز هم مورد استفاده است و یا به تقلید کتبی که مورخین نسل قدیم ما نګاشته اند از افسانه های همین کتاب استفاده مینمایند. یکی از مورخینی که در زمینه قیام و زندګی میرویس خان هوتک از کتاب هانوی استفاده نموده و تقریباً همه افسانه های اورا، که فقط حاصل ذهن آن مورخ بود، باور نموده مرحوم محمدصدیق فرهنګ است. مرحوم فرهنګ چون هانوی را معاصر میرویس میخواند اقوال اورا تصدیق می نماید. در حالیکه هانوی سه سال و به قولی پنج سال بعد از قیام قندهار به دنیا آمده و ثانیاً حتمی نیست که ما قول هر کسی را که معاصر وقایع باشد قبول نماییم. زیرا هانوی یک انګلیس بود که نه قندهار و نه اطراف آنرا به چشم سر دیده بود و نه زبان افغانها را می فهمید که تاریخ این قوم را به رشته تحریر در میآورد. مرحوم فرهنګ در باره اینکه میرویس خان تنها به لقب کلان قوم اکتفاء ورزید یا اعلان پادشاهی کرد مینویسد: «… از انجمله هانوی، که معاصر میرویس بود، مینویسد  که اعلان پادشاهی کرد و فرمان داد تا به نام او سکه بزنند و ترجمه انګلیسی بیتی را بر سکه اش نقش بود ذکر می کند. مضمون بیت به زبان فارسی تا این اواخر مجهول بود تا اینکه در سال ۱۹۷۴ استاد خلیل الله خلیلی مضمونی را در مجله ژوندون به حواله آثار تاریخ نویسان عراق نشر کرد که مضمون فارسی بیت مذکور را چنین بیان میکرد:

سکه زد بر درهم دارالقرار قندهار

خان عال شاه عالم میرویس نامدار

چون بیت مذکور با عبارت انګلیسی که تخمین دوصدسال پیشتر هانوی نشرکرده مطابقت دارد ادعای این اخیر راجع به اعلان پادشاهی او تایید میشود» فرهنګ. افغانستان در پنج قرن اخیر ص ۷۳

اینکه چرا استاد خلیلی از سندی به چنین اهمیت تاریخی حد اقل یک عکس نګرفت و حکومت وقت افغانستان در زمینه این مسله تاریخی هیچ اقدامی ننموده به هر صورت ولی از متن ادعای فرهنګ که مینویسند«… که مضمون فارسی بیت مذکور را چنین بیان میکرد» اشکار میګردد که این بیت اصلاً به کدام لسان دیګر غیر فارسی بوده است و مرحوم خلیلی انرا به زبان شیرین دری ترجمه نموده بود. 

هانوی، که در وقت سقوط اصفهان، ۲۱ اکتوبر سال ۱۷۲۲به دست پسر ارشد میرویس خان شاه محمودهوتک،  ده سالی بیش نداشت، و شاید هنوز اسم ایران و افغانستان را نشنیده بود، در باره واقعات آنزمان به چنان تفصیل و ظرافتی معلومات میدهد که در هیچ کتاب تاریخی دیګر ذکر آن نرفته . چون تا کنون هیچ کسی در باره معجزات و مقام روحانی هانوی یاد اوری ننموده است ما مجبورهستیم که این اطلاعات غیر مستند او را در دروغ های او به حساب بیاوریم. هانوی در کتاب خود مینویسد:

« او چند وقتی عنوان پادشاه را اتخاذ نمود و امر کرد که خطبه به اسم او خوانده شود  و برای شخص خود به نشان دیګر پادشاهی مستقل متوسل شد. او به نام خود سکه جاری ساخت و برآن به زبان فارسی این بیت را حک نمود: امپراطور جهان عالیشان میرویس، که عادلترین پادشاهست. این سکه را در مأمن خود شهر قندهار جاری ساخت» Hanaway, P 57

متأسفانه متن فارسی این کتاب را، که در ایران ترجمه و چاپ شده، در دسترس ندارم تا دیده میشد که این بیت در متن فارسی چګونه قید شده است. و از استعداد شاعر بزرګی چون خلیلی بعید نیست که این بیت را شخص او ترجمه منظوم کرده باشد.

