عبدالباری جهانی
قسمت هشتم
روابط خارجی افغانستان ـــ جنګ استقلال و پیامد های آن:
افغانستان از آغاز بازی بزرګ Great Game در قرن نوزده و حتی قبل ازان در بین سه دشمن قوی محصور بود. روس ها میخواستند که، با همکاری ایرانیان، از طرف مرو و هرات افغنانستان را اشغال نموده و بر هند برتانوی حمله نماید. روسیه ضمناً سرحدات شمالی افغانستان را تهدید مینمودند و انګلستان وقتاً فوقتاً مجبور میشد که با آنها قرارداد های منطقه حایل را امضاء نماید. ایران ــ هرات، غور و بادغیس را جزء خاک خود شمرده و چندین دفعه بر خاک افغانستان تعرض نظامی نموده و باعث تلفات جانی و خسارات مالی شده بود؛ و حتی امروز هم ولایات متذکره را جزء خاک خود میشمارد. انګلیس، که هیچوقت دوست افغانسات نبوده، چون نیم وجود این کشور را به زور و ظلم غصب نموده بود، هر وقت از شورش های قبایل آزاد پشتون ها و اتحاد نمودن آنها با دولت افغانستان در هراس بودند؛ و هیچ وقت بر ضد دولت افغانستان از دسیسه ها دست بردار نبودند.
امیر عبدالرحمن خان، که شاید مستبد ترین امیر تاریخ افغانستان باشد، با توجه به موقف افغانستان محصور به دشمنان، موسس پالیسی معاصر بیطرفی افغانستان بود، که تا کودتای ماه اپریل ۱۹۷۸ دوام کرد. عبدالرحمن خان، در میان دشمنان همجوار خود، بد ، بدتر و بدترین را تشخیص نموده بود و اولاد او احفاد خودرا هم به پیروی از پالیسی خود تشویق مینمود. عبدالرحمن خان بعد از حمله روس ها بر پنجده و اشغال آن، که با وجود اطمینان های وایسرای هند برتانوی، به تاریخ ۳۰ ماه مارچ ۱۸۸۵ واقع شد؛ و بیش از نصف قوای پنجصد نفری افغانستان تلف و باقی زخمی شدند، ملامتی این حمله روس ها را متوجه حکومت هند برتانوی نموده و در یک بیانیه خود، در دربار عام، روس ها را دشمن مستقیم کشور افغانستان قلمداد مینماید، او در آغاز نصایح نامچه میګوید که این سواد فقراتی است که به تاریخ ۲۷ ذیقعده سنه ۱۳۰۷ در مجلس دربار به مقام پمقان تقریر کردم… « دوستی افغانستان با روس ها در حیز امکان نیست. زیرا که او از اراده تسخیر هندوستان نمیګذرد. و مردم افغانستان هر دولتی را که بخواهد اورا پایمال کند و از سر شان بګذرد دشمن خود میداند. مثلا اګر ایرانی بخواهد به ختای( چین جهانی) برود و جنګی با ختای داشته باشد دشمن افغانستان است و اګر ختای بخواهد از افغانستان عبور نموده و بر ایران حمله کند دشمن افغانستان است. و اګر دوست سرکار انګریز افغانستان را پامال کرده و خودرا به ترکستان و مملکت روس کار داشته با افغانستان دشمنی میکند. و اګر دولت روس از راه افغانستان اراده ګرفتن هند را کند دشمن افغانستان است و فرقی برای مردم افغانستان ندارد که دشمن نصاراست یا مسلمان رومی است یا چینی. هر دولتی که آنها را زیر پای کرده از سرشان بګذرد دشمن تری از آن دولت ندارند. پس بکدام عقل و تمیز مردم افغانستان دوست دولت روس میشدند…. اګر روس ها بګویند که ما از راه افغانستان نه بلکه از ګوشه ګوشه سرحدات شما بر سرکار انګلیس حمله میکنیم. تو که حامی و رفیق ما را از بین میبری ما از کجا باور کنیم که تو فردا دشمن ما نمیشوی….» سص ص ۱۲-۱۳
عبدالرحمن خان در آن بیانیه خود، که نماینده حکومت هند برتانوی هم نشسته بود، ګفت که این هم از غفلت سرکار انګریز بود که مرا به کار خود نماند ور نه روس ها پنجده را اشغال کرده نمیتوانستند…« من اکنون این حرف را فاش میګویم که نماینده دولت بهیه انګلیس هم حاضر است و بشنود و بدولت خود اخبار کند که هر صاحب منصبی که از سرکرده ګان دولت انګریز این حرف را برزبان میآورد که مردم افغانستان دوست دولت روس خواهد شد و براین قول نامسلم خود بعضی را رفیق و همزبان خواهد ساخت وزراء دولت بهیه برتانیه بشناسند که این صاحب منصب دوست دولت روس است و در فکر آزار و دلسردی مردم افغانستان افتیده که این مردم را دولت سرکار انګریز نا امیدو ماءیوس دوستی و مهربانی بسازد. زنهار به حرف او ګوش ندهند که حرف صاحب غرض شنیدن ندارد. عبدالرحمن، نصایح نامچه ص ۱۶
در خصوص حالت حساس جغرافیایی افغانستان بین روس و انګریز میګوید: « امیر شیرعلی خان اګر احمق، و ابله و دیوانه و بدخواه و بداندیش قوم و بد اندیش نفس خویش اګر نبود چه بود. همراه دولت سرکار انګریز که میداند خیال قبضه و تصرف افغانستان را منظور ندارد و این مماکت را مابین خود و روسی حجاب ګذاشته و اګر این حجاب را پاره کند و بشکند دشمن دور خودرا بخود خواند و هم در بند دشمنی این مردم می ماند. امیر مذکور با انګریز دشمنی میکند. از پایتخت خود میرود که روس را می آورم و بحمایت او دولت انګریز را میزنم. زبان حال ما به او میګوید ای احمق! فرض کردیم دولت انګریز را به زور روس از ملک خود کشیدی و مُلک خود را از وجود بیګانه خالی کردی روس را به زور کدام دولت از خانه خود میکشی؟ وقتی که مُشت تو هم باز نشده بود و حمایت خواه هم داشتی از تو نترسید حال که اجزاء تو از هم ریخته و پاشیده و حمایت خواه تو از پنجه او خراشیده ترا بکدام حساب می آورد. او مثل تو احمق نیست که مُلک را بتو بګذارد. پس معلوم شد که لایق کلانی قوم نیستی…» همانجا ص ص ۹-۱۰
عبدالرحمن خان، تا اخرین روزهای سلطنت خود، از مقاومت های قبایل سرحدی هند برتانوی دست نکشید. با اسلحه، با افراد، با کمک های مالی و با اعلان جهاد از آنها حمایت بعمل آورد و حبیب الله خان هم از پالیسی پدر خود پیروی نمود. حبیب الله، طوریکه در سطور بالا نګاشتیم، با اسلحه و افراد، از مقاومت های قومی و مذهبی مردم در برابر انګلیس حمایت نمود و، تا آخرین روزهای سلطنت خود، دست از حمایه آزدیخواهان هند نکشید و حکومت موقت و فعالیت آنها را در خاک خود تحمل نمود ولی بر خاک هند برتانوی حمله مستقیم نمی نمود. و مستقیما خودرا با قوت فوج و اسلحه عصری آن مواجه نمیساخت. انجنیر امریکایی جیویت مینویسد که امیر حبیب الله در دوران جنګ جهانی اول با فشار مردم و دربار، که میخواستند امیر داخل جنګ با انګلیس ګردد، مواجه بود.« امیر یک روز، بعد از ادا نمودن نماز در مسجد بزرګ، دفعتاً ایستاد و به هزاران تنی که حاضر بودند ، اعلان نمود که در قرآن جایی را نشان دهید که مسلمانان را توصیه نموده باشد که با دوستان خویش جنګ نمایی، انګلیس دوستان من هستند. من، به حیث سراج الملة والدین، فرمان میدهم که هیچ یکی از رعایای من بر ضد برتانیه سلاح برداشته نمیتواند.
البته تنها الله میفهمید که امیر حقیقتاً به برتانیه وفادار بود و یا این سخنرانی را بخاطر شش صد هزار دالری نمود که هر سال به او داده میشد. اګر چه این پول بخاطر خریداری اسلحه به امیر داده میشد تا قبایل سرکش خود را رام بسازد ویا در مقابل دشمنی که بر خاک او حمله مینماید استعمال کند ولی در حقیقت این پول یک رشوت بود که بخاطر آرام نګهداشتن کشور او داده میشد. افغانها میګفتند که این پول را خدا برای آنها مقرر فرموده است. Jewett, Afghanistan P 527
انجنیر امریکایی جیویت در باره قوه عسکری افغانستان در زمان حبیب الله خان مینویسد: « عده افواج منظم به هفتاد هزار میرسد که علاوه برآن بیست هزار ملیشه یا عسکر غیر منظم میباشد. بزرګترین تعداد عساکری که من در یکجا دیده ام همانا دوازده هزار تن در کابل بود. عساکر منظم مسلح به تفنګ های عصری هستند که به اجازه برتانیه خریداری شده و همچنان در کارخانه های افغانستان هم به تقلید تفنګهای برتانوی ساخته میشوند. آنها به شمول بمب های دستی و مرمی های توپ، مهمات را خودشان میسازند.
