فارسی دری به مثابه ی ګویش بس عمده ای از زبان فارسی است،
نه زبانی مستقل و خاستګاهی مستقل ازآن
با دلایل زیر: توجیهی
۱- از همه نخست این قضاوت را با استادان و پژوهشګران، به شمول هردو دوست زبانشناس فاکولته ی زبان و ادبیات پوهاند قویم و به خصوص استاد یمین در میان می ګذارم که ایا واقعا (دری فارسی) زبانی با خاستګاه مستقل از فارسی نوین بوده، به فارسی میانګین ساسانی و فارسی باستان هخامنشی هیچ ارتباطی ریشه یی (اتمولوجیکی) نداشته است، بل زاده ی زبان باختری بوده و ارتباط تنګاتنګی با سغدی، خوارزم، اوستا و دیګر زبان های میانګین و باستانی ګروه شمالشرقی آریانی، و حتا زبان تخاری که اصلاً مربوط شاخه ی اروپایی) می باشد، داشته است؟
ایا نامواژه ی به شکل رکیب توصیفی ((فارسی دری))خود وابستګی با زبان فارسی راآشکار نمی سازد؟
۲- از نګاه تاریخی بیشترینه زبان ها و خانواده های زبانی از جمله زبان های هندواروپایی و شاخه ی هندوآریانی، و مشخصًا بخش آریانی ما به سه دوره ی باستانی، در برګیر پارسی،زبان هخامنشیان درجنوب غرب، میدی زبان میدیان و پارتی زبان پارتیان درشمال غرب، و بلاخر اوستا زبان اوستاییان و سکه یا سکایی زبان سکاییان در شمال شرق آریانا تقسیم می ګردند. به این معنا که دوره ی باستانی از آوایل هزاره ی دوم تا پایان سومین سده ی ق.م.دوام داشته، دوره ی میانګینش به مثابه ی خلف صدق آن از دومین سده ی ق۰ م. آغاز و تا سده ی هشتم عیسایی ادامه یافته و ازآن به بعد دوره ی نوین جاګزین آن شده که تا امروز ادامه دارد؛ ماریو-پای یکی از فرهنګ های معتبری زبانشناسی درین ارتباط تنها و تنها پهلوی را استثنأ به ګونه یی از فارسی شناسایی کرده که در برهه ی زمانی بین پارسی باستان و پارسی نوین پا به عرصه ی وجود ګذاشته است، و بسیار احتمال دارد که نویسندګان ما آن را (دری کهن) یا مادر فارسی دری نامیده اند!
به هر رو این دو شعبه ی سایتنفیک آواشناسی تاریخی و ریشه شناسی اند که همریشه ګی دوره های سه ګانه را به اثبات می رسانند. به ګونه ی مثال واژه ی (بند-بنده) در هرسه دوره پارسی ضبط شده، و ریشه ی فعل حال پارسی میانه (زبان ساسانیان) و پهلوی اشکانی و نوین (بین- ) بوده و در پارسی باستان (زبان هخامنشی ها) با این تفاوت که به جای(ب) انسدادی(و-v) سایشی یعنی (وین-vin) ریشه ی ماضی مطلق آمده، مثلًا در جمله ی ( ا وینه= او دید= a vaina)[مایر هوفر، مانول پارسی باستان، بخش واژګانی (glossary ){
۳-دانش زبان حکم می کند، مرز میان دو زبان وقتی مطرح می ګردد که افهام و تفهیم ګویندګان آنها از ۳۰ ٪ کمتر باشد، به ګونه ی مثال وزبکی و ترکمنی بنا برهمین دلیل زبان های از هم مستقل شمرده می شوند که وزبک ها وترکمن ها زبان یکدیګر را تا این فیصدی نمی فهمند؛ در ارتباط فارسی کاملاُ آشکار است که فیصد ي افهام وتفهیم میان ګویندګان هر سه ګویش عمده ی این زبان بیش از سه برابر بوده و درسطح نوشتاری مقارن صد درصد تخمین می ګردد ؛