این را باید یاد آور شد که یګانه اثری که در باره میرویس خان و واقعات آنوقت به ان استناد کرده میتوانیم « تاریخ سیاح مسیحی یا یادداشت های کروزینسکی» میباشد. این پادری مسیحی بحیث مبلغ دین مسیح از سال ۱۷۰۷ تا ماه جون ۱۷۲۵، تا چند هفته بعد از پادشاه شدن شاه اشرف، یعنی تقریباً ۱۸ سال را در اصفهان بسر برده است. چون با دربار نزدیک بود از همه کیف و کان آن وقت اطلاعاتی داشت و از همین رو یادداشت های او بحیث معتبرترین اثر خوانده شده است. کروزینسکی در راه سفر به پولیند چندی در ترکیه توقف نمود و این اثر خودرا به لسان ترکی، در سال ۱۹۲۷ به چاپ رساند. این کتاب بعداً به لاتین، فرانسوی و به لسان انګلیسی ترجمه شده. 

بالمقابل اثر جوناس هانوی، که اطلاعات اساسی خود را، بدون اینکه نامی از کروزینسکی را ذکر نماید، آنقدر ها مدار اعتبار نمیباشد زیرا او در سال ۱۷۴۴ به ایران، بحیث یک تاجر، سفر نموده و بعد ازمدت بسیار کمی به اروپا برګشته است. چون یادداشت های کروزینسکی یک کتاب قطور نبود هانوی شاید مصمم شده باشد که از خود چیزی اضافه نماید. از همین جاست که در اکثر جاها از خیال پردازی های خود کار ګرفته و متأسفانه که مورخین ما هم از آن، بحیث مأخذ معتبر استفاده نموده اند. چون به حیث معمول تاریخ نګاري، هر متنیکه به عصر وقایع نزدیکتر باشد به حیث مأخذ معتبر مورد استفاده قرار میګیرد کتاب هانوی هم این اعتبار را کسب نموده است.

بطور مثال: افسانه خواستګاری دختر میرویس از طرف بیګلربیګی قندهار ګرګین خان و فرستاده شدن خدمه زیبای میرویس خان به ګرګین خان و اغوا نمودن او ساخته و پرداخته ذهن هانوی است، که حتماً برای شیرین نمودن داستان خود انرا اورده است؛ ولی مورخین ما آنرا جدی پنداشته و در کتب خود نقل نموده اند. سیدجمال الدین افغانی در کتاب خود تتمت البیان فی تاریخ الافغان، تحت عنوان تدابیر میرویس خان و ناموس پرستی افغان، مینویسد: « میرویس خان یکی از خدمه های خوبصورت خود را که در خانه اش تربیت یافته بود بنام دختر خویش بنکاح پسر ګرګین خان داده کمال بشاشت و سرور را ظاهر میساخت طوریکه با ګرګین هیچ کینه ندارد. باین رفتار خویش زنګ کینه دل ګرګین را زدوده کمال اعتماد را نزد وی پیدا کرده بعد از زمانی میرویس یک دعوت مجللی را بیرون شهر در باغی تهیه کرده ګرګین و اتباعش را دعوت داده و شراب ایشان را دراین مهمانی از شراب موت تهیه کرد و میرویس خودرا ساقی آن قرار داد( یعنی تیغ اجل را به مفارق ګرګین خان و رفقای او حواله نمود) 

به امراء و سلاطین نمی زیبد که با کسانیکه بظلم پیش آمده حق تلفی درباره او نموده و به غدر و فریب پیش امده باشند از ایشان توقع و امید صفایی داشته در امور خود خاصةً در مهمات آن اورا معتمد خویش قرار دهند زیرا کینه و عداوت چون دلی را بجز اشد کمتر زایل میګردد» ص ۷۸

