از منتقدان داخلي خواهشمنديم، پس از اين كه تاريخ و حضور ما را تحریف می کنند، در كنار آن همه تنقیدي كه بیشتر، جز هتاکی نبوده اند، حداقل نمونه هایی را بروز کنند که بهتر از ما باشند.
با چشم پوشی از بلايا و مصايبی كه غیر منصفانه، حضور بيگانه گان را در آن ها ناديده مي گيرند، اما همه را روی دوش دیگران بارگذاری می کنند، احساس به تطهیر باور ها، نیرومند می شود. اين كه چرا به چنین منطقی متوسل می شویم، درک تجربیاتی ست كه از حضور سياسي، اجتماعي، فرهنگي و كشورداري دو ارتجاع معاصر، ناشي مي شود.
غیره، در دو حاكميت ارتجاعی تاریخ معاصر افغانستان، اسنادي بر جا گذاشته که در هیچ موردی تبعات مثبت ندارد. ما مي دانيم با آن مثال ها، نوعی که غیر منفی آن ها را ثابت کند، وجود ندارد.
تدقیق رویداد هایی که چه گونه دو ارتجاع داخلی بر ما حاکم شدند، از خواسته هاي ما از مدعیان نیست؛ زيرا حضور سياسي، اجتماعي و فرهنگ تبار ما در تاريخ معاصر افغانستان، تمام دست آورد هاي رفاهی و مدنی كنوني را که ارزش مصرفی دارند، مختص کرده اند. در این پروسه، افزون بر دانش سیاسی، ادبيات مورد استفاده ی آن که نو است، نیز اکثراً منحصر به مردم ماست.
آن چه به توهم تاریخ، نشتر می زند، این سوال است که آيا مي شود با فرهنگ های عتيقه ي گذشته كه بيشتر در آثار به جا مانده از چند شاعر مداح و صوفی، فرهنگی شده اند، در روزگار تكنالوژي و تجربه، دانش بسازیم تا سوا از میراث شعوبیه، توهم و ارتجاع، به ذهنیت هایی بیانجامند که مردم را از مدرک دانش نو، به رفاه و آسایش می رسانند.
تجربیات كنوني، ثابت كرده اند باوجود اندوخته هاي بشري از كردار گذشته، تغيير به عنوان اصل، جهت تكامل و حتي افت، بشر امروزي را آموزانده است كه براي بقا و پيشرفت،گاه ناچار باید با تجديد نظر و شکستن تابو ها، هرچند مقدس و فرهنگی، اما با ملاحظه ی زمان، مجزا فكر كنند.
ميراث هاي كهن با بقايايی که هنوز به هزاران ابهام دارند، اگر در مخروبه ها و گنجينه هاي احجار كريمه و فلزات، توانسته اند ملموس شوند، يقيناً هيچ كدام به جز مواردی قابل مصرف نیستند. مرگ تاریخ، واقعیت است، اما مغرضان با کاوش گذشته، ابوابی می گشایند که فقط در تقابل غیر منطقی، جا باز کرده اند.
ميراث هاي مدنی، فكري و فرهنگي گذشته گان، بخشي از تاريخ اند، اما در حالي كه مي دانيم، عامل استعمار و اغراض، صورت درست جغرافیای های درنوردیده را تحریف کرده است، هزاران ابهام در واقعيت مسایلی بروز می کنند که هنوز هم در تمام دایره های هستی، به شمول لایه های دين، فلسفه، عرفان و غیره، نوعیت بقا، مغشوش به نظر می رسد.
سیاحت در گذشته، تماشای منظری ست که در واقع كشورداري، نماد های استبداد می شود و فرهنگ توجيه غارت، در حد تخلیق تاریخ جعل، مداحان درباري را فرهنگی وانمود کرده است.
اعمال ظلم، پس از شدت فشار، بنا هايی برجا مي گذارد كه اگر رنج هاي بشري را فراموش نكنیم، اهرام مصر در میان تراژيدي هاي بزرگ دنیا، نمونه هاي تاريخي برجا مانده از قرباني هزاران انساني اند كه مُردند تا کسانی با پوسیده گی مومیایی ها، به عصر ما برسند.
به درستي كه در زمان ما، درک گذشته از یافت ارزش هاي ديني، اخلاقي، حماسي، فرهنگي و معنوي که همه نیازمند تنقید اند، در حدی مستعمل می مانند که جنبه های مثبت داشته باشند.
قبول ضعف ها، اشتباهات و زیان هایی که افغانستان را تحدید کردند و در زمینه ی آن ها ارتجاع، مُدل داخلی عقب گرد بود، صفحات زیادی را رقم زده است که با رعایت انصاف، خوشبختانه در پرداز تاریخی ما، ما را متوجه می کنند، درک تاریخ را بدون شمردن عیوب تاریخی، کامل ندانیم، اما چنین بینشی، نه در متن و نه در ظاهر پرداز مخالفانی یافت می شود که سعی می کنند با تحریف ما، اما از گذشته ای روایت کنند که کمتر جای خوب و درست دارد تا برای مردمی الگو شوند که در تبارز تاریخ معاصر، در دو ارتجاع در تمام زمینه ها، کم آورده اند.
در تنازع کنونی، اگر حضور، ظرفیت و روایت خویش را در برابر دیگران نفی کنیم، باید به تبعیت از بهتر، در منگنه نمانیم. متاسفانه چیزی که بهتر از ما باشد، شناخته نمی شود. شاید یکی از گرایش ها به توهم تاریخی خراسانی / فارسی که در عمق تاریخی آریایی نیز گم می شود، در این باشد که در مستند دو ارتجاع و روایت چهل سال اخیر کهتران، به کمترین جنبه هایی هم نمی توان دل خوش بود که بهتر از ما باشند. این سوال در این زمینه همواره بی پاسخ مانده است که اگر از ما خوب نیست، به تبعیت چه، مسیر دیگران را اختیار کنیم؟ چه چیز های خوب در ارتجاعات داخلی و چهل سال خیانت های کهتران، وجود دارند؟
شرح تصویر:
افراد حزب جمعیت به اصطلاح اسلامی در حال رژه در مقابل کاخ ویرانه ی دارالامان.