قسمت چهارم
اعلیحضرت محمدنادرشاه و پروګرام اصلاحات
طوریکه در سطور اول این مضمون نګاشته بودم که در مقابل کیش شخصیت، دیو سازی یا بد نمود سازی قصدی Demonization قرار دارد. و درباره عصری که ما ازآن صحبت میکنیم یکی از واضح ترین مثال های آن نادرخان است، که در مابین نویسنده ګان و بعضی مورخین به نام غدار و نماینده استعمار انګلیس معرفی شده است، میخواهیم یک بحث مختصری داشته باشیم. چه، ما میدانیم که نارخان یکی از اشخاصی بود، که در دوران زیر بحث ما، نقش بس برازنده ای داشته بود. دیده شود که چه عواملی باعث آن ګردید که این چهره مشهور تاریخ افغانستان را به بدی مشهور نموده است.
قبل از آنکه وارد این بحث شویم یک سوالی را مطرح میسازیم که در صورتیکه، در آن زمان و شرایط، شخص امان الله خان در قندهار بود و برای ګرفتن دوباره قدرت تلاش می ورزید، و از اثر مخالفت های قبایل منګل، احمد زی، اندړ و توخی نتوانست از اطراف غزنی پا فراتر نهد و مجبور به فرار شد. قبایل مشرقی، اعم از شینوار، خوګیانی، مهمند و سایر اقوام، بر ضد امان الله خان قد علم نموده و عملاً با رژیم او در جنګ بودند، طبقه روحانیون و علماء بر ضد امان الله خان قرار داشتند و حتی اورا تکفیر نموده بودند. عوام، به پیروی از روحانیون، ملاها و خان های اقوام خود بر ضد امان الله خان شورش نموده و اورا مجبور به دست برداشتن از سلطنت نموده بودند. نادرخان در همچو شرایطی چطور میتوانست از نام امان الله خان، بخصوص در سمت جنوبی، که مرکز اول فعالیت های نادرخان بود، برای کسب نمودن قدرت استفاده نماید؟
نویسنده، ژورنالیست و مورخ معاصر، عبدالحمید مبارز، به نقل از کتاب « جرګه های بزرګ افغانستان» تالیف محمدعالم فیاض مینویسند: « برخی شایع میساختند که ګویا محمدنادرخان برای مردم ګفته باشد که وی برای بازګشت اعلیحضرت امان الله مبارزه را آغاز کرده و پادشاهی را برای وی حاصل میکند؛ به نظر نګارنده این شایعه نمی تواند از چوکات یک شایعه خارج شود زیرا در آنموقع روحانیون، ملاها، موی سفیدان و خاصتاً اهالی ولایت جنوبی از مخالفین سرسخت امان الله خان بودند. چنانچه اکثریت نماینده ګان دو لویه جرګه با پروګرام های وی مخالفت ورزیدند. امان الله خان در داخل از طرف تعداد محدودی از روشنفکران که از خود کدام تشکیلاتی نداشتند حمایت میشد و حتی مامورین عالیرتیه حکومت با وی نبودند چنانچه زدو بند بعضی از مامورین دولت با حبیب الله روشن ګردیده بناءً نادرخان با وجود چنین یک فضای مخالف با شاه امان الله نمیتونست آن هم در ولایت جنوبی چنین اظهار بکند چه فوراً از همراهی وی دست میکشیدند چه اکثر مردم نمی خواستند که پروګرام دوره امانی دوباره اعاده شود دیګر اینکه اګر نادرخان به هدف بازګشت شاه امان الله حرکت میکرد انګلیس ها که از تقرب امان الله خان با روس ها دلخوشی نداشتند مانع حرکت و موفقیت وی میشدند. حضرت فضل عمر مجددی که در بمبیی به حال تبعید زندګی میکرد با نادرخان همراه نمی شد بناءً نادرخان بدون ذکر مطلبی در باره اینده سلطنت و حکومت صرف برای نجات کشور از دست امیر حبیب الله خادم دین معروف به بچه سقو در ګروپ وی به مبارزه آغاز کرد. بناءً اګر در ظاهر حرفی نګفته مګر می دانسته که در پایان این خدمت خود به خود مردم وی را انتخاب خواهند کرد… » عبدالحمید مبارز، تحلیل واقعات سیاسی افغانستان ۱۹۱۹- ۱۹۹۶ ص ۵۰
عبدالحق مجددی در این باره مینویسد: در مارسیلز هنګام سوار شدن به جهاز« کشتی» نماینده ګان جراید فرانسه از سپه سالار پرسیدند مقصد تان از رفتن به افغانستان تسلیم شدن به بچه سقاء، قبول نمودن پادشاهی افغانستان یا موافقت و همکاری با سلطنت امان الله خان است، یا چطور؟ محمدنادرخان در جواب ګفتند: مقصد من صرف روی کار آوردن نظام و تاءمین امنیت است. من به کسی تسلیم نمی شوم که عامهء مردم ما با او مخالف است. انتخاب شاه مربوط به ملت است که به اساس انتخاب عمومی و آرای عموم و عامه تعلق دارد. در مورد سلطنت امان الله خان نیز مخالفت ندارم. این به آرای ملت افغانستان مربوط است. عبدالحق مجددی، افغانستان از امیر کبیر تا رهبر کبیر ص ۴۷۶
با درنظر داشتن دلایل فوق، که احتمال استفاده از نام امان الله خان از طرف نادرخان را منتفی میسازد، ګیریم که این عمل صورت ګرفته باشد؛ این خدعه سیاسی است و در سیاست، برای بدست ګرفتن قدرت، که ناموس سیاست است، هر ګونه خدعه جایز است.
جای تعجب است که نویسندګانی چون فیض محمدکاتب، محی الدین انیس، پروفیسر محمدعلی، برهان الدین کشککی، که همه خاطرات حوادث آن وقت را تاریخ وار به رشته تحریر کشیده اند، به این موضوع مهم، که نادرخان ګویا به نام امان الله خان میجنګید، اشاره ای ننموده اند. طرفه تر اینکه جنرالان و دیپلوماتهای انګلیس، مانند جنرال سرپرسی سایکس، فریزرتیتلر و دیګران، که خاطرات و مکاتیب شان یا در کتبی که تاءلیف نموده و یا در یاداداشت های که در آرشیف های برتانیه بر جای ګذاشته و محفوظ اند، به این موضوع اشاره ای ننموده اند. دیپلوماتها و جنرالهای انګلیس طبعاً از اوضاع افغانستان کاملاً مستشعر بوده اند و همه در باره حوادثیکه در افغانستان، خصوصاً در نزدیکی سرحدات آنها میګذشت اطلاعات موثق، دقیق و روزمره داشتند. ولی این موضوع بس مهم را ګویا فروګذاشت نموده اند. و به یقین میتوان ګفت که اصلاً وجودی نداشته است.
زنده یاد غبار از یک فرمانی یادآوری مینماید که در هیچ ارشیف وجود ندارد و آن اینکه ګویا امان الله خان، وقتیکه نادرخان در فرانسه بود، به او از قندهار فرمان نوشت که هرچه زود تر خود را از راه شوروی به قندهار برساند و به شاه بپیوندد. نادرخان در جواب نوشته بود که او نسبت معاذیر صحی از راه هند با او یکجا خواهد شد. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم ص ۳۵
در حالیکه امان الله خان، وقتیکه در راه سفر به اروپای غربی، در ایتالیا با نادرخان ملاقات نموده و از او خواسته بود که به افغانستان برود، نادرخان امر اورا اطاعت نکرده بود( البته در آنوقت هنوز امان خان قانوناً پادشاه افغانستان بود) ولی وقتیکه او یک فراری بود چطور میتوان قبول کرد که نادرخان به اوامر و فرامین او وقعی میګذاشت و طبق فرمان او عمل میکرد و و وعده عملی نمودن آن میداد؟ اینکه ادعای غبار هیچ حواله تاریخی ندارد به هر صورت.