همین مطلب فرستادن خدمه میرویس به عوض دختر خود به دربار ګرګین خان در کتاب سرجان مالکم Sir. John Malcolm. The History of Persia P409، همچنین در کتاب سرپرسی سایکس تاریخ ایران جلد دوم ص ص ۳۱۵-۳۱۶ فرهنګ، افغانستان در پنج قرن اخیر  ص ۶۹ و بینوا، هوتکی ها ص ۵۸ و سایر مورخین تکرار شده و هیچ یکی از آنها نپرسیده اند که این اطلاعات دقیق هانوی از کجا آمده است. و مأخذ او چیست؟  من به این عقیده هستم که چون این اطلاعات جدید و مفصل بوده هیچ کسی در حقیقت بودن و غیر حقیقت بودن آن غور ننموده و ضمناً چون به مزاج مورخین افغانی برابر بوده ضرورت تحقیق در متن را احساس ننموده اند و اطلاعات اورا یکی به دیګری انتقال داده است.

در کتاب سیاح آمده که بعد ازانکه ګرګین خان میرویس خان را به اصفهان فرستاد و در عقب او به دربار نوشت که او یک ادم خطرناک و سرچشمه همه شورش ها و مشکلات میباشدو ولی میرویس با دادن تحایف و رشوه ها به بزرګان عناصر فاسد دربار را طرفدار خود ساخت حتی با برادرزاده ګرګین خان خسروخان طرح دوستی ریخت. رخصت حج ګرفت. در شهر مکه از علمای سنی مذهب فتوای جهاد، بر ضد حکومت شیعه مذهب ایران  را بدست آورد. در اصفهان به امضای صدراعظم مکتوبی به عنوان ګرګین خان، که سپارش میرویس خان را میکرد، بدست آورد و واپس به قندهار سفر نمود. بعد ازچندی با سران اقوام قندهار و اطراف آن دید و طرح قتل نمودن ګرګین را انداخت و انها را بر ضد مظالم ګرګین و حکومت ایران تحریک نمودند. « پس ازین میرویس جمعی از افاغنه را بر انګیخت و به ګرګین خان شکایت کردند که جماعت بلوچ آمدند و دواب و مواشی ما را غارت کردند.

ګرګین خان در صدد تنبیه بر امد و با ګرجیان سوار شد و به جهت تنبیه بلوچیه راهی شد و میرویس در خفیه بلوچیه را خبر کرده که آماده و با ګرجیان آماده کارزار باشند.

چون ګرګین خان از شهر بیرون رفت افاغنه دوشق شدند و ایستاده بودند. ګرګین خان غافل در میدان ایستاده بود که افغان سوراه به سلام او آمدند. چون نزدیک رسیدند بحر ذخار افاغنه  بجوش آمده مانند سیل بطرف ګرجیان انحدار یافتند و ګرګین خان فرعون آسا در میانه غرق طوفان بلا شده و یکنفر از ګرجیان زنده بیرون نرفت که خبر به قندهار رساند» کروزینسکی ص ص ۲۴-۲۵

میرویس خان، به قول جمهور مورخین، بعد از کشتن ګرګین خان، یک مکتوب به عنوان شاه عالم بهادرشاه پادشاه هند فرستاد و ازو درخواست کمک نمود و یک مکتوب را عنوانی شاه ایران فرستاد و از قضیه قندهار و کشته شدن ګرګین خان اطلاع داد و ضمناً نوشته بود که افغانها از ظلم و ستم ګرګین به ستوه آمده بودند ولی بدون اطلاع او ګرګین خان را به قتل رسانده اند؛ در حالیکه او هنوز هم مطیع و نیکخواه دولت صفوی میباشد. دربار ایران در عوض برای سرکوبی میرویس خان عزم جزم نمود و لشکری جرار ۱۶ هزار نفری به رهبری بردارزاده ګرګین خان که خسرو خان نام داشت بصوب قندهار فرستا. کروزینسکی ص ص ۲۶-۲۷

