جمعه, دسمبر 5, 2025
Homeمقالېدری “ سندرومِ ستوکهولم " |  غلام حضرت

 “ سندرومِ ستوکهولم ” |  غلام حضرت

برخلاف روش معمول فقط دو سه سطر آخر نوشته ام مربوط به محتوای عنوان فوق میباشد و بقیه مطالب آن پیرامون تشریح وضعیت عجیب غریب (معجونِ از تراژیدی – کومیدی) کشور ما رائه خواهند شد.

 منظرۀ رنگین کمان ایکه بر فراز آسمان تاریخ و جغرافیای ما تشکیل شده هم چشم نواز است و هم دلخراش و هم حیرت برانگیز و هم حسرت برانگیز و در عین حال هم غیر قابل عبرت آموز میباشد.

  حرکت  جوامع بشری (در قالب جغرافیای سیاسی) اکثراً صعودی است ولی افغانستان یگانه و یا معدود کشور های کُرۀ خاکی محسوب میشود که حرکت اجتماعی – سیاسی – علمی آن درست مثل خود کُرۀ زمین ” کًروی ” میباشد (امروز درست به نقطۀ ۹۵ سال پیش رجعت نموده). بعد از اضمحلال نهضت امانی، ارتجاع بر کشور ما حاکم شد و امروز نیز بعد از بیست سال تلاش مؤفق یا نا مؤفق جمهوریت،  ارتجاع دوباره بر کشور ما حاکم شده.

   جنجالی ترین و در عین حال جذّابترین و محبوب ترین چهرۀ صد سال اخیر کشور ما کسی نیست جز امان الله خان.

امّا همین چهرۀ جذّاب قربانی توطئۀ های داخلی و خارجی شد. این حقیقت قابل انکار و کتمان نیست که امان الله خان مرتکب اشتباهات فاحش شد ولی مردانگی و شجاعت اش توسط اجانب خنثی و توسط حُکام خود ما مکتوم و غبارآلود گردید. این هم یکی از عجائب روزگار بوده که احاد ملت بشمول حُکام ما با کسب استقلال سیاسی احساس افتخار می کردند و می کنند ولی از مروت و دوستی با بانی اصلی آن احساس کراهت می نمودند و می نمایند و جالب تر و حیرت آور اینکه بعضی از هموطنان عزیز ما هم نسبت به امان الله خان عشق می ورزد و هم به طالب امروزی عشق ورزی می کند در حالیکه طالب جان منکر اصالت و فضیلت امان الله خان است. این نکته هم کمی درد آور است که حُکامِ بعد از صاعقۀ ویرانگر سقَوی نیز از اعتراف به اصالت امان الله خان سر باز زده و ملت را از دانستن حقائق دور نگهداشته بودند.

    در وقت حاکمیت جمهوریت،  بسیاری از روشنفکران ما از وجود جزیره های قدرت سخن می زدند ( البته وجود جزیره های قدرت ترسناک و قابل تشویش بنظر میرسید) ولی امروز جای جزیره های ” قدرت ” را جزیره های ” افکارٍ طرفدار و مخالف طالب ” گرفته که خطر این امر (جزیره های افکار) کمتر از خطر جزیره های قدرت نیست.

    من در زمان جمهوریت هیچکاره بودم (مثل امروز در غرب زندگی فقیرانه و سادۀ داشتم و دارم) امّا قضاوت بعضی از هموطنان محترم ما در نفی و انکار همۀ خوبی های جمهوریت سخت قابل نکوهش میباشد. اصلاً ” قیاس ” در مسائل سیاسی – اجتماعی یک امر ناخوش آیند و حتی ضد علمی شمرده میشود با اینهم اگر اصرار بر ” قیاس ” بین جمهوریت و امارات طالب صورت بگیرد نتیجۀ منصفانۀ خوبی – بدی آن ۵۰ – ۵۰ خواهد بود.

در دامن جمهوریت اشخاص شاخصِ مفسد کم نبودند ولی ” سیستم ” کم و بیش قادر به تأمین نیاز های حداقلی ملت بود ولی در امارت اگر همه اراکین دولتی فرشته هم باشند ولی ” سیسټم ” ناکار آمد و فاقد توان رفع نیاز مندی های حداقلی ملت است. فخر فروشی به امنیت جانی کفایت نه میکند بلکه تعمیم امنیت معیشتی نیز لازمه و مظهر اقتدار دولتی به حساب می آید ور نه امنیت جانی که در مخوف ترین زندان نیز حاکم است.

     من با ارزشِ بنام  ” بیرق ملی ” زیاد اُنس ندارم ( بازی های گزینشی حاکمان زمانه با بیرق ملی ) بنده را از عشق ورزی نسبت به بیرق ملی متردد نموده ( البته از عشق ورزی هموطنان خود نسبت به بیرق ملی،  حظ می برم ).

متعصبانه و غیر منصفانه نخواهد بود اگر اذعان نمود که بیرق ملی زمان جمهوریت زیباترین و بامفهوم ترین بیرق در میان کشور های جهان بوده اصلاً تشریح فلسفۀ چگونگی بیرق ملی ما در مورد تمام جهان و حتی بشریت صدق می کند.

حذف بیرق ملی توسط طالب باید باعث تحریک عِرق و حس و عفت ملی هر افغان آزاده شود ضمناً طالب هم غرق نشۀ قدرت شده ( از یکطرف برافراشتن بیرق سه رنگ را در ملای عام ممنوع و مستوجب مجازات میداند و از طرف دیگر بر پیشانی کارت ملی هر افغان نشانِ همان بیرق سه رنگ منقوش شده البته با همان سه رنگ ولی خفیف ).

مخالفت من با طالب نه علت قومی دارد نه زبانی نه سمتی  بلکه علت دینی دارد ( هر قدر که ضربۀ دشمنان هوشیار و دوستان جاهل اسلام شدید تر باشد به همان اندازه بر نور ایمان قلبی من افزوده میشود، بناءً من به ادعای اسلام بودن طالب چی که حتی به ادعای حقانیت مرشدان طالب ( گردانندگان سقیفه ) هیچ عقیده ندارم.

   تجمیع فراریان جمهوریت در کشور پاکستان سناریوی توطئه آمیز خود پاکستان میباشد و از این طریق می خواهد مردم افغانستان را در همان تلۀ استحماری (محصور در انتخاب بد و بدتر) نگهدارند یعنی به مردم افغانستان القاء می کند که اگر حاکمیت طالب پذیرفته نشود دوباره همان فاسدین بر شما حاکم خواهند شد ولی حقیقت این است که نزد افغانهای مصیبت دیده فساد طالب کمتر از فساد دیگران نیست ( جیب های مفسدین جمهوریت با آنکه کشاد بودند ولی لب ریز هم بودند – مردم عام از سهم ریزش آن حد اقل سیر بودند ولی جیب های طالب با اینکه تنګ بنظر میرسند ولی در عُمق از طریق تونل با باداران دست سوم پاکستانی خود وصل میباشد و قسمت اعظم در آمد دولت در ریگستان اقتصاد پاکستان جذب و مردم عام از دسترسی به ابتدائی ترین امکانات زندگی محروم میباشند ضمناً بها و ارزش اقتصادی  لباس طالب کمتر از بهای لباس مسئولین و اراکین جمهوریت نیست.

     فرهنگ شهری – روستائی یک فرهنگ عام جامعۀ بشری و مشمول همه کشور های جهان میباشد البته با درجات حرارت مختلف.

شهر نشینی یک فضیلت و امتیاز است نسبت به روستا نشینی نه شهر نشین و روستا نشین بلکه شهر نشینی و روستا نشینی (همین روستا نشین اگر شهر نشین شود با مراعات شرائط شهر نشینی ، در چند دقیقه صاحب فضیلت خواهد شد ) البته از نظر کرامت انسانی هر دوی شان یکسان اند.

مخاطب قرار دادن و تصفیه و تسویۀ حساب با روستائیان عزیز کشور ما:

شهرنشینان ، مدیون زحمات شما عزیزان میباشند زیرا شما عزیزان با کار طاقت فرسا در زمین زراعی موجب سیر شدن شهر نشین ها می شوید ولی در کنار آن :

سامان آلات زراعتی تان در شهر تولید میشود 

البسه ( عمامه ، پیراهن و تونبان و کفش ) تان در شهر تولید میشود

حالت مدنی و رعیتی تان از شهر اِداره و تنظیم میشود

ولسوال و علاقه دار تان تبعه و بزرگ شدۀ شهر میباشد

کتاب مُلای تان در شهر چاپ میشود

مامور نکاح و امورات حلال و حرام تان در شهر آموزش دیده 

خُلاصه تمام سرنوشت تان با تصامیم شهر نشینان گره خورده

پس شما با کدام داشتنی های تان نسبت به شهر نشین ها احساس تفوق می کنید؟

حال اگر تعداد شما ۹۰% جمعیت کشور باشد پس حق این ۱۰% شهر نشین را چرا غصب نموده اید؟

البته ریشۀ اصلی قصه را ما میدانیم.

    با ارتقای کیفیت علم ، فزیک وارد عرصۀ ” کوانتوم ” شده ( تا تشخیص جزء ترین و کوچکترین مادۀ تشکیل دهندۀ یک شئ رسوخ نموده) .

بناءً

از ” تاریخ ” نویسان و تاریخ نگاران و تاریخ گویان محترم نیز توقع میرود که ” تاریخِ کوانتومی ” را پایه گذاری نمایند و فققط به بیان تاریخ گزارش گونه اکتفاء نکنند  بلکه در عُمق کاوش وقایع سیر نمایند و ضمناً ریشۀ ” علت ” را بیشتر مورد تفحص و تحقیق قرار دهد تا ریشۀ ” معلول “.

و امّا عرض آخرم:

با اجازه یا بدون اجازه،  میخواهم گیلایه و حتی طعنۀ تخریش کننده و جسورانه را حوالۀ روشنفکران اعم از دین گرا،  ملی ګرا،  چپ گرا،  قوم گرا و هرگرا نمایم زیرا آنها از واکسین زدن ضدِ ” سندروم ستوکهولم ” اجتناب نموده و اجتناب می نمایند . (در طول فقط یک قرن سه تا ابر قدرت زمین و زمان بر سرزمین ما تاخته ولی ما بسیار خونسردانه از کنار آن عبور و مقصر اصلی را یا خود یا ابر ضعیفها معرفی نموده و از گفتن و نوشتن حقائق ترسیده و می ترس.

با عرض معذرت، بنده حوصلۀ توضیح مفهومِ ” سندروم ستوکهولم ” را ندارم و خوانندگان محترم با جستجوی مختصر در انترنِت میتواند این مفهوم را یافته و مطالعه فرمایند.

والسلام ختم کلام.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

ادب