۴- آریانیست یاد شده در مورد وجه تسمیه ی پارسی چنین ابراز می دارد که هخامنشیان نام زبان شان را در ست نمی دانستد، بلکه آن را باری نخست از یونانی ها، آنهم در ارتباط قلعه ی پارس، فراګرفته اند.و در تاریخ معاصر سایرخاورشناسان به پیروی ازآنان عین نامواژه را تا امروز به کار برده اند. این که زرتشتیها باآمدن قشون عربی-اسلامی خود را ( پارسی- پارسیان) نامیده اند، علی رغم ادعای پوهاند یمین، پوهاند قویم،آقای شوکت علی محمدی و…با وجودهمریشه ګی یا اتمولوجیکی، همآهنګی آواشناختی (فونولو جیکی) تاریخی مشخصی جغرافیایی با اوستا، سکایی، باختری، سغدی، خوارزمی و غیره زبان های شمال شرقی، اعم از باستانی، میانګین و نوین ندارد. غرض از (همآهنګی مشخص جغرافیای) همانا رویارویی سرآواهای انسدادی [ګ-د-ب]ګروه جنوبغربی وشمالغربی در برابر [غ-ل-و] ګروه شمالشرقی وهمچنان سرآوای انسدا دی [د-] در برابر [ز-] سایشی آریانی بوده که مرزبندی چهارګانه ی جغرافیایی از زبانهای آریانی را از هم تفکیک وتشخیص می نمایند: ګروه جنوب-غربی دربرګیر پارسی، سمنانی، زازا، ګور انی…؛ګروهشمالشرقی در برګیر پشتو و زبان های پامیری و ګروه شمالغربی دربرګیر کردی، بلوچی، تاتی، سیوندی، تالیشی و غیره و نیز ګروه جنوبشرقی در برګیر دو زبان پراچی و اورمړی درین ارتباط با ګروه جنوبغربی همآهنګی میرسانند.
۵- آریانشناسان باخترزمین طی پژوهشهای در درازنای سه سده در زمینه، از اوایل سده ی بیست که همزمان آغاز زبانشناسی نوین به منزله ی دانشی مستقل، آریانشناسی را نیز شناسایی و نامګذاری کرده و در نتیجه نمودار (جدول) استاد بنونیست مورد پذیرش همګانی در زمینه قرار ګرفته است.[ تاریخ آواشناسی و صرف پشتو از استادان غرب: دارمستتر، ګایګر، مورګنستیرن، بن ونیست، ترجمه ی دکتور روان فرهادی ص ۱۳ از نشرات مجله ی ادب۱۳۵۶
۶– در پژوهش ها و ګردآوری ګویش های زبان های افغانی در چارچوب پروژه ی ((اطلس زبانشناسی افغا نستان)) به جای (دری) نامواژه ی (فارسی) با معادل انګلیسی (Persian) به کار برده شده است. چی که در هیچ فرهنګی، انسکلو پیدیایی اعم از مطبوع و دیجیتال، زبانی با این نام وجود ندارد. بلکه ازآوایل زایش فارسی نوین به ویژه از زمان کاربرد نوشتاری اش به مثابه ی صفت این زبان معمول ګردیده که تا امروز در زبان ادبی ایران کم وبیش دیده می شود، بدون این که در قانون اساسی و غیره اسناد رسمی آن کشور کاربردی داشته است. در کشور ما نیز به عین منوال من حیث اسم صفت فارسی کاربردی داشته، ولی برای نخستین باردر قانون اساسی سال ۱۳۴۳خورشیدی بنابر مصلحت سیاسی،آن صفت را برخلاف قاعده ی دستوری یکسره جاګزین موصوف ساختند. خوب به یاد دارم که بسیاری از نخبه ګان زبان وادب، از جمله روانشاد پوهاند دکتور جاوید استاد پوهنځی زبان وادبیات در قبال آن واکنش نا مساعدی نشان داده، می ګفت: ما چرا خود را از حوزه ی بزرګ زبان و فرهنګ فارسی جدا سازیم!