ولی جوناس هانوی به این مختصر اکتفاء نمیورزد و در عوض فرستادن لشکر از ایران به صوب قندهار به مذاکرات ترجیح میدهد. یک نماینده را، از طرف دربار اصفهان، بنام محمدګیانی خان ( که مورخین ما انرا محمدجانی خان ساخته است جهاني)  به میرویس خان می فرستد. او به میرویس از قدرت عسکری و خزانه شاه ایران یاد آور میشود و میخواهد میرویس را بترساند ولی میرویس به او یک نطق غرایی را ایراد مینماید و به او میګوید که اګر شاه تو قدرت فرستادن لشکر را میداشت ترا نمی فرستاد. میرویس خان این نماینده دربار شاه حسین را زندانی میکند. بعد از مدتی شاه ایران یک نماینده دیګر خود را، که معاون ګورنر هرات و ضمناً رفیق حج میرویس خان بود، به قندهار فرستاد. میرویس خان به هر دوی این نماینده نه تنها جواب رد داد بلکه نطق غرایی، که محصول قلم هانوی است ایراد نمود و این نماینده را هم با آنکه در بند نګه داشت ولی ازو عزت داری مناسبی مینمود. هانوی، همان کتاب ص ص ۵۱-۵۲

مورخین داخلی و خارجی این نوشته  هانوی را بحیث یک سند تاریخی انګاشته و آنرا نقل نموده اند. سرجان مالکم در کتاب تاریخ ایران مینویسد که میرویس خان به نماینده ایران ګفت که تو فکر میکنی که عقل تنها در ناز و نعمت موجود است و هیچ وقت به کوههای که  این قلمرو را احاطه نموده سرایت ننموده است؟ بګذار پادشاه شما، طوریکه دلش میخواهد از اسلحه و لشکرخود استفاده نماید. اګر او چنین قدرت میداشت به عمل دست میزد نه اینکه پادشاهی مارا به الفاظ میان تهی تهدید مینمود. مالکم، همان کتاب ص ۴۱۱

فرهنګ در کتاب خود ص ۷۱، سیدجمال الدین افغانی در کتاب خود ص ص ۸۱-۸۲ بینوا در کتاب هوتکی ها ص ص ۷۸-۷۹ و سایر مورخین عین عبارات هانوی را نقل مینمایند و این حقیقت را هیچ یکی نپرسیده اند که در وقت بیانیه های طویل و غرای میرویس خان بمقابل سفرای ایران چه کسی موجود بود و چه کسی یادداشت ګرفته بود و آیا فرستادن سفرای دربار ایران به قندهار حقیقت دارد؟

مرحوم غبار در این زمینه یک قدم پیشتر میرود و جنګی را در قندهار به راه میاندازد که تنها در کتاب او موجود است و در هیچ متن تاریخی ازان سراغی نداریم: « عدم بازګشت جانی خان ( مطلب محمدګیانی خان هانوی است) به اصفهان هراس دربار صفوی را افزود و متعاقباً در سال ۱۷۱۰   ده هزار عسکر به قیادت محمدخان والی هرات( که دوست شخصی میرویس و رفیق راه او در سفر حجاز بود) به قندهار فرستاده شد. نماینده این شخص که با عزت و دوستانه در قندهار پذیرایی شد نیزحامل همان پیغام ګذشته شاه صفوی بود که اګر میرویس بپذیرد خودش به حکومت قندهار باقی خواهد ماند. ولی میرویس جواب نداد و خاموشانه نماینده محمدخان آشنای قدیمی خودرا در محبس فرستاد. سکوت عمیق قندهار محمدخان والی هرات را واداشت که با سپاه خود به غرض حمله در قندهار پیشتر آید. میرویس خان با ۵ هزار سپاهی جدید التشکیل خود جلو اورا ګرفت. ګرچه این  قشون تمرین و مشق نظامی و توپ خانه نداشت اما دارای معنویات قوی تر بود و در میدان جنګ بشکل کتله وی و با غریو عمومی، در حالیکه سیلاوه های سنګین در دست داشتند بالای صفوف منظم دشمن ریختند. این حمله برق آسای سواره افغان قلب دشمن را در هم شګافت و سپاه ایران به هزیمت رفت. در حالیکه سرقوماندان خودرا با هزار نفر کشته دیګر در میدان جنګ ګذاشته بودند» غبار، افغانستان در مسیر  تاریخ ص ۳۲۲

