شنبه, اپریل 27, 2024
Homeمقالېدریافغان و پشتون در پرتو تاریخ | شهسوار سنگروال

افغان و پشتون در پرتو تاریخ | شهسوار سنگروال

عده کثیر دانشمندان و باستانشناسان بر این باورند که اساطیر و افسانه های کهن سرچشمه بزرګ تاریخ است، و ازهمین رو استدلال می کنند که تاریخ روم هم از ادوار افسانوی این دیار شروع می‌شود.
افغانستان هم ازجمله کشور های باستانی جهان تاریخ بسا طولانی دارد که سرشار از داشته های افسانوی و مستند می باشد. اما بحرانهای نظامی و اقتصادی که از قرنهای متعدد امنیت و سلامتی این کشور را تهدید کرده، اعم ازحملات خارجی و نزاع های داخلی، منجر به این شده که روایت روشنتر و مستند به جهانیان در دسترس قرار داده نشود.
با وجود این همه چالشها، دانشمندان کثیر داخلی و خارجی اثار ارزشمندی به جهانیان عرضه کرده اند، و به شکل کلی به این نتیجه رسیده اند که افغانها بخش بزرگ از تاریخ وافسانه این سرزمین را تشکیل میدهد. در این جا به مصداق مشت نمونه خروار، چند مثال می آوریم از نوشته های عده ی ازدانشمندان و تاریخ نویسان معتبر که درین عرصه پژوهشهای چشمګیری داشته اند:
علی اکبر جعفری به نقل از زباانشناس سرشناس مورگن سترن می نویسد که در سرودهای ویدی واژه ی “پرشو” که در متون اوستایی و سنسکرت به شکل “پرسوانه” یا “پرشوانه” یا “پرشانه” امده است، شکل اصلی همان کلمه پشتون است که امروز به کار برده می‌شود.
هیرودت ګه لقب پدرتاریخ هم مربوط به او میشود در دامنه های کشور گندهارا از اقوام چون اپاریتی، ستاگیدی، دادیکی، وگنداری یاد اوری میکند. مورگن سترن به این نتیجه رسیده است که شاخه افریدی افغانهای امروز همان اپریتی های هیرودت می باشند. (دایرة المعارف اسلامی، جلد اول صفحه 217 )
جورج گریرسن واژه پکتاس، یا پختوس (پکتوس) را که در ریگویدا آمده است کلمه ی امروزی پشتون میداند و بیلو هم با اوهمنظر است. گریرسن، بیلو و مورگن سترن هر سه به این نظر اند که کلمه اوگانه که در متون یک منجم هندی وراهه مهيرا آمده است شکل ریشه ی کلمه افغان امروزی است. (سروی زبانهای هندی، صفحه 5 )
کننگم در کتاب خود جغرافیه هندوستان مینویسد که کلمه ی که به شکل “اپوکین” درمتون سیاح چینایی هيونسانگ اپوکین آمده است عبارت از کلمه افغان امروزی میباشد. زبانشناس مشهور هند پانینی هم همین نظر را تائید میکند و نشاندهی می کند که این مردم در بلهیکا یا به گفته ی باستانشناسان هندی باختریا و یا باکتریا بودوباش دارند.
در مهاباراته کلمه اوگانه به شکل اسواکه آمده است و منسوب به اقوام میشود که در گندهارا سکونت داشتند. مارتن میگوید که واژه اوگانه در سنسكرت اسواکه بوده است که بعدها به اسواکا، اسواغانه، اسواگانه و بلاخره اپاگانه تحول نموده است که شکل معرب آن افغان است.
در اوایل قرن ٢٠ یک هئت علمی از شهر شکاگوی ایالات متحده از نقش رستم شیراز در کشور ایران دیدارنمود و شماری از کتیبه های باستانی را که در این شهر به دست آمده بود مطالعه کرد. در یکی از این کتیبه ها کلمه ی پشکاپورا و در خط ششم این کتیبه کلمه ی اپگانه دیده شد. در سال ١٩٤٠ میلادی شپرنگ لون در ژورنال سامی مقاله ی به همین ارتباط نشرکرد، و نتیجه گرفت که واژه اپه گان که در کتیبه نقش رستم آمده است شکل کهن کلمه افغان است.
سر اولف کارو، بیلو، و کروسنسکی با تکیه به همین یافته ها میگویند که شاپور سوم (٣٠٩–٣٧٩ میلادی) لقب اپګان به خود برگزیده بود و به آن می‌بالید.
تاریخ نویس آلمانی دیوستی، و همچنان نویسنده کتاب مشهور (دی پټانز) سر اولف کارو هم به همین نظر اند که اپگان=ابگان به افغان امروزی معرب شده است.
بعضی ها از روی اشتباه به این نتیجه رسیده اند که افغانها یا پشتونها تنها ساکنین اطراف کوه سلیمان بوده اند و در باره وجود تاریخی این ملت سندی وجود ندارد.
روایات باستانی حاکی از آن است که فریدون سه پسر داشت: سرم (سلم)، تور (توران) و ایرج. تاریخ اساطیر افغانستان به تفصیل به این روایات میپردازد، اما اینجا ما میتوانیم خلاصه کنیم که از سلم کلمه سلیمان به بار آمده که در اوستا سریمان و ودر زبان پهلوی سرم تلفظ شده است.
در کتاب تاریخ افغانستان تتلر به نقل از راورتی می نویسد که ساکنین کوه سلیمان پتان یا سلیمانخیل می‌باشند.
براون در کتاب جغرافیه ایران اشاره میکند که ساکنین فیروز کوه یا غور همه افغانها (شنسبی ها، ماهویان) اند. این منطقه که از غور تا مرغاب وسعت دارد، بارتولد آنرا به نامهای اریایی ی غرج، غرش، غرچ مسما ساخته است.
بیلو در کتاب اقوام افغانستان تحت عنوان مهاجرت دوم در باره مهاجرت مجدد افغانها سخن می زند و میگوید که افغانها بنا بر خصومت های داخلی خود در حوالی قرن اول میلادی از گندهارا به غور دوباره هجرت کردند.
در ارتباط به سکونت ��فغانها در حوالی فیروزکوه، نویسنده های سرشناس چون ملسن، ابن بطوطه و تامسن هم به این تاکید دارند که افغانها درین مناطق از قرنهای باستان بود و باش داشتند.
تاریخ نویس و پژوهشگر نامدار احمد علی کهزاد در اثر خود “افغانستان در پرتو تاریخ” در باره ساکنین این منطقه مینویسد که شنسبیهای غور که پایتخت شان غور بود بالای مناطق تخار، بدخشان، بامیان الی کشمیر حکومت داشتند. درین مقطع تاریخی اکثریت باشنده های غور پشتونهای لودی و سوری (شنسبیها و ماهویان) بودند.
علاوه به پشتونهای غوری، وسایرشاخه های قوم پشتون، لویکهای پشتون هم درمناطق کابل، غزنی، زابل، کندهار وسیستان سکونت داشتند و حتا صاحب قدرت قابل ملاحظه درین مناطق نیزبودند.
ما در تاریخ باستان افغانستان با خانواده های سلطنتی چون پیشدادیان، کیانی ها، و خانواده ی اسپه بلد هستیم. وقتیکه سکندر مقدونی بعد از گذر از سایر مناطق افغانستان به کنر رسید، به یک رستاخیز شدید مردم محلی روبرو شد که اکثریت آنها از قبیله اسپه زی بود. به قول بیلو، اسپه زی در باختر (بلخ) سلطنت مقتدر داشتند و امروز به نام یوسفزی موجودیت مقتدر دارند.
بیلو، سایکس، راورتی، وگریرسن همچنان نوشته اند وقتیکه داریوش خواست مناطق اسیایی را احصائیه کند یک هئت دو نفری را ګماشت تا حد پایانی دریای اندوس را نشاندهی کنند. این هئت سفر خود را ازمنطقه پاکتویک (پختویس، پختین، پشتین در تاريخ هیرودت) شروع کرد.
این که بعضی ها به این باورند که واژه خراسان یک وقت به افغانستان استفاده میشد یم اشتباه تاریخی است.
در جغرافیه سیاسی افغانستان ما در هیچ مقطع تاریخی کشوری به نام خراسان نداشتیم. واژه خراسان بار اول وقتی به کار رفت که پارتها در نبرد با اردشیر ساسانی شکست خوردند و به باختر فرار نمودند. این زمانی بود که استیلای عرب هنوز نرسیده بود و خراسان به معنای شرق در زبانهای این منطقه استفاده میشد. وقتیکه اعراب به این منطقه حمله کردند و یزگرد را شکست داده مجبور به فرار به باختر نمود، واژه خراسان بار دوم به همین ارتباط به معنای شرق رایج شد.
البته در بعضې مواقع تاریخی واژه خراسان به شکل موقتی به یک عده شهرهای افغانستان، ایران و آسیای میانه اطلاق شده، اما دولت های منطقه در درازای تاریخ تنها به نام خانواده یا تبار حکمران همان منطقه مسما بوده اند. به طور مثال کلمات هخامنشی، ساسانی، صفوی، قاجاری وغیره به ایران امروزی استفاده شده است. واژه ایران در دهه سوم قرن ٢٠ به این کشور انتخاب شد.
افغانستان هم در گذشته به نام دولتهای پیشدادی، کیانی، اسپه زی، ساکستانی، کوشانی، یفتلی، صفاری، سامانی، غزنوی، غوری، ابدالی وغیره ثبت تاریخ شده است.
موجودیت تاریخی ملت افغان یا پشتون در ادوار ماقبل و مابعد اسلام نه صرف در ادبیات فلکلوریک پشتو هویداست، بلکه اشعار پشتو از قرن دوم هجری هم در دسترس ما قرار دارد.
بر علاوه ازین، کتاب حدود العالم از سکونت افغانها در کوه سول سخن ‌می‌زند.
عبدالجبار عتبی (٤٢٧ هجری درگذشت) در کتاب تاریخ یمنی نوشته است بعد از سپری نمودن زمستان سلطان محمود غزنوی به کوههای غزنه جهت سرکوب طوایف پشتون سفر کرد، چون پشتونها در کوه و دره غزنه بود و باش داشتند.
محمد قاسم (٣٩١–٩٢ هجری) در تاریخ فرشته مینویسد وقتیکه ارسلان از بهرامشاه شکست میخورد مجبور میشود به افغانها پناه ببرد.
ابن بطوطه (١٣٣٣ میلادی) در سفرنامه اش نوشته است که در مسیر سفرش به هند در پکتیا به جمع کثیر افغانها روبرو شده است.
عبدالحی بن ضحاک گردیزی (٤٤٢–٤٤٣ هجری) در یاداشتهای خود مینویسد که در کوههای پکتیا افغانها سکونت دارند.
سیف بن یعقوب (٧١٨–٧٢١ هجری) در کتابش هرات نامه ٣٥ بار از واژه افغانستان و ٢ بار از واژه اوغانستان استفاده کرده است.
ابوالفضل بیهقی (٣٨٥–٤٧٩ هجری) به مراتب یاد آوری کرده است که افغانها ساکنین غزنه بودند.
احمد علی کهزاد درکتابش (افغانستان در شهنامه) نشاندهی کرده که در سنسکرت کلمه اوگان یا اوگانه به شکل اسواغانه آمده است.
در موزیم سلطان احمدخان در شهر استانبول ترکیه یک قطبنما به نمایش گزاشته شده که از نام و نقشه کشور اوغانستان یادآوری میکند. این قطبنما که قبله نما نامیده شده است مربوط سال ١٧٣٨ میلادی میشود، و نویسنده هم انرا دیده است حدود اربعه افغانستان را در شمال بخارا، در جنوب هند، در شرق چین، و در غرب عجمستان ثبت کرده است.
در سال ١٧٨٢ میلادی یک مامور کمپنی شرق الهند که جورج پوستر نام داشت در سفرنامه خود از دولت افغانستان نام می‌برد.
کپتان رابنسن در کتابش ( نوماد ترایبس) مینویسد که طایفه های پشتون در این مناطق به بازرگانی و تجارت مشغول بودند که محصولات تجارتی را از هند تا بدخشان در افغانستان، و از افغانستان به هند انتقال میدادند. وقتیکه سایر سهولتهای ترانسپورتی چون کشتی، ريل و موتر انکشاف کرد، ارزش ترانسپورتی حیوانات مثل شتر کم شد، تجارت این طایفه ها هم کاهش یافت.
و بالاخره شاعرمشهور زبان پشتو خوشحال خان ختک در اوایل قرن ١١ هجری مثل سایر شاعر های این عصر دهها بار از کلمات افغان استفاده کرده اند.

2 COMMENTS

  1. استاد سلام
    :بحث جالبی است و استدلال تاریخی
    فعولن ، گذرگاہ تاریخ درد
    فعولن ، چکا چاک روز نبرد
    ھم از رامش و عشق دارد سخن
    ھم از غرہ افسانہ ھای کھن
    فعولن ، چراغ شب افروز ماست
    راہ اور د دیرین غم سوز ماست

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

- Advertisment -

ادب