تمرین تفنګ عملاً وجود ندارد و ازین سبب است که آنها نشان زن خوب نیستند. اګر یک عسکر یک مرمی را استعمال کند در بدل آن یک روپیه جریمه میشود که از نرخ بازار بلند تراست. … کراچی ها برای حمل و نقل اسلحه و مهمات اندک هستند. و حیواناتیکه برای حمل و نقل ازآن استفاده میشود در حالت بسیار بدی قرار دارند. مګر عساکر افغان به وسایل حمل و نقل چندان ضرورت ندارند. آنها استحقاق یک هفته ای خود را که عبارت از نان و توت خشک میباشد، به کمر خود بسته و در هوای آزاد استراحت میکنند.
عساکرتحمل تمرینات زیاد عسکری را ندارند. عساکر در جبل السراج به یک لواء مشر، که از اقرباء امیر بود، اخطار دادند که اګر آنها را به تمرینات زیاد ببرند اورا خواهند کشت و از هیمن خاطر تمرینات کم شد. حتی در یک موقع عساکر کوهستان، از تمرینات عسکری که، یک صاحب منصب ترکی به آنها میدادند، به اندازه ای غصه شدند که به آواز بلند اعتراض میکردند و تفنګ های خودرا بر زمین نهاده و به خانه های خود رفتند.
عساکر حکومتی افراد تنبلی هستند؛ بسیاز زیاد چلم میکشند و معمولاً از مردم پول را به زور میګیرند. به استثنای حضور امیر، هیچ عسکر در وقت وظیفه ایستاد نمیباشد و معمولاً خود را به سایه یک دیوار میرساند. پیراهن خود را بر سر خود کش میکند و شپش میپالد. هر وقتی عسکر را میبینید، این یک نظاره عادی و معمولی است. » Ibid PP 258-260 ولی امان الله خان این پالیسی عنعنوی بیطرفی را شکستاند. باانګلیس ها اعلان جنګ داد و بعداً در خاک اتحاد شوروی به حمایه مستقیم باسماچی ها متوسل شد. در حالیکه افغانستان نه قوت حمله بر فوج و خاک هند برتانوی و نه تحمل حمله انتقامی شوروی ها را داشت.
جنګ استقلال:
امیر امان الله خان، با زندانی نمودن سردار نصرالله خان، که در طول ۱۸ سال سلطنت امیر حبیب الله خان، از حمایت فوق العاده مُلاها و پیران و شیخان کشور برخوردار بود، طبقه مُلا را فوق العاده متأثر و غصه نمود. از طرف دیګر، برخلاف انتظار عمومی، خاندان مصاحبان را، که فکر میشد در قتل امیر حبیب الله خان دست داشته اند، نه تنها از زندان رها نمودند بلکه مناصب عالی بخشودند و در پهلوی آنها همه غلام بچه های دربار، که به اتهام داشتن در قتل امیر فقید به زندان اخته شده بودند، بلا استثنی از زندان رهایی یافتند. به این ترتیب فوج را، که خواستار زندانی بودن و سزا دادن به آنها بودند ناراض ساخت. امان الله خان به مقصد متحد نمودن تمام اقشار ملت و ایفاء نمودن وعده ای که در بیانیه اول داده بود و آن استرداد استقلال کشور بود، بعد از اندک مدتی، در حالی به انګلیس ها اعلان جنګ داد که نه برخاک هند برتانوی هیچګونه بهانه ای در دست داشت ونه برای همچو یک اقدام خطیر هیچ ګونه آمادګي داشت.
افغانستان در آغاز جنګ ۳۸،۰۰۰، پیاده، ۸۰۰۰ سواره و ۴۰۰۰ قوه توپچي داشت. که به قول جنرال سرپرسی سایکس Sir Percy Sikes نه تعلیم خوب نظامی دیده بود و نه مجهز به توپ ها و تفنګ های عصری بودند اګر چه جرأت و روحیه آنها عالی بود و در این هیچ جای شک نیست. Sikes, Afghanistan Volume 2 P 272
بالمقابل انګلیس ها از چترال، در شمال شرق تا سیستان، در جنوب غرب، به فاصله ۱۰۰۰ میل ۳۴۰،۰۰۰ عسکر را برای جنګ و دفاع آماده ساخته بودند که به قول قوماندان عمومی قوای هند برتانوی، به این اندازه قوا، در یک زمان و در یک خط هیچ وقت سابقه نداشته است. Anuradha Sareen, India and Afghanistan P 117
از طرف دیګر به امان الله خان تلقین شده بود که همه مردم هندوستان، بخصوص مسلمانهای هند، آماده قیام و منتظر حمله افغانستان بر خاک آن کشور اند. از تبادله نامه ها مستفاد میګردد که امان الله خان این راپور ها را باور نموده اند. بهتر است نامه رییس پوست افغانستان در پشاور غلام حیدر را، که بدست انګلیس ها افتیده بود، بطور مکمل از نظر بګذرانیم:
« بمجردیکه شنیدم که پوست آفیس از طرف حکومت تلاشی میشود هدایت مقاومت مسلحانه را صادر نمودم. زیرا تمام مکتوب های من بر ضد حکومت برتاینه میباشد. اګر لازم شد در شهر پشاور اعلان جهاد میکنم. وقتی مردم از اقدام انګلیس اطلاع یافتند، ۸۰۰۰ تن اعم از هندو و مسلمان به کمک من آمدند. به همان شب ۲۰۰۰ مردم دهاتی، که بیرون از شهر زندګی میکنند، پیشنهاد کمک نمودند. من درجواب ایشان ګفتم، که در وقت ضرورت، آنها را به کمک خواهم طلبید. قطعات عسکری سیکه ها به قطعات هندو ګفته اند که آنها بر برداران مسلمان خود فایر نخواهند نمود. حکومت هند برتانوی، در هند، عساکر کافی ندارد. و فقط به مقصد نمایش، یک غند عسکر را که از دو تا سه تولی تشکیل شده است، از یک نقطه به دیګرانتقال میدهند. باوجود اینکه سرکمیشنر چندین تلګرام فرستاده است، تا حال هیچ یک غند به وسیله ریل نرسیده است. رعایای حکومت هند برتانوی هیچ عسکری را، که نو جلب میشوند، نخواهد داد. در تمام هند بلوا و مشکلات آغاز یافته و اګر قوه عسکری از برتانیه طلب شود به وقت نخواهد رسید. در یک مجمع عمومی ګفته شده است که امیر و غازی ها برای کمک به هندیان آماده هستند و اګر جنګ معطل قرار داده شود عموم مردم هند از امیر ناراض خواهند شد. مردمی که در آن مجمع اشتراک ورزیده بودند به یک آواز ګفتند که هیچ وقت ظلم و استبداد حکومت برتانیه را فراموش نخواهند کرد. اګر بعد از انتشار نامه ها و تعیین شدن سه سپه سالار در جبهات جنګ باز هم امیر بر هند از حمله امتناع ورزد هندو و مسلمان هردو ناراض خواهند شد. وقت آن نیست که حمله بر هندوستان را معطل نماییم و به انګلیس ها فرصت جمع نمودن قوای نظامی بدهیم. » Sir George Macmunn, Afghanistan from Darius to Amanullah P 263
امان الله خان در جواب نوشته بود: « دیده شد. تمام کوشش خودرا به کار بینداز تا ازین قبیل مسایل مارا باخبر نګهداشته باشي.
و باز هم نګاشته بود: حکومت موقتی ( مطلب حکومت موقتی هند در کابل بود جهانی) با قوای حمله کننده تعهد خود سپرده. چونکه شما با جنګیدن با آنها، نباید به منافع واقعی خود نقص برسانید، مګر در قتل نمودن انګلیس ها از هر راه ممکنه استفاده کنید» Sykes, P 269
امان الله خان بر ضد انګلیس اعلان جهاد نمود: « ای ملت پرهېز ګار و غیور من! وای لشکر وفادار و شیر صفتم! وطن پرستی و صداقت و مسلمانی با طبیعت شما عجین شده.
………………………………………..
به تمام شما رعایای صادق کشور شاهی ام اعلان میکنم که حکومت خاین و چلباز انګلیس از دیر زمانی با خیانت های شیطانی و چل و فریب بر ما ظلم های بی شرمانه میکند.
از شما لشکر مسلمان و شجاع شاهی میخواهم که سعی تمام ورزید و از رعایای وفادار خود میخواهم که در راه خدا به سر و مال خود جهاد کنید. Ibid, P 270
به این ترتیب سپه سالار صالح محمدخان به جلال آباد فرستاده شد تا از راه طور خم حمله نموده و عملیات را آغاز کند. سپه سالارمحمدنادرخان، شاه محمودخان و شاه ولی خان به جبهه پکتیا و اعتمادالدولة صدراعظم عبدالقدوس خان به جانب کندهار فرستاده شد.