قسمیکه دیده میشود، جنګ بشکل کتلوي، روحیات قوی، سیلاوه های سنګین همه ساخته و پرداخته ذهن و قلم مورخ ماست. چون در هیچ متن تاریخی موجود نیست.

مرحوم عبد الحی حبیبی هم، به تعقیب متون فوق الذکر، در باره فرستاده دوم دربار ایران مینویسد« چون فرستادن سفیر اول، میرویس خان را از عزم راسخ آزادی خواهی باز نداشت ارکان دربار اصفهان از یک وسیله دیګر کار ګرفتند و محمدخان بلوچ حکمران هرات را که از دوستان قدیم میرویس و در سفر حج هم با وی همراه بود، بصیغه سفارت بقندهار فرستادند تا او دوستانه با قاید ملی افغان مذاکره کند و کانون کرم و حریت را به نصایح دوستانه خاموش ګرداند ولی زعیم افغان باین قاصد جدید ګفت  خدای را سپاس بجای آر که حق مصاحبت تو مانعست و الا باید چون دیګران پاداش میدیدی. ازادګان کوهسار ما بقید بندګی باز نیفتد. شیران شیرزه زنجیر ګسیختند و شمشیر آخته دوباره در نیام نیایند» حبیبی. تاریخ مختصر افغانستان ص ۲۴۶

در حالیکه نه تنها در بار صفوی به قندهار کدام سفیری نفرستاده اند بلکه به اسم محمدخان بلوچ در آ نوقت در هرات حکمرانی نبوده و دراین وقت حکمران یا بیګلربیګی هرات عباسقلی خان شاملو بود؛ که در اثر شورش قزلباشان هرات از کار برکنار شد و اسدالله خان و پدر او عبدااله خان ابدالی بعداً هرات را ګرفتند. مهدی خان استرآبادی. تاریخ جهانکشای نادری ص ۸

مبالغه دیګر غیر مستند جوناس هانوی  که تقریباً همه مورخین بزرګ برتانوی و امریکایی مانند داکتر لارنس لاکهارت، سرجان مالکم، داکتر ویلیم فلور و مورخین داخلی مانند مرحوم غبار آنرا تکرار وتایید نموده جنګ شاه اشرف و ترکان عثمانی است که در سال ۱۷۲۶ رخ داده است. هانوی مینویسد که ترکان در این جنګ ۱۲۰۰۰ هزار نفر تلفات داد و اګر اشرف قوای شکست خورده آنها را تعقیب میکرد شاید تلفات آنها زیادتر میشد. هانوی ص ۲۴۸

اینکه ترکان دراین جنګ شکست خورده اند واضح است و منابع دیګر تاریخی هم آنرا تایید میکند مګر داکتر ویلیم فلور در کتاب اشرف افغان برتخت اصفهان مینویسد: «… در ۸ نوامبر سال ۱۷۲۶ جنګ بین دوسپاه درګرفت در حالی که اشرف ۴۰ هزار و احمد پاشا ۲۰۰ هزار سرباز زیر فرمان داشت. اشرف ترکان را بسختی درهم شکست در حالیکه تنها چهارده تن از عساکر خود را از دست داده بود. اما ترکان در این نبرد ۳۰ هزار مرد و مقداری عظیم تجهیزات و وسایل خودرا از دست دادند. زیرا که اشرف ۴۶ توپ، پنج هاوان، سه بیرق از سپاه ترک و مقادیری عظیم اسلحه و مهمات به غنیمت ګرفت…» ویلیم فلور ص ص ۱۸-۲۰