۷– امروزه دانش زبان به استناد (ساینس ژورنال، شماره ی نومبر ۲۰۰۳)دیګر از ساحه ی علوم اجتماعې برآ مده، به دو شاخه ی ساینکرونیک و دایکرونیک (همزمانی و درزمانی)، یا به اصطلاح کلاسیک (تشریحی و تار یخی) تقسیم شده است؛ با درنظرداشت این که مطالعه ی شاخه ی آریانی بر بنیان ساینتفیک آواشناختی صورت ګرفته با این تفاوت که در برابر بخش همزمانی (ساینکرونیکی) بخش آوا شناسی در زمانی (دایکرونیکی) قرار دارد. در حالی که در مقالات ارایه شده در سمینار یکسره هم مانند علوم اجتماعی و متن شناسی سنتی که آواها را حروف می نامیده، کانسوننت هارا حروف صحیح و واول هارا حروف علت (حرق علت نام کردم- وای را…) بهره ګرفته است. چی بر اساس آواشناسی ساینتفیک، آنهم تاریخی قرار نداشته اند. اساسمرزبندی چارګانه ی جغرافیایي زبان های آریانی همانا سرآواهای سه ګانه انسدادی واژه های همریشه و هممعنامی باشند، بدین ترتیب که[ګ-د-ب] پارسي و دیګر زبان های ګروه جنوب غربی و برخی از زبان های شمال غربی در برابر [ غ- ل (ذ)- و(v) شمال شرقی قرار دارند، به ګونه ی مثال:در برابر واژه های (ګاو-ګوش- ګوشت) پارسی، (غوا-غوږ- غوښه) پشتو، درواژه های [ده-دختر-داس] پارسی در برابر [لس- لور-لور] و [ذوس] شغنی و [برف…] پارسی در برابر [واوره] پشتو و [وفره] شغنی، حتا اوستا… ونیز سرآوای انسدادی [د] پارسی در برابر سرآوای سایشی [ز] اوستا، پشتو، ختن-ساکی، باختری، زبان های پامیری و دیګر زبان های میانه و نوین ساکی یا سکا یی، به ګونه ی مثال واژه ی [زِرد] اوستا در برابر [دِرد] پارسی باستانو(دل) پارسی نوین و(زړه) پشتوی نوین و نیز در [زرنګیا] اوستایی و سکایی در برابر [درنګیا] پارسی باستان به معنای دریاچه.افزون برآن ګروهایی کا نسوننتی، از قبیل [ [اس-]در برابر [اسپ-] و [-رس-] پارسی در برابر [-ش-] زبان های پامیری و [-ښت-] در واژه های [رښتیا-] وهمچنان نامواژه ی زبان [پښتو] که شکل پیشین اش [پرسوا] بوده است، به این معنا که همر یشه ی نامهای زبانی [پارسی- پارتی] و حتا پرثوی (پهلوی)و بویژه در دوره ی میانګین آریانی می باشد.[ برای معلومات بیشتر درین زمینه: اتمولوجی پشتو از استاد مورګنستیرن، اسلو ۱۹۲۷]، و نیز رجوع شود به مثال های دکتور اورمړ در مقدمه بر زبان باختری، صفحات۶-۴۷ برای مثال های زبان های شمالشرق اعم از اوستا وخوارزمی، سغدی و یغنوبی، و با لاخر زبان های میانګین ساکی مانند ختنی و باختری و زبان های نوین آن در برګیر پشتو و اکثر زبان های پامیری به شمول آسیتی در قفقاز [و زبان داهی در داهستان،ماورای قفقاز، که یا غلط مشهور داغستان تکلم می شود]
۸- پوهاند قویم که در اثر مشترکش با پروفسور بیګ مراد سیایوف زیرعنوان (افغانستان خاستګاه زبان فارسی دری) برای به کرسی نشاندن ادعای آفسانه ی زبانی به نام ((دری)) به منزله ی زبانی مستقل آریانای شرقی وشمالشرقی، سلسله واژه های همریشه ی برخی از زبانهای با موقعیت های مختلف تاریخی- جغرافیایی این شاخه ی زبانی را مقایسه نموده است. بدون آن که سراواهای تعین کننده ی مرزها را از هم تفکیک نماید؛ به این معنا که دراین ارتباط تنها همریشه ګی برای اثبات موقعیت جغرافیایی زبان مورد نظر (فارسی دری) بسنده نبوده، بلکه شرط اساسی آن شمار واژه های همریشه اند که سر آواهای (غ-ل- و) را در برابر (ګ-د- ب) و همچنان (ز-) رادر برابر (د-) داشته باشند. در حالی که چنین نبوده، و عکس آن را ثابت می سازد. به بیان دیګر((فارسی دری))در هرسه دوره ی تار یخی از سرآواهای ګروه غربی و جنوب غربی (فارسی، زازا، سمنانی…) نمایندګی می کنند، نه از سرآواهای شمال شرقی ( اوستا، باختری، سغدی، خوارزمی…). به ګونه ی مثال:
۵– در ارتباط اثر(مادر زبان دری) از پوهاند حبیبی: من محصل سال اول دیپارتمنت آریانشناسی پوهنتون برن سویس بوده و تازه دستبندی تاریخی – جغرافیایی این شاخه را فراګرفته بودم که دکتور شارل کیفر فرانسوی اسیستانت ارشد استادم در پروژه و پروسس اطلس زبانشناسی از سفر پژوهشی افغانستان برګشته و کتاب یادشده را برایم نشان داده، با تمام هیجان خاطر نشان ساخت:این چرندیات پروفیسور حبیبی را ببین که باختری (زبان کوشانی- یفتلی) را مادر زبان (دری) خوانده است… !
و اینک پنجاه وهفت سال بعد پوهاند یمین، پوهاند قویم و دیګر نویسندګان شرکت کننده ی در سیمینار با پیروی از پوهاند حبیبی عین ادعای بی سروپارا تکرار و صرف با تغیر عنوان (افغانستان ګهواره ی فارسی دری) چنین یک هما یشی پر شکوهبه سطح مقام ریاست جمهوری به راه انداختند. درین جمله استاد محمد حسین یمین با وجوداین که از زبانشناسی نوین نمایندګی کرده،در رأس کمیته ی تدویر به اصطلاح سمینار ملی…قرارداشته است. درین شکی شکی نیست که این استاد و پژوهشګر پرکار سابقه دار آثار پژوهشی ودرسی اش بیشتترینه منحصربه زبانشناسی همزمانی یا تشریحی می باشند،ازقبیل: دستور زبان دری که در چاپ های واپسینش به نام های (دستور فارسی دری و همچنان آواشناسی تاحدی، به ګونه ی ضمنی در آثارش رابه پژوهش ګرفته است. برای من مایه ی افتخار است که با استاد یمین از همان آوایل شمول شان در کدر علمی پوهنځی زبان و ادبیات باهم علایق مسلکی و دو ستانه داشته در بسا مسایل زبانشناسی همواره صحبت هایی نموده، تجارب مان را باهم شریک ساخته ایم.ولی این بار که در حاشیه ی سیمینار موضوع استقلالیت (فارسی دری) از اسلاف (پهلوی) ساسانی و فارسی باستان هخا منشی را همراهش مطرح ساخته، دلایل آریانیستان غربی مبنی به رد چنین یک ادعای بی سروپارا اقامه نمودم، در پاسخم دلایل تاریخی را بر دلایل آواشناختی مقدم نشان داده، خاطرنشان ساخت که ګویا آریانیستان متذکره از روی چند سنګ نبشته ی (منِ درآوردی) وجود پارسی هخامنشیان را ثابت میکرده و موجودیت پارسی میانه ی ساسانی را نیز با مدارک بالمثل شناسایی نموده، مورد تحقیق و تجزیه قرارداده اند.افزون برآن استاد یمین موجو دیت لهجه های ګفتاری هردو زبان همریشه رامحتَمل و غیر قابل اهمیت ارایه کرد!
۹– اورمړ، پروفیسور دکتور خلیل اله: مقدمه بر زبان باختری (جلد اول)، چاپ دوم، کابل ۰۱۳۹۵
زیار، پوهاند دکتور مجاور احمد: پښتو او پښتانه د ژبپوهنې په رڼا کې چاپ دوم، دانش، پشاور ۱۳۹۵.
شوکت علی محمدی: لهجه ی هزارګی، ریشه ها و ویژګی ها
قویم، پوهاند عبدالقیوم و سیایوف، پرو فسور بیګ مراد:
یمین، پوهاندمحمد حسین:
بنظر بنده با نظرداشت زبان های هخامنشی؛ ساسانی و پهلوی ساختار؛ کلمات و اواها این زبانها این زبانها هیچگاه ربطی مستقیمی با زبان دری که فارسی لهجه آن است نه دارد. فارسی میانه و کهنه بغیر از ادعا بیش نیست این به مثابه است که امروز یک زبان جدید مثلاً اردو ادعا کند که سانسکریت اردو کهنه است یا هم انگلیسی ادعا کند که فرانسوی یا یونانی انگلیسی کهنه است. این ادعا ها در زبانشناسی جدید مزخرافات بیش نیست.