سپه سالار صالح محمدخان به تاریخ ۳ می جنګ را آغاز نمود و بعد از سه روز وقتی انګلیس ها قوای خود را به میدان جنګ حاضر نمودند. قوای صالح محمدخان در برابر عساکر تعلیم دیده و جنګ دیده و سلاح های عصری و توپ های ثقیل طاقت نیاورده مجبور به عقب نشینی شدند. انګلیس ها ضمناً شهرجلال آباد را بمباران نمودند. و افغانها که تا همان روز طیاره و بمباری را ندیده بودند سراسیمه به خانه ها و ګوشه و اکناف شهر پناه بردند. صالح محمدخان، که اصلاً هیچ ګناهی نداشت، به اتهام بزدلی و خیانت، خانه نشین شد و بعد از یکسال از خدمت عسکری سبکدوش ګردید.
در فرمانیکه به نام سپه سالار اول صالح محمدخان به ننګرهار فرستاده شده مستفاد میشود که امان الله خان نه تنها از صالح محمدخان کدام رنجشی ندارد بلکه از او با کمال احترام درخواست مینماید که برای علاج پای خود به کابل بیاید و اورا برادر اخوی خطاب مینماید.
این فرمان بتاریخ ۱۴می سال ۱۹۱۹ صادر شده است و طبیعی است که امیر امان الله خان از جریان جنګ، که به تاریخ سه می آغاز یافته، و همه واقعات با خبر نګهداشته شده است. وقتی شکست در جبهه جنګ مشرقی رخ میدهد و امان الله خان با مشکلی مواجه میګردد که هیچ بهانه ای را یافته نمیتواند صالح محمدخان غریب را سپربلا Scapegoat ساخته و تمام ملامتی را به ګردن او میاندازد و ضمناً از میرزا غلام حیدر و نماینده خود در هندوستان عبدالرحمن خان هم یادآوری میکند. بدون آنکه متوجه این حقیقت شود که اګر حمله مشرقی را سپه سالار صالح محمدخان، بدون اطلاع امیر نموده باشد، حمله بر تل و وانه به امر که بود؟ و سپه یالار محمدنادرخان به کدام هدف به آن صوب فرستاده شده بود؟
متن فرمان:
« ۱۳ شعبان المعظم ۱۳۳۷ه ق
عالیجاه عزت و عزیزی بنیان صداقت نشان اخوی صالح محمدخان سپه سالار نظامی را واضح خاطر باد. چون آن اخوی مجروح ګردیده و هوای جلال آباد نیز روز بروز ګرم شده برای زخم خوب نخواهد بود. لهذا عالیجاه عزیزی همراه دوست محمدخان نایب سالار و خواجه محمدخان جرنیل را مقرر و ماءمور خدمات ملکی و نظامی مشرقی نمودم. آن اخوی کارهای محوله خودرا با عمله و تعلقات که باخود شما میباشد محول اوشان دانسته و تسلیم آنها نموده و خود شما مع الخیر والعافیه بسواری موتر بحضور والا مشرف میشوید. انشاءالله تعالی. امیر امان الله.» عزیزالدین وکیلی فوفلزایی، تاریخ استرداد استقلال ص ۵۷
ازتلفات جانبین، که در متون تاریخی افغانستان ذکری از آن بعمل نیامده، هویداست که موازنه قواء به هیچ ګونه برابر نبوده و اګر این جنګ دوام میکرد صرف سبب تلفات زیادتر میګردید. جنرال برتانوی که در آن جنګ شرکت ورزیده در یاداشت های خود تلفات قوای انګلیس را ۱۰ تن کشته و ۳۰ تن زخمی قید نموده و تلفات افغانها را ۱۰۰ تن کشته و ۳۰۰ تن زخمی نګاشته و ضمناً مینویسد که افغانها ۷ توپ و یک ماشندار کهنه را بر جای ګذاشتند. جنرال مینویسد که در نتیجه شکست قوای عسکری افغانها، روحیات قبایل شینوار و افریدی هم ضعیف شدند؛ و این کامیابی بالاتر از تصور قبلی ما بود. Lieut. General G.N Molesworth P 53
یکی از علل ناوقت رسیدن عبدالقدوس خان به جبهه، جنګ داخلی در شهر کندهار، بین شیعه وسنی ذکر شده . ولی قوای انګلیس منتظر تعرض قوای افغانی نشده و به تاریخ ۲۷ می بر قلعه جدید سپین بولدک حمله ناګهانی نمودند. در این جنګ، که در فوکلور همان ناحیه انعکاس یافته، عساکر افغانی تا آخرین مرمی جنګیدند. و در آخر روز، ۱۷۰ تن کشته و به تعداد نامعلوم زخمی ها بر جا ګذاشتند. ۱۸۶ تن اسیران جنګی و تقریباً ۲۵۰ تن خودرا زنده نجات دادند. تلفات قوای انګلیس، به تناسب تلفات قوای افغانی،باز هم ناچیز بوده و تعداد آن ۱۹ تن کشته و ۳۹ تن زخمی ذکر شده است. Ibid PP 150-151
قوای عبدالقدوس خان به تاریخ ۳۱ می و اول جون به ناحیه میل و دبری، که در ۲۰ میلی چمن واقع اند رسیدند. انګلیس ها در نظر داشتند که صبح ۳ جون بر قوای افغانی حمله نماید ولی از سبب اطلاع آتش بس و متارکه این عملیات نظامی اجراء نشد. Ibid P 152
در جبهه کنر، که به جبهه چهارم جنګ استقلال شهرت یافته، هم وضع بهتر از دیګر جبهات نبود. در این جبهه، قبل ازینکه عساکر و غازی ها حمله را آغاز نماید، انګلیس ها پیش دستی نموده و بتاریخ ۲۳ و ۲۴ می در اطراف ارناوی و بریکوت سنګر ګرفتند. غازی ها، که در کشت جوار پنهان بودند، به حمله ناګهانی دست زدند ولی با حمله عساکر راجپوت مواجه شدند. در نتیجه این جنګ، مانند سایر جبهات، تلفات افغانها بسیار سنګین و از دشمن اندک بودند. افغانها ۲۵۰ کشته بر جای ګذاشتند. ۵۵ تن اسیر شدند و ۴ توپ و مهمات زیاد بدست دشمن افتاد. در مقابل تلفات دشمن ۱۶ کشته و ۴۸ زخمی بودند. Ibid, P 136
تنها در محاذ پکتیا بود که سپه سالار نادرخان به فتح نمودن محاذات تل و وانه نایل ګردید و در بحبوبحه جنګ از متارکه اطلاع یافت.
این ادعای مرحوم غبار کاملاً غیر مستند و قابل تأمل است که مینویسد: « ګرچه سپه سالار محمدنار در جنګ تل میدان را ګذاشت و میخواست عقب نشینی کند ولی شمس المشایخ جلو اسپش را ګرفت و نعره زد که کجا میروی؟ نادرخان ګفت که الساعه مخبر سرحدی رسید و خبر آورد که قوای انګلیس تجمع کرده و اینک بحمله میادرت میکنند. شمس المشایخ ګفت ازین چه بهتر مګر ما و شما شهادت نمیخواهیم؟ سپه سالار مجبوراً بایستاد و جنګ آغاز شد و انګلیس ها در هم شکستند. معهذا در حمله متقابل انګلیس در تل سپه سالار به عقب کشید و قلعه مفتوحه را به دشمن واګذاشت. او در راه عقب نشینی بود که فرمان شاه رسید و از متارکه رسمی دولتین اطلاع داد و این حتدثه باعث نجات سپه سالار ګردید.» غبار، افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم ص ۳۳
چون مرحوم غبار هیچ سندی را اريه نمیکند لهذا این ادعای او قابل بحث نیست. و ضمناً کسانیکه در علم عسکری کمی وارد باشند میفهمند که جنرال به تنهایی عقب نشینی نمیکند. او باید قومانده عقب نشینی بدهد و اګر قومانده عقب نشینی داده شده باشد جنرال قومانده دیګری داده نمیتواند و به هیچ صورت قوه شکست خورده و عقب نشینی داده شده خودرا دوباره منظم ساخته میتواند.
تفصیلات در باره جنګ سوم افغان و انګلیس، که در سطور قبلی، مختصراً ذکری بعمل اورده ایم، موضوع بحث ما نیست ولی از جریان و نتیجه جنګ اینقدر مستفاد میشود که امان الله خان در زمینه آغاز نمودن جنګ فیصله احساساتی نموده و معلوم میګردد که او از قوت نظامی هند برتانوی اطلاع نداشت و صرف به راپور مسوول پوست خود غلام حیدر باور نموده بود و فکر میکرد که با اعلان جنګ با انګلیس ها قهرمان منطقه و جهان اسلام خواهد ګردید. ور نه چطور امکان داشت که افغانستان با قوای نظامی که تعداد مجموعی آن به ۵۰۰۰۰ هزار تن میرسید؛ که نه اسلحه عصری، نه تعلیم صحیح و مناسب عسکری عصری و نه نان کافی داشت با امپراتوری برتانیه که ۳۴۰،۰۰۰ عسکر منظم و جنګ دیده مجهز با سلاح عصری، توپ، تانک و حتی قوای هوایی را تنها به جبهه جنګ سوق دهد مقابله کند؟
به تاریخ ۲۴ می قوای هند برتانوی بر کابل حمله هوایی نموده و ارګ را بمباران کرد. مردم کابل، که تا آنوقت بمباری هوایی چه که طیاره را ندیده بودند به اندازه وارخطا شدند که سراسیمه از خانه ها برآمدند و طرف آسمان نګاه میکردند. در همین وقت ګروه های غازی های خسته و کوفته که، از ګرسنګی و ګرمی رنج میکشیدند، به کابل رسیدند و همه میګفتند که جنګ با دشمنی که از آسمان حمله ورمیشود غیر ممکن است. Stewart, Fire in Afghanistan P 64
امان الله خان به نماینده خود در هند نوشت« این عجب است؛ در حالیکه انګلیس ها از یک طرف از افغانستان در خواست بند نمودن جنګ مینماید او از طرف دیګر طیاره های خودرا برای بمباری بر کابل میفرستد و میروند… اګر این عملیات به همین قسم دوام میکند؛ مردم افغانستان را کسی به جنګ مغلوب ساخته نمیتواند… اګر حکومت برتانیه خواهان متارکه نیست؛ در این باره از اینها یک مکتوب را بدست آورده و بفرست.»