آیا این ممکن است که سپاهی به عظمت ترکیه، که ۴۰۰ سال تجربه جنګی و فتوحات داشته باشد. ۲۰۰ هزار عسکر را به میدان جنګ حاضر کند. در مقابل آن ۴۰ هزار افغان بجنګند و در نتیجه تلفات ترکها ۳۰ هزار و از افغانها فقط ۱۴ تن باشد؟

این ارقام و اطلاعات همه از کتاب هانوی، که در وقت وقوع این جنګ ۱۴ ساله بود و شاید اسمی از ایران و ممالک منطقه را نشنیده بود ؛ و برای تاریخ نګاری خود به هیچ مدرک و سندی هم اشاره نمیکند، ګرفته شده.

به این ارتباط یک مثال دیګر میزنیم: جنګ میوند که ۱۷ جولای سال ۱۸۸۰ اتفاق افتاد و به شکست کلی قوای انګلیس منجر ګشت؛ یکی از افتخارات افغانهاست. ګرچه رقم تلفات نتیجه جنګ را تغییر نمیدهد ولی رقمیکه ذکر می کنیم باید متکی به اسناد باشد. ورنه رقم شاید متن بر  متن ازدیاد یابد و روزی شاید کسی ادعا نماید که انګلیسها در جنګ میوند ۸۰ هزار نفر را تلفات دادند و از افغانها تنها ۵۰ تن به شهادت رسیدند. و این رقمیست که به هیچ صورت قابل اعتبار شده نمیتواند. 

مرحوم غبار در تاریخ خود در باره جنګ میوند و شکست قوای انګلیس مینویسد: « مورخ معاصر این جنګ میرزا یعقوب علی خوافی از زبان سردار احمدعلی خانو نواسه سردار کهندل خان، که خود در میدان جنګ میوند شرکت داشت مینویسد که در این جنګ از ۱۲ هزار عسکر و افسر انګلیسی فقط ۲۵ نفر زنده ماندند و فرار کردند و بقیه کشته شدند. این فتح بزرګ میوند در روزی بوقوع آمد که یک روز پیشتر در چاریکار سردار عبدالرحمن خان از طرف مردم و صد هزار مرد مسلح به پادشاهی برداشته شده بود و انګلیسها در افغانستان و هندوستان به دهشت افتاده بودند. » غبار ص ۶۳۸

می بینیم که اول مرحوم غبار، منحیث یک مورخ مشهور از قول یک مورخ دیګر، که آنهم از قول یک کسی که در جنګ اشتراک ورزیده بود، نقل قول مینماید و تلفات میوند را نشان میدهد. این حواله به اندازه ای ضعیف است که باید در متن تاریخ غبار اصلاً آورده نمیشد. اصل واقعیت اینسست که درین جنګ ۱۲ هزار نفر انګلیس اشتراک نورزیده بودند. در کتاب جنګ دوم افغان، که مجموعه اسناد  جنګ افغان و انګلیس است میخوانیم« تعداد مجموعی افرادیکه به لواء جنرال بروزBurrows  تعلق داشت و در جنګ میوند اشتراک ورزیده بودند ۲۴۷۶ تن بودند. ازین جمله ۲۱ تن صاحب منصب انګلیسی و ۲۹۶ تن افراد انګلیس، ۱۱ تن صاحب منصب هندی و ۶۴۳ تن افراد هندی که مجموعاً ۹۷۱ تن میشدند کشته شدند و ۱۶۸ تن زخمی داشتیم» The Second Afghan War P526

به این ترتیب میبینیم که تعداد عساکری که از جنګ میوند جان بسلامت برده اند به زیاده از ۱۵۰۰ تن میرسد. و تعداد کل اشتراک کننده ګان عساکر انګلیس کمتر از ۲۵۰۰ تن بودند. قسمیکه قبلاً ګفتیم این رقم در نتیجه جنګ میوند، که به فتح افغانها خاتمه یافته، تغییری نمیاورد ولی در باره نوشتن وقایع تاریخی عدم دقت مارا نشان میدهد.