مرحوم غبار به ادامه مینویسد: « نادرخان از روزیکه در بمیی پیاده شد، تا روزیکه از لاهور ګذشت، و باز از پشاور به پاکتیا و از انجا به کابل رسید در برابر هندو و مسلمان و روزنامه نګاران هندوستان و مردم افغانستان، مرام و مقصدش را از آمدن در کشور بطور ذیل خلاصه میکرد: (( من در این آمدن بافغانستان، مقصد شخصی ندارم! من خواهان تاج و تخت نیستم! من یک ثالث بالخیر استم! من از احوال موجودهء اعلیحضرت امان الله خان متأسف استم ، و برای خیر شخصی شان و منافع جامعه کارخواهم کرد. مراد من قیام امن و صلح در افغانستان است. هر کس را ملت به پادشاهی قبول کند من به او بیعت خواهم کرد، من بر خلاف( شاه امان الله) عمل نخواهم کرد)) رجوع شود به صفحات ۳۴۹-۳۵۱ کتاب نادر افغان، تالیف کشککی طبع کابل ۱۳۱۰. همان کتاب ص ص ۳۵-۳۶
البته این صحیح است که نادرخان از فرانسه تا بمبیی و هر جایی که میرسید از آوردن امنیت به کشور سخن میراند و این را تا روز فتح نمودن کابل به تکرار ګفته که او خواهان تخت و تاج نیست و هرکسی که ملت انتخاب کند او هم به همان شخص بیعت خواهد نمود و در خدمت او خواهد ایستاد. ولی، برخلاف ادعای مرحوم غبار، در کتابیکه به آن حواله داده شده، نه تنها از تلاش به سلطنت رسیدن امان الله خان حمایتی بعمل نیامده بلکه پروګرام اصلاحات عجولانه او را سخت به باد انتقاد ګرفته. بر حال او تاء سف نموده و خیر و صلاح شخصی اورا خواستار ګردیده است. اینک متن نادرافغان را به متن مرحوم غبار، که ذکر آن رفت، مقایسه میکنیم. چون وقتی به یک متن استناد میکنیم ادعای ما بایست مطابق متن باشد. نادرخان، طبق حواله متن کتاب نادرافغان، صرف یکبار اسمی از امان الله خان برده و هیچوقت وعده ننمودن عمل بر خلاف شاه امان الله را نه نموده.
نادرخان ګفته بود« من و خاندانم احوال رقت اشتمال موجودهء اعلیحضرت امان الله خان را بکمال تأسف و همدردی مینګریم و میدانیم که این همه حوادث اسفناک در اثر اقدامات نا عاقبت اندیشانهء اوشان که در جوش تجدد پسندی برخلاف حسیات عمومی بود بعمل آمده است، باز هم ما برای خیر شخصی اوشان و منافع جامعه از مساعیات خالصانهء خویش خو داری نخواهیم کرد. کشککی، نادر افغان ص ۳۵۱
فریزر ټیټلر مینویسد: نادرشاه، از بدو ورود به افغانستان، این موضوع را واضح ساخته بود که اګر او را مجبور کنند حاضر به قبول نمودن پادشاهی خواهد بود. و در این امر هیچ مبالغه نیست که اګر او در سال ۱۹۲۹ اعلان میکرد که پادشاهی را برای امان الله خان میګیرد تمام تلاش های او بهدر میرفت و کشور بار دیګر به صوب انارشی میرفت. Tytler, Afghanistan a Study of Political Developments P 226
بالاخره این اطلاعات از کجا آمده؟ حتی مرحوم غبار هم در زمینه سرکوب شدن رژیم حبیب الله کلکانی و حملات نادرخان و برادرانش این موضوع را، که نادرخان به نام امان الله خان میجنګید، فروګذاشت نموده و معلوم میګردد که این مسله محصول تبلیغات بعدی است. غبار صرف به یک اشاره ضمنی اکتفاء میورزد. و در جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ مینویسند: « درحالیکه مهردلخان قندهاری یکی از طرفداران جدی شاه امان الله در اخیر سنبله در قندهار قیام کرده و سپاه سقوی را مغلوب و چند صد نفرشان را کشتار دسته جمعی کرده بود. معهذا مهردلخان که حکومت قندهار را در دست داشت همینکه محمدهاشم خان برادر سپه سالار از سفید کوه به قندهار رسید به تلقین چند نفر طرفداران نادرخان قیادت قندهار را به محمدهاشم خان تسلیم کرد. زیرا هنوز نادرخان دعوی سلطنت نکرده بود و طرفداران امان الله خان ګمان میکردند نادرخان برای او خدمت مینماید. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم ص ص ۱۶-۱۷
این عبارات مرحوم غبار، متأسفانه بر هیچ سندی استوار نیست. مهردل خان، در قندهار قیام ننموده بلکه از بیرون، شهر را به محاصره کشیده بود. دوم اینکه مهردل خان تا آخر در کابل زندګی کرد و هیچ روزی ازو در باره طرفداری امان الله خان سخنی شنیده نه شده است و سوم اینکه نادرخان به روز دوم فتح نمودن کابل خودرا پادشاه اعلان نموده؛ و هاشم خان وقتی به قندهار سفر نمود که تمام افغانستان از موضع به تخت نشستن نادرخان اطلاع داشت. مهردل خان حتماً ازین امر اطلاع یافته بود و میفهیمد که دامن سلطنت امیرامان الله خان، حد اقل برای حاضر، چیده شده است. بناءً اینکه ګفته میشود نادرخان به نام امان الله به قدرت رسید هیچ اساس تاریخی ندارد و هیچ کسی تا به امروز در زمینه سندی را ارایه ننموده است. این تبلیغات بعدها از طرف هواخاهان امان الله خان، که خود او، تا دیر زمانی از تلاش های بدست آوردن دوباره قدرت دست نکشید، صورت ګرفته است.
شاید تنها امان الله خان بوده باشد که پس از ده سال سلطنت، جهان دیدن و فرازو نشیب ها باز هم به این عقیده بود که اګر نادرخان به صحنه عمل وارد شود در به قدرت رساندن دوباره او ممد ثابت خواهد شد. نادرخانیکه امان الله خان چندین سال قبل اورا از وزارت دفاع برطرف نموده و به پاریس فرستاده بود. همان نادرخان که با سرعت اصلاحات امان الله خان مخالف بود. نادر خان که با نزدیک ترین کسان و مشاورین او مانند محمودطرزی و غلام نبی خان چرخی، محمدولی خان دروازی، محمودسامی و دیګران مخالفت خود را اشکارنموده و با امان الله خان در میان ګذاشته بود. مګر امان الله خان باز هم تا یک وقتی به این عقیده بود که نادرخان اورا به قدرت خواهد رساند؛ زیرا به خوش باوري تمام، اورا هنوز هم جنرال خود میپنداشت. امان الله خان هیچ فکر نمیکرد که او دیګر پادشاه نیست. او وقتی پادشاه بود که در ارګ کابل می نشست و امور مماکت را اداره مینمود و جهان یا حداقل ممالک همجوار اورا به حیث پادشاه میشناخت. امان الله خان هیچ فکر نمیکرد که او در شهر قندهار به حیث یک فراری که هر آن از طرف دشمنی که بر تخت آبایی او تکیه ورزیده است تعقیب میګردد زندګی میکند. شاید متملقینی که برای بدست آوردن آخرین پاداشی هنوز هم اورا همراهی مینمود، در ذهن خوش باور او، رویاهای طلایی قدرت پادشاهی را زنده نګه میداشت. اورا اعلیحضرت خطاب مینمودند و او هم خوش باورانه خودرا پادشاه و نادرخان را جنرال خود می پنداشت.
بیروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحا شوروی، ولادیمیر سولوفیف را در ماه فبروری به قندهار فرستاد تا اوضاع را ازنزدیک مشاهده نموده و راپور بدهد. سولوفیف به صراحت تمام به امان الله خان ګفت که او فکر میکند که شاید نادرخان سیاست مستقلی را در برابر امان الله خان اختیار کند. امان الله خان آشفته شد و سولوفیف را به سختی جواب داد که او به نادرخان اطمینان دارد و این تبلیغات دشمنان است که میخواهد بین او و نادرخان اختلاف ایجاد نماید. بویکو، دولت و اپوزیسیون در افغانستان ص ص ۱۶۶- ۱۶۷
سولوفیف پس از بازګشت به رهبری کمیساریای خلق در امور خارجی توصیه نمود که به امیر پیشین کمک های محدود تسلیحاتی و مشورتی با فرستادن چند مشاور برای تحکیم نیروهای وی بسنده می نماید. او برعلاوه توصیه نمود که تا چند پروند طیاره جنګی را با پیلوتان برای امنیت خروج او از کشور به دسترس امان الله بګذارد.
به تاریخ ۲۰ ماه مارچ سال ۱۹۲۹ دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری روسیه در باره فرستادن اسلحه به قندهار فیصله نمود. مګر این طرح تحقق نیافت. چون به زودی هرات به دست نیروهای وفادار به بچه سقاء افتاد و به این صورت همه راه های منتهی به سوی افغانستان جنوبی و اسیای میانه شوروی قطع ګردید. امان الله مجبور شد که در نبرد با بچه سقاء تنها به نیروهای خودش و پشتیبانی هوادارانش در کشور سنجش و بسنده نمایند. یوری تیخانوف، نبرد افغانی ستالین ص ص ۲۱۵-۲۱۶
بویکو مینویسد که شایان یاد اوری است که در کمیسریای خلق در امور خارجی و دفتر های منطقه ای آن از همان آغاز یعنی از دریافت خبربازګشت محمدنادرخان در زمستان سال ۱۹۲۹ به سیاست، در زمینه نتیجه ګیری در باره موقعیت او شتاب نمی ورزیدند. مګر خوب میدانستند که موضعګیری او به پیمانه چشمګیری می تواند روند رخداد ها را در افغانستان رقم بزند…
بویکو مینویسد که سازمان استخبارات شوروی به تاریخ یکم فبروری به دفاتر دیپلوماتیک و نظامی مربوط نوشت که با پدیدار شدن نادرخان در افق سیاسی، او همه چانس را برای به دست ګرفتن قدرت دارد. زیرا که هیچ یک از مدعیان دیګر قدرت در افغانستان توانایی حفظ یکپارچګی و استقلال افغانستان در آینده را ندارند. همان کتاب ص ص ۱۶۷-۱۶۸
در این صورت میبینیم که قدرت سیاسی به زور عقل و شمشیر ګرفته میشود و کسی که توان حفظ نمودن و دفاع ازان را داشته باشد به هیچ کسی، به رضا ورغبت، حتی به برادران و فرزندان خود هم واګذار نمیشود، چه رسد به کسانیکه با آنها از هر لحاظ اختلاف داشته باشند.
نادر خان از ورود به افغانستان تا پادشاه شدن:
نادرخان دومین فرزند سرداریوسف خان، بن سردار یحیی خان بن سردار سلطان محمدخان، مشهور به سلطان طلایی، به تاریخ ۹ ماه اپریل سال ۱۸۸۳ در دیره دون هند برتانوی به دنیا آمد. ازآنجاییکه امیر عبدالرحمن خان اکثر بل تمام سردارانیکه با خاندان امیرشیرعلی خان فقید، که دشمن امیر عبدالرحمن خان بود، و یا او از قدرت و محبوبیت شان میترسید، از وطن فرار نموده و اکثر شان در هند استقرار یافته بودند؛ از آنجمله خاندان سردار یحیی خان را، که خسر امیر محمدیعقوب خان، فرزند امیرشیرعلی خان بود، نیز از کشور به فرار مجبور ساخته بود. امیر حبیب الله خان که پلان رفورم و اصلاحات را در سر داشت، به افغان های تعلیم یافته و مسلکی اشد ضرورت احساس مینمود. او در سالهای اخیر سلطنت امیرعبدالرحمن خان، که از درد های شدید نقرص رنج میکشید، اداره امور را بدست ګرفته بود و از موقف خود در دعوت نمودن سردار یوسف خان، برادرش سردار آصف خان و فرزندان رشیدشان، همچنان محمودطرزی و خانواده اش و سرداران دیګریکه در تبعید به سر میبردند به کشور استفاده نمود. اکثر خانواده های محمدزایی ها، از آنجمله خانواده فرزندان یحیی خان، که در شهرهای مختلف هند برتانوی، در حالت تبعید زندګی میکردند، به سال ۱۹۰۱( سال وفات امیر عبدالرحمن خان) به کشور عودت نمودند. امیر حبیب الله خان دختر سرداریحیی خان را نکاح نموده و ملقب به علیا جناب ساختند. شاید تاءثیر همین خویشاوندی باشد که سرداریوسف خان و سردار آصف خان، فرزندان یحیی خان مشاورین بسیار نزدیک حبیب الله خان شدند و این خانواده بعد ازین به نام مصاحبان یاد شدند.
همچنان محمودطرزی، که به حق پدر ژورنالیزم خوانده شده است، در ساحه ژورنالیزم و مطبوعات خدماتی را انجام داد که افغانستان بخصوص ژورنالیستان و نویسندګان و مسلک ژورنالیزم فراموش نخواهد نمود.
نادرخان، شاه ولی خان و شاه محمودخان، جوانان رشیدیکه در مکتب نظامی هند برتانوی تعلیم دیده بود در تنظیم نمودن و طرح نمودن تعلمیات نامه عسکری خدمات بسزایی نموده و به صورت متواتر انعامات و تقدیرنامه ها را بدست آورده و ترفیعات پی در پی مینمودند. نادرخان به سال ۱۹۰۵، به سن ۲۲ سالګی به مقام برګدی یا غندمشری رسید. او یک سال بعد امیر حبیب الله خان را در سفر هند همراهی کرد. در سال ۱۹۰۸، به اساس لیاقتیکه در تنظیم قواوی عسکری از خود بروز داده بود، به رتبه جرنیلی یا لواء مشری ترفیع نمود.
درسال ۱۹۱۲ قبایل منګل و احمدزی سمت جنوبی، که در وقت امیرعبدالرحمن خان هم چندین بار شورش نموده بوند، باز هم شورش نمودند. دامنه این شورش به اندازه فراخ و به شدت شورش به اندازه زیاد بود که سردارمحمداکبرخان، حاکم اعلای جنوبی درخوست، شاغاسی خواجه محمدخان در جاجی و ناظم دوست محمدخان در ګردیز، با عساکر زیادی محاصره شدند. شورشی ها کوتل تیره را هم ګرفته و در صدد حمله بر مرکز بودند. کار به جایی کشید که امیر حبیب الله خان از موثریت قوای نظامی خود ماءیوس ګشته و در نظرداشت قبایل دیګریکه با قبایل جنوبی خصومت میورزیدند، به سوی جنوبی ګسیل نمایند.
محمدنادرخان، که سن شان هنوز به ۳۰ سالګی نرسیده بود، داوطلب سرکوب نمودن این شورش شد. حبیب الله خان، بعد از الحاح حتی عذر و زاری نمودن نادرخان، اورا به آن سمت فرستاد و اختیارات تام اردو را به او سپرد. برهان الدین کشککی، نادرافغان ص ص ۱۸-۲۲
در این عملیات نظامی، که اولین عملیات جدی و جنګی نادرخان شمرده میشد، برګد غلام نبی خان( بعداً سپه سالار غلام نبی خان چرخی)، برګد غلام جیلانی خان و کرنیل شیراحمد خان اورا همراهی مینمود. همان کتاب ص ۲۸
چون نادرخان از لیاقت و استعداد فوق العاده نظامی برخوردار بود، در فرصت بسیار اندک، قسماً به وسیله تبلیغات، نصایح و اخطار دادن ها و قسماً به وسیله حمله های ناګهانی شورش سمت جنوبی را آرام ساخت. تلفات شورشی ها ۳۰۰ تن و از اردو اندک ذکرشده است. این فتح یک معضله بس بزرګ قبایلی دوران امیر حبیب الله خان را حل نمود. نه تنها باعث مسرت فوق العاده امیر حبیب الله خان ګردید بلکه در مجالس دربار و در اخبار سراج الاخبار انعکاس یافت. امرحبیب الله خان بتاریخ ۱۰ شعبان معظم سال ۱۳۳۰ هه ق به عنوان نادرخان یک فرمان مفصل صادرنمود و در آن از اجراآت او اظهار مسرت نموده و خصوصاً اینکه ملکان و سران اقوام مختلفه سمت جنوبی را که دست به اغتشاش زده بودند به صلح راضی نموده و ازحضور اعلیحضرت طلب عفو شده اند اظهار رضایت نموده و ستایش نامه را اعطاء نموده است. همان کتاب ص ۳۴
شماره ۱۹سراج الاخبار در ستون حوادث داخلیه صفحه ۳ زیرعنوان رفع شدن غایلهء منګل مینګارد: « بتوفیقات ذات اقدس خداوندی جل وعلی و توجیهات پرفیوضات اعلیحضرت بادشاهی غایلهء پر ولولهء عصیان باغیان منګل بوجه احسن برطرف ګردید. بدبختان شوریده سامان منګل و احمدزی از کردار ناصواب خودشان نادم و پشیمان شده عرض اطاعت و استیمان نمودند. و همه ملکان و روسای اقوام مذکوره بخدمت جناب جرنیل صاحب محمدنادرخان حاضر شده عفو نامه ها و ندامت نامه های شان را بواسطه مشارٌالیه بحضور مراحم موفور شاهانه عرض و تقدیم نموده اند. و بقدر دوصد نفر از ملکان و روسای منګل و طوطاخیل و مقبل و جاجی میدان و چکمنی حاضر اردوګاه اردوی همایونی شده بواسطه جناب جرنیل طلب عفو شاهانه را استرحام نمودند.
در همین صفحه زیر عنوان سمت جنوبی مینګارد: جناب جرنیل محمدنادرخان برای اصلاحات همه علاقه سمت جنوبی افسر بزرګ و مفتش عمومی همه آن سمت از طرف قرین الشرف همایونی تعین و مقرر فرموده شده اند. از قرار استخبارات موثوقهء که ګرفته ایم چنان معلوم میشود که جناب جرنیل مشارالیه همه آن علاقه جات و سرحدات سمت جنوبی را دوره تفتیش نموده جمیع اصلاحات و انتظامات لازمه را بصورت بسیار شایسته و پسندیده اجراء نمایند.
نادرخان، بعد از خاموش نمودن غایله سمت جنوبی و تفتیش و اصلاح نمودن امور نظامی و اداری آن سمت به حیث نایب سالار حضور و کسب نشان سردار مفتخر و دو سال بعد یعنی در سال ۱۹۱۳ به رتبه سپه سالار حضور ترفیع نمود.
ترفیعات و نوازش های پی در پی نادرخان، که محصول لیاقت فوق العاده او در عملیات نظامی بود، از یک طرف محبوبیت شایانی را برای او در سمت جنوبی و اقوام و قبایل آن سامان کسب نمود. زیرا نادرخان نه تنها، دروقت کم، غایلهء بسیار بزرګ را خاموش نموده بود بلکه به مناسبت در خواست عفو نمودن، از امیر حبیب الله خان، اقوام مزبور را از خود راضی نموده بودند. این ترفیعات عسکری و نوازش ها اګر از یکطرف نادرخان را به پله های بلند قدرت رسانده بود از طرف دیګر باید باعث تحریک حس حسادت خاندان دیګر مقتدر آنوقت، چرخی ها، که اولاده یک شخص نظامی مشهور سپه سالار غلام حیدرخان چرخی بودند، شده باشد.
مهمترین کارنامه نادرخان، در جنګ استقلال افغانستان فتح نمودن مراکز نظامی انګلیس به نام تل ووانه میباشد. در حالیکه، در همین جنګ استقلال، قوای سپه سالار صالح محمدخان در جبهه مشرقی مواجه به شکست سخت شده بود و قوه نظامی، تحت قیادت اعتمادالدوله عبدالقدوس خان، در سمت قندهار به هیچ هدفی نایل نیامد و بالمقابل انګلیس، به اندازه سه میل، در خاک افغانستان پیشرفت نموده و مستحکم ترین قلعه نظامی افغانستان را به نام قلعه جدید در سپین بولدک فتح نمودند و تقریباً همه محافظین قلعه را به شهادت رساندند. و قوماندان آن قلعه مستحکم یوسف خان، که تا اخرین لحظه مردانه وار جنګید سخت زخمی شد. بالمقابل سپه سالار محمدنادرخان انګلیس ها را به عقب نشینی مجبور ساختند و تا اعلان آتش بست، در خاک هند برتانوی باقی ماند. اعلیحضرت امان الله خان، در بازګشت سپه سالار نادرخان از جبهه جنوبی ازو استقبال شایانی بعمل آورد و در اذای خدماتیکه در راه جنګ استقلال نموده بود، اورا به حیث وزیر حربیه تعین و نشان لمراعلی را که بلندترین نشان های نظامی است به او اعطاءفرمود. شاه ولی خان و شاه محمودخان را به رتبه لواء مشری ترفیع دادند و به هردوی آنها نشانهای سردار اعلی را اعطاء نمودند. امان الله خان، به افتخار استقلال، یک مناری را نزدیک وزارت حربیه بناء نمود. لوحیرا در پای منار نصب نمودند و درآن از خدمات سپه سالار نادرخان یادآوری شایانی نمودند:
« به یادګار ورود کامیابی یګانه مجاهد وطن پرست ملت خواه جناب محمدنادرخان سپه سالار که عموم ملت افغانستان حقوق آزادی خودرا بقوهء شمشیر این مرد دلیر از انګلیس در سال یکهزارو دوصد و نودوهشت شمسی حاصل نمودند بنا نهاده شد.» کشککی، نادر افغان ص ص ۱۸۵-۱۸۶
وظیفه یک مورخ آنست که در صورت تحریر نمودن و تحلیل نمودن وقایع تاریخی هیچګونه بغض و عداوتی را از خودنشان ندهد و مطالبی را که مینګارد باید صرف مبتنی بر اسناد و شواهد معتبر باشد. مرحوم غبار، به خاطر خصومتی که با خاندان نادری میورزید، در باره جبهه جنوبی جنګ استقلال، که یکی از افتخارات مردم افغانستان بوده، در باره نادرخان، به تحلیلی متوسل میشود و ادعاهای را مینمایند که هیچګونه اساس تاریخی ندارد و به هیچ سندی تمسک نه ورزیده اند:« شاه امان الله در جنګ سوم افغان و انګلیس چانس شمولیت و کسب افتخار بین المللی برای نادرخان بداد ( یعنی اګر به عوض نادر خان به هر کس دیګری این وظیفه را میداد از جبهه سمت جنوبی فاتح برمیګشت !) و بعد از فتح مینارهء استقلال را به نام او بساخت. آنګاه خواهران خود را به برادران سپه سالار( شاه ولی خان و شاه محمودخان) تزویج نمود. سپه سالار، وزیر حربیه و بردرانش جنرالهای سپاه ګردیدند و اینهمه اسباب شناسایی وشهرت نادرخان در سرتاسر افغانستان شد. ګر چه سپه سالار محمدنادرخان در جنګ تل میدان را ګذاشت و میخواست عقب نشینی کند، ولی شمس المشایخ جلو اسپش را ګرفت و نعره زد که: کجامیروی؟ نادرخان ګفت (( الساعه مخبر سرحدی رسید و خبر داد که قوای زیاد انګلیس تجمع کرده و اینک بحمله مبادرت میکنند)) شمس المشایخ کفت ازین چه بهتر مګر ما و شما شهادت نمیخواهیم؟ سپه سالار مجبوراً بایستاد و جنګ آغاز شد و انګلیس ها در هم شکستند( در هم شکستند! یعنی نادرخان به انها شکست وارد ننموده است!) معهذا در حمله متقابل انګلیس در تل، سپه سالار به عقب کشید و قلعهء مفتوحه را بدشمن ګذاشت. او در راه عقب نشینی بود که فرمان شاه رسید و از متارکه رسمی دولتین اطلاع داد و این حادثه باعث نجات شهرت سپه سالار ګردید. غبار افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم ص ۳۲
مطلب مرحوم غبار ازین ادعاهای بی استناد انتقاد نمودن بر امان الله خان است که چرا دشمنان خود را شهرت داد و آنها را به خانواده خود نزدیک ساختند، در حالیکه همین اشخاص بالاخره باعث سقوط وی ګردیدند. در حالیکه مرحوم غبار باید، درین زمینه، انتقاد خودرا متوجه سمت دیګر میساخت و آن اینکه پس از فتح در جبهه جنګ سمت جنوبی، که حضرت ها بدون دعا نمودن دیګرهیچ نقشی نداشتند، امان الله خان، نه تنها به هردو برادر ګل آقا و شیرآقا نشان های لمر اعلی و القاب شمس المشایخ و نورالمشایخ را اعطاء فرمودند بلکه در اذای خدماتیکه! آنها در راه حصول استقلال نموده بودند، به اساس فرمان ۲۲۲۶۲ سال ۱۲۹۹ هجری شمسی، در کوهدامن ۵۳۰۰ جریب زمین سه فصله را، که شامل باغ های انګوری میشد اعطاء فرمودند. ( عکس نقل این فرمان نزد نګارنده موجود است) این همان حضرت ها بودند که با نمک حرامی تمام زمینه سقوط امان الله خان را فراهم نمودند. امان الله خان، در مقابل، به سپه سالار محمدنادرخان، که افغانستان را صاحب این همه افتخار نموده بود، در تپه علی آباد، چهارصد جریب زمین را اعطاء نمود. البته نادرخان ازین زمین هیچ استفاده یی ننمود و بعد از به قدرت رسیدن آن زمین را به فاکولته طب، که در تاریخ افغانستان اولین فاکولته بود، بخشید و بعداً آن زمین مرکز پوهنتون و تعمیر شفاخانه علی آباد ګردید.
نادرخان، به مجرد ورود به کابل و استقبال شایان از طرف امیر امان الله خان، به حیث وزیر حربیه تعین شد و در پهلوی آن مسوولیت اجرآت مربوط قبایل سرحدی را نیز به عهده ګرفت. در دسامبر همان سال همرای قبایل افریدی و مهمند جلساتی نمود و بعداً در مارچ ۱۹۲۰ در جلال آباد اخبار اتحاد مشرقی را، که روحیه اتحاد در بین مسلمانان جهان داشت Pan Islamism الوحدة الاسلامیه، تاءسیس نمود. بعد از بازګشت از جلال آباد وظیفه وزارت حربیه را اشغال نمود. در سال ۱۹۲۴، وقتی امان الله خان میخواست برای فرونشاندن شورش خوست اورا به سمت جنوبی بفرستد، نادرخان از رفتن به طرف خوست انکار ورزید و درضمن با سرعت اصلاحات امان الله مخالفت نمود. امان الله خان اورا به صفت سفیر در پاریس تعین نمود، که بعد از مدتی کمی، به نسبت علالت مزاج از آن وظیفه مستعفی شد. Adamec, Who’s Who in Afghanistan, Mohammad Nadir Khan.
در باره اغتشاشات افغانستان و برګشتن نادرخان به منطقه ، به خاطر نجات کشور، ذکر مختصری نموده ایم. بناءً به اجرآت او به حیث پادشاه افغانستان یک نظر میافګنیم.
اجرآت و اصلاحات محمدنادرشاه:
اولین اقدامی که نادرشاه نمود همانا جبری نمودن بُرقه برای زنان بود؛ و این اقدام او باعث خوشنودی روحانیون و ملاها ګردید که به ګفته مورخ امریکایی آنها می فهمیدند که قدرت و ثروت آنها در جهالت و بی خبری زنهای افغان نهفته است. علاوه براین بعضی از ملاها و روحانیون مشهور را امتیازاتی دادند مثلاً محمدصادق مجددی حضرت شوربازار را به حیث سفیر درمصر و حضرت صاحب چارباغ شیرآقا را به پول نقد هنګفتی راضی نمود. Fletcher PP 226-227
نادرشاه، با وجود اینکه ازهمه اولتر متوجه تقویه نمودن و منظم نمودن فوج شده بود، در اولین سالهای قدرت خود مواجه با شورش شینوار شد که شورشیان را به دادن رشوت ها پراکنده ساختند. به فاصله بسیار کم از شورش شینواری ها، مردی در کوهستان که خودرا کاکای حبیب الله کلکانی میخواند، شورشی برپا نمود. نادرشاه قدرت سرکوبی این شورش ا نداشت لذا از قبایل سرحدی خواستار کمک شد. قبابل با دلګرمی زیاد حاضر به خدمت شدند و چندی بعد این غایله هم آرام ګرفت. در سال ۱۹۳۱ لشکر سرخ شوروی بر افغانستان، به بهانه ګرفتارنمودن ابراهیم بیګ، حمله نمود که به اثر فشار برتانیه و اعتراضات بین المللی از عملیات دست کشیدند. Ibid p 227-228
نادرشاه به شیرآقا وزارت عدلیه و ریاست شورای علماء داد. تا بدین وسیله یک حریف خطرناک را تطمیع کند. چندی بعد اورا برای استرضای خاطر غلزایی ها به طرف غزنی فرستاد. مګر شیرآقا به عوض اینکه برای نادرشاه کار کند، با نماینده حبیب الله کلکانی و هم با نماینده طرفداران امان الله خان در تماس بود و برضد رژیم از هیچ ګونه تخریب و دسیسه روګردان نبود. امانی ها به شیرآقا وعده سپرد که به او، در صورت پیروزی، کرسی وزارت عدلیه و لقب شیخ الاسلام با اختیار نامحدود مذهبی و سیاسی بدهند. امان الله خان طی پیامی به او ابلاغ نمود که حاضر است یکی از خواهران خودرا به زنی به او بدهد. مجددی این موضوع را در نامه ای که به او فرستاده بود تایید کرد.
نویسنده روسی مینویسد که فرصت طلبی و اپورچونیزم مجددی به جایی رسیده بود که حاضر شد با نمایندګان شوروی تماس برقرار نماید. لیونید ستارک به رهبری وزارت خارجه شوروی در خزان سال ۱۹۳۱ نوشت که شیرآقا چندی پیش میخواست با ما وارد ګفتګو شود مګر ما درخواست او را رد کردیم. بویکو، دولت و اپوزیسیون در افغانستان ص ص ۳۱۵-۳۱۶
دولتمردان افغانستان شاید فهمیده باشند که تشنګی برای امتیازات مادی و سیاسی روحانیون سیراب ناپذیر است و نباید که هیچ وقت به آنها اعتماد نمود. شیرآقا که یکی ازعوامل سقوط امان الله خان شد، و برای روی کار آوردن حبیب الله کلکانی تپ وتلاش میکرد؛ با محمدنادرخان، در سرنګون ساختن کلکانی، کمک نمود و قبایل منګل و احمدزی را، که در میان انها به هزار ها مرید داشتند، به همکاري با نادرخان تشویق نمودند. و هنوز یک سال از قدرت نادرخان نګذشته بود که با طرفداران کلکانی و امانیست ها طرح دوستی ریخت و حتی با شوروی ها خواستار قایم نمودن تماس شد.
اصلاحات:
اولین قدم نادرشاه، در راه استحکام قدرت و قایم نمودن امنیت کشور، ساختن و به حرکت آوردن دوباره فوج منظم بود، که او منحیث یک جنرال به اهمیت آن می فهمید. او در زمان سلطنت امان الله خان چندین بار اهمیت فوج عصری و منظم و قوی را طرح نموده بود، ولی امان الله خان به پیشنهادات پی در پی او در این زمینه وقعی نګذاشته بود. نادرخان با ده هزار تفنګیکه از حکومت هند برتانوی به دست اورده بود اساس یک لشکر نسبتاً قوی را نهاد. عسکر را در زیر قومانده شاه محمودخان، که محبوب ترین همه برادران بود، تنظیم کرد. تنخواه عسکر را ماه بیست افغانی تعین نمود و، برخلاف سابق، پول موادیکه به عساکر داده میشد از معاش او وضع نمی نمود. نادرشاه در فرصت بسیارکم پادشاهی خود، که فقط چهارسال را در برګرفت، یک لشکر منظم ۴۰۰۰۰ نفری را تشکیل داد و بخوبی توانست که جلو نا آرامی های قبیلوی را بګیرد. Tytler P 321
وارتان ګریګوریان از قول خبرنګار دیلی میل، که در روز های اخیر امان الله خان در کابل بود، مینویسد: « اولین کارهای که باید نادرخان میکرد ترمیم نمودن خرابی های افغانستان و، حفظ نمودن ازادی کشور به هر قیمت بود. او بدون اینکه از حدود دین اسلام عدول نماید و یا بر عنعنات مردم تجاوز کند در نظر داشت با مردم خود در راه ترقی و تنویر نمودن آنها کمک نماید. نادرخان میګفت که ما اصلاحات را، برخلاف امان الله خان، به سرعت نه بلکه به تدریج میاوریم. اینکه اصلاحات باعث سقوط امان الله خان شد به این معنا نیست که اصلاحات او بذات خود بیهوده و مضر بود. اګر یک مریض برای علاج خود داروی را که طبیب اندازه خوردن را برای او توصیه نموده ده چند بسازد و میخواهد که به بدین وسیله به سرعت بهبود یابد، طبیعی است که مریض تر میشود. این بدان معنا نیست که دارو بذات خود نقص داشت بلکه نقص در استعمال آن بود. او ګفت که حکومت نباید بر مردم خود مفکوره ها و موسسات جدید را تحمیل کند. پروګرام های جدید باید که به صورت طبیعی عملی ګردند. نادرخان استدلال میورزید که دین چرا باید با ترقی توافق نداشته باشد. اسلام به حیث یکی از بزرګترین دین های جهان، در اساس، با ترقی هیچ مخالفتی ندارد. این دو میتوانند دوشادوش همدیګر به پیش روند.» Gregorian, P 293
قوه نظامی جدید ، دور هسته ۱۲۰۰۰ نفری تشکیل یافت، که اکثریت آنها را هزاره، منګل و مهمند را شامل میشد. با این هسته، به بسیار زودی، عساکری هم پیوستند که در دوران امان الله خان خدمت نموده بودند. تا سال ۱۹۳۳ قوه نظامی افغانستان از ۴۰۰۰۰ تا ۷۰۰۰۰ تن میرسید. نادرخان، برای مسلح ساختن عساکرجدید، در وهله اول، از دولتمندان و تاجران بزرګ میهن درخواست کمک نمود. نادرخان ضمناً در سالهای اول ۱۹۳۰ـ۱۹۳۱ سلطنت خود از حکومت هند برتانوی کمک دریافت نمود. برتانیای بزرګ ۱۷۵۰۰۰ پوند سترلینګ قرضه بدون سود و ۱۰۰۰۰ تفنګ را با پنج لک مرمی به افغانستان کمک نمود. نادرخان همچنان از همان قرضه های موجود، که امان الله خان از جرمنی ګرفته و در سالهای اغتشاش استفاده نه نموده بود، کار ګرفت. جرمنی همان قرضه ها را به نادرخان تسلیم نمود و زمان پس پرداخت آنها را از شش سال به هشت سال تمدید نمود. جرمنی، به اساس قراردادی که در وقت امان الله خان به تصویب رسیده بود، ۵۰۰۰ تفنګ را با ۵۰۰ هزار مرمی به افغانستان اعطاءنمود. نادرخان در نظرداشت که یک فوج عصری ۱۰۰ هزار نفری را داشته تشکیل نماید. Ibid P 297
نادرشاه، در اولین بیانه ای که بعد از پادشاه شدن ایراد نمود، به ریشه کن کردن فسا اداری و کاغذ پرانی ، که در حقیقت، یکی از عوامل عمده سقوط امان الله خان ګردید، اشاره نمود. نادرخان به منظور مبارزه و ریشه کن ساختن فساد اداری صندوق شکایات را در وزارت حربیه ګذاشت. نادرخان از مردم کابل خواست که در از بین بردن فساد اداری و رشوت خوری با حکومت کمک نماید و ازین صندوق شکایات استفاده اعظمی کنند؛ مګر نه برای اینکه از همین صندوق برای اغراض شخصی کار بګیرید و مخالفین خودرا به ناحق متهم بسازید. نادرشاه به برادر خود شاه محمودخان وظیفه داد که شخصاً از شکایات مردم وارسی نموده و به داد مردم برسد. به شاه محمودخان، برای تحقیق در باره شکایات مردمیکه از راه صندوق شکایات عارض شده اند، صلاحیت تام داده شده بود. Ibid 299
نادرشاه با خزانه دولتی که بیش از ۲۰۰ هزار افغانی در آن موجود نبود. در کشوریکه از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب مفهوم حکومت و حکومتداری از بین رفته و اداره، از هر لحاظ، از هم ګسسته بود. همه اکناف کشور پر از شورشی ها و هر کسی خودرا پادشاه و مستحق پادشاهی میدانست، به تنظیم امور نظامی، اجتماعی، سیاسی، قانونی و کلتوري پرداخته بود. شاه ولی خان در یادداشت های خود مینګارد: « ارګ سلطنتی آتش ګرفته بود و انچه سامان و فرش و موبل در قصر دلکشا بود غارت شده بود. از خرانه آنچه از دست حبیب الله باقیمانده و ازچنګال مردم نجات دادده شده بود دونیم لک افغانی بود.» شاه ولی خان، یادداشت های من ص ۹۰
ارګ، که مقر سلطنت بود، به اندازه تباه شده بود که قابل رهایش نبود. نادرشاه برای اقامت شبانه در منزل محمدهاشم خان فرقه مشر و برای اداره امور سلطنت در منزل سردار فتح محمدخان اقامت ګزید. همان کتاب ص ۹۵
خبرنګار دیلی میل رانلد وایلد، که در سفر امان الله خان به یورپ با او همراه بود و در روزهای اخیر سلطنت امان الله خان در کابل بود، مینویسد: « شاید در جهان یګانه خزانه ای بوده باشد که در آن یک سکه نقره ای وجود نداشت. دزد ها یک روپیه هم نمانده بود. نه طلا نه جواهرات نه هیچ چیزی.
به صورت دقیق ګفته میتوانم که یک شاه در یک کشور به صورتی مملکت داری را آغاز نمود که پول یک وقت نان را صاحب نبود. از فوج درکی نبود. به هر صورت اګر عسکر هم موجود بود کسی اورا تنخواه داده نمیتوانست. نه بانک بود و نه کسی حاضر بود که با حکومت نو تشکیل یافته کمکی نماید. برای درخواست نمودن، قومانده دادن و مردم را آګاه نمودن وسایلی نبود. پولیس موجود نبود و اګر تفنګ ها بودند مرمی نداشتند.
مردم از ګرسنګی رنج میکشیدند، زخیره های غله جات خالی بود. موسم سرما رسیده بود و فکر میشد که تا ابد دوام خواهد نمود. اګر باشنده ګان کابل از جنګ ها و بی نظمی ها خسته نشده بودند هیچ قدرتی نبود که از چور و چپاول و خانه جنګی جلوګیری نماید.
با درنظرداشت شرایط فوق، وقتی کارنامه های نادرشاه و دست اوردهای اورا بصورت مختصر از نظر میګذرانیم می بینیم که در این کشور پارلمان موجود است، که اعضای آن بصورت دیمکراتیک و صادقانه انتخاب شده اند. سنا موجود است که مانند مجلس اعیان میباشد و اعضای منتخب پارلمان اجازه دارند که بصورت آزاد به نمایندګی از موءکلین خود سخن بګویند و قوانین را تصویب نمایند. مالیات بصورت منظم و سستماتیک جمع آوری میشود. فوج موجود است که بصورت منظم تنخواه میګیرند و مجهز به وسایل نظامی است. در ولایات جنوبی کشور سرک های نو ساخته شده. آواز طیاره های نظامی و مسافربری شنیده میشود. یک آروزی دیګر امان الله جامه عمل پوشیده که عبارت از استفاده نمودن ازمعدنیات کشور است. زغال سنګ و مینرال های دیګر استخراج میشوند و به فاصله های دور به سرحدات رسانده میشوند….» Wild, PP 264-266
نادرشاه، در پهلوی تنظیم نمودن و فعال نمودن یک فوج عصری و قوه پولیس، که برای تاءمین امنیت، ضرورت اولیه کشور بود، توجه جدی خودرا به انکشاف معارف مبذول داشت. پروفیسر محمدعلی، استاد تاریخ لیسه حبیبیه مینویسد: « در موسسات تعلیمی کشور از هیچکس پول خواسته نمیشود و تقریبا ۲۰ فیصد شاګردان کتاب و دیګر لوازم را رایګان بدست میآورند. به هر شاګرد لیسه حبیبیه، بدون استثنی، در سال اول ماهانه ۲۰ افغانی، برای سال دوم ماهانه ۳۰ افغانی و در سال چهارم ماهانه ۴۰ افغانی داده میشود. به شاګردان فاکولته، برعلاوه معاش ماهانه ۵۰ افغانی خوراک و البسه هم داده میشود. وزارت تعلیم تربیه مجهز به دواخانه و دارای داکتران لایق میباشد که شاګردان را بصورت رایګان تداوی مینمایند. اګر کدام شاګرد مصاب به مریضی جدی باشد به مصرف حکومت به خاطر علاج به خارج فرستاده میشود. در شهرهای مختلف کشور، برای تداوی مریضی های عقلی و عصبی شفاخانه ها تاءسیس شده . در شفاخانه علی آباد، برای تداوی مریضی توبرکلوز یک سناتوریوم وجود دارد که با وسایل عصری مجهز میباشد. حکومت یک دارالایتام دارد که از اطفال بی سرپرست به خوبی نګاهداری میشود و توجه خاصی به تعلیم و تربیه آنان میشود.
حکومت به مسله ورزش توجه خاصی نموده و به رهنمودهای معلمین سپورت ګوش فرامیدهد. در هر مکتب و لیسه میدان های ورزش وجود دارد و بصورت رایګان، تمام وسایل در دسترس شاګردان قرار میګیرد. در بین شاګردان مسابقات صورت میګیرد که اعضای خانواده شاهی و بعضاً شاه شخصاً در آن اشتراک میورزد. څارندوی، که در افغانستان هیچ سابقه نداشته بود، به مکاتب معرفی شده است. توزیع جوایز سالانه زیر نظارت شاه اجراء میشود. شاګردان لایق را، بعد از سپری نمودن آخرین امتحانات، برای دوام تحصیل به ایالات متحده، انګلیند، فرانسه، جرمنی و ترکیه میفرستند. حکومت جدید، برای پیشبرد و تشویق تحقیقات ادبی و علمی، یک ریاست خاص را به نام دارالتاءلیف ایجاد نموده که درآن پروفیسر های لایق از ممالک مختلفه و همچنان افغان های فارغ شده از تحصیل مصروف فعالیت هستند. از برکت همین ریاست و تشویق حکومت است که در بسیاری شهرها مجلات به نشر سپرده میشود. تنها در شهر کابل تقریباً شش مجله ازجمله مجله کابل به نشر سپرده میشود که از طرف انجمن ادبی به نشر میرسد. مجله اقتصاد است که با مسایل اقتصادی سروکار دارد و همچنان در باره صنایع داخلی کشور اطلاعات و معلومات به نشر میسپارد. در تمام مکاتب، انجمن های مباحث افتتاح شده است که بر متعلمین اثر بیسار مفیدی ګذاشته است. مجالس تاریخی، که در باره تاریخ اسلام و تاریخ افغانستان دایر میشوند از طرف حکومت طرف تشویق قرار میګیرند.
برای آشنا نمودن مردم با لسان های خارجی از طرف شام کورس های دایر شده که مردم به صورت رایګان جرمنی، فرانسوی و انګلیسی فرامیګیرند و مردم بسیار زیاد به آن روی اورده اند. Mohammad Ali, Progressive Afghanistan PP 186-189
مرحوم غبار، برعکس ادعاهای پروفیسر محمدعلی، که عملاً استاد لیسه حبیبیه بود، طبق معمول، بدون استناد، مینویسند: « همچنین حکومت نادرشاه درک میکرد که توسعه و ترقی معارف ملی، دشمن درجه یک حکومت مستبد و وابسته سیاست استعماری است. پس تخریب آن را وظیفه نخستین خویش می پنداشت و وقت را در راه ایفای این وظیفه شوم از دست نمیداد… » غبار، افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم ص ۴۷
نادرشاه از تنظیم نمودن فوج، تا تعلیم و تربیه، تا مطبوعات و فعالیت های کلتوری و اقتصاد در تمام ساحات به کار و ابتکار ضرورت داشت، خصوصاً در شرایطیکه خزانه دولت، در نتیجه جنګ های داخلی و بی امنیتی به کلی ازبین رفته بود. اولین کاری که نادرشاه نمود همانا فروختن جبری زمین های صفحات شمال به مردم بود. نادرخان افراد دولتمند افغانستان را مجبور ساختند که زمین های شمال را به قیمت ارزان بخرند و بدین وسیله خزانه دولت را تا اندازه ای تقویه نماید. ناقلین زمین های نو را که اکثراً باتلاقها بودند به رضا، به تشویق و قسمی از راه اجبار انکشاف دادند. کسیکه ابتکار این کار را بدست ګرفت و زمین های قندوز و پلخمری را از باتلاق ها تصفیه نمود عبدالعزیز لندنی بود. ضرب المثلیکه میګوید « اګر مرګ میخواهی قندوز برو» از همین روزها نمایندګی میکند. زیرا زمین های باتلاقی که باید خشک و مساعد به زراعت میشد پر از ملاریا بود و سبب مرګ هزار ها مرد مزدورکار میشدند. لندنی ۱۰۰۰ ایکر زمین را ایکر به یک دالر خرید و مزدور کاران را با پرداخت تنخواه بسیاز زیاد به آن باتلاق ها میبردند. شیرخان، که در آنوقت حاکم قطغن بود، با لندنی دست یکی نموده و در آن باتلاق های خشکیده شده، پنبه زار های وسیع، که بعداً یک پایه قوی اقتصاد کشور شد، به وجود آورد. Louis Dupree, Afghanistan PP 473-474
در سال ۱۹۳۰ در افغانستان فقط یک چند ورکشاپ خورد وجود داشت که به مشکل میتوانست به پُر کردن دوباره خزانه دولت کمک نماید. رژیم شاهی، به خاطر انکشاف دادن صنعت و تجارت، به تاءسیس نمودن بانک اجازه داد. وقتی این بانک در سال ۱۹۳۱ افتتاح شد نام آنرا شرکت اسهام افغان نهاد. بدین طریق از نام این شرکت مستفاد میشد که ګویا صرف یک شرکت مشترک اسهام است؛ زیرا علمای مذهبی با تاءسیس شدن بانک، که بر سود جویی استوار میباشد، و سود ګرفتن و سود دادن در اسلام حرامست، مخالفت میورزیدند. ولی وقتی این موسسه از سر تنظیم شد و وسعت پیدا کرد دوباره نام اورا بانک ملی افغان ماندند. این بانک در هرات، قندهار، مزار شریف، خان آباد، جلال آباد، کویته و پشاور نمایندګی ها داشت. همین بانک، بعداً در کراچی، دهلی، بمبیی، کلکته، لندن، پاریس و برلین یا نماینده و یا دفاتر داشت. این بانک تنها مربوط به دولت نبود بلکه از منابع دولتی و خصوصی هردو استفاده مینمود و اجازه داشت که حواله های را بدهد که از خزانه دولت مجراء داده میشد. این بانک همچنان انحصارات خریدن اسعار خارجی، طلا و واردات حکومتی مانند شکر و موترهای لاری را دارا میبود. برعلاوه این، به این بانک امتیاز انکشاف دادن منابع طبیعی کشور هم داده شده بود. بانک، با حمایه دولت، به سرعت انکشاف نمود.بانک در آخر سال اول تشکیل به سهامداران خود ۲۸ فیصد منفعت داد. ایجاد بانک نه تنها سستم سابقه تبادل اسعار را خاتمه داد بلکه به انحصار تاجران هندو ها و تا اندازه کمی به انحصار تاجران یهودی ها هم خاتمه بخشید.
سرمایه ابتدایی این بانک ۳۵ میلیون افغانی بود که به زودی به ۶۳ میلیون افغانی، که ۱،۳ میلیون سترلینګ پوند میشد، رسید. موسس و رییس این بانک یک تاجر دولتمند عبدالمجید زابلی بود…» Gregorian, PP 314-315
نادرشاه، از روز های اول قدرت خود به ساختن سرک ها توجه جدی نمود. در حقیقت نبودن سرک یکی از عوامل عقب ماندګی یک کشور بخصوص تجارت و انتقالات میګردد. یکی از عوامل شکست رژیم امان الله خان، در مقابل شورشی ها همین نبودن راه های مواصلاتی خوب و عصری بود. بدون وجود سرک های بهتر نمیتوان در وقت جنګ عسکر خودرا طور شاید وباید اکمال نمود. اګر نوشته ارنولد فلیچر را قبول نماییم که مینویسد در آغاز سلطنت نادرخان به طول فقط چند میل سرک، که فقط به سرک میمانست، در تمام کشور وجود داشت. در این صورت وضع راه ها نه تنها خوب نبود بلکه به صورت غیر قابل تصور خراب بود. فلیچر مینویسد که تقریباً همه ترانسپورت به وسیله شتر و خر صورت میګرفت. در نصف سال، که راه ها، به سبب باریدن برف زیاد، آمدن سیلاب ها و خراب شدن پل ها، قابل عبور و مرور نبود، حمل و نقل مواد تقریباً به کلی ایستاد میشد. اګرچه در اویل پادشاهی امان الله خان به کشیدن سرک ها توجه شده بود مګر تمام این قسم پروژه ها مانند ساختمان خط آهن از کابل به قصر تفریحی پغمان نیمه راه و ناتکمیل میماند. نادرشاه در این زمینه تصمیم عاقلانه ګرفت که به ساختن خط آهن هیچ توجه نکرد و توجه خودرا زیادتر به ساختمان سرک ها مبذول نمود. یکی از اولین پروژه های او کشیدن سرک از کابل تا مزار شریف از راه هندوکش بود، که به تعداد بسیار زیاد کارګران در ساختمان آن حصه ګرفت. Fletcher, P 231
در حقیقت نادرشاه، در دوره سلطنت کوتاه خود، در دوسال اول قدرت، با دستان خالی، در حالیکه کشور پُر از اغتشاش ، دشمن و مخالفین بود، خدماتی را عرضه نمود که امان الله خان در ده سال سلطنت خود، که از خزانه ګرفته، تا کابینه، تا فوج منظم، مشاورین و از همه مهمتر حمایه تمام مردم راداشت، به اجرا نمودن و حتی به آغاز نمودن آن کامیاب نشده بود.
رانلد وایلد در باره نادرخان نګاشته بود: « در افغانستان ازین شاه قد بلند، دارای ریش سیاه، و عینک پوش، رهبر بهتر یافت نمیشود. او چون از لحاظ عمر پخته تر است به ذهنیت افغانها ، نسبت به امان الله بهتر میفهمد و بر انها حکومت میراند. او اوقات تهور و بی پروایی را پشت سر ګذاشته است. مګر هنوز هم اګر بخواهد که به حیث قهرمان ازمنه سابق ظاهر شود؛ قلوب افغانها را به لرزه آورده میتواند. Wild, P 274
به این ترتیب، نادرشاه دوره پادشاهی کوتاه چهارساله خودرا، که با قتل او به پایان رسید، از روز اول با نیت اصلاحاتیکه او در آوان جوانی و مبارزه در صف جوانان افغان آرزومند آن بود آغاز نمود. در دوره کوتاه پادشاهی چهار ساله خود، که با دست خالی آغاز نموده بود، از مشکلات اقتصادی ګرفته تا شورش های متواتر در شمال، شرق و جنوب کشور دست به ګریبان بود . از روز های اول تا اخرین لحظه، از مخالفت های منورین، حملات تروریست ها و فعالیت های مخالف امان الله خان و طرفداران او آرام نګرفت. بهترین حربه تبلیغاتی که امان الله خان و طرفداران او بر ضد نادرشاه ازآن استفاده نمود و تا امروز هم استفاده مینمایند همانا برچسپ زدن به نام مزدور و دست نشانده انګلیس است. این حقیقت را هیچ کسی متوجه نشد و تا امروز هم توجه ننموده اند که قبل از آنکه نادرشاه، به مقابل رژیم دهشت حبیب الله کلکاني، وارد صحنه کارزار ګردد؛ غلام نبی خان چرخی به مقصد بر تخت نشاندن دوباره امیرامان الله خان، با ۸۰۰ عسکر روسی و توپ و تفنګ و طیاره های جنګی اتحاد شوروی بر مزار شریف حمله نموده و به قوت ارتش سرخ شهرهای افغانستان را، یکی پی دیګری، اشغال نموده بودند و بیش از ۵۰۰۰ هزار افغان عسکری و ملکی را به قتل رسانده بودند. اګر احیاناً غلام نبی خان چرخی، ازین طریق، به هدف خود میرسید و رژیم حبیب الله کلکانی را سرنګون میساخت در آنصورت رژیم مزدور و دست نشانده مستقیم اتحاد شوروي ستالینیستی رویکار نمی شد؟ آیا شوروی ها از همکاری نظامی و مالی با غلام نبی خان ( در حقیقت امان الله خان) هیچ مطلبی نداشت؟ و بعد از انجام ماموریت خود با تمام سازو برګ نظامی به کشور خودشان برمیګشتند و با افغان ها خداحافظی مینمودند؟ ګیریم که نادرشاه مزدور انګلیس بود، که هیچ سندی دال بر مدعای خود در دست نداریم، ایا غلام نبی چرخی، که برای امان الله خان میجنګید، مستقیماً از طرف رژیم کمونیستی ستالین حمایه نمیشد؟ آیا این را مزدوری ګفته نمیتوانیم؟ و آیا مزدوری مستقیم اتحاد شوروی امان الله خان بر مزدوری غیر مستقیم انګلیس، نادرخان، که سندی هم ارایه کرده نمیتوانیم، برتری داشت؟ سوالیست که طرفداران کیش شخصیت امان الله خان هیچ وقت جواب آنرا داده نخواهند توانست.
بعد از فرار نمودن امان الله خان به سوی هند، وزیر خارجه اتحاد شوروی چیچیرین، در ماه جون ۱۹۲۹، با اندوه و تاءسف تمام، به اطلاع ستالین رسانده بود که اتحاد شوروی چه یک فرصت ګرانبهایی، که شاید هیچ وقت دیګر دست نخواهد داد، از دست داده بود. او، به مثابه یک قمربازیکه در میدان قمار همه چیز را باخته باشد، در یادداشت خود نوشت: « تا چشم بر هم زدیم همه چیز برباد رفت. آخ! تاریخ چه پرِ برندهء یی به دست ما داده بود!» یوری تیخانوف، نبرد افغانی ستالین ص ۲۲۲
کسانیکه با رژیم ترور و دهشت حبیب الله کلکانی، که در سطور قبلی، از قول شاهدان عینی، به آن اشاره مختصری نمودیم، مانند امیرامان الله خان، غلامی نبی خان چرخی و علی احمدخان، مبارزه و مقاومت مسلحانه مینمودند، همه ناکام شدند و از میدان فرار نموده و یا ازبین رفتند. در این میدان کارزار تنها نادرخان و برادران او مانده بودند. نادرخان، با وجود متحمل شدن شکست های پی در پی، نه تسلیم شد و نه فرار نمود و بالاخره کابل را ګرفت. مردم و خصوصاً منورین افغانستان مدیون این جان نثاری، خدمت نادرشاه و نجات دادن افغانستان از چنګال رژیم دهشت و ضد ترقی و معارف هستند. اګر نادرخان هم، مانند دیګران، از میدان فرار مینمود خدا می داند که رژیم وحشت حبیب الله کلکانی، ملک محسن و سید حسین تا چه وقت دوام میکرد و اضافه ازین چه مصیبت ها و بلاهای را بر سر مردم افغانستان میاورند. منورین کابل، به عوض اینکه، مدیون فداکاریهای این سرباز جنګ دیده باشند و با حکومت جدید نادرخان همکاری نماید و در پروګرام اصلاحات او سهیم شوند، برعکس، از همان روز اول ظهور نادرخان در افق کابل، در فکر از بین بردن و قتل نمودن او شدند.