همه مردمیکه در کابل نعره جهاد را بلند نموده بودند میګفتند که امیر برسر آنها تباهی آورده اند. امیر امان الله خان مُلاها، و مقامات دولتی و اشخاص مشهور کابل را جمع نموده و به سر اولاد خود سوګند خورد که او چندین دفعه از انګلیس ها خواستار صلح شده و آنها حاضر بمذاکره نشدند. او ګفت که اګر مردم مرا مسوول تباهی خود میدانند حاضر است استعفی بدهد و با خانواده خود به روسیه و یا بخارا برود… Ibid P 65
محمودسامی وقتی با نماینده انګلیس سیف الله در جلال آباد مواجه شد از او، بخاطر رویه ایکه در کابل با اوشده بود، معافی خواست و ضمناً ګفت که حمله و تجاوز بر خاک هندوستان کار صالح محمدخان بود که ناحیه باغ را بدون اجازه اشغال نموده بود. محمودسامی، محمودطرزی، عبدالقدوس خان و سایر افراطیون را مسوولان آغاز جنګ نامیدند و ګفت که امان الله خان زیر تاءثیر این اشخاص آمده بود. Ibid P 63
عبدالعلی ارغنداوی، به حواله آرشیف هندوستان مینویسد که امیر امان الله به تاریخ ۲۸ می طی مکتوبی به ویسرای حکومت هند برتانوی نوشت که خراب شدن روابط و آغاز شدن جنګ محصول سوء تفاهم بوده و فکر میشد که ناآرامی های شمال هندوستان و خصوصاً تظاهرات و بلواهای پشاور به سرحدی رسیده بود که او را، به غرض حفظ آرامی در سرحدات خود، مجبور به فرستادن قوای نظامی به آن صوب نمود. و قوماندان عسکری هم به اثر فهمی که از نقشه سرحدات افغانستان داشت به خاک شما تجاوز نموده است. … Argandawi, The British Imperialism and Afghanistan…P 199
« امان الله به تاریخ ۲۵ جولای دربار را منعقد ساخت. او ګفت که صالح محمدخان، سردار عبدالرحمن خان و میرزا غلام حیدر اورا ګمراه ساخته بودند. او بین دو حکومت خواهان جنګ نبوده است. امان الله مُلا های حاضر مجلس را مخاطب نموده ګفت که قرآن صلح را بر جنګ برتری داده است. او تأکید نمود که تمام قرارداد های را که پدر و پدرکلان او با حکومت برتانیه امضاء نموده بود رعایت خواهد نمود» Ibid, P 201
در حالیکه ازهمه متون دست اول و آرشیف های هندوستان هویداست که افغانستان پیشنهاد متارکه نموده است؛ ولی اکثر مورخین و نویسنده ها این حقیقت را قبول ننموده و به این فکر هستند که درخواست متارکه برای افغانها عیب و عار است، و ګویا کوشش میکنند که تاریخ را از سر بنویسند. در صورتیکه متارکه خواستن، هیچ وقت عار نبوده و در نتیجه جنګ نمودن یک قوه حتماً غالب و دیګری مغلوب میګردد و مغلوبیت به ذات خود هیچ وقت عار نبوده است. اګر دقیق شویم؛ امان الله خان به درخواست و اعلام متارکه، بهترین تصمیمی را ګرفته است. اګر به تلفاتی که قبلاً از آن ذکری بعمل اوردیم نظر افګنیم امان الله خان با اعلام متارکه شاید جان و مال هزاران تن عسکر و ملکی را نجات داده باشند. چه هر قدر که جنګ دوام میکرد تلفات جانی و خسارات مالی اضافه تر و کشور بالاخره شاید با فلاکت روبرو میشد.
انګلیس ها در مقابل متارکه نمودن شرایطی را پیشنهاد نمودند که غیر قابل قبول مینمودند. افغانستان باید از خاک انګلیس ها بیرون شوند. قوای خودرا به فاصله بیست میل در داخل خاک افغانستان به عقب بکشند. طیاره های قوه نظامی انګلستان بر فضای افغانستان حق پرواز دارند و هیچ افغان حق ندارد که بر طیاره های قوای هوایی انګلستان فیر نماید.و بین دوکشور در راولپندی مذاکرات صلح آغاز یابد.
آیا ګاهی دیده شده که یک قوه مغلوب یا مجبور در جنګ، برای متارکه نمودن، به طرف غالب، شرایط چنین غیر قابل قبولی را پیشنهاد نموده باشد؟
مرحوم فرهنګ مینویسد: « عجب این نیست که حکومت افغانستان این شرایط را، که به شکل غیر مستقیم به مغلوب شدن آن در جنګ دلالت میکرد، پذیرفت. اما عجب آن است که با وصف این پذیرش موفق شد متارکه را به مردم خود و تاحدی به مردم جهان به منزلهء پیروزی ارایه نموده و درپایان کار منظور اصلی خودرا که استقلال تام افغانستان بود از سیاستمداران کهنه کار انګلیس انتزاع کند.» فرهنګ، افغانستان در پنج قرن اخیرص ۵۰۷
شخصیت امان الله خان:
امان الله خان یک وطن خواه و عاشق ملت خود و ترقی کشور بود. همه مورخین به این عقیده اند که او از بام تا شام کار میکرد. در سفر ۳۵ روزه ایکه به ولایت کندهار نموده بود و اجرآتی را که در هر ساحه زندګی خاصتاً معارف نموده بود آشکار میګردد که نه تنها عاشق ترقی و معارف بود بلکه به وحدت قومی، مذهبی و لسانی، به حیث یک نیشنلیست واقعی ملتفت بود و اهمیت آنرا برای تعالی کشور درک میکرد. فقط از روی احکام عریضه ها و پیشنهادات معلوم میشود که این آدم یک روح خستګی ناپذیر داشت: « در مکتب شعله ماه و مکتب علیزایی و مکتب اهل هنود که قبلاً قندهاریان علیحده، هندوها علیحده تعلیم میګرفتند این ترتیب را نه پسندیده احکام فرمودم باید طلبهء هر سه مکتب در یک جا جمع شده تعلیم بګیرند تا این دویی و رسوایی فیمابین افغانها و فارسی زبانهای قندهار باقی نماند لذا مکاتب قندهار قرار ذیل تشکیل یافت و بودجهء آن از حضورم منظوری حاصل کرد… امان الله خان، حاکمیت قانون در افغانستان ص ۴۵
امان الله خان در بیانیه هایکه در شهر کندهار ایراد نموده نه تنها مردم را به اتفاق و اتحاد تشویق نموده بلکه از مظلومان و طبقه نادار کشور خاصةً حمایت نموده است« خلاصةً بشما میګویم و والله بجز از خیر و بهبود شما درین مسله چیزی را نمی بینم که صورت وندی و طریقه قومی را ترک کنید( اګرچه فایده حکومت چنانچه ګفتم در وندیست) چراکه خوانین و ملکان و معتبربن و صاحبان رسوخ و کسانیکه ثروت و قدرت دارند هم بر نفرتان کارهای خود را میکند و هم پیسه شما را میخورند و خون شما را میچوشند. اګر درین اظهار من شک دارید بسم الله بفرمایید و در تمام عسکری اینجا یک نفر پسر و یا برادر حتی آشنای روشناس خان و ملک و صاحب نفوذ خود را بمن نشان بدهید اګر نشان دادید ریش ندارم بروت خودرا خواهم تراشید» همان کتاب ص ۹۲
« هر کسیکه در افغانستان سکونت دارد بدون استثناء افغان و تمام طوایف و اقوام آن مسلمان ګفته میشوند. برای هیچ کسی لازم نیست که از اسلامیت و افغانیت ( نعوذبالله) صرف نظر کرده بقومیت خویش بنازد و خودرا بدان امتیاز دهد و اګر کسی بلند تر از صفت اسلامیت، قومیت را بداند حتماً در ایمان او ضعف است و اعتقاد او سست میباشد و برخلاف آیة شریفه ( واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا) رفتار نموده است» ص ۱۷۷
امان الله خان یک شخصیتی بود که نیت و مرام بسیار خوب داشت ولی از یک طرف عجول و از طرف دیګر عاری از مشاورین خوب بود و یا خودرا از مشاورین خوب بی نصیب ساخته بود. چون مشاورین خوب، صادق و فهمیده معمولاً از کار های منفی و بیجا انتقاد بعمل می آورند وشخصیتی مانند امان الله خان انتقاد پذیر نبوده است. در یک بیانیه ایکه در سفر ۳۵ روزه کندهار ایراد نموده بود نیت خوب و پاک او آشکار است:
« آګاه و دانا باشید که سلطنت من سلطنت خان و ملا و ملک و صاحبان رسوخ نیست؛ بلکه حکومت من یګانه بهبودی خواه و آرامی طلب طبقه غریا و عاجز ها و زراعت ګران و کسبه است. و بهر ذریعهء ممکنه که باشد میخواهد که عامهء ملت افغانستان مرفه الحال و آسوده خاطر و خوشحال باشد. معلوم است در صورتیکه عامهء ملت آرام و خورسند باشد طبعاً خوانین و صاحبان نفوذ هم بهمراه آنها بخاطر جمعی زندګانی میکنند.
امروز چاشت اګرجه کسی نفهمیده خواهد بود که من چرا نان نخوردم. دیدم که شما غربا تماماً بر چمن و سرکهای باغ منتظر جرګه نشسته اید. و خوانین و صاحبان نفوذ تان بالمقابل شما در برندهء سلامخانه بالای چوکیها برمیز های طعام صرف نهار میکنند. من چون این کیفیت را مشاهده کردم بدل خویش ګفتم ( خداناخواسته) زهرم شود پیش روی شان نشسته نان بخورم» همان کتاب ص ۹۳
حصه اول یا پراګراف اول این بیانیه شکل دلداری به غرباو اهل کسبه یک شهر را دارد ولی پراګراف دوم بوی ریاکاری میدهد. اګر نان خوردن به مقابل مردمی، که ګرسنه نشسته و انتظار جرګه را میکشیدند، عیب و بی لزوم بود بایست که اصلاً نان هیچ حواله نمیشد و به این صورت کسانیکه مصروف نان خوردن بودند از توهین شدن به مقابل مردم نجات می یافتند و مسله حل بود.
امان الله خان، در پهلوی تمام صفات حسنه ای که داشت، یک آدم احساساتی، و مطلق العنان بود. مثلاً او بدون اینکه اولاً راه های دیپلوماتیک را آزموده و با صبر وتحمل حرکت مینمود بر قلمرو هند برتانوی حمله نمود. عساکر افغانستان، به استثنای جبهه پکتیا، در همه جبهات شکست خورد و تلفات سنګینی را متحمل شدند. و اګر آتش بس و متارکه اعلان نمیشد خدا میداند که بر سر این کشور چه می آمد. امان الله خان بعد از شکست های پی در پی و بمبارد شدن جلال آباد و ارګ شاهی بخود آمد و فهمید که با چه قدرتی روبروست. از انګلیس ها درخواست متارکه نمود. خودخواهی او اجازه نمیداد که ملامتی آغاز نمودن جنګ را به عهده بګیرد بلکه انګشب ملامت را به سوی صالح محمدخان، سردار عبدالرحمن خان و میرزا غلام حیدر ګرفت. حالانکه او پادشاه بود و مسوولیت هر اقدام ملی را باید به عهده میګرفت.
حمله بر خاک هند برتانوی دال بر کمی معلومات و حتی بیسوادی اوست. او نمیدانست که بر خاک هند برتانوی نه بلکه بر خاک امپراطوری حمله می نماید که آفتاب در قلمرو او غروب نمی کند. امان الله خان در باره قوت اقتصادی و نظامی، اسلحه عصری، پیشرفت مدنی و بالاخره قوت هوایی برتانیه اطلاع داشت؟ مسلم است که خیر و اګر اطلاع داشت و باز هم اقدام بدین عمل ماجراجویانه نموده بود درین صورت عقل او زیر سوال می آید. و تجربه ثابت ساخت که کله او از هرګونه اطلاعات و معلوماتی که برای یک زمامدار لازم است تهی بود. آیا برای یک پادشاه لازم بود که به تحریک آمرپوست میرزاغلام حیدر و نماینده خودر هند سردارعبدالرحمن خان، که تجربه ثابت ساخت مانند میرزا غلام حیدر آدم احساساتی و بیسوادی بوده است، متوسل به چنین یک حمله ماجراجویانه شود و بالاخره مجبور به معافی خواستن از مردم خود شود.
اینکه امیر امان الله خان طرفدار و مدافع حقوق زنان بود؛ و اینکه خانم او ملکه ثریا خود را وقف خدمت زنان نموده بود باید ارج بګذاریم مګر او، به حیث پادشاه منور، باید جامعه خودرا میشناخت و باز در زمینه این مسله حساس داخل اقدام میشد. امان الله خان به سال سوم سلطنت ۱۹۲۱ قانون ازدواج و ختنه سوری نه تنها تعدد ازدواج را به صورت غیر عملی محدود ساخت و زن ها را تشویق نمودند که از رویه وسلوک ناهنجار شوهران خود به محکمه عارض شود بلکه ګرفتن زن دوم و سوم را مشروط ومنوط به حکم و اجازه محکمه و قاضی ساخت. در قاعده پنجم این نظامنانه آمده که نکاح صغارت قبل از بلوغ موقوف است. و ماده ششم حکم میکند که عقد نکاح قبل از سن سیزده سالګی نشود.
او شاید فکر میکرد که هر حکم پادشاه مرعی الاجراست و کس حق ندارد از آن سرپیچی کند. او شاید فکر میکرد که ملت تماماً عسکر و مستخدمین اوست. عسکر و مستخدم حق ندارد در اوامر پادشاه خود، که طبعاً به خیر و صلاح آنها عمل میکند، چیزی بګوید. ولی وقتی در لویه جرګه خود با اعتراضات علماء مواجه شد آنرا چندان وقعی ننهاد مګر بعد از چندی با مقاومت علنی مردم خود، که از روز اول مخالف آن بودند، مواجه شد؛ یک نظامنامه دیګری در باره ازدواج و ختنه سوری را به تصویب رساند و مسله ازدواج دختران صغیر را جبراً تعدیل نمود. به سال ۱۹۲۷، بعد از مخالفت های شدید و مداوم مردم، که مُلاها و پیران ضد امانی احساسات مذهبی مردم را تحریک مینمودند، مواجه شد ماده ازدواج دختران صغیر را چنین تعدیل نمود:
قاعده ۳: ـ در حالت صغارت و قبل از به بلوغ رسیدن با دختر نکاح جایز است.
« مګر ای رعیت صادق من! نکاح صغیر در بین شما سبب عداوت، بی اتفاقی وحتی کشتن یکی دیګر میشود. وقتی تجربه برای پدر معنوی شما ثابت ساخت نکاح صغیر را جایز شمردم ولی قبل ازین ممنوع بود. مقصد من آرامی و اتفاق شما ملت صادق است.»
احساسات او آنقدر بر ذهن او غالب بود که وقتی میدید کسی از اوامر او اطاعت نمیکند شخصاً دست به کار میشد. یک روز در باغ دارالامان، زنی را دید، که خلاف مقررات باغ، برقه پویشده بود. بدون آنکه پولیس و حوالدار را امر کند به دست خود برقه را از سر زن بیچاره کشید و بدست خود آنرا سوختاند. زن بیچاره که تا امروز هیچ وقت روی لوچ نګشته بود، دو دست بر روی خود ګرفته و ګریان ګریان تا خانه خود رفت.
مشهور است که روزی یک آدم چالاک بر سرک دارالامان قدم میزد و به عوض کلاه شاپو، که شاه مردم را بپوشیدن آن مجبور ساخته بودند، پوست تربوز را بر سرخود نهاده بود. وقتی شاه، که به دیدن باغ دارالامان میرفت، اورا دید. موتر خودرا ایستاد کرد و ازو پرسید که چرا پوست تربوز را برسر خودنهاده در جواب ګفت که قربانت شوم امر اعلیحضرت را بجا میآورم. چون پول خریدن شاپو را نداشتم پوست تربوز را بر سر خود نهادم. امان الله خان خندید و از جیب خود یک مقدار پول به او داد و به راه خود خوش وخندان ادامه داد.
امان الله خان در پهلوی سادګی و احساساتی بودن خود یک شخص مطلق العنان بود، که خون استبداد عبدالرحمن خان در رګ های او موجود بود. مثلاً بعد از سرکوب شدن شورش مردم خوست ۵۳ تن را به جرم اشتراک در شورش، بدن محاکمه اعدام نمودند و بیش از هزار خانوار آن منطقه را مجبور به ترک ماءوای خود نمودند و به شهرهای مختلف افغانستان تبعید نمودند.
یا مثلاً در باره سفر ۳۵ روزه سال ۱۹۲۵ که به کندهار نموده بود؛ نوشت: « قندهار بدرجه ای بد امن و خراب شده بود که اګر من به مجازات دادن اشرار آن نمی کوشیدم اصلاح آن ممکن نبود چنانچه تا یک و نیم هفته اول که من سر باز خواست را نګرفته بودم و خیال میکردم که شاید همین آمدن من در قندهار یک اثری براشرار انداخته آنها از شرارت خود دست بګیرند اما دیدم که فایده نکرد آخر شروع کردم به مجازات و کشتن اهل فساد. ما نند قصابها چند روزی متمادیاً قصابی کردم و بدل خود میګفتم که من در قندهار برای کارنی، بلکه برای قصابی آمده ام تا اینکه در ظرف چند روز یکدفعه قندهار از دست اشرار آرام شد و برای نام یک نفر دزد و یک واقعهء خورد دزدی و غیره پیدا نمی شود.
… وقتیکه من سر بازخواست و مجازات را بالای این خان های خاین ګزاردم و چند نفر شان را بیدریغ کشتم و چند نفر شانرا محبوس کردم… » حاکمیت قانون ص ص ۲۲۴-۲۵
آیا قصابی نمودن دزدان و خلاف کاران و کشتن بیدریغ خانان خاین وظیفه یک پادشاهست؟ قاضی، محکمه و قانون وجود نداشت؟ و آیا به قصابی نمودن دزدان و کشتن بیدریغ خانان خاین اصلاح صورت پذیر است؟ در حالیکه مردم تمام کشور از دست مامورین و اداره فاسد رنج میبرد؛ امیر به یک سفر ۳۵ روزه به کندهار اکتفاء نمود. اګر قرار بود که از کارهای ادارات و وضع زندګی مردم شهرها از طرف شاه تفتیشی بعمل آید. لازم بود که شاه به سایر شهرهای کشور هم چنین سفرهای مینمودند. در حالیکه این اولین و آخرین سفر تفتیش شاه بود، و بعد از این سفر تفتیش همان آش و همان کاسه بود.
از مشاورین لایق و هوشیاری، مانند محمودطرزی، نادرخان، عبدالرحمن خان لودین، مولوی عبدالواسع کندهاری و … را که از کارهای او انتقاد مینمودند ناراض و رنجیده میشد. آنها را به فاصله ای از خود دور میساختند که دیګر آواز آنها به ګوش او نه میرسید و اورا به هیچ صورت آزرده خاطر نمیتوانستند. بالمقابل، مانند همه پادشاهان مطلق العنان، دربار او مملو از متملقین و موقع شناسان ناکار بود. و همین مشاورین نالایق و بی کفایت او، که بعضاً با دشمنان او همدست میشدند، یکی از عوامل عمده سقوط او ګردیدند.
روابط خارجی بعد از استقلال:
امان الله خان در پالیسی خارجی پالیسی امیر عبدالرحمن خان را تعقیب نه کرد و میخواست، در مقابل دشمنی انګلیس، طرح دوستی با روس بیندازد. برتانیه به تاریخ ۹ اګست ۱۹۱۹ در قرار دادی که با نماینده افغانستان علی احمدخان امضاء نمود، استقلال افغانستان را قبول نمود و قرار شد که برای معاهده دوستی دو کشور مجلس دیګری در میزوری دایر ګردد.
اتحاد شوروی اولین کشوری بود که استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. امیر امان الله خان و وزیر خارجه محمود طرزی به تاریخ ۷ اپریل سال ۱۹۱۹ به ولادیمیر لینین و وزیر خارجه چیچیرن مکاتیب فرستادند. امان الله خان در مکتوب خود نوشت که آرزو دارد با روسیه شوروی روابط دوستانه داشته باشد. امان الله خان نوشته بود که تا امروز افغانستان نمیتوانست که با دول خارجی ارتباط داشته باشد مګر چون حالا روسیه شوروی بیرق بلشویزم را بلند نموده او هم این حقیقت را قبول مینماید که همه جهان ازان کشور قدردانی میکند.
محمدولی خان در ماه اپریل به شوروی فرستاده شد. کاظم بی و برکت الله، که در وقت جنګ جهانی اول با نیدرمایر به افغانستان فرستاده شده بودند، محمد ولی خان را همراهی مینمودند. یکی از اعضای مسلمان حزب بلشویک اتحاد شوروی سلطان علی یف به محمد ولی خان وعده سپرد که چون رژیم شوروی در مقابل امپریالیزم جهانی میجنګد با افغانستان هم در راه مبارزه با امپریالیزم کمک خواهد نمود. محمدولی خان در جواب ګفت که ما میفهمیم که مسلمانان روسیه حالا آزاد هستند و ما هم از حکومت شوروی آرزوی کمک داریم. ما در مبارزه برای آزادی افغانستان و باقی ممالک شرقی کامیاب خواهیم شد. محمدولی خان بعد ازاین در باره صحت لینین، تروتسکی، چیچیرین و دیګران پرسان نمود. Adamec, Afhanistan 1900-1923 PP 142-143
ادمک مینویسد که سفیر روسیه Z. Suritz از راه هرات، میمنه و مزار شریف، در ماه اکتوبر ۱۹۰۲۰ به کابل رسید و به مقامات دولتی و شخص امان الله خان وعده های کمک مالی و نظامی نمود. ادمک مینویسد که امان الله خان میخواست در صورت دریافتن ۸۰،۰۰۰ تا ۱۰۰،۰۰۰ تفنګ، ۶۰۰ مرمی برای هر تفنګ، ۱۵۰۰ ماشیندار و ۵۰ میلیون روبل از اتحاد شوروی، دشمنی را با انګلیس از سر بګیرد. Ibid P 146
معلوم میګردد که سوریتز در وعده های که به حکومت افغانستان نموده بود پا را از ګلیم فراتر نهاده بود و حکومت روسیه شوروی آن وعده را منظور نفرمود. در نتیجه، طبق خواهش حکومت هند برتانوی، مذاکرات میزوری، تحت رهبری محمودطرزی، به منظور معاهده دوستی به تاریخ ۱۷ اپریل سال ۱۹۲۰ آغاز ګردید. و سه ماه تا ۱۸ جولای ۱۹۲۰ طول کشید. انګلیس ها میفهمیدند که شرایط منطقه تغییر نموده و افغانها حکومت برتانیه را هم با دوستی به شوروی و هم با حمایه نمودن انقلابیون هند تهدید میکند. وقتی مذاکرات طول کشید و برتانیه در مقابل شرایط افغانها شرایط خودرا پیشنهاد میکرد؛ معاون هیات افغانستان غلام محمدخان به معاون هیات حکومت برتانیه سرعبدالقیوم یک روز صاف و پوست کنده ګفت: « ما آرزو داریم که هر چه زود تر به اصل موضوع بیاییم. حقیقت اینست که ما فعلاً هم میتوانیم که از بلشویکها امتیازات زیاد را بدست آوریم مګر ما دوستی برتانیه را ترجیح میدهیم زیرا برتانیه یک دولت مستحکم است، سابقه تاریخ طولانی دارد و نسبت به روسیه دولت مند است. اضافه براین دوست دیرینه ماست و ما دوستی آنرا ترجیح میدهیم. ما به اسانی میتوانیم که مسله روابط خودرا با بلشویکها حل نماییم و اګر با انها به موافقه برسیم به شورشیان هندی پناه بدهیم. مګر ما میخواهیم بفهمیم که برتانیه ما را چه امتیاز میدهد. اګر برتانیه امتیاز کافی پیشنهاد نه نمود ما از بلشویکها کمک میخواهیم. حالا هم وقت است. مګر ما وزیریستان را میخواهیم. حکومت برتانیه حتماً در راه آرام کردن این قبایل خسته شده باشد و ما آنهارا نسبت به برتانیه بهتر آرام نګاه کرده میتوانیم. ما آنها را ترک نخواهیم کرد زیرا آنها در مقابل برتانیه شورش نمودند و به ما کمک نمودند و آنها مسلمان هستند» Ibid P 152
محمودطرزی، با وجود آنکه از آوان جوانی ضدیت با برتانیه را در رګ و خون خود داشت و انګلیس را باعث همه بدبختی های جهان اسلام میدانست، نسبت به دوستی با روسیه شوروی و بلشویزم برتانیه را ترجیح میداد و در یک مجلسی که تنها محمودطرزی، غلام محمدخان و جانب مقابل دابس و سرعبدالقیوم اشتراک ورزیده بودند محمودطرزی اعتراف نمود که افغانها به امیر بخارا ۶۰ تن مربیون نظامی و ۶ شش توپ را فرستاده اند و اګر برتانیه واګذاری وزیریستان را به افغانستان وعده دهند افغانها حاضر هستند که در فرغانه هم بر ضد بلشویکها کمک نمایند. محمودطرزی اعلام داشت که افغانها حاضر هستند با برتانیه برضد بلشویکها پیمان دوستی را امضاء نمایند تا ترکمن ها، بخارا و خیوا را از روسیه باز ستاند. محمودطرزی همچنان ګفت که افغانستان برای پروژه های انکشافی خود به کمک های مالی برتانیه نیازمند است و حاضر است که انحصار پروژه های انکشافی خودرا به برتانیه بسپارند . Ibid PP 151-152
کنفرانس میزوری از ۱۷ ماه اپریل سال ۱۹۲۰ تا ۱۸ جولای، به مدت سه ماه دوام نمود و در نتیجه آن کدام موافتنامه امضاء نشد ولی هر دو جانب موقف های خودرا بهتر درک نمودند و زمینه را برای انعقاد یک قرارداد جامع در سال ۱۹۲۲ فراهم ساخت؛ که بدست آوردن آن هم تقریباً ۱۳ ماه را در برګرفت و مذاکرات بر سر آن از تاریخ ۵ جنوری ۱۹۲۱تا تاریخ ۶ فبروری ۱۹۲۲ در کابل دوام کرد.
در عرصه سه سال، یعنی از جنګ سوم افغان و انګلیس در سال ۱۹۱۹ تا قرارداد صلح و دوستی انګلیس و افغان در سال ۱۹۲۲، تغییراتی در جهان و منطقه همجوار فغانستان به ظهور پیوسته بودند که بر تصامیم و برخورد افغانها، انګلیس ها و روسیه بلشویکی تاءثیر میافګند. روسیه شوروی تقریباٍ تمام اسیای مرکزی را فتح نموده و هنوز هم پیشرفت مینمود، ترکیه عثمانی در جنګ اول جهانی شکست خورده و همه سرزمین های شرق میانه را ازدست داده و تضعیف شده بود، برتانیه با حملات پی در پی که بر قبایل آزاد آن طرف سرحد نموده بود مقاومت مردم قبایل را حداقل برای زمان موقت به طور قابل ملاحظه ای تضعیف نموده بود و وعده های که روسیه بلشویکی به افغانستان داده بود و میداد جامه عمل نپوشیده بود. بالاخره امان الله خان، به ګفته آدمک، از بدست آوردن خاکهای از دست رفته افغانستان منصرف شد و متوجه پروژه های انکشافی کشور خود ګردید. Ibid P 167
در خلال این سه سال مقامات افغانستان در برابر روسیه بلشویکی و انګلیس طرز دید های متفاوتی داشتند. مثلاً نادرخان با هرګونه دوستی و نزدیکی با انګلیس مخالف بود و در مقابل آنها دوستی روسیه بلشویکی را ترجیح میداد و میګفت که در مقابل دسایس و فعالیت های انګلیس بایست از قوت روسیه شوروی استفاده شود. محمود طرزی، با آنکه با انګلیس ها مخالفت شدید میورزید، مخالف نزدیکی با روسیه بلشویکی بود و میګفت که در نزدیکی با روسیه بلشویکی استقلال افغانستان عاقبت با خطر مواجه خواهد شد و مثال های خیوه، ترکستان و بخارا را میآورد و ضمناً از وفا نکردن شوروی ها بر وعده های قبلی که با افغانستان نموده بود یادآور میشد. امان الله خان طرفدار نظریه نادرخان بود.
شوروی بتاریخ ۲۶ دسامبر سال ۱۹۱۹ یک یهودی روسی بنام سوریتس را به همراهی انقلابیون هندی عبدالرب و اچاریا به افغانستان فرست. مهیندراپارتاپ، که دراین وقت از برلین به افغانستان برمیګشت، در ماسکو با لینین دیدار نمود و لینین اورا هم به همراه سفیر خود به افغانستان فرستاد. این هیأت با خود اوراق و کتب پروپاګندی اتحاد شوروی را، که باید در قبایل سرحدی هند توزیع مینمودند، آورده بودند. افغانها میخواستند که برای بدست آوردن هر چه بیشتر زمین ها از هند برتانوی از روسیه شوروی کمک مالی و نظامی بدست آورند. و روسیه شوروی میخواست که از راه قبایل سرحدی به خاک هندوستان راه یافته در شهرهای متعدد هند شرقی بر ضد انګلیس ها شورش ها به وجود بیاورند. Anuradha Sareen, India and Afghanistan PP 150-151
امیر امان الله خان سفیر شوروی سوریتس را به دربار پذیرفت و در آن مجلس تنها محمود طرزی وزیرخارجه و نادرخان وزیر حربیه اشتراک نموده بودند و مجلس در فضای نهایت محرم و سری دایر شد. در این مجلس امان الله خان و نادرخان به این نظر بودند که اګر به جنګ نمودن با انګلیس مجبور شویم به کمک واقعی ضرورت داریم و نادرخان مسکو را به تهاجم باهمی در برابر انګلیسی ها فراخواند. تیخانوف، اسرار سربمهر تاریخ ص ص ۳۰-۳۱
نادرخان، که امان الله خان هم از نظریه او طرفداری مینمود، به این عقیده بود که اګر شوروی و افغانستان به صورت مشترک به تهاجم بپردازند، قبایل آزاد به مقابل انګلیس ها به قیام عمومی خواهد پرداخت و به این صورت انګلیس ها مواجه با شکست خواهند شد. سفیر شوروی به ماسکو نګاشته بود که نادرخان تصاویر خطوط آهن در خاک هند را، که باید انفجار داده میشد نشان داده است و ګفته بود که افغان ها آماده بودند که هیاتی را به ترکیه و همچنان به نیپال و تبت بفرستند و با پشتیبانی آنها بر ضد انګلیس به اقدامات عملی بپردازند. سفیر شوروی به ماسکو نګاشت، که بنا بر پافشاری وزیر حربیه نادرخان، حکومت افغانستان به قبایل سرحدی خود اجازه داده است که با دیپلومات های شوروی، در خاک افغانستان، تماس های مستقیمی برقرار نمایند و حتی از طریق خاک افغانستان به ترکستان شوروی سفر نمایند. همان کتاب ص ۳۲
سفیر شوروی هیچ وعده مشخص کمک به افغانها نداد و ضمناً به حکومت خود نوشت که از راه افغانستان در هند رخنه نمودن کاریست غیر عملی. امان الله خان، پس از ماءیوس شدن از کمک شوروی، مجبور شد، در مقابل انګلیس ها، از دیپلوماسی نرمتر محمودطرزی حمایت کند. به این ترتیب ګویا همه پیشنهادهای را که در دیدار محرم با سفیر شوروی ها، در مورد حمله بر خاک هندوستان نموده بودند، پس ګرفت. همان کتاب ص ۳۳
امیر امان الله خان طرفدار و حامی شورش ها و حرکات در قبایل سرحدی بود؛ ولی میخواست که این حرکات تحت کنترول او صورت بګیرد نه تحت کنترول و نظارت شوروی. امان الله خان، از یک طرف مناسبات خودرا به حکومت موقت هند در کابل به اندازه ای نزدیک ساخت که رییس جمهور آن، راجا مهیندراپراتاپ، را در اپریل سال ۱۹۲۰ به حیث نماینده خود به چین فرستاد و از طرف دیګر عبدالرب و اچاریا را، که تبلیغات کمونیستی مینمودند، از خاک خود اخراج نمودند؛ و به این صورت نشان داد که او مداخلات از حد ګذشته بلشویک ها را در کشور خود قبول کرده نمیتواند. Sareen, P 155
سفیر شوروی بالاخره به تاریخ ۱۳ سپتمبرسال ۱۹۲۰ موفق ګردید که با حکومت افغانستان قراردادی را امضاء کند که وعده کمک مالی، نظامی، و تخنیکی میداد و افغانستان را به هیچګونه تعهدی مجبور نمیساخت. تیخانوف، راز های سربمهر ص ۳۷
بتاریخ ۵ جنوری ۱۹۲۱ دابس نماینده انګلیس به کابل رسید و بعد از ۱۳ ماه مذاکرات توافق مقامات افغانی را، در مورد امضاء نمودن قرارداد دوستی، به دست آورد. محمودطرزی، که مخالف سرسخت انګلیس بود ولی نسبت به شوروی و نفوذ آن کشور به انګلیس ها ترجیح میداد، به طرفداری انګلیس موضعګیری نمود حتی با این خواست انګلیس ها توافق نشان داد که اتحاد شوروی از تاءسیس نمودن قونسلګری های خود در سرحدات هند برتانوی منع شود. همان کتاب ص ۳۸
بتاریخ ۱۶ جولای ۱۹۲۱ فیودرو راسکولینکوف به حیث سفیر جدید اتحاد شوروی به کابل آمد. او بیدرنګ احساس کرد که وضع به سود شوروی نمیباشد و در ماه اګست مکتوبی به عنوان ولایمیر لینین نوشت و در آن خاطرنشان نمود « چنین بر مي آید که تاءثیر انګلیسی ها با پشتوانه بس استوار ثروت سرشار دولت متحده پادشاهی بریتانیا، دیپلوماسی شوروی را، که در پشت سرخود چیزی جز از ګرد و خاک انقلابی، انګلیسی ستیزی پرهنګامه و سراب وعده های لرزان کمک نظامی، نه چندان چشمګیر، تکیه ګاهی ندارد، زمینګیر نموده است» همان کتاب ص ص ۳۷-۳۸
بدین صورت میبینم که رهبران افغانستان بیشتر از همه چیز منافع کشور خودرا ارج میګذاشتند. حتی محمود طرزی، که سالهای سال دشمن دوآتشه انګلیس بود، وقتی خطر اتحاد شوروی در شمال کشور و خطر نفوذ آنرا در افغانستان احساس نمود بین دو دشمن قوی همسایه انګلیس را ترجیح داد.
امان الله خان، با همه مشکلاتیکه در افغانستان پیش رو داشت، در دسمبر سال ۱۹۱۹ یک هیات ده نفری را به سرپرستی کرنیل محمداکبرخان به فرغانه فرستاد و با باسماچی های آن ناحیه دیدار نمودند. بلشویک ها می پنداشتند که هدف محمداکبر خان از سفر به فرغانه معلوم نمودن این حقیقت است که مردم فرغانه،در مقابل بلشویک ها، بر کمک افغانستان اتکاء میورزند یا به کمک انګلیس، که دشمن همه مسلمانان جهان اند. محمداکبرخان به رهبر باسماچی ها محمدامین بیګ، از قول امیر افغانستان، وعده داده بود که در صورت آزادی ترکستان کنترول آن خاک را به محمدامین بیګ بسپارد و اصلاحاتی را که مینماید به دستورالعمل های افغانستان اجرآت نماید. چون رهبران باسماچی ها خصوصاً کورشیرمحمد با انګلیس ها از نزدیک تماس داشتند و کمک ګرفتن از افغانها دوری ګزینی از انګلیس ها را در برداشت ماموریت محمداکبرخان بی نتیجه ماند. همان کتاب ص ص ۱۲۲-۱۲۳
چندی بعد هیأتی مرکب از چندین رهبر باسماچی به کابل رسید و درباره شرایط کمک های که افغانستان با آنها مینمود مذاکراتی انجام دادند. باید خاطر نشان نمود که تمام این حرکات حکومت افغانستان و باسماچی ها از استخبارات شوروی پنهان نبوده است. همان ص ۱۲۴
در ماه فبروی ۱۹۲۲ نادرخان به یک قوه و سلاح کافی به قطغن سفر کرد و در همانجا با عثمان خواجه یف رییس جمهوری پیشین جمهوری سوسیالیستی توده ای بخارا دیدارکرد.عثمان خواجه یف به نادرخان در باره بخارا و پوشالی بودن حکومت جمهوری آن معلومات داد و اورا ګفت که بخارایان مانند بردګان هرګونه خواست های روس ها می پذیرند. سپه سالار نادرخان پذیرفته بود که به شورشیان سلاح و مهمات برساند وی به این مقصد با انورپاشا به مکاتبه پرداخت و به او سلاح و مهمات جنګی ارسال داشت.
امان الله حان در زمینه با سفیر انګلیس در کابل فرانسیس همفریس مشوره نمود که ایا فرستادن سلاح و مهمات به باسماچی ها مطابق پالیسی برتانیه است یا خیر. چون از طرف همفریس جواب منفی شنیده بود، امان الله خان هم در زمینه دو دل شد. در حقیقت افغانستان آنقدر قدرت مالی و نظامی نداشت که در مسایل اسیای میانه داخل بازی بزرګ شود. امان الله خان از مداخله در امور بخارا دست بردار شد ولی روحانیون و مردم افغانستان از پالیسی امان الله خان استقبال خوب ننموند و مخالفت خودرا نشان دادند.
امان الله خان به افغانها هدایت داد که در ظرف بیست روز از بخارا به افغانستان برګردند. در یک راپور آمده که دولت افغانستان به تعداد ۳۰۰ تن به رهبری کسی به نام انور جان، به کمک انور پاشا فرستاده بود. امان الله خان به شکل قاطع به نادرخان ګفت که در مسایل بخارا مداخله ننماید. نادرخان به دلیل همکاری غیرمجاز ( بدون هدایت پادشاه) با انور پاشا از وزارت حربیه برکنار شد و به حیث سفیر در پاریس تعیین ګردید که در واقعیت امر به معنای تبعید بود. همان کتاب ص ص ۲۸-۳۱
مآخذ
۱: انیس، محی الدین. بحران ونجات طبع دوم سال ۱۳۷۸ هجری شمسی پشاور.
۲:شنسب، امیرالدین. خاطرات هشتاد سال زندګی یک افغان. چاپ دوم ۱۳۸۰ پشاور.
۳: غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم چاپ ۱۹۹۹ ویرجینیا ایالت متحده.
۴: فرهنګ، میرمحمدصدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر. ۱۳۷۳ هجری شمسی پشاور.
۵: بویکو، ولادیمیر. دولت و اپوزیسیون در افغانستان، ترجمه عزیز آریانفر. ۲۰۱۱ میلادی کابل.
۶: تیخانوف، یوري. نبرد افغانی ستالین. ترجمه عزیز آریانفر انترنیت.
۷: آقابکف، ژرژ سرګیویچ. خاطرات آقابکف. تهران ۱۳۵۷.
۸: شاه ولی خان، مارشال. یادداشت های من. مطبعه دولتی کابل. سال چاپ نامعلوم.
۹: عطایی، محمدابراهیم. د افغانستان پر معلصر تاریخ یوه لنډه کتنه. کابل دریم چاپ ۱۸۸۳ هجری شمسی.
۱۰: کاتب، فیض محمد. تذکرالانقلاب. ناشر بنګاه انتشارات کاوه، کولن- آلمان ۲۰۱۳
۱۱: مبارز، عبدالحمید. تحلیل واقعات سیاسی افغانستان ۱۹۱۹-۱۹۹۶ چاپ اول ۱۳۷۵ ش
تیخانوف، یوری. ترجمه عزیز آریانفر. راز های سربمهر تاریخ افغانستان. انترنیت.
۱۲: پوهنیار، سید مسعود. ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان. پشاور، پاکستان. ۱۳۷۶.
۱۳: چرخی، خالد صدیق. برګی چند از نهفته های تاریخ در افغانستان جلد اول جلد دوم. چاپ اول ۲۰۱۲ .
۱۴: مجددی، حضرت علامه عبدالحق. افغانستان از امیر کبیر تا رهبر کبیر. مرکز نشراتی میوند ۱۳۷۸ ه ش.
۱۵: تیخونوف، ی.ن. مترجم محمدطاهر کاڼی. د جرمنی امپراطوری افغانی جګړه. دانش خپرندویه ټولنه، ۲۰۰۴.
۱۶: نوید، سنزل. مترجم محمدنعیم مجددی. واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی در افغانستان ۱۹۱۹-۱۹۲۹ انتشارات احراری ۱۳۸۸ ه ش.
۱۷: امان الله خان،امیر. حاکمیت قانون در افغانستان، کتابخانه دانش ـ پشاور، ۱۹۹۹
۱۸: غبار، میرغلام محمد. افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول. کابل دولتی مطبعه، چاپ اول ۱۳۵۷.
۱۹: فوفلزایی، عزیزالدین وکیلی. نګاهی بتاریخ استرداد افغانستان. کابل ۱۳۶۸.
۲۰: عبدالرحمن، امیر. تاج التواریخ. مرکز نشراتی میوند، سال ۱۳۷۵.
۲۱: کاتب، فیض محمد. سراج التواریخ، جلد چهارم. سابت افغان جرمن.
۲۲: سراج الاخبار.
۲۳: طرزی، محمود. مقالات محمودطرزی. انستیتوت دپلوماسی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی افغانستان، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ه ش.
۲۴: کشککی، برهان الدین. نادرافغان، جلد اول، کابل، ۱۳۱۰ ه ش.
۲۵: نظامانه عروسی و ختنه سوری. کابل ۱۳۰۰ ه ش
۲۶: نظامنامه عروسی و ختنه سوری. کابل ۱۳۰۷ ه ش
۲۷: عبدالرحمن، امیر. نصایح نامچه، کابل ۱۳۰۳ ه ق ( ۱۸۸۵ م)
28: Stewart, Rhea Tally. Fire in Afghanistan 1919-1929 U.S.A 1973.
29: Adamec, Ludwig. Afghanistan’s Foreign Affairs to the Mid Twentieth Century U.S.A 1974.
30 : Fletcher, Arnold. Afghanistan the Highway of Conquest. U.S.A 1964.
31: Gregorian, Vartan. The Emergence of Modern Afghanistan. U.S.A. 1964.
32: Poulada, Leon. Reform an Rebellion in Afghanistan. U.S.A 1973.
33: Tytler, Fraser. Afghanistan a Study of Political Development in Central and Southern Asia. London 1967.
34: Adamec, w. Ludwig. Afghanistan 1900-1923 A Diplomatic History, U.S.A 1967.
35: Hamilton, Angus. Afghanistan, London, 1906.
36: Argandawi, Abdul Ali. British Imperialism and Afghanistan’s Struggle for Independence 1914-1923, Delhi 1989.
37: Sareen, Anuradha. India and Afghanistan, Delhi, 1981.
38: Miller, Charles. Khyber British India’s North West Frontier, New York 1977.
39: Barton, Sir William. India’s North West Frontier. London, 1939.
40: Nevill, Capton H.L. Campaigns on the North West Frontier. Pakistan 1977.
42: Elliot, Major- General J.G. The Frontier 1839-1947, Great Britain 1968.
43: Bell, Marjorie Jewett. An American Engineer in Afghanistan, U.S.A 1948.
44: Shah, Sirdar Ikbal Ali. The Tragedy of Amanullah, London, 1932.
45: Molesworth, Lieut- Gen. G.N. Afghanistan 1919. An Account of the Operations in the Third Afghan War. India 1962.
46: Munn, Lt: General Mac. Afghanistan From Darius to Amanullah. Pakistan 1978.
47: Tripathi, Ganga Prasad. Indo Afghan Relations 1882- 1907 Delhi 1973.
48: Dupree, Louis. Afghanistan, U.S.A. 1980.