سوال دراینجاست که چرا افسانه نګاري میکنیم؟ جواب اینست که  مورخین ما یا میخواستند که یکی از دیګری خودرا با معلومات تر نشان دهند و متنی را که مینوشتند بایست از متون سابقه فرق میداشت و در ضمن پر معلومات تر میبود. در این میدان مسابقه یکی از دیګری پیشی میګرفتند و موضوع را بغرنج تر، مغشوش تر و سوال برانګیزتر می ساختند. یا به متونیکه بایست ازان استفاده میشد دسترسی نداشتند و یا اینکه خواسته اند از متون تاریخی طبق دلخواه شان استفاده نمایند. بعضی از مورخین ما قبل از انکه تاریخ بنویسند فیصله نموده بودند که  چه باید بنویسند و چطور بنویسند. یعنی از متون تاریخی طوری استفاده مینمودند که به نظریات و عقاید آنها موافق میبودند و در راه اثبات نظر و عقاید شان کمک مینمود.

ابن خلدون در کتاب مشهور خود« المقدمه» مینویسد: « دروغ طبعاً معلومات تاریخی را متضرر میسازد. چند دلیل است که این کار را اجتناب ناپذیر میسازد. اګر شخصی حین اخذ نمودن معلومات بیطرف باشد او در وقت اخذ نمودن معلومات نظر انتقادی خودرا اضافه مینماید و بدین وسیله حقیقت و غیر حقیقت آشکار میګردد. ولی اګر همان شخص در وقت اخذ نمودن معلومات از یک نظر مشخص و یا عقیده مشخص طرفداری می نماید او دفعتاً همان اطلاعات و معلومات را می پذیرد که به عقاید و نظریات او سازګار باشند. تعصب و طرفداری نمی ماند تا شخصی در باره یک موضوع نظر انتقادی خودرا ارایه نماید. در نتیجه دروغ قبول میشود و از نسلی به نسلی انتقال می یابد.» Ibn Khaldun. The Muqaddamah P35

مآخذ              

۱: حبیبی، عبدالحی. تاریخ مختصر افغاستان. چاپ سال ۱۹۸۹ سازمان مهاجرین مسلمان افغانستان.

۲: بینوا، عبدالروف. هوتکی ها، ۱۳۷۹ موسسه انتشارات الازهر، پشاور.

۳: افغانی، سید جمال الدین. تتمت البیان فی تاریخ الافغان، مترجم محمدامین خوګیانی. کابل.

۴: فرهنګ، محمدصدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ سال ۱۳۶۷، پشاور.

۵: غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول. کابل دولتی مطبعه ۱۹۶۷.

۶: استرآبادی، میرزا مهدی. تاریخ جهانګشای نادری. تهران ۱۳۶۷.

۷: کروزینسکی، ت.ی. تاریخ سیاح مسیحی. کابل ۱۳۶۳.

۸: لاکهارت، لارنس. انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، تهران، چاپ سوم ۱۳۶۸.

۹: سایکس، سر پرسی. تاریخ ایران جلد دوم. ترجمه سید محمدتقی فخرداعی ګیلانی، تهران چاپ سوم ۱۳۶۶.

۱۰: فلور، داکتر ویلیم. اشرف افغان بر تختګاه اصفهان، ترجمه ابوالقاسم سری. تهران چاپ اول سال ۱۳۶۷.

11: Hanaway, Jonas. The Revolutions of Persia. Reprint India 2017.

12: Clodius, J.C. A History of the Afghan Wars wit Persia. London 1840.

13: Malcolm, John. The History of Persia, Volume 1 Reprint India 2013.

14: Ibn Khaldun, Abdurrahman. The Muqaddamah. An Introduction to History. Translated from Arabic by Franz Rosenthal. Abridged and edited by N.J. Dawood. 1967 Princeton Uninversity Press N.J. United States.

15: The Second Afghan War 1878-80. Army Education Press 